به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان، پدر واژهایی است همراه با محبت، تلاش و استقامت که تمام عمر خود را صرف کار و تلاش کرده و همچون کوه استوار است.
تمام دنیا را می توان در چشمان محبت آمیز و دریاگونه اما نگران او دید نگرانی از آینده فرزندان.
اما چه سخت است وقتی نگاهت به پدری می افتد که با تمام مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کرده و و در گذر زمان موهایش سفید، و پیر و بی رمق شده را به حال خودرها کرده و به خانه سالمندان می سپاریم و دیگر از او احوالی نمیپرسیم.
به بهانه روز پدر به سرای سالمندان رشت رفتم تا پای درد دل آنها بنشینیم؛ پای درد دل پدرهای که روزی تکیه گاه و همدم ما در تمام لحظات زندگی بودنداما امروز....
اینجا زندگی حکایت دیگری دارد، این گنجینه های آفرینش در خانه سالمندان چشم به راه دیدن فرزندانشان هستند، فرزندانی که در کوچکترین رنجی پدر را تکیه گاه دانسته و دست در دست او مسیرهای زندگی را به سلامت عبور کردند.
نیاز این پدران نان و آب نیست تنها نیازشان محبت و عاطفه است آنها گلایهایی از زندگی در اینجا ندارند تنها گلایهشان ندیدن فرزندانشان است.
برخی از این پدران سالهاست دیدگانشان برای چهره فرزندشان به در دوخته شده اما ناامید نشدند و به انتظار روزی هستند که چهره معصومانه کودک دیروزشان را امروز در صلابت مردانه در کنار خود ببینند.
پدری که ناراحت از جبر زمانه بود می گفت: نمی دانم چرا اینجا هستم از هیچ چیز برای فرزندانم دریغ نکردم چه مادی و چه معنوی اما حال ماه هاست که در انتظار دیدن آنها و شنیدن خنده های نوه هایم هستم.
دیگری که بسیار خوش صحبت و خنده رو بود میگفت: اینجا خوب است با هم سن و سالهایمان هستیم و فرزندانمان نیز گاه گاه به ما سری میزنند همینکه میدانیم زندگیشان راحت است مشکلی نداریم و امیدواریم عاقبت بخیر شوند.
پیرمردی دیگر تنها یک جمله گفت: آنها نیز روزی به مانند ما پیر می شوند و......
پدر دیگری می گوید: هيچ گاه اجازه ندادم سالمندي و تنهايي من را ازپا دربیاورد و هميشه سعي کردم خودم رابا شرایط وقف دهیم.
و بسیاری در دل های دیگر. آری ما نیز روزی پیر خواهیم شد و چشمانمان به دستان پرمحبت فرزندانمان دوخته خواهد شد.
پایان پیام/
نظر شما