ذهنیت موسمی، حلقوم اوقات فراغت را فشار می‌دهد

همه مدعی نظر و کارشناسی و برنامه‌ریزی در حوزه اوقات فراغت هستند اما وقتی به کارنامه عملی اوقات فراغت در کشور نگاه می‌کنیم، گره‌ها هنوز به جای خود مانده‌اند.

حسن فرامرزی: اوقات فراغت هم از آن دست موضوعاتی است که از بس درباره آن صحبت شده و رسانه‌ها ذهن‌ها را در این‌باره بمباران کرده‌اند، سخن گفتن درباره آن ملال‌آور است. این ملال‌آور بودن بیشتر از این جهت ناشی می‌شود که اوقات فراغت مثل سایر مباحثی که یک سر آن به فصل‌ها گره می‌خورد متأثر از مؤلفه‌ای به نام موسمی بودن است، همچنان که عفاف و حجاب با تأسف تمام در کشور ما به موضوعی موسمی و فصلی تبدیل شده است، به عبارت دیگر هر وقت گرمای تابستان از گذر فصل‌ها و اقلیم به ما می‌رسد سازمان‌ها و نهادها و مسئولان تازه به یاد این موضوع می‌افتند که اصولا چیزی به نام حجاب و عفاف ضرورت روز جامعه است. این نقصان در حوزه برنامه‌ریزی برای اوقات فراغت هم خود را نشان می‌دهد، به این معنا که متأسفانه ذهنیت، برداشت و تعریف نهادها و مسئولان از اوقات فراغت بیشتر مبتنی بر یک ساختار فصلی و موسمی است.

سهم بزرگ صافی ذهن مسئولان در اجرای طرح‌ها

بسیاری از طرح‌ها، ایده‌ها و پروژه‌ها اگرچه در متن نوشته شده یک قانون، بخشنامه یا دستورالعمل ممکن است هدف‌گذاری بلند و جامعی داشته باشد اما این هدف‌گذاری‌ ناگزیر از فیلتر و صافی ذهن مجریان خواهد گذاشت به عنوان مثال فرض کنید یک طرح بسیار جامع، بومی و با در نظر گرفتن شرایط و ویژگی‌های فرهنگی (ملی و قومی) می‌خواهد در کشور پیاده شود، مفاد و محتوای این طرح‌ برای اجرا به مدیران و مجریان ملی، استانی و منطقه‌ای واگذار می‌شود، اگرچه قانون‌گذاران و برنامه‌نویسان تلاش می‌کنند چارچوب‌های دقیقی برای محتوایی که مد نظر دارند تدارک ببینند اما همواره چه در مقام تغییر و برداشت از یک محتوا (قانون، دستورالعمل و بخشنامه) و چه به هنگام طراحی سامانه‌ای برای عملیاتی کردن مفاد روی کاغذ بر واقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی، پیش‌داوری‌ها و ذهنیت و برداشت مجریان دخالتی تام و تمام دارد از این رو است که یک طرح ملی به استان‌های مختلف ارایه می‌شود اما در هر استان با توجه به قابلیت‌ها، توانمندی‌ها و ظرفیت‌های مختلف نتایج گوناگونی به بار می‌آورد.

این رخداد البته تا حدودی طبیعی است اما ذهنیت‌های فردی مجریان و مسئولان هر چقدر که به یک الگوی واحد سوق داده شود و فی‌المثل درک آنها از اوقات فراغت از حیطه و محدوده تنگ موسمی بودن خارج شود، در آن صورت می‌توان امیدوار بود که اهداف از پیش تعیین شده یک طرح جامع مثل سامان‌دهی اوقات فراغت به سرانجام برسد.

وقتی کم‌کاری‌ها سوژه را تبدیل به فسیل می‌کند

اما همچنان که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد کاویدن یک مسئله اجتماعی و فرهنگی از سوی یک رسانه زمانی دشواری‌های مضاعف پیدا می‌کند که رسانه با لایحه ضخیمی از آگاهی‌های پیشین مخاطبان خود روبرو می‌شود. اگر دقت کنید برخی از گروه‌های اجتماعی و فرهنگی آن‌قدر در جامعه ما کهنه شده‌اند و زیر لایه‌های ضخیم آگاهی‌های مخاطبان مدفون شده‌اند که استخراج و بررسی دوباره آنها بیشتر شبیه کار یک باستان‌شناس و فسیل‌شناس است.

انصاف آن است که بگوییم امروز وقتی یک گزارش‌نویس می‌خواهد درباره آلودگی هوا بنویسد، حس یک فسیل‌شناس را دارد، آن‌قدر درباره آلودگی هوا، عوامل، آسیب‌ها و حتی راهکارهایش مطلب نوشته و گفته شده که تقریبا فعالان رسانه‌ای و مخاطبان از حفظ هستند بنابراین ورود به حیطه آلودگی هوا بی‌شباهت به ورود به سایت و منطقه باستان‌شناسی نیست.

موضوع با آنکه هنوز در جامعه ما تازه است و این تازگی تا عمق استخوان و ریه‌های شهروندان نفوذ می‌کند اما در قالب یک سوژه رسانه‌ای به نبش قبر می‌ماند چرا که با همه فعالیت‌ رسانه‌ها عملا کار چندانی در این زمینه صورت نگرفته است، این مثال درباره اوقات فراغت هم صدق می‌کند. موضوعی که چتر بزرگی از هیاهو و جنجال بر سر آن گسترانده شده است همه مدعی نظر و کارشناسی و برنامه‌ریزی برای آن هستند اما وقتی به کارنامه عملی اوقات فراغت در کشور نگاه می‌کنیم گره‌ها هنوز به جای خود مانده‌اند.

سوء تفاهم فصلی و سنی بر سر اوقات فراغت

اما شاید در اینجا بتوان مهم‌ترین سوء تفاهم‌هایی که درباره ماهیت «اوقات فراغت» از صورت یک اشتباه فراگیر درآمده نگاه دوباره‌ای انداخت. به نظر می‌رسد می توان این سوءتفاهم‌ها در دو مؤلفه زمانی و سنی خلاصه کرد. اول آنکه اغلب افراد جامعه تصور می‌کنند اوقات فراغت صرفا پدیده‌ای متعلق به تابستان است و در فصول دیگر ابدا چنین موضوعی مصداق ندارد. دیگر آنکه این تصور رایج وجود دارد که اوقات فراغت درباره کودکان و نوجوانان (رده سنی آموزش ابتدایی، راهنمایی و متوسطه) است و گروه‌های سنی دیگر هیچ نیازی به برنامه‌ریزی برای اوقات فراغت خود ندارند، در حالی که اگر کمی جامع‌تر به این موضوع نگریسته شود متوجه می‌شویم تراشیدن و وضع دایره‌ای سنی، جنسیتی یا فصلی و موسمی برای اوقات فراغت امری تصنعی و ناشی از تصور غلط ذهنی است.

فرد کارمندی را در نظر بگیرید که ساعت 4 بعدازظهر از محل کارش به خانه می‌آید و تا ساعت 12 بعدازظهر که به رختخواب می‌رود 8 ساعت (معادل ساعات حضورش در اداره) در خانه حضور دارند اما او برنامه‌ریزی درستی برای این ساعات ندارد. آیا می‌توان این‌گونه استدلال کرد که اوقات فراغت شامل حال یک کارمند 40 ساله نمی‌شود؟ آیا بسیاری از ساعاتی که ما روزانه به هدر می‌دهیم و عملا استفاده‌ای از این ساعات صورت نمی‌دهیم به خاطر این نیست که از برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری منسجمی درباره آنها بهره نمی‌گیریم؟ ما بسیاری از ساعاتی که می‌تواند صرف مطالعه، پژوهش، ابتکار، نوآوری و ارتقای سطح فرهنگی و اجتماعی‌مان شود را به دریای عدم می‌ریزیم، به خاطر آنکه عملا با انفعال در برابر ساعت‌‌های عمرمان برخورد می‌کنیم و مدیریت زمان را به کار نمی‌بندیم.

پایان پیام/

 

کد خبر 48998

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha