در باب فلسفه شیعه انگلیسی باید گفت از ما است که بر ما است

خبرگزاری شبستان: گروه تکفیری داعش که از دل اهل سنت خارج سر بر آورده، ساخته دست آمریکا است و از میان شیعه نیز جریان افراطی منتسب به سید صادق شیرازی بیشترین همکاری خود را از طریق انگلیس انجام می دهند.

خبرگزاری شبستان-اندیشه: "امروز عقلانیت اسلامی اعم از شیعه و سنی به این نتیجه رسیده اند که نه سنی آمریکایی و نه شیعه لندنی، هیچ سنخیت و نسبتی با اسلام نداشته، بلکه ساخته و پرداخته غرب است. هر چند به ظاهر غرب نشان می دهد که با جریانی ساخته دست خود یعنی داعش، به ظاهر مخالف است اما حمایت استعمار را نمی توان از این جریانات افراطی نادیده گرفت و البته تجربه تاریخی نشان می دهد که از مرحله ای به بعد، کنترل این گروه ها از دست غرب نیز خارج می شود همان طور که امروز در بخش هایی کنترل داعش از دست غرب خارج شده است." این جملات گوشه ای از سخنان حجت الاسلام احمد رهدار، مدیر مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه است که با شبستان در میان گذاشته است؛ مشروح این گفتگو را با این استاد حوزه و دانشگاه می خوانید:

 

اصطلاح "سنی آمریکایی" و "شیعه لندنی" به چه معناست و آبشخور این دو جریان از کجاست و چه فعالیت هایی انجام می دهند؟

منطقی در تعاملات سیاسی بین الدولت ها حاکم است که وقتی گفته می شود تعاملات سیاسی، مفهومی اعم، شامل حوزه فرهنگ ها، مذاهب و ادیان و همه اموری که برای حاکمیت سیاسی مهم است، می شود. بر اساس این منطق اگر تقریر فرد از وضع خود، اعم از سیاسی، اقتصادی، دینی و ... به گونه ای شد که آب این تقریر در آسیاب دشمن ریخته شود، آن فرد در حقیقت آدمِ دشمن محسوب می شود.

اتفاقی که در میان شیعه لندنی و سنی آمریکایی افتاده، آن است که عده ای از مسلمانان دانسته یا نداسته – که البته من معتقدم اکثرا دانسته – تقریری از دین و مذهب خود ارائه می دهند که این تقریر نه در حوزه برون گفتمانی و نه در عرصه درون گفتمانی، هیچ کمکی برای بسط مذهب و دین نمی کند، بلکه این تقریر بیش از اینکه به نفع حوزه گفتمان مسلمانان باشد، پروژه گفتمان رقیب را پیش می برد.

البته این اتفاق، رویداد جدیدی نیست بلکه تنها مصداق آن تغییر یافته و جنس آن یکی است؛ از 200 سال گذشته وقتی استعمار متوجه شد اسلام یکی از موانع مهم استثمار مسلمانان و ممالک آنها است، برای رسیدن به اهداف خود نقشه کشید.

 

طراحی این نقشه صورت خاص و یکپارچه ای در همه دوره ها داشته یا متفاوت بوده است؟

قطعا تفاوت داشت؛ اولین گام این بود که استعمار تلاش کرد دین را حذف کند که موفق نشد و در قدم بعد بدل سازی کرد یعنی باید قرائت های مختلفی از دین اسلام را به جهان اسلام اراده می داد تا از این رهگذر، بتواند نفوذ در میان مسلمانان داشته و به اهداف خود نزدیک شود. بنابراین، شعارهایی همچون «جدایی دین از سیاست» را مطرح کردند تا در حالی که دینداران به دین روزی خود مشغول هستند، آنها به چپاول هایشان در حوزه سیاست بپردازند. در مرحله سوم طرح شبه دین هایی همچون بهاییت را مطرح کردند و طی چند قرن اخیر بر سر این سفره نشسته و به نفع خود در حال برداشت هستند.

اما خودآگاهی دینی مسلمانان اعم از شیعه و سنی در یک قرن اخیر به تبع یا در پرتو جنبش های اسلامی، باعث شد نخبگان مسلمان متوجه این امور شده و به تبع آنها توده های مسلمان آگاه شوند که نباید اجازه دهند به نام اسلام، از آنها سوء استفاده شود.

 

این خودآگاهی که اشاره کردید، منجر به بروز چه نتایج و رویکردهایی شد؟ آیا اساسا نتیجه ای داشت؟

بله؛ این خودآگاهی که اتفاق افتاد، موجب پررنگ شدن شعار بازگشت به اصل اسلام شد. لذا مشاهده می شود در این شعار بازگشت به خویشتن و اسلام، یک طیف از جریان ها ظهور کردند که افراطی های این جریان ها، همان بنیادگراهای اسلامی هستند – البته این تعبیر در خصوص جهان اسلام، ساخته غرب است که من مسامحتا آن را به کار بردم-. این افراد بر این باور بودند که باید به اصل اسلام بازگردیم.

 

خب این شعار و رویکرد که ظاهرا، جنبه منفی ندارد؛ اشکال آن چیست؟

بله، در این که به اصل اسلام بازگشت داشته باشیم، مشکلی وجود ندارد اما این که تفسیر و درک ما از اسلام این است باید به گونه ای برگردیم که بتوان آن اسلام را در ظرف شرایط امروز قابل فهم، تبیین و اجرا کرد و در حالی که کمترین هزینه را می دهیم، بیشترین برداشت را داشته باشیم.

در حقیقت ما معتقدیم جهانی بودن، جامع بودن و جاوید بودن اسلام، اقتضا دارد که این دین در شرایط و زمان های مختلف انعطاف داشته، و قابل عرضه برای بشر باشد. اما این جریان های بنیادگرای افراطی در اهل  تسنن و تشیع، برخلاف این سه دیدگاه یعنی جامع بودن، جهانی بودن و جاوید بودن اسلام، قرائتی از اسلام را مطرح کردند که  اولا این قرائت با عقلانیت امروزی همخوانی ندارد ثانیا اگر عقلانیت امروزی نیز در برابر آن کوتاه آید، امکان اجرایی بودن آن بسیار دشوار و حتی ناممکن است. به همین دلیل دشمن روی این جهالت مدرن، سرمایه گذاری خوبی می کند.

نتیجه آن به دلیل ماهیت مشترک این نوع جریان های بنیادگرا، دنیای استکبار تمایزی میان فرقه های اسلامی قائل نشده و به صورت یک منطق واحد به این دو جریان، خط می دهد.

اما امروز عقلانیت اسلامی اعم از شیعه و سنی به این نتیجه رسیده اند که نه سنی آمریکایی و نه شیعه لندنی، هیچ سنخیت و نسبتی با اسلام نداشته، بلکه ساخته و پرداخته غرب است. هر چند به ظاهر غرب نشان می دهد که با جریانی ساخته دست خود یعنی داعش، مخالف است اما حمایت استعمار را نمی توان از این جریانات افراطی نادیده گرفت و البته تجربه تاریخی نشان می دهد که از مرحله ای به بعد، کنترل این گروه ها از دست غرب نیز خارج می شود همان طور که امروز در بخش هایی، کنترل داعش از دست غرب خارج شده است.

 

آیا کاربرد اصطلاح سنی آمریکایی و شیعه لندنی به دلیل اقامت این گروه ها در ایالات متحده و انگلیس است یا دلیل دیگری برای این نامگذاری وجود دارد؟

خیر، این بدان معنا نیست که این دو جریان مقیم آمریکا و انگلیس هستند بلکه این نامگذاری به دلیل آن است که آبشخور این دو جریان از آمریکا و انگلیس است اما شاید نسبت دادن این واژه ها به آمریکا به دلیل آن باشد که گروه تکفیری داعش که از دل اهل سنت خارج سر بر آورده، ساخته دست آمریکاست و از میان شیعه نیز جریان افراطی که منتسب به سید صادق شیرازی (ساکن در قم) بیشترین همکاری خود را از طریق انگلیس انجام می دهند لذا به شیعه لندنی مشهور شده است.

در این راستا متاسفانه این دو جریان بدون استدلال منطقی، با کمک و احساس و عاطفه و حتی با استناد به رویدادهای تاریخی، تلاش می کنند خود را جریانی صحیح و برحق نشان دهند و از آنجا که اغلب مسلمانان، مانند مردم سایر ملل، بیشتر در فضا و ساحت عاطفی قرار می گیرند، در این زمینه دچار مشکل می شوند. بنابراین، متاسفانه از ماست که بر ماست و این جریانات ناشی از جهالت برخی از مسلمانان است که آب در آسیاب دشمن می ریزند. به عبارت دیگر این جریان، همچون کوره ای است که غرب در آن می دمد و آن را حمایت می کند.

پایان پیام/

 

کد خبر 431641

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha