به گزارش خبرنگار کتاب شبستان ، ژان دولافونتن ، نمایشنامه نویس و نویسنده اخلاق مدار قرن هفدهم فرانسه ، در هشتم ژوئیه 1621 دیده به جهان گشود. این نویسنده و شاعر فرانسوی برای خلق حکایتها، قصهها و ضربالمثلهای اخلاق گرایانه خود به شهرت رسید. وی عقیده داشت ادبیات و هنر باید در خدمت اخلاق قرار بگیرد و نوشته ادبی بدون نتیجه گیری اخلاقی را فاید ارزش میدانست. این نویسنده بر خلاف پیشینیان خود، آموزش اخلاق و آداب ارزشها از طریق خطابه نویسی و تالیف رساله را کنار گذاشت و از نخستین کسانی بود که کاربرد آموزشی ادبیات سرگرم کننده را امتحان کرد. لافونتن اخلاقیات را در نمایشنامه ها و حکایتها جذاب خود گنجاند و با نقل قصه و داستان و نمایشنامه و همچنین سرون شعر، به آموزش اصول اخلاقی پرداخت.
افسانه هاي او كه از« 12 كتاب» تشكل شده به تدريج از سال 1668 تا1694 منتشر شدند. اين افسانه ها را او بر اساس آثار ازوپ و فايدروس (فدز) افسانه سرايان نامي يونانيان و نيز حكايت هاي بيد پاي برعمين قصه گوي هندو كه در كليله و دمنه ياد شده، و نيز آثار راستين و ديگران سروده بود.
اين اثر چنان موفقيتي به دست آورد كه لافونتن را به ادامه كار در اين مسير، با سبكي كه پيش از او مشابهي نداشت تشويق كرد، لافونتن در اين داستانهاي كهن روحي تازه دميد و در واقع بر پايه آنها آثار هنري تازه و اصيل خلق كرد كه با گذشت سه قرن چيزي از گيرايي خود را از دست نداده اند.
حکایتها این نویسنده در قالب «افسانههای لافونتن»، به زبانهای گوناگون دنیا ترجمه شدهاند و بسیاری از نویسندگان نیز تلاش کردهاند تا از این داستانها در قالب کتابها کودک و نوجوان استفاده کنند.
«افسانههای لافونتن» در ایران نیز با سه ترجمه متفاوت عرضه شده است. «عبدالله توکل»، «احمد نفیسی» و نیر «سعیدی» از مترجمانی هستند که در ایران به آثار نثر و منظوم این نویسنده فرانسوی پرداختهاند. حکایت «روباه و زاغ» در کتاب درسی فارسی به نام سرایندهاش حبیب یغمایی معرفی شده است، اما این شعر در واقع ترجمه منظوم حبیب یغمایی است از شعر شاعر فرانسوی قرن هفدهم یعنی ژان دو لافونتن، که البته در کتاب درسی به نام شاعر اصلی آن اشارهای نشده است.
در قصه ی موش شهری و موش روستایی از افسانه های لافونتن می خوانیم:
«موش شهری از پسر عموی خود که در ده دور دستی به سر می برد دعوت کرد تا برای صرف شام به خانه ی مجلل او در شهر بیاید. دو موش در محلی با شکوه شروع به خوردن شام کردند. روی زمین اعلاترین فرش ها گستردده شده بودو غذا نیز بسیار عالی و خوش مزه بود.از لحاظ راحتی و غذا هیچ چیز کم نداشتند اما شام ان ها نیمه کاره ماند زیرا صدایی به گوششان رسید. هردو از فرط وحشت در سوراخی پنهان شدند.صدا رفته رفته تمام شد و موش دهاتی تصمیم گرفت به خانه برگردد.اما قبل از ترک ان جا موش شهری گفت بهتر است اول شام خود را تمام کنیم. موش دهاتی در حالی که کلاه و دستکشهایش را بر می داشت گفت ناراحت نباش فردا شام را نزد من صرف خواهی کرد.لطفا فکر نکن که من از شام تو بدم آمده ، نه خیلی هم لذیذ بود ولی در لانه ی دهاتی من دیگر لازم نیست با شنیدن هر صدایی از جا بپریم. فردا شب شام را باهم صرف خواهیم کرد و احتیاجی هم نخواهد بود که از خطر بترسیم و دلهره داشته باشیم»
کتاب «افسانه های لافونتن» را نشر مرکز با ترجمه ی «عبدالله توکل» منتشر کرده است.
نظر شما