جاوید الاثرهایی که قبل و بعد از شهادت، گمنامی را برگزیدند

خبرگزاری شبستان: والدین شهید اعتراف می کنند که او را نشناختند؛ آنقدر عاشق شهادت بود که حضورش در جبهه حتی به ۶ ماه هم نرسید؛ پس از شهادت هم نخواست پیکرش را نشان دهد؛ در همیشه زندگی قبل و بعد از شهادت، گمنامی را برای خود چه زیبا برگزید.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان، در آستانه فرا رسیدن "13 رجب" خجسته زاد روز باسعادت امام علی(علیه السلام)جمعی از خبرنگاران حوزه دفاع مقدس با پدر شهید جاویدالاثر "احمد دانشی" دیدار و گفتگو کردند.

 

 

در این دیدار محمد دانشی با بیان اینکه احمد در 16 سالگی و پس از حدود دو ماه از اولین اعزام خود به جبهه در ام الرصاص برای همیشه جاودانه شد؛ افزود: آنقدر عاشق جبهه و شهادت بود که با دست کاری تاریخ شناسنامه بالاخره به جبهه رفت.

 

 

وی بیان داشت: برای شرکت در عملیات کربلای ۴ کار با بیسیم را آموزش دیده بود و در روز عملیات چند بار برای آوردن زخمی‌ها و شهدا با قایق به ام الرصاص رفته بود و در مرحله آخر چون جلیقه نجات نپوشیده بود(گفته بود اذیت می شوم) و در حالیکه بیسیم بر دوش داشته، خمپاره دشمن به قایقی که او و شهیدشمس الدینی و یکی دیگر از رزمندگان در آن بود، اصابت می‌کند و هر سه نفر شهید می‌شوند اما احمد به دلیل نداشتن جلیقه نجات در آب فرو می رود و دیگر خبری از او نشد.

 

 

وی افزود: وقتی حجت الاسلام جواد شیخ شعاعی، خبر شهادت فرزندم را آورد از اینکه چگونه این خبر را به ما بدهد، به شدت بر خود می لرزید اما من او را آرام کردم و گفتم: حاج آقا! فرزندم شهید شده؛ می دانم؛ شما ناراحت نباشید.

 

 

پدر شهید جاوید الاثر دانشی اضافه کرد: احمد همه کاره بود؛ این اواخر حتی اسب سواری، کاراته و... هم می رفت؛ در مدرسه عضو انجمن اسلامی بود؛ تئاتر و ماشین نویسی هم یاد داشت. اخلاق و رفتار خوبی هم داشت و اهل بسیج و مسجد بود و ما سعی کرده بودیم تا آنجا که می شود الگوی خوبی باشیم.

 

وی خاطرنشان کرد: ما می شنیدیم که بعضی از والدین شهدا در وصف خوبی فرزندانشان می گویند: آنها را نشناختیم؛ ما فکر می کردیم این حرف ها بالاخره چیزهای رایج است. اما وقتی احمد شهید شد، خودمان هم فهمیدیم فرزندمان را نشناختیم.

 

پدر شهید دانشی که از معلمین بازنشسته و دارای چند تألیف از جمله هنر عشق، شرح منظوم دعای ابوحمزه ثمالی، زلال معرفت، آینه دل، در حریم عشق(بر اساس وصیت نامه شهدا) و.. است؛ گفت: تعدادی از کتاب ها را برای رهبر معظم انقلاب ارسال کردم و نوشتم کتاب های من قابل نیستن و زیره به کرمان بردن است و خواهشی که دارم تنها 10 دقیقه خصوصی با رهبر دیدار داشته باشم.

 

 

وی ادامه داد: بعد از دو سال از دفتر ایشان تماس گرفتند و من به اتفاق همسر و یکی از پسرانم به دیدار ایشان رفتیم؛ چفیه ایشان را هم به یادگار گرفتیم و ناهار را در محضر معظم له بودیم.

 

 

دانشی گفت: یکی از پسرانم بچه هایش به ثمر نمی رسید در آن دیدار از حضرت آقا خواستیم برای او دعا کند که بعد از آن به برکت دعای ایشان خداوند دو فرزند به پسرم عطا کرد.

 

مادر شهید دانشی هم در بیان خاطرات خود گفت: احمد اصرار زیادی برای رفتن به جبهه داشت اما من مخالف بودم؛ به او می گفت: تو از یک رعد و برق می ترسی، چطور می خواهی به میدان جنگ بروی و تفنگ به دست بگیری؟

 

 

وی بیان داشت: احمد به من گفت: می ترسی بروم کشته شوم؛ اگر جبهه نروم و بعدها با تصادف از دنیا بروم چه؟ اگر امضاء می دهی که تا زمانی که من زنده هستم زنده باشی من نمی روم و با این حرف ها مرا راضی به رفتن خود کرد.

 

 

وی افزود: با این وجود هم باور نمی کرد که راضی شده باشم اما وقتی ساک او را بستم و برای بدرقه رفتم باورش شد؛ پدرش برای بدرقه نیامد؛ گفت: خیلی ها هستند که پدرشان نیستند من نمی آیم.

 

مادر این شهید والامقام گفت: مرحله دوم برای مرخصی نیامد؛ چون هوا مساعد نبود؛ گفته بود اگر بروم مادرم اجازه نمی دهد، برگردم و من باید در این عملیات شهید شوم.

 

پدر شهید دانشی شعری در وصف شهید خود گفته است که حسن ختام مطلب ماست:

 

از ۱۲ سالگی بود عاشق رزم و تفنگ/گفتمش خاموش باش و اندکی بنما درن/ گشت ۱۴ ساله و سازش دوباره کوک شد/مادرش گفتا ضعیف الجثه‌ای، مشکوک شد

 

کرد ۱۶ سالگی کسب رضای والدین/گفته بودندش که ۱۸ ساله شو ای نور عین/چون ازین آمد شدن‌ها جان او آمد به تنگ/در سجلدش دست برد و داد تغییر آن زرنگ

 

با چنین فوت و فنی بگرفت او برگ سفر/پس شتابان رفت و دیگر هم نشد از وی خبر/ گشت مفقود الاثر در کربلای چهارمین/گویی از اول شهادت بود او را در کمین/

 

دارم امید شفاعت از وی اندر روز حشر/هم من و هم مادر و اقوام و دوستان یوم نشر.

 

 

 

پایان پیام/

 

 

 

 

کد خبر 454925

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha