خبرگزاری شبستان-خراسان شمالی؛ روزهای پر التهاب جنگ پر از خاطرات به یادماندنی است. خاطراتی که اگر هر روز هم آنها را گوش بدهی یا در صفحات تاریخ به دنبال آنها بگردی باز از حلاوت آنها چیزی کم نمی شود. حضور مردان و زنان غیور این سرزمین در میدان های جنگ برای دفاع از آن چیزی که تمام هستی یک ملت بود خاطره حضور آنها را همیشه زنده و پایدار نگه می دارد. شاید آنچه در صفحات تاریخ 8 سال دفاع مقدس بیشتر به آن پرداخته شده است حضور مردان در میدان های جنگ بوده و کمتر به حضور زنان در جنگ توجه شده است.
نقش موثر زنان در دفاع مقدس
در طول تاریخ، تعداد زنان مبارز بسيار كم تر از مردان مبارز بوده، ولي نكته مهم اين است كه هنگام بروز جنگ و دفاع يك ملت در برابر حمله دشمن، تنها اعزام مردان به صحنه نبرد ضامن پيروزي نخواهد بود، بلكه حمايت و پشتيباني از نيروها، حمایت و تشويق مردان به حضور مداوم در جبهه، مراقبت از كودكان، پرستاري از مجروحان و مداواي زخمي ها، قبول مسئوليت زندگي در نبود مردان، حفظ سنگرهاي پشت جبهه و توسعه هسته هاي مقاومت محلي در موارد اضطراري، تأثيري مستقيم بر روحيه رزمندگان و حتي سرنوشت جنگ خواهد داشت.
بانوان در انجام این رسالت و وظيفه سنگين، هيچ گاه سستي و كوتاهي نداشته اند. در تاريخ اسلام و تاريخ معاصر ايران، نمونه هاي حضور و مشاركت زنان در امور پشتيباني و حمايت از مردان براي پيشبرد جنگ، فراوان به چشم مي خورد. كاركرد زنان در جنگ، به دفاع و برقراري امنيت، حمایت و تشويق مردان، پرستاري، حفظ سنگرهاي پشت جبهه و مقاومت ملي ختم نمي شود، بلكه زنان همانند مردان در ميدان هاي نبرد حضور يافته و از خود اسطوره هاي مقاومت و شجاعت ساخته اند.
رفتار و سيره حضرت زهرا(سلام الله عليها) و حضرت زينب(سلام الله عليها)، الگوی زنان ایثارگر
نقش زنان در هشت سال دفاع مقدس جمهوري اسلامي ايران با داشتن الگوي مشاركت زن در هنگامه دفاع و صحنه هاي نبرد در صدر اسلام، زنان را براي انجام امور مهم در هشت سال دفاع مقدس سازماندهي و به كارگيري مي کرد كه با يادگيري رفتار و سيره حضرت زهرا(سلام الله عليها) و حضرت زينب(سلام الله عليها) و ديگر زنان قهرمان صدر اسلام به وظيفه الهي انساني خويش در طول دفاع مقدس و شايد بيش از وظيفه، عمل كرده اند.
دفاع برای زن واجب نیست، اما زمانی که به آن احتیاج پیدا شود، در حد امکانات و توانایی باید دفاع کنند.
اگرچه در تاریخ بیشتر بر جنبه های عاطفی و احساسی زنان تکیه شده است، ولی زنان ما در طی حماسه دفاع مقدس دوش به دوش رزمندگان دلیر و غیور این مرز و بوم دلیرانه ایستادند و به جهانیان نشان دادند که در راه آرمان و عقیده خویش، حاضرند از عواطف و احساسات خود چشم پوشی کنند.
عشق به اسلام و میهن سبب شده بود که آنان، خانواده و خودشان را از خاطر ببرند و تنها به مصلحت نظام بیندیشند، بانوان خراسان شمالی هم، همچون دیگر زنان ایرانی، در طی جنگ تحمیلی با پیروی از مکتب عاشورا و پیام رسان آن، حضرت زینب کبری، با احساس وظیفه ای که در خود دیدند، به جبهه های جنگ رفتند و خاطرات فراموش نشدنی را از حضور خود در صحنه های دفاع مقدس، آفریدند که در ادامه گفتگوی خبرنگار خبرگزاری شبستان، با چند نفر از آنها را می خوانید.
آجرهایی که در کیف خود گذاشتیم تا وزنمان سنگین شود و ما را برای اهداء خون بپذیرند
اقدس محمدزاده، یکی از زنان ایثارگر بجنوردی است که در اردیبهشت و خرداد سال 1361 در منطقه عملیاتی جنوب و در بیمارستان جندی شاپور، به مجروحین و جنگ زدگان خوزستان، خدمات امدادی ارائه می داد.
وی در گفتگو با خبرنگار ما، خود را متولد 1343 و بهیار بازنشسته علوم پزشکی معرفی می کند و می گوید: در خانواده ای مذهبی بزرگ شدم و به دلیل حضور همزمان سه برادرم در جبهه، همیشه شور و اشتیاق کمک به هموطنانم و دفاع از خاک میهن، در من وجود داشت.
وی با تاکید بر اینکه در آن روزها، حال و هوای همه به گونه ای بود که شوق حضور در جبهه های جنگ و شهادت را داشتند، گفت: وقتی رزمنده ها را می دیدیم که چگونه برای کشورمان جانفشانی می کنند، من نیز با وجود اینکه 17 سال بیشتر نداشتم، با جلب رضایت خانواده ام و اینکه تنها نبودم و گروهی اعزام می شدیم، افتخار این را داشتم که در جبهه های جنگ حضور پیدا کنم.
محمدزاده از خاطرات و روزهایی که در منطقه عملیاتی گذرانده است، با ما صحبت می کند و می گوید: در مدتی که در بیمارستان خدمت می کردم، خاطراتی از مجروحین و شهدا در ذهن دارم که همیشه در جلو چشمانم است و هیچگاه فراموش نمی کنم، خاطراتی که گاهی خیلی تلخ بود و قلب همه ما را آزرده می کرد و گاهی نیز به ما درس ایثار و فداکاری می داد.
وی با اشاره به اینکه در بیمارستانی که خدمت می کردم همیشه می دیدیم که مجروحان نیاز فوری به خون دارند اما با کمبود خون روبرو بودیم، در این رابطه خاطره خود را نیز برای خبرنگار ما تعریف می کند.
وی ادامه می دهد: در این شرایط تصمیم گرفتیم با همکاران خود به پایگاه اهداء خون داخل شهر برویم و خون خود را اهداء کنیم، اما با توجه به وزن کمی که داشتیم، مسئولان آنجا ما را نپذیرفتند، در همان راه برگشت ساختمانی را دیدیم که عراق شب قبل تخریب کرده بود و آجرهایش ریخته بود، همان آجرها را برداشتیم و در داخل کیف خود گذاشتیم و دوباره برگشتیم و وزنمان کردند و حالا وزنمان که با آجرهای پنهان شده در زیر چادر بیشتر شده بود، بالاخره موفق شدیم تا خون خود را اهدا کنیم و خیلی خوشحال بودیم که توانستیم در این زمینه نیز به مجروحان و رزمنده های دفاع مقدس کمک کنیم.
محمدزاده که زمان آزادسازی خرمشهر در منطقه و در بیمارستان مشغول خدمت رسانی بود، از مجروحان و شهدای این عملیات صحبت می کند و می گوید: تنها افتخار من در زندگی همین دورانی بود که در جبهه بودم و با افتخار و خوشحالی از آزادسازی خرمشهر، به بجنورد بازگشتم.
شروع زندگی مشترک با حضور در جبهه های جنگ
عشرت احسانی نیز که متولد 1339 و یکی از زنان ایثارگر خراسان شمالی از شهرستان اسفراین است، از خاطرات خود در صحنه های دفاع مقدس با خبرنگار ما به گفتگو می پردازد.
وی با اشاره به اینکه در سال های 1360 و 1361 به مدت 6 ماه در منطقه عملیاتی کردستان حضور داشتم، می گوید: در آن زمان من تازه ازدواج کرده بودم و فقط یک ماه از ازدواج من گذشته بود، اما با توجه به اینکه همسرم هم در سقز بود و نیازی که به نیروهای امدادی وجود داشت، تصمیم گرفتیم که هر دو درکنار هم به منطقه برویم و به احساس مسئولیت و وظیفه خود عمل کنیم.
وی اضافه می کند: قبل از اعزام به جبهه نیز جزو فعالان مبارزاتی بودم و روحیه مبارزه در وجود من، شوق شرکت در جبهه های جنگ را بیشتر می کرد، و وقتی می دیدم به وجودمان نیاز هست و از همه مهمتر ارادت زیادی به رهبر و امام خود داشتم که باعث شد، شروع زندگی ما در جبهه های جنگ و خدمت به رزمندگان باشد.
احسانی، با بیان اینکه برادرم شهید احسانی هم بعد از من به جبهه آمد، گفت: با توجه به موقعیت حساسی که در آن زمان وجود داشت و نیاز به کار فرهنگی در منطقه کردستان و تحصیلات حوزوی که داشتم، در کانون پرورشی نیز به عنوان مربی فعالیت می کردم.
این بانوی ایثارگر، از نحوه اعزام خود و نقش موثر شهید فرومندی در این زمینه می گوید و بیان می کند: همسرم با هماهنگی های ایشان که آن زمان فرمانده سپاه سبزوار بودند و نیروهای بسیار متعهدی را آموزش می داد و از همه لحاظ چه نظامی و چه فکری و عقیدتی، کمک زیادی به رزمنده ها داشت، توانستم از راهنمایی های ایشان بهره ببرم.
وی تصریح می کند: جرقه این کار را نیز شهید فرومندی در من ایجاد کرد، زمانی که احساس پوچی می کردم و تصور داشتم عمرم دارد به هدر می رود و در حالیکه کشور دچار جنگ تحمیلی بود، احساس می کردم که وظیفه ای دارم و باید به آن عمل کنم، که کمک و راهنمایی های شهید فرومندی و تشویق همسرم، سبب شد تا آن 6ماه حضور من در جبهه، تنها دوران طلائی و مفید زندگی من باشد.
وی با اشاره به اینکه دوره مقدماتی اورژانس را در هلال احمر اسفراین و 21 روز نیز دوره های آموزشی تکمیلی را در سبزوار گذراندم، می گوید: به عنوان امدادگر به کردستان اعزام شدم و چون روحیه آن زمان جوان ها به گونه ای بود که معتقد به حضور در صحنه های جبهه و جنگ بودند، این امر در من بیشتر ایجاد انگیزه می کرد.
روزی که شهید کاوه را دیدم
خانم احسانی از خاطره اولین آشنایی خود با شهید کاوه نیز می گوید: روزی که من در کردستان بودم، صبح آن روز شهید کاوه تازه به آنجا آمده بودند و من ایشان را نمی شناختم، همان روز کتانی هایم پاره شده بود و من در خط تعاون برای گرفتن کتانی بودم که جوانی را دیدم با چهره ای شاداب و بشاش و بسیار با انرژی که دارد نیروهای خود را آماده می کند، و وقتی از اطرافیانم در مورد ایشان پرسیدم، گفتند که او محمود کاوه است و من از دیدن ایشان بسیار به وجد آمدم.
وی از خاطرات خود در بیمارستان و دیدن صدها مجروح و ماجراهای شهادت رزمنده ها نیز می گوید و ادامه می دهد: صحنه هایی را به چشم خود دیدم که هیچگاه فراموش نمی کنم و به این موضوع ایمان می آورم که شهادت هنر مردان خداست و لیاقت می خواهد.
این بانوی جهادگر، از صحنه های تأثرانگیزی می گوید که گاهی شنیدنش برای ما نیز سخت است و اضافه می کند: ما در مقابل خون شهدا مسئولیت سنگینی داریم، اگر ما افتخار این را داشتیم که قدمی برداریم از برکت وجود امام و خون شهدا بود و اگر آن زمان جنگ به صورت نظامی بود، الان جنگ سخت تری با دشمن داریم، چرا که دشمن با تمام توان در حال حمله به فرهنگ و اعتقادات ما است و ما باید حواسمان باشد و ببینیم شهدا چه کردند و چه می خواهند از ما.
خاطراتی که همواره ایثار و راه درست زندگی را به من یادآوری می کند
راضیه ولی زاده باغان، دیگر ایثارگر خراسان شمالی از شهرستان شیروان است که با خبرنگار ما به گفتگو می نشیند و از خاطرات تلخ و شیرین خود حرف می زند، تلخ از این جهت که صحنه های از دست دادن هموطنان را بخاطر دارد و به یاد می آورد پیرمرد سالخورده ای را که برای پیداکردن تنها فرزند خود به بیمارستان آمده بود و با بدن بدون سر و دست و پای پسرش روبرو شده بود و یا دختر بچه 6ساله ای را که در جریان بمبباران به بیمارستان منتقل شده و در دستان او به شهادت رسیده بود و یا جوانی که در آزمایشگاه همکار آنان است و برای جشن عروسی اش آنها را دعوت کرده بود، اما در شب جشن، با بمبی که به خانه آنها می افتد، به شهادت می رسد.
وی که متولد سال 1328 است، تمام این خاطرات را به یاد دارد و می گوید: هر زمان هم در کنار فامیل ها یا همسایه ها می نشینم از این خاطرات برای آنها صحبت می کنم که آنها نیز تحت تاثیر قرار می گیرند و خاطراتم از شهیدان، موشکباران دشمن و آوارها را برای بچه ها و نوه هایم نیز مکتوب کرده ام.
وی که در اردیبهشت سال های 1360 و 1362 در جبهه حضور داشته است، عنوان می کند: من در سال 60 در بیمارستان 15 خرداد شیروان مشغول به کار بودم که رئیس بیمارستان به من اطلاع داد که اسمم را برای جبهه نوشته است و من هیجان زده شده بودم و باورم نمی شد.
ولی زاده باغان، ادامه می دهد: از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم و بعد از اتمام شیفت کاری ام در بیمارستان، به خانه رفتم و موضوع را با مادرم در میان گذاشتم و او نیز با وجود سه فرزند کوچکی که در خانه داشتم، من را تشویق کرد و گفت افتخار می کند از اینکه من در جبهه های دفاع مقدس حضور داشته باشم.
وی با بیان اینکه در اعزام اول مادرم نگهداری فرزندانم را به عهده گرفت، می گوید: دومین بار که در سال 62 اعزام شدم، اینبار به خانواده ام گفتم که برای مأموریتی به تهران می روم، اما زمانی که به دزفول رسیدم و از آنجا با خانواده ام تماس گرفتم تا خبر سلامتی خود را بدهم، دختر بزرگم که کلاس پنجم ابتدائی بود، از کد شماره تلفن، متوجه حضور من در جبهه شد و عنوان کرد که برای همه ما افتخار است که در جبهه حضور داری و ما از این بابت خوشحال هستیم.
دفاع از خاک کشور؛ انگیزه حضور در جبهه های جنگ
این بانوی ایثارگر خراسان شمالی، انگیزه حضور خود در جبهه های جنگ را دفاع از خاک کشور می داند و بیان می کند: در زمان حضورم در جبهه با جان و دل کار می کردم و فکر برگشتن نبودم، چرا که برای عمل به فرمان امام خود و ایستادگی در برابر حرف زور و مقاومت برای خاک میهنم به جبهه آمده بودم.
وی از مادر شهیدی تعریف می کند که وقتی سه روز پس از شهادت فرزندش به خانه او رفته بودند، مشغول آب و جارو کردن حیاط منزل بود و می گوید: وقتی به این مادر گفتیم چرا با این حال و روز مشغول این کار هستی، او به ما گفت که می خواهد به دشمنان نشان دهد که ما ایستادگی می کنیم و به زندگی خود ادامه می دهیم و در راه اهداف خود استوار هستیم و خانه و شهر خود را تخلیه نمی کنیم.
خانم ولی زاده از خاطره به دنیا آمدن فرزندی در بیمارستان که مادر او به علت فرو رفتن ترکش در سرش به شهادت رسیده بود، می گوید و ادامه می دهد: زمانی که می خواستیم مادر را به سردخانه ببریم، من متوجه شدم قلب جنین ضعیف می زند و با صدا زدن پزشک بیمارستان، معجزه ای رخ داد و این کودک سالم به دنیا آمد که همه ما با شنیدن گریه نوزاد، هم به وجد آمده بودیم و هم متاثر و اشک از چشمان همه سرازیر شد.
نظر شما