به تو اطمینان می دهم حتی یک لحظه هم خدا را فراموش نکردم

شهید چمران: ای مادر، بعد از 22 سال به میهن عزیز خود باز می گردم و به تو اطمینان می دهم که در این مدت دراز حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم.

خبرگزاری شبستان // کرمان

 

مقدمه:

 

نمی دانم چه واژه ای برای چمران باید به کار برد تا حق مطلب ادا شود؟!دانشمند یا عارف؟ فیلسوف یا فرمانده جنگی؟...اما شاید همان واژه مقدس "شهید"بیش از هر چیز دیگری گواه ارزش وجودی این عارف و سالک طریق الی الله باشد.


آشنایی چندانی از شهید چمران نداشتم؛ تا اینکه یک روز به طور خیلی اتفاقی کتابی در مورد وی به دستم رسید که در آن ماجرای ازدواج وی با غاده جابر(همسر لبنانی وی)نقل شده بود، هر چه می خواندم حیرت و تعجبم از روح بلند و عرفانی چمران بیشتر می شد.


پس از آن شوق و انگیزه ام به خواندن مطالبی بیشتر از شهید چمران مرا به مناجات های وی فراخواند و با مطالعه نیایش های چمران احساس می کردم روحم جلا یافته و وجودم سرشار از نیرویی امید بخش شده است.


...اما من هیچگاه نتوانستم بفهمم چطور می شود که آدم ها تا این حد می توانند برخوردار از ابعاد شخصیتی متفاوت آن هم در اوج آن باشند.


حالا هر سال که دهلاویه می روم احساس می کنم روح بلند چمران در کالبد مرده و خاکی من روحی تازه می دمد، انگار این چمران است که هر سال در دهلاویه مستقیم و بی واسطه با من حرف می زند به درد و دل هایم گوش می دهد و راهنمائی ام می کند...و مگر نه اینکه طبق فرموده خدای تعالی "ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون"


31 خردادسالروز شهادت بزرگ مردی است که با رها کردن همه امتیازات و امکانات علمی و اجتماعی زندگی در غرب، بر اساس عمل به اعتقادات دینی و ارزش های اسلامی روانه جبهه‌های نبرد ضد استبدادی شد.


با جستاری در مطالب مختلف مربوط به شهید چمران، گزیده ای مختصر تقدیم علاقه مندان می شود:


برخلاف دولت موقت، امام را تنها نمی گذارم


یکی از مهم ترین آزمون هایی که بازرگان و اغلب همکارانش در دولت موقت در آن مردود شدند، ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود. البته این بار نیز در این بین، دکتر چمران بود که همچون آزمون های طول تحصیل اش، بالاترین نمره را دریافت کرد.


دکتر کاویانی به عنوان رئیس دفتر دکتر چمران، در این زمینه می گوید: «ماجرا بدین ترتیب بود که بعد از سیزدهم آبان 1358 وقتی لانه جاسوسی آمریکا فتح شد، دولت موقت عکس العمل نشان داد و روز بعد جملگی اعلام استعفا کردند. خب ما در نخست وزیری مستقر بودیم و صبح روز چهاردهم آبان که در دفتر حاضر شدیم، دستور دولت موقت را دیدیم که گفته بودند همه افراد کارها را رها کنند و بروند، چون دولت استعفا داده است. دکتر آمد و ما خبر را به ایشان دادیم. دکتر گفت: “خب شما هم بساطتان را جمع کنید و بروید.”


ما شروع کردیم به جمع آوری وسایلمان و دفتر، دکتر هم رفت. حدود ساعت 4یا5 عصر بود که دکتر برگشت. من رفتم گزارش جمع آوری وسایل و دفتر را به دکتر بدهم که ایشان به بنده فرمود:” عزیز، نمی خواهد ادامه بدهید.”


من با تعجب پرسیدم: چرا؟ همه در حال رفتن هستند. دکتر فرمود: نه، شما وسایلتان را جمع نکنید، برگردید سرکارتان. ما نمی رویم. پرسیدم: موضوع چیست؟ دکتر جواب داد: من امام را تنها نمی گذارم.


می خواهم به آن هایی که می گویند دکتر در خط نهضت آزادی بود بفهمانم که دکتر در چنین دو راهی مشخصی که می تواند به خط نهضت آزادی یا خط امام برود، با قاطعیت و صلابت نهضت آزادی را نادیده می گیرد و کنار امام می ماند و اعلام می کند من امام را تنها نمی گذارم. (کیهان، 31/3/83، صفحه9)

 

شهید چمران و رهبری

 

شهید چمران از هنگام ورود به ایران با آیت الله خامنه ای ارتباط نزدیکی داشت و این دو در امر دفاع مقدس و شورای عالی دفاع همکاری تنگاتنگی داشتند. اولین آشنایی و مواجه این دو بزرگوار نیز به مسائل نظامی بر می‌گردد که آیت الله خامنه ای از آن روز چنین یاد می‌کند:


کمیته‌ای در نخست وزیری تشکیل شد که درباره مساله ارتش بحث و مشورت کند و در مواردی هم تصمیم گیری می‌کرد که من و ایشان هر دو عضو این کمیته بودیم. در بدو تشکیل این کمیته اولین روزی که ایشان دعوت شده بودند, من وارد شدم و قیافه مهربان و صمیمی و متواضع و دوست داشتنی چمران را اول بار در آنجا دیدم… وقتی نشستم دیدم مثل این که او هم با من آشنا بوده و خیلی زود احساس کردم که یک انسان اهل ذوق و معنویت و علاقمند به هنر و هنرمند است, چنانکه در همه حرکات و سکنات او این حالات محسوس بود. (12/3/61)


از جمله اقدامات مشترک این دو بزرگوار راه اندازی ستاد جنگهای نامنظم بود که در بحبوحه ابتدای جنگ ایجاد شد، ستادی که در شهر اهواز شکل گرفته بود. در این باره نیز رهبر معظم انقلاب چنین نقل کرده‌اند:


در آن ستادی که ما بودیم، مرحوم دکتر چمران، فرمانده‌ی آن تشکیلات بود و من نیز همان‌جا مشغول کارهایی بودم… مرحوم چمران هم با من به اهواز آمد. در یک هواپیما، با هم وارد اهواز شدیم… چند روز بعد از این‌که رفتیم آن‌جا، (شاید بعد از دو، سه هفته) نامه‌ امام در رادیو خوانده شد که فلانی و آقای چمران، در کل امور جنگ و چه و چه نماینده‌ من هستند. (11/6/72)


در ماه های ابتدایی دفاع مقدس دکتر مصطفی چمران به همراه اعضای ستاد جنگ های نامنظم، حماسه ها آفرید تا اینکه در آخرین روزهای تلخ خردادماه 60 در حالی که تهران دستخوش بحران های سخت خیانت منافقین و بنی صدر بود و برادرش آیت الله خامنه ای در صحن مجلس درباره عدم کفایت بنی‌صدر سخنرانی آتشینی نمود، مصطفی در منطقه دهلاویه آسمانی شد و یار و همراه خویش را تنها گذاشت.


… فمنهم من قضی ‏نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا (سوره احزاب آیه 23 )


دنبال مردی مثل مصطفی می گشتم !


به من گفتند: تو دیوانه شده ای! این مرد، بیست سال از تو بزرگ تر است، ایرانی است، همه اش توی جنگ است، پول ندارد، هم رنگ ما نیست، حتی شناسنامه ندارد.


اینها حرف های اطرافیان خانم "غاده جابر" بود تا او را از ازدواج با دکتر چمران منصرف نمایند،
اما او می گفت: .... و بیشتر از همه، همین مرا به مصطفی جذب کرد، عشق او به ولایت. من همیشه می نوشتم که هنوز دریای صور، هر ذره از خاک جبل عامل، صدای ابوذر را به من می رساند.


این صدا در وجودم بود. حس می کردم باید بروم، باید برسم آن جا، ولی کسی نبود دستم را بگیرد. مصطفی این" دست" بود .


وقتی او آمد، انگار سلمان آمد. او می توانست دست مرا بگیرد و از این ظلمات، از روزمرگی بکشد بیرون.
قانع نمی شدم که مثل میلیون ها مردم ازدواج کنم، زندگی کنم و...
دنبال مردی مثل مصطفی می گشتم، یک روح بزرگ، آزاد از دنیا و متعلقاتش.

 

مناجات شهید چمران چند ساعت قبل از شهادت


ای حیات! با تو وداع می کنم، با همه مظاهر و جبروتت. ای پاهای من! می دانم که فداکارید، و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت – صاعقه وار به حرکت در می آیید، اما من آرزویی بزرگتر دارم. به قدرت آهنینم محکم باشید.


این پیکر کوچک، ولی سنگین از آرزوها و نقشه ها و امیدها و مسئولیت ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. در این لحظات آخر عمر، آبروی مرا حفظ کنید.


شما سال های دراز به من خدمت ها کرده اید از شما آرزو می کنم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه، ادا کنید. ای دستهای من! قوی و دقیق باشید. ای چشمان من! تیزبین باشید. ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن. به شما قول می دهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی، آرامش خود را برای همیشه بیابید. من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم، آرامشی ابدی. چه، این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.


نیایش های شهید چمران:


در راه تو
من مسئولیت تام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم، تمام ناراحتی ها را تحمل کنم رنجها را بپذیرم، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم.


ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان، مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم.


ای خدای بزرگ، این ها که از تو می خواهم چیزهائی ست که فقط می خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب می دانی که استعداد آن را داشته ام.


تو ای خدای من، می دانی که جز راه تو و کمال و جمال تو آرزویی ندارم ، آنچه می خواهم آن چیزی است که تو دستور داده ای و می دانی که عزت و ذلت به دست توست و می دانم که بی تو هیچ ام و خالصانه از تو تقاضای کمک و دستگیری دارم.


حتی یک لحظه
ای مادر هنگامی که فرودگاه تهران را ترک می گفتم تو حاضر شدی و هنگام خداحافظی گفتی (( ای مصطفی، من تو را بزرگ کردمم، با جان و شیره خود تو را پرورش دادم و اکنون که می روی از تو هیچ نمی خواهم و هیچ انتظاری از تو ندارم، فقط یک وصیت می کنم و آن این که خدای بزرگ را فراموش نکنی . ))


ای مادر ، بعد از 22 سال به میهن عزیز خود باز می گردم و به تو اطمینان می دهم که در این مدت دراز حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم، عشق او آن قدر با تار و پود وجودم آمیخته بود که یک لحظه حیات من بدون حضور او میسر نبود.


به امام موسی صدر
وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم. به معشوقم، به امام موسی صدر، کسی که او را مظهر علی می دانم، او را وارث حسین می خوانم، کسی که … از این که به لبنان آمدم و پنج یا 6 سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام متاسف نیستم. از این که آمریکا را ترک گفته ام ، از این که دنیای لذت و راحتی را پشت سر گذاشتم ، از این که دنیای علم را فراموش کردم ، از این که از همه زیبایی ها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام متاسف نیستم …


تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیش تر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرت های بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم …


امام من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم … آدم ساده ای نیستم. من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق، مظهر فداکاری و گذشت، تواضع، فعالیت و مبارزه ام. آتشفشان درون من کافی است که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است …


کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست، بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشق ها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه ها چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده و در اوج کمال و دارایی، همه چیز را رها کرده و به خاطر دفاع مقدس، زندگی دردآور و اشک بار وشهادت را قبول کرده است. آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند …


پیام حضرت امام خمینی( ره )بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام ومجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملاء اعلی دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولی عصر ارواحنا فداه تسلیت و تبریک عرض می کنم. تسلیت از آن رو که ملت شهید پرور ما سربازی را از دست داد که در جبهه های نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه می آفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملت ها و توده های مستضعف می کند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش می دهد...


چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و به آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد او با سرافرازی زیست و با سر افرازی شهید شد و به حق رسید.


هنر آن است که بی هیاهوی سیاسی و خودنمایی های شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند، نه هوی، و این هنر مردان خداست.


او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما ما می توانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیات برهاند.


من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملت های مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان و برادر محترم این مجاهد عزیز تسلیت عرض می کنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم.


1/4/1360
روح الله الموسوی خمینی

 

 

پایان پیام/

کد خبر 47066

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha