به گزارش خبرنگار کتاب شبستان ،اين مجموعه كه شامل 12 داستان كوتاه است، همگي پیرامون محور زندگي، عشق و مسائل انساني و احساسي مي چرخد.
اگر با سبك نوشتاري آناگاولدا آشنايي داشته باشيد بايد بدانيد كه آنا از هر اتفاق و رويدادي مي تواند يك داستان با جزئيات فراوان بنويسد. داستان هايي كه برخي شان را مي توانيد بدون اينكه حتي برايشان زحمتي بكشيد و فكر كنيد، براحتي درك و لمس كنيد.
سبک نوشتار آناگاوالدا متفاوت، بسیار روان و بی تکلّف و ساده است. می بینی که نوشتن می تواند روایت ساده و صادقانۀ آن چیزی باشد که هست و خواندن همیشه در انتظار حادثه ای نشستن نیست.خواندن می تواند مروری ساده باشد بر آن چه که هست.بی کم وکاست.نقطۀ قوت آناگاوالدا در این است که همان گونه که آدمی سخن می گوید، می نویسد.منتقدی در باب او می گوید:«کلام مکتوب از کلام شفاهی پیشی نمی گیرد، از آن عقب نمی ماند، آن را دو چندان نمی نماید، بلکه به سادگی جایگزین آن می شود.»
در بخشي از كتاب مي خوانيم:
«وقتی رسیدم هلنا آنجا بود، به من لبخند زد،گفت:مطمئناً اولین بار است که تو را منتظر نگذاشتم، میبینی که نباید مایوس شد. جواب دادم :مایوس نشده ام.
همدیگر را نبوسیدیم. به او گفتم تغییری نکرده ای تذکر احمقانه ای بود تازه اورا زیباتر از گذشته میافتم .مرا نگاه میکرد گویا از نگاه کردن به من سیر نمیشد گاه می خواست برایش حرف بزنم گاه میخواست که حرف نزنم و ساکت باشم. همواره به من لبخند میزد می خواست مرا دوباره ببیند و من نمیتوانستم دست هایم را تکان دهم، نه برای یک سیگار کشیدن نه برای بازوی او را گرفتن.
از من پرسید تفاوت پریشانی با تسلیم شدن چیست؟.. جوابش را نمی دانستم، حالتی به خود گرفت که به من بگوید اهمیتی ندارد. خواست از زن و بچه و کارم بگویم، می خواست همه چیز را بداند اما خوب می دیدم که بیشتر اوقات اصلا گوش نمی دهد. کم کم رطوبت و سردی و هوا بیشتر شد ما کمی به هم نزدیک شدیم تا گرمتر شویم. سرانجام بلند شد، زمان رفتنش رسیده بود.
به من گفت : از تو خواهشی دارم فقط یک خواهش میخواهم بویت کنم.
چون من جواب ندادم، اعتراف کرد در همه ی این سال ها دوست داشته بوی مرا حس کند، هوای مرا نفس بکشد. با زحمت دست هایم را ته جیب پالتویم نگه داشتم چون در غیر این صورت..
اين كتاب در سال 2007 ميلادي، در همان ماه هاي اولين انتشارش فروش بي نظيري را تجربه كرد، چيزي در حدود صد هزار نسخه. بعد از آن نيز به زبان هاي ديگر نيز ترجمه شد و جوايزي را از فرانسه و بلژيك دريافت كرد.»
«آناگاوالدا در سال ۱۹۷۰ در بولوین در حومۀ پاریس به دنیا آمد. در ۲۹ سالگی با مجموعۀ داستان« دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» به موفقیت بزرگی دست یافت. این کتاب در خارج از فرانسه به ۱۹ زبان ترجمه گردید. آناگاوالدا خود می گوید: «فکر می کنم راهی وجود دارد که بتوان از واقعیات تلخ و ناخوشایند به آرامی سخن گفت. به هر حال بهترین راه برای بیرون رفتن از کسادی بازار روزمرّگی همین است.»
این کتاب با ترجمه الهام دارچینیان و توسط نشر قطره منتشرشده است.
پایان پیام/
نظر شما