به گزارش خبرگزاری شبستان، نشست «زمینه های اجتماعی و علمی ظهور تاریخ فرهنگی» روز گذشته دوشنبه، 23 شهریورماه با حضور مسعود کوثری، استادیار و مدیرگروه ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران، مصطفی مهرآئین، پژوهشگر و جامعه شناس و امیر احمدزاده، عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
بنابراین گزارش، کوثری در ابتدای این نشست گفت: مدت هاست که اصطلاح «تاریخ فرهنگی» مطرح میشود و با توجه به اینکه کارهای اندکی در این حوزه انجام شده ولی مورد اقبال قرار گرفته و در کشورهای غرب هم همین طور است. پیش از ورود به بحث باید توجه کرد چیزی که در تاریخ بیشتر مطرح شده تاریخ فرهنگ بوده است و نه تاریخ فرهنگی. بنابراین «تاریخ فرهنگ» با «تاریخ فرهنگی» تفاوت دارد.
وی افزود: تاریخ فرهنگ عبارت است از گرایش مرسوم تاریخنویسی درباره پدیدههای فرهنگی مثل تاریخ زبان، تاریخ ادب فارسی، تاریخ معماری و... که بیشتر از گرایش مسلط تاریخی بهره میبرد ولی تاریخ فرهنگی ریشههای فکریش از تاریخ فرهنگ متفاوت است. تاریخ فرهنگی متاثر از نگاه پساساختارگرایان است به همین دلیل با نگاه مرسوم تاریخی تفاوت دارد. در تاریخ رسمی که نگاه به گذشته دارد مورخ دنبال وقایعی است که در گذشته رخ داده و عینیت داشته و حالا او میخواهد به واقعیت دسترسی پیدا کند و آن را به صورت متن درآورد ولی تاریخ فرهنگی اینگونه نیست.
کوثری در ادامه سخنانش با اشاره به اینکه تاریخنویسی تا به حال سه مرحله داشته است، اظهار کرد: مرحله اول، تاریخ رسمی و سنتی که به آن اشاره شد. مرحله دوم به سال 1960 و بعد از آن مربوط میشود، در این دوره نگاهی جدید به تاریخ سنتی میشود. در این عصر به جای نگاه به زندگی نخبگان و بخش اقلیت جامعه، به تودهها و طبقههای پائین و اصناف جامعه توجه میشود مثل کتاب «جامعه شناسي اصناف در دوره قاجار» نوشته ويلم فلور یا «تاریخ اجتماعی ایران» نوشته مرتضی راوندی. این اتفاق در غرب هم رخ میدهد مثلا در انگلستان طبقه کارگر مورد توجه قرار میگیرد.
وی افزود: مکتب آنال در فرانسه نیز به این گرایش کمک و مطرح کرده که از روی دفترچه خاطرات و برگههای رسید کالا و کارکرد آنها بهتر میتوان فهمید که تراکم سرمایهداری چگونه اتفاق افتاده و میتوان براساس آنها تاریخ مجدد سرمایهداری نوشت. البته این اتفاق در ایران کمی متفاوت است چون هنوز منظور از تاریخ اجتماعی روشن نیست و وقتی عزتالله نوذری کتاب «تاريخ اجتماعي ايران از آغاز تا مشروطيت» را مینویسد میبینیم که بازهم کتاب در قالب اتفاقات سیاسی است نه اتفاقات اجتماعی. اما در مرحله سوم تاریخنویسی که مربوط به سالهای پس از 1980 است تاریخ فرهنگی مطرح میشود. در این مرحله که بیشتر نگاه پساساختارگرایانه مطرح است راجعبه مورخ، سن و واقعه تشکیک و سعی میشود که واقعیت دوباره بازنمایی شود. کتاب «ایران پیش از سرمایهداری» نوشته عباس ولی جزو همین نمونه هاست. در این دوره بحثهای فوکو و دریدا با این مضمون که سند خودش فقدان است مطرح و زیرآب سندیت خورده میشود. درست از همین نقطه تاریخ فرهنگی آغاز میشود.
مردم در تاریخ فرهنگی مهم اند
این استاد دانشگاه تهران در ادامه سخنانش با اشاره به اینکه تاریخ فرهنگی درباره مسائل، رابطه چهارگانه دارد، گفت: رابطه بین پدیده تاریخی، سند یا مطلب، مردم و مورخ. در واقع در تاریخ فرهنگی بهجای مثلث، مربع داریم و مردم بسیار مهم هستند و بیشتر به آن توجه میشود که درک مردم از رخداد تاریخی چیست؟ پس مردم از بقیه موارد مهمتر وپررنگتر میشود. بنابراین میتوان گفت تاریخ فرهنگی تلاش میکند پدیدههای درباره مردم را درک و بحث کند و به آنتوپولوژی مردم نزدیک شود.
وی اضافه کرد: به عبارتی تاریخ فرهنگی کمک میکند نگاه با واسطه تاریخ سنتی به تجربه مردم نزدیک شود و بیشتر آن را تشریح کند. علاوه بر همه این موضوعات، حافظه یا خاطره بحث بسیار مهمی در تاریخ فرهنگی به شمار میآید. چون خاطره چسبیده به تاریخ فرهنگی است، به این شکل که آدمها با استناد به یکسری چیزها خودشان را جزو یک ملت و تاریخ میدانند. مثلا وقتی مجسمه فردوسی ساخته میشود میخواهند بگویند که فردوسی برای ماست و به نوعی خودشان و هویت تاریخیشان را به آن وصل میکنند.
مدیر گروه ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران در ادامه به تغییراتی که به همراه تاریخ فرهنگی رخ میدهد اشاره کرد و گفت: در تاریخ فرهنگی، تاریخ نخبه در مقابل فرهنگ مردمی قرار میگیرد چون تاریخ فرهنگی به دنبال فرهنگ روزمره مردم است. همچنین، در این تاریخ، تولید در مقابل مصرف قرار میگیرد چون براساس تاریخ فرهنگی، اینکه مردم بیشتر چه چیزی را مصرف میکنند از اینکه چه چیزی تولید میشود مهمتر است. علاوه بر اینها در تاریخ فرهنگی مفهوم( افسانه و خیال fiction ) در مقابل ( واقعیت reality ) قرار میگیرد.
وی در پایان سخنانش تأکید کرد: مباحث مربوط به تاریخ فرهنگی بسیار گسترده است، به عنوان مثال در تاریخ فرهنگی پرفورمنس و اجرا اهمیت بسیاری دارد. یعنی اینکه مردم چگونه یک مناسک خاصی را اجرا میکنند معنادار و نشاندهنده هویت یک ملت است. به عنوان نمونه شرکت کردن مردم در یک تظاهرات یا اجرای یک مناسک مذهبی نشان میدهد که گروههای مختلف مردم چطور هویت خودشان را تعریف میکنند. خلاصه اینکه اینکه دایره مباحث تاریخ فرهنگی بسیار گسترده است ولی در همه آنها مردم همواره به عنوان یک عنصر اساسی مطرح میشود.
این گزارش می افزاید: مصطفی مهرآئین، پژوهشگر و جامعه شناس در ادامه این نشست گفت: تاریخ فرهنگی، تاریخ نیست و ادامه داد: از زاویه و نگاه علم، تاریخ فرهنگی، علم تاریخ نیست چون در تاریخ همیشه تمرکز و فوکوس روی نخبگان جامعه بوده ولی در تاریخ فرهنگی بیشتر به تودهها توجه میشود. اینکه تاریخ دوباره به تودهها بازگشت اتفاق خوبی بود ولی این همهی اتفاق نیست و اگر فکر کنیم که کل تاریخ فرهنگی همین است، دچار بدفهمی شدهایم. درست است که تجربه، ذهنیت و .. مهم است، تاریخ خُرد است ولی این همه تاریخ نیست و اگر اینگونه باشد که خب چرا تاریخ فرهنگی باید خلق شود، چه احتیاجی به آن است؟ وقتی اصطلاح جدیدی خلق میشود یعنی باید با خودش چیز تازهای بیاورد. علاوه براین باید توجه کرد که «تاریخ فرهنگی» با «تاریخ فرهنگ» فرق دارد.
سه بحث مهم در جامعهشناسی فرهنگ
وی با اشاره به اینکه در جامعهشناسی فرهنگ سه بحث مطرح میشود، گفت: تاثیر جامعه بر فرهنگ، منطق درونی فرهنگ و تاثیرات فرهنگ بر جامعه. در تاریخ فرهنگ هم به این سه مورد پرداخته میشود ولی در تاریخ فرهنگی بحث اول کلا منتفی وبیشتر به مباحث دوم و سوم پرداخته میشود. به همین دلیل است که میگوئیم تاریخ فرهنگی از حوزه فرهنگ میشود نه از تاریخ. در مورد بحث منطق فرهنگ درونی این موضوع مطرح میشود که برخلاف نظر کلاسیکها که معتقد بودند جامعه فرهنگ را شکل میدهد و رابطه آنها دوسویه است، رابطه میان فرهنگ و جامعه تا حدودی است، یعنی جامعه تا حدی بر فرهنگ تاثیر دارد نه بیشتر نه کمتر. اما در بحث سوم این موضوع مطرح میشود که خودِ فرهنگ چگونه در جامعه ما تغییر به وجود میآورد.
وی بیان کرد: در نظریههای فرهنگ سه رویکرد وجود دارد: اولین رویکرد به شکاف میان عین و ذهن میپردازد که به آن شکاف دکارتی میگویند. براساس این رویکرد انسان جهان را ساخته است ولی این جهان همواره با ما بیگانه است و ما از آن دوریم. دورکیم براساس این رویکرد «واقعیت اجتماعی» را مطرح کرد و افراد دیگری مثل مارکس و وبر و... هم به این موضوع پرداختند و این موضوع مطرح شد که بهترین راه برای برگرداندن انسان به جامعه این است که جامعه را به سخن تبدیل کنیم و فرهنگ چیزی است که میتواند موقعیت جامعه را زبانی کند. به همین دلیل مباحث سینما، تئاتر و ... مطرح شد.
مهرآئین تصریح کرد: به عبارتی براساس این رویکرد، فرهنگ میتواند شکاف بین عین و ذهن را پرکند. در رویکرد دوم که مربوط به نئوکلاسیکهاست و با پدیدارشناسی گره میخورد شکاف جزء و کل مطرح میشود. چیزی که هوسرل وهایدگر و اینها مطرح کردند. براین اساس زندگی چیزی که هست، نیست، به نوعی اینگونه گفته میشود که زندگی فقط عینیت نیست و بیشتر قصه و روایت است.
وی در ادامه سخنانش اظهار کرد: به همین دلیل هم در زندگی روزمره دائم به دنبال خلق کردن هستیم چون زندگی روزمره بیمعناست و ما قصد داریم با خلق چیزهای مختلف آن را از بیمعنایی دربیاوریم. همه ما شب هنگام خواب وقتی رفتار خودمان را در کل روز مرور کنیم، میبینیم که ما دائما هویتهای مختلفی داشتیم و خلق کردیم. یک جا باسواد بودیم و یکجا بیسواد. یکجا استاد بود و یک جا مشتری یک مغازه و.... جالب اینکه این روایتها تاحدی قدرتمندند که اصولا در باب حقیقت آنها شک نمیکنیم. به عبارتی انقدر به زندگی روزمره وصل شدهایم که قدرت تشکیک نداریم. در همین نسبت زندگی با معنای زندگی که نسبت کل به جزء است، فرهنگ ساخته میشود و ما فرهنگ را تولید میکنیم تا بتوانیم زندگی کنیم.
تاریخ فرهنگی با تاریخ جنگی فرق دارد
مهرآئین با اشاره به رویکرد سوم نظریههای فرهنگ توضیح داد: مسئلهای که در فرهنگ مهم است اینکه فرهنگ خلق شده و وجود دارد، بنابراین بحث در خصوص تولید آن و اینکه چگونه هست و از کجا آمده و اینها منتفی است. در این میان مسئله ارتباط مهم است. در واقع در این رویکرد ارتباط با جهان، طبیعت و اجتماع مهم است و بحث برسراین نیست که ما چه میگوئیم بلکه بحث برسر این است که چگونه میگوئیم. به همین دلیل در این رویکرد بحث فرم بسیار اهمیت پیدا میکند. بنابراین تاریخ فرهنگی با تاریخ جنگی تفاوت پیدا میکند چون در تاریخ جنگی به تاریخ از منظر جنگ توجه میشود. درواقع وقتی با دنیای فرهنگی روبرو میشویم نکته اصلی این است که دامنه گفتمان تا کجا میرود و چه دامنهای برای زندگی ایجاد میکند.
وی در پایان سخنانش یادآور شد: وقتی تاریخ حیات انسان را از منظر فرهنگی بنویسیم یعنی تاریخ فرهنگی نوشتهایم به عبارتی در تاریخ فرهنگی، تاریخ قرائت فرهنگی میشود. نکته مهم در بحث تاریخ فرهنگی اینکه در تاریخ فرهنگی، بین نخبهها و تودهها فاصلهای وجود ندارد.
همچنین، امیر احمدزاده، عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی هم طی سخنانی گفت: در قرن نوزدهم تحولات علمی و اجتماعی نقش بسیار مهمی در علم جدید داشتند به همین دلیل ما شاهد پنج حوزه مفهومی هستیم: اقتصاد، فرهنگ، سیاست،اجتماع و حقوق. قرن نوزدهم آغاز دگرگونیها در فهم انسان است و هرچه هم جلوتر میرویم نقش انسان به مثابه سوژه پررنگتر میشود. نقطه عطف این دوره بازآفرینی و بازاندیشی است به این معنا که دانشمندان علوم اجتماعی و زبانشناسان در این عصر مفاهیم ما را بازاندیشی و بازآفرینی میکنند.
وی افزود: ظهور نظریههای اجتماعی جدید چندپیامد برای تاریخنگاری داشتند: اول اینکه خاصها، محلیها و سرکوب شدهها مورد مطالعه قرار میگیرند. دوم اینکه تصور اینکه باید برای پدیده ها حکم مطلق بدهیم از بین میرود و دیگر عبارت تاریخ تکرار میشود معنا نمیدهد.
وی اظهار کرد: به عبارتی امکان تعمیمهای جهانشمول تضعیف میشود. پیامد سوم اینکه نظریههای اجتماعی جدید باعث شورش علیه دانایی در بنیادهای دانش شد و پس از آن سوژه پررنگ و به انسان بیشتر پرداخته شد. پیامد آخر هم اینکه شکلگیری شیوههای تحلیل جدید تاریخ از موضوع نگاری به سمت معنامحوری میرود به این ترتیب جامعه عرصه معناها میشود و این معناها دائما در حال تغییر هستند.
احمدزاده در پایان سخنانش خاطرنشان کرد: تاریخ فرهنگی به رهایی سازی تاریخنگاری از دام قطعیاندیشی کمک کرد و مفهوم تاریخ حال مطرح شد و براساس این تاریخ، بُعد عبرتآموزی تاریخ حذف میشود چون تجربهها و انسانها یکسان نیستند و درهردورهای با یکدیگر فرق دارند بنابراین تاریخ دائما درحال تغییر است.
نظر شما