خبرگزاری شبستان: "یکی از کارکردهای مهدویت، امیدآفرینی است و یکی از ثمرات امید، شادی و رضایت مندی جامعه است ولو این که در راه رسیدن به این مقصد، سختی ها و مشکلات و دشواری هایی هم باشد اما چون آن فرد و جامعه می داند در پس این دشواری ها و سختی ها، مقصد رهایی و آرامش و صلح خواهد بود و آن حرکت و پویندگی و شادی در زندگی جریان و سیلان خواهد داشت. پس آنچه در مهدویت وجود دارد امید است. نمی توان مهدویت را بدون امید مطرح کرد. ظهور منجی نمی تواند بدون امید باشد."
گفتگوی سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام و المسلمین عبدالله رضایی، پژوهشگر دینی و معاون فرهنگی موسسه آینده روشن به رابطه میان مهدویت و امیدآفرینی و شادی و ضرورت حرکت بر دو ضلع غنای درونی و بیرونی در رسیدن به شادی اصیل و پایدار اختصاص دارد.
·با کمی کنکاش به مولفه های زیادی مرتبط با نشاط و شادی برخواهیم خورد. از زاویه دید شما چه مولفه ای در این زمینه برجسته تر است یا می تواند به عنوان نقطه تمایز تلقی شود؟
موضوعی که می خواهم قدری روی آن تأمل داشته باشم بحث استمرار شادی است، استمرار و جریان را نباید کوچک و بی اهمیت تلقی کنیم چه در بعدهای مثبت و چه در ابعاد منفی. ما کم تر در درون خودمان دنبال شادی های مستمر می گردیم. انگار که بیشتر آدم ها با آن شادی های لحظه ای و جرقه ای بیشتر مأنوس اند. تازه در میان آن شادی های لحظه ای هم برخی از شادی های مسموم را می بینیم که انصافا بیشتر حال خراب کن هستند، یعنی ممکن است یک لایه و لعاب شیرین و جذاب چند ثانیه یا دقیقه ای داشته باشند اما آدم ها را از درون دچار مسمومیت فکری می کنند.
·می توانید مثال بزنید؟
ببینید. این جنس از شادی را در اطراف خودمان زیاد دیده ایم که مثلا بعضی ها گویش یک قوم را دستمایه مضحکه و تمسخر قرار می دهند. این شادی ها در واقع آن مغز و جوهره را ندارند. روکش و لعابی از شادی اند و چند لحظه بعد غمی سنگین در دلت پدید می آورند.
·چرا این اتفاق می افتد؟
لغزش هایی که ما مرتکب می شویم به خاطر آن پرده هایی است که نفس و شیطان بر فطرت ما غالب می کند و فرود می آورد، اما وقتی آن پرده کنار می رود ذات تو می گوید که آن کار خوب نبوده، بنابراین غمی بزرگ در تو سنگینی نمی کند. اصلا فرق شادی های اصیل با شادی های شیطانی این است که شادی اصیل استمرار دارد اما آن آنی است. آن آنی هم به خاطر غفلت است.
ما پیشتر درباره سایه اندازی بینش ها بر احساس درونی یک انسان صحبت کردیم و این موضوع را واکاوی کردیم که چطور می شود آن بینش شما می تواند در برابر حوادث بیرونی دنیا، شما را به غم یا شادی برساند، یعنی ممکن است یک حادثه مشابه برای دو نفر پیش بیاید یکی در مقام صبر ایستاده باشد یا بالاتر از آن در مقام رضایت و خرسندی باشد و دیگری به فروپاشی درونی برسد. خب کسی که این ذخایر را در درون خود پدید آورده به آن شادی پایدار و مستمر هم می رسد اما وقتی این ذخایر نباشد عمده شادی ها به سمت آن شادی های آنی می رسد که بخشی از آن ها هم در شادی هایی است که با نوعی غفلت و گناه همراهی می کنند.
·در بخشی از گفتگو به این موضوع پرداختید که ما کم تر به مناسک سازی در حوزه شادی پرداخته ایم. اشاره خوبی هم بود. سوال من این است که چگونه می توان به این مناسک سازی رسید؟ یعنی آن ظرفیت های مغفول و ندیده را بیدار کرد؟
خب، این به نظرم نیازمند یک مهندسی جمعی است و تیمی از کارشناسان باید در این زمینه فعال شوند. ما امروز می بینیم که مثلا برخی از شهرداری های کشور بر روی احیای هویت های محله ای کار می کنند که خیلی خوب است، یعنی با یک سری حرکت های خلاقانه در محلات، آن پیوندهای از دست رفته دوباره احیا می شود و آدم ها دوباره بر گرداگرد آن شادی ها و سرگرمی ها و آموزش ها و بازی های سالم جمع می شوند. من اگر بخواهم مثال بزنم از پیاده روی های خانوادگی مثال می زنم که حرکت خوبی است.
·البته یک ایراد اساسی دارد که بیشتر به انگیزه های مالی بسته شده است.
بله، اگر ما بتوانیم همین حرکت هایی که گاهی بخش قابل توجهی از جمعیت یک شهر را حول یک محور جمع می کند توسعه دهیم و دایم اصلاح اش کنیم یعنی آن انگیزه ها را از امور آنی به امور مستمر تبدیل کنیم آن شادی های دسته جمعی هم محقق خواهد شد.
گاهی شما می بینید که مثلا جمعیتی از متمولان و بازرای های یک شهر دور هم جمع می شوند و یک بیمارستان مجهز را می سازند. این جا فقط آن بیمارستان نیست که ساخته می شود، جمعیتی گرد هم می آید و آدم هایی شیوه زندگی شان بهبود می یابد. کسانی از آن خط فقر بیرون می آیند و زندگی شان به سامان می شود و این شادی و نشاط دست به دست در مردمان آن شهر می چرخد.
ما در همین سنت های قدیمی مان، سنت زیبای "جشن گلریزان" را داریم. وقتی قدیم کسی زمین می خورد و مال و دارایی اش را از دست می داد یا بر اثر اشتباهی به زندان می افتاد و از عهده تأمین هزینه هایش برنمی آمد آدم های آن محله و خیرخواهان جمع می شدند و او را دوباره از زمین بلند می کردند.
·در حالی که امروز با تأسف می بینیم که گاهی برعکس هم شده است، یعنی کسی که می افتد یک لگد هم نثارش می کنند که به این زودی ها نتواند بلند شود یا اصلا بلند نشود.
بحث همین جاست که ما اگر می خواهیم جامعه شاد و بانشاطی داشته باشیم بدون این که این شادی در طیف های اجتماعی سرازیر شود نمی توانیم حقیقتا به آن شادی مستمر برسیم. نمی شود که شما همسایه ات در هزار گرفتاری دست و پا بزند فامیل تو در هزار گرفتاری دست و پا بزند و تو بدون اعتنایی به غم آن ها حقیقتا به آن شادی درونی برسی. ما پیشتر هم روی این موضوع صحبت کردیم که شادی و نشاط از جنس حرکت است، حرکتی که به سمت خوبی هاست. خب اگر این حرکت دسته جمعی باشد اثر بیشتری می گذارد پس می شود با سرمایه گزاری فکری و برنامه ریزی و اصلاح رویکردها به سمت مناسک سازی در این حوزه رفت.
·بخش پایانی گفتگوی بنده با جنابعالی به موضوع ارتباط نشاط و شادمانی با موضوع مهدویت اختصاص دارد. همچنان که شما اشاره ای در سایه اندازی بینش ها بر شادی و غم داشتید این جا هم به گمان من می توانیم دو رویکرد نسبت به این ارتباط داشته باشیم؛ این که انتظار و اعتقاد به وجود منجی می تواند ما را به شادی برساند یا نه، با یک بینش دیگر انتظار، جانکاه و غم انگیز است؟
ببینید، اصل امید و امیدافزایی و این که بدانی آینده بشریت مثبت است و این کاروان، منزلگاه و مقصد نهایی اش را در صلح و آرامش خواهد یافت. اصلا یکی از کارکردهای مهدویت، امیدآفرینی است و یکی از ثمرات امید، شادی و رضایت مندی جامعه است ولو این که در راه رسیدن به این مقصد، سختی ها و مشکلات و دشواری هایی هم باشد اما چون آن فرد و جامعه می داند در پس این دشواری ها و سختی ها، مقصد رهایی و آرامش و صلح خواهد بود و آینده از آن ماست آن حرکت و پویندگی و شادی در زندگی جریان و سیلان خواهد داشت.
آنچه در مهدویت وجود دارد امید است. نمی توان مهدویت را بدون امید مطرح کرد. ظهور منجی نمی تواند بدون امید باشد از آن سو می بینیم که بین شادی و امید هم رابطه دوسویه وجود دارد. هرجا که شادی حقیقی وجود دارد بدون امید نمی تواند باشد هر جایی هم که امید وجود دارد پای شادی به آن جا باز شده است. پس می توانیم بگوییم این ارتباط وثیق و محکم میان امید و شادی در مهدویت وجود دارد که ناشی از امر حق است و تبلور و نقطه کانونی این امر حق هم ولایت است. اگر بخواهم حرف هایم را خلاصه و صورت بندی کنیم این می شود که مهدویت و اعتقاد به منجی باعث امیدآفرینی می شود. امیدآفرینی هم شادی و فرح را به دنبال خود دارد و از سوی دیگر امید و شادی، حرکت آفرین است.
·شما می گویید میان امید و شادی رابطه دوسویه وجود دارد. چگونه می توان جامعه ای امیدوار داشت؟
این جا هم پیش زمینه و بستر، بینش است. ما اگر بتوانیم به جامعه و آدم ها شناخت بهتر از دنیا بدهیم آن ها امیدوارانه تر خواهند زیست، چون اولا زاویه دید بهتری به امکانات خود خواهند داشت و در ثانی حرکت و پویایی آن ها برای کارگردانی زندگی شان و رفع کمبودهایی که دارند موثرتر خواهد بود.
اصلا شما اگر دقت کنید می بینید بسیاری از آدم ها انگیزه و نیروی محرکه شان، کمبود امکانات بوده، کمبودهای زندگی شان بوده که آن ها را به پویایی و حرکت وا داشته است. البته کسی یا ملتی ممکن است بینش درستی نداشته باشد و برای همیشه در فقر و کمبودها دست و پا بزند و هیچ تلاشی برای رفع نقصان های زندگی اش انجام ندهد و همه این ها را به تقدیر و قضا و قدر و خواست خداوند مربوط بداند، اما اسلام حقیقی چنین بینش و زاویه دیدی را تقویت نمی کند. اسلام می گوید حرکت نکردن تو به فقر تو دامن زده است پس اگر می خواهی از چنگ این فقر بگریزی باید حرکت کنی، چه برای غنای باطنی و چه برای غنای بیرونی و ساخت ظاهری جامعه ات باید تلاش کنی و ثروت آفرین باشی.
توجه کنید انسانی که در فقر فکری به سر می برد در فقر اقتصادی هم دست و پا می زند. چنین انسانی نمی تواند آن شادی درونی و بیرونی را داشته باشد. پس او هم باید از فقر فکری و اقتصادی نجات پیدا کند و بعد در افق های شاد زیستن قرار گیرد. البته هر دو وجه غنا در زندگی مهم است. یعنی ممکن است کسی یک تکنسین برجسته باشد و درآمد بالایی هم کسب کند و از فقر اقتصادی رهایی یابد و به رفاه مطلوبی در زندگی برسد یعنی زمینه آسایش در زندگی اش مهیا باشد اما چون او هنوز نتوانسته از فقر فکری و اعتقادی رهایی یابد آرامش عمیق و شادی پایداری را در زندگی نمی تواند تجربه کند، او نصف راه را رفته اما نیمه دیگر راه را هنوز نپیموده است، به ظاهر مرفه است اما در واقع و در باطن فقیر است. چنین آدمی با چنین زاویه دیدی نخواهد توانست به آن شادی عمیق درونی برسد.
در عوض شما آدم هایی را هم می بینید که هر دو وجه را با هم و به موازات هم پیش برده اند. آن ها در کنار این که در دنیا مجدانه و سخت کوشانه تلاش کرده اند اما در عین حال هم می دانند که دنیا یک مسافرخانه است. این جا دنیای ماندن نیست پس اگر ثروتی تولید می کنند این ثروت در جریان می افتد و جامعه را تغذیه می کند. آن ها اگر ثروت آفرین هستند این ثروت در بستر کارآفرینی قرار می گیرد در بستر وقف قرار می گیرد. اگر چنین آدمی کارآفرین است، ارزش آفرین هم هست. چشمی به دنیا دوخته و چشمی به آخرت دارد. اصلا او دنیا را جدی می گیرد چون در همین دنیا است که می توان به عمل صالح رسید، به آن شادی عمیق درونی دست یافت.
پایان پیام /
نظر شما