مردی در جست و جوی هویت واقعی خود

خبرگزاری شبستان: انسان بیشتر اوقات با خودش کنار نمی آید و برای همین به بخش های مختلف تجزیه و تقسیم می شود.

به گزارش خبرنگار شبستان، ویگن آستوازادریان که چهل سالگی او بر کسی پوشیده نیست یک صبح زیبا... اوه نه نه، زیبا کدام است. یک صبح خیلی خیلی زشت از خواب بیدار شد به حمام رفت تا صورتش را اصلاح کند اما در آینه خودش را که ندید هیچ، مردی ناشناس را دید. وگین تصور کرد این پدیده غیر عادی به خاطر نیمه خواب نیمه بیدار بودن خودش است و مدت زیادی منتظر ماند تا مرد غریبه برود و جایش را به تصویر واقعی خودش در آینه بدهد ولی غریبه خیال رفتن نداشت. او همان حرکاتی را می کرد که وگین آستوازادیان انجام می داد، جای شکرش باقی بود که دست کم از او اطاعت می کرد و ارتباط او و آینه را قطع نمی کرد ولی چون مرد غریبه معطل کرد ویگن از انتظار کشیدن خسته شد و از حمام بیرون آمد و رفت جلوی آینه ای که در راهرو بود ایستاد تا صورتش را اصلاح کند. ویگن به آینه نگاه کرد و باز همان مرد را دید.

 

این داستان واقعی است، هم قهرمان داستان و هم نشانی او که ایروان، خیابان آقیوساگورتسنر، ساختمان شماره 46 ورودی سمت راست طبقه چهارم آپارتمان شماره 21 منزل ویگن آستوازادریان، بله این داستان واقعی است و در عین حال بسیار باورنکردنی، اگر باورکردنی بود ارزش نوشتن نداشت چون همه خانواده های خوشبخت شبیه هم اند، یادتان آمد؟ پس نتیجه می گیریم آنچه جالب است داستان خانواده های بدبخت است یعنی داستانی که پیشامدها و رویدادهای آن از مسیر عادی خارج شده باشند و در این مورد به خصوص داستان باورنکردنی ایروانی آقیوساگور تسنرویگنیان.

 

قهرمان ما معاون یکی از بانک های بزرگ معتبر ایروان است. او با ظاهر و زندگی بی دردسری که داشت مرد مورد توجهی بود، بدون زحمت و دردسر از امتیازات نظام شورایی و همچنین از مزیت های شرایط حساس و سخت استقلال بهره برد. دبیرستان را با مدال طلا تمام کرده و با تلاش خودش وارد دانشگاه شده بود. از دانشگاه با دیپلم سرخ فارغ التحصیل شده بود و مدت کوتاهی در زمینه تخصصی خود کار کرده بود، سپس به کار بانک روی آورده و زودتر از موعد معاون مدیر بانک شده بود. به برکت معادل سازی جدید یا بهتر است بگوییم جز آن پنج سالی که در دانشگاه تلف کرده بود هیچ وقت مشکل مالی نداشت. در مجموع مسیر پیشرفت او هموار و راحت بود، او عاشق ادبیات و هنر هم هست و در این زمینه بسیار نکته بین است.

 

ویگن پس از دیدن مرد غریبه در آینه خانه خود به مغازه مبل فروشی سر کوچه می رود تا تقاضای آینه کند و ببیند که آیا تنها آینه های خانه اش چهره اش را نشان نمی دهند یا آینه های دیگر هم همین طور هستند. او به همراه یکی از فروشندگان برای دیدن و انتخاب آینه به زیرزمین مغازه می رود و وقتی چهره مرد غریبه ای را به جای خود در آینه می بیند وحشت زده از مغازه خارج می شود و به سراغ روانشناس و سپس به اداره پلیس می رود.

 

در بخشی از این کتاب آمده است: «آناهید خبرنگار مثل بلبل تندتند گزارشش را شروع کرد. ما الان در استراحتگاه خانه نویسندگان در زاغگازور هستیم و همان طور که می دانید خانه نویسندگان یکی از بهترین استراحتگاه هاست. امروز مهمان ما یا بهتر است بگوییم ما مهمان جانشین سرپرست یکی از بانک های ایروان، ویگن آستوازادریان هستیم. این اواخر ماجراهای عجیب و پررمز و رازی برای میزبان ما پیش آمده، او به آینه که نگاه می کند به جای خودش شخص کاملا ناآشنایی را می بیند، کاملا یک نفر دیگر.

آقای استوازادریان چه توضیحی برای این پدیده دارید؟

توضیح من این است که انسان بیشتر اوقات با خودش کنار نمی آید و برای همین هم به بخش های مختلف تجزیه و تقسیم می شود... .»

 

در بخش دیگری از این کتاب می خوانیم: «نزدیک دو سال بود که سر خاک نیامده بود و حالا احساس گناه می کرد چرا فکر کرده بود چون پول زیادی برای مقبره های پدر و مادرش خرج کرده و حتی کلیسای کوچکی بنا کرده پس کاملا وظیفه فرزندی را به جا آورده و انگار اجازه گرفته که کمتر به این دنیای اسرارآمیز که به طرز عجیبی مخلوطی از روح و ماده است، بیاید؟ این چه منطقی است؟ بر اساس همین منطق اگر او پول نمی داشت و نمی توانست مقبره باشکوهی بسازد مجبور می شد سالی یکی دو بار سر خاک پدر و مادرش بیاید ولی آنها، پدر و مادرش، کدام را ترجیح می دادند؟ نسبت به خودش کمی بی رحم شد ولی مهم نیست، می گذرد.»

 

کتاب "به آینه نگاه نکن" صد و هشتمین رمان افق نوشته پرچ زیتونتسیان و ترجمه آندرانیک خچویمان مشتمل بر 100 صفحه در شمارگان 1100 نسخه به قیمت 5500 به تازگی از سوی انتشارات افق چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

 

پرچ زیتونتسیان در 1938 در مصر متولد شد و پس از جنگ جهانی دوم همراه خانواده اش به ارمنستان رفت. نوشتن را از سال 1953 شروع کرد. او تاکنون چندین رمان، نمایشنامه و فیلمنامه نوشته است. آثارش از جمله رمان "به آینه نگاه نکن" در روسیه، چک، بلغارستان و مجارستان ترجمه و منتشر شده است.

 

 

کد خبر 478568

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha