به گزارش خبرگزاری شبستان، متن ذیل سخن اول نشریه شماره 55 فرهنگستان علوم با عنوان «امید به آینده» است که به قلم رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران به رشته تحریر درآمده و از نظرتان می گذرد:
یادداشت شماره گذشته درباره فرهنگستان و آیندهاش مورد لطف عدهای از همکاران قرار گرفت و بعضی پرسشها و اشکالها نیز مطرح شد.
عمده پرسشهای عنوانشده این است که آیا مشکل در سازمان فرهنگستان است و اگر اساسنامه اصلاح شود و فرهنگستان سازمانی متناسب با وظایفش داشته باشد تغییر اساسی در فعالیتهای آن پدید میآید و میتواند در پیشبرد علم نقشی مؤثرتر داشته باشد.
اساسنامه موجود راه را معین نکرده و راهیابی را به عهده فرهنگستان گذاشته است. آیا فرهنگستان این راه را میشناسد؟ قبل از اینکه جوابی به این پرسشهای دشوار داده شود باید به اشکالها اندیشید.
عمده اشکالها را میتوان در دو اشکال خلاصه کرد: یکی اینکه به علم کشور با نظر بدبینی نباید نگاه کرد. بخصوص که علم در دهههای اخیر پیشرفتهای قابل توجهی داشته است. اشکال دوم اینست که فرهنگستان یک مؤسسه علمی است و اعضای آن باید به دانش و پژوهش مشغول باشند و مشارکتشان در پیشبرد علم همان کار علمیشان است.
به عبارت دیگر آنها وظیفه ندارند که مسائل کشور را حل کنند. اشکال اول نمیدانم اشکال به چیست و مخاطبش کیست و در کجای نوشته من بدبینی دیدهاند. من هم میدانم که در کشور ما دانشمندان بزرگ پرورش یافتهاند و مییابند و هزاران تن از آنان هماکنون به کار آموزش و پژوهش در دانشگاهها و پژوهشگاهها مشغولند و هرگز پیشرفت کلی علم و بخصوص پیشرفتهایی را که اخیراً در پزشکی و مهندسی حاصل شده است ناچیز نشمردهام و هرجا اقتضا کرده از قدر دانش و دانشمند گفتهام و اگر به ارجمندی کار دانشمندانمان اعتقاد نداشتم درباره علم کشور حرفی نمیزدم.
من که بیش از شصت سال در دانشگاه بودهام چگونه حرمت آن را نگاه ندارم. اگر کسی همه عمر با علم و کتاب به سر برده و به جایی که میخواسته نرسیده باشد درصدد برآید که ببیند موانع راه چه بوده است و چگونه میتوان آن موانع را برداشت، ربطی به بدبینی و خوشبینی ندارد. خوشبینی و بدبینی به یک اعتبار دو مزاج و طبع یا دو صفت نفسانی است. خوشبینان اشخاص خوشطبع و آسودهخاطرند و نگرانی از آینده را به دل راه نمیدهند و شعارشان هرچه پیش آید خوش آید است، اما بدبینان آدمهای پرتوقعی هستند که هیچ چیز راضیشان نمیکند. این خوشبینی و بدبینی ضرورتاً با اندیشه و نظر نسبت ندارد و بازگشت هر دو به طبع و مزاج است اما صاحبان طبایع و مزاجهای بدبینی و خوشبینی اگر اهل نظر باشند شاید طبعشان در نظرشان اثر بگذارد. پس در عالم نظر هم میتوان بدبین یا خوشبین بود.
در میان کسانی که به گردش چرخ روزگار نظر میکنند بعضی سیر زمان را رو به استکمال و پیشرفت میبینند و بعضی دیگر به نظرشان میرسد که زمانه رو به ادبار دارد. اولی خوشبین است و دومی بدبین. در تشخیص بدبینی و خوشبینی باید مواظب بود که زمانها با هم تفاوت دارند و حکم هر زمانی جداست. فیلسوفی که در آستانه زبان الفاظ قرار دارد اگر از آینده بیمناک باشد بدبین نیست و آنکه در پایان دوران رنج نور امید در افق آینده میبیند نباید خوشبین خوانده شود. وقتی در جهان ستم و زشتی و تباهی غالب میشود چشم چگونه آنها را نبیند؟ نویسنده و فیلسوف که شاهد زمانهاند معمولاً زشتی و ظلم و زیبایی و عدل زمان خود را گزارش میکنند.
مجاهدان راه حق و عدل و آزادی با جهل و ستم و قهر میجنگند ولی آنها بدبین نیستند. در گفته اهل نظر هم باید تأمل کرد. اگر آنها زیبایی را زشت میبینند و زشت جلوه میدهند اهل نظر نیستند و به حرفشان اعتنا نباید کرد. در سخنهای شایع و اقوال مشهور گاهی آثار نومیدی و امیدواری دیده میشود. ممکن است این سخنان مبنای استوار نداشته باشد. معهذا میتوان تحقیق کرد و دید آنکه به پیشرفت امید دارد چه میگوید و امیدش از کجاست؛ آنکس هم که راه را دشوار و تاریک میبیند باید بگوید که این دشواری و تیرگی را چگونه دیده و یافته است. معمولاً اهل نظر کار دشوار را سهل نمیگیرند و اگر چنین کنند نباید آنها را خوشبین خواند زیرا سهلانگاری و خوشبینی دو امر متفاوتند.
ضرورت سخنان خوش بینانه سیاستمداران
البته سیاستمداران علاوه بر اینکه باید طبع خوشبین داشته باشند به اقتضای مصلحت نیز باید سخن خوشبینانه بگویند و برعکس دانشمندان حتی اگر در طبع خوشبین باشند به آنچه هست رضایت نمیدهند و مشکلها و موانع راه را از نظر دور نمیدارند. اگر کار آسان و راه هموار و مقصد نزدیک است همه در راهی که مقرر است میروند و اهل نظر حرفی برای گفتن ندارند ولی راه آینده هرگز راه هموار و آسان نیست و اگر کسی از مشکلات بگوید و به فکر هموار کردن راه و فراهمکردن توشه کافی برای رهروان باشد بدبینی نیست.
ما وقتی در کارنامه علم کشور نظر میکنیم نمیتوانیم بگوییم پیشرفتی نداشتهایم اما اگر کسی بخواهد دانش و دانشگاه وضعی بهتر از آنچه دارد، داشته باشد دانشگاه و دانش را کوچک نشمرده است. فرار مغزها (مهاجرت دانشمندان و نخبگان علمی) یک مسئله و درد بزرگ است که درباره آن شاید نظرهای متفاوت داشته باشیم اما هرکس به این مسئله بپردازد بنا را بر این میگذارد که ما دانشمند میپروریم و چگونه میتوانیم از وجود همه آنها در کشور استفاده کنیم یا وقتی این همه مقاله از آثار دانشمندان ما در مجلات جهان چاپ میشود چگونه جایی به آنها در برنامه توسعه بدهیم. در مورد فرهنگستان هم سخن اینست که آیا از علم و تجربه اعضای آن نمیتوان بهتر و بیشتر بهره برد.
آنچه من درباره فرهنگستان و بطور کلی از وضع علم کشور میگویم راهجویی است نه بدبینی. درباره خوشبینی و بدبینی سخن بسیار است اما در اینجا بیش از این نمیتوان گفت. به هرحال من خود را خوشبین و بدبین نمیبینم بلکه یک شاهد و گزارشگر سادهام و اگر در جایی نیک و زیبا و درست و بجا را بد و زشت و نابجا خواندهام دوستانم تذکر دهند که این سهو و بیذوقی و بیدرایتی را تدراک کنم. چیزی که شاید نتوانستهام آن را درست و روشن بیان کنم لزوم اندیشیدن به شرایطی است که در آن با سعی کمتر بتوان به نتایجی بهتر و بیشتر رسید. علم کشور نمیتواند و نباید مجموعه پراکنده دانستههای اشخاص دانشمند باشد زیرا علم نظام به هم بستهای است که در تناسب با نظام زندگی قرار دارد.
به عبارت دیگر علم جهانی خاص دارد که در آن همه علوم با هم و هماهنگ پیش میروند و میبالند. کشور ما دانشمند و پژوهشگر دارد اما نظام علم و پژوهش ندارد و به این جهت پژوهشها هماهنگ نیست وگرنه اگر یک برنامه علمی تکنیکی باشد دیدهایم که میتواند پیش برود و به نتایج برسد. نمیدانم نقشه جامع علم کشور مصوب شورایعالی انقلاب فرهنگی چه اثری در بهبود وضع پژوهش داشته است ولی به آزمایش دریافتهام که اگر نظیر اهتمامی که در توسعه تکنولوژی هستهای کردیم در تدوین یک برنامه هماهنگ علم و پژوهشی به خرج دهیم میتوانیم از حاصل پژوهشهای دانشمندانمان در کشور بیشتر بهرهمند شویم. البته این اهتمام در صورتی ممکن میشود که مقدمات لازم آن فراهم شده باشد. در این صورت مقالات علاوه بر جایی که در فهرستها دارد در گردش چرخ اداره کشور هم کارسازی میکنند. یعنی اثر مقالاتی که نوشته میشود چندین برابر خواهد بود زیرا هماهنگی موجب میشود که مسائل در به هم پیوستگیشان مطرح شوند و علاوه بر اینکه دانشمندان را دانش میافزایند به کار حل مسائل کشور نیز بیایند.
اگر پزشکی ما بیشتر پیشرفت کرده است از آن است که پزشکان دانشمند مسائل روشنی دارند که در تجربه دائم خود آنها را مییابند. یعنی آنها دنبال مسئله نمیگردند که گاهی ناچار شوند مسئله برای خود بتراشند و در برابر آن مسائل بیتفاوت باشند بلکه مسائل را مییابند و در جستجوی پاسخ آنها برمیآیند و پاسخی که مییابند به کار خودشان و به کار مردم و کشور میآید.
ریاضیدان و فیزیکدان و اهل فلسفه و حتی صاحبان علوم انسانی و اجتماعی مثل پزشک بخت آن را ندارند که مسائل به استقبالشان بیایند. مثلاً ریاضی و فیزیک در جهان کنونی مثال علم و پشتوانه علوم دیگرند. آنها جهانیاند و باید کارشان را در مقیاس جهان و در همکاری و همراهی با دانشمندان جهان انجام دهند. اما علوم دیگر اگر نه به اندازه پزشکی کم و بیش میتوانند و باید به نیازهای تکنیکی و مدیریتی کشور نظر داشته باشند و بیآنکه از مسائل جهانی علم غفلت کنند مسائل خاص کشور را هم در نظر آورند. اینجاست که اشکال دوم مطرح میشود. آیا وظیفه دانشمندان و فرهنگستان علوم اینست که مسائل کشور را حل کنند؟ دانشمندی که میگوید وظیفه ندارد مسائل کشور را حل کند راست میگوید زیرا اگر او مدام به فکر این باشد که کشور چه مسائلی دارد و او با آن مسائل چه میتواند و باید بکند از علم و پژوهش میماند و شاید از عهده پیدا کردن مسائل هم برنیاید.
پس دانشمند در کار دانش خود کاری به مسائل خاص کشور ندارد و شاید از مسائلی که بیرون از علم اوست به کلی غافل باشد. همه ما دانشمندان بزرگی را میشناسیم که نه فقط به فکر حل مسائل کشور و جامعه نبودند بلکه به سلامت و زندگی خود هم نمیاندیشیدند. گالیله که برای حفظ جان خود در دادگاه نظر خود درباره منظومه شمسی را انکار کرد خود را دانشمند تبهکار خواند (برشت عنوان نمایشنامه گالیله دانشمند تبهکار را به قصد ناسزاگویی به گالیله اختیار نکرده است. گالیله خود این عنوان را به خود داده است).
او میدانست که دانشمند باید به علم وفادار باشد و به عهدی که با حقیقت دارد وفا کند. لازم نیست از پاستور و کسانی که خرگوش آزمایشگاه میکربشناسی خود بودند حرفی بزنم. دانشمند به مصلحت نمیاندیشد زیرا بالاترین مصلحت را مصلحت حقیقت میداند. من هم نگفتهام دانشمند به جای کار علم در فکر حل مشکلات هر روزی زندگی مردم باشد. شاید کسانی باشند که فکر میکنند هر حرف و هر کاری باید سودش معلوم باشد و هر چه زودتر آن سود عاید شود. این سخن، سخن اهل علم نیست.
پس ببینیم وقتی گفته میشود که فرهنگستان باید به مسائل کشور و برنامه آن بیندیشد آیا وظیفهای بیرون از قلمرو علم برای دانشمندان عضو این سازمان قائل شده است؟ پاسخ دادن به این پرسش در ظاهر دشوار است اما اگر درست دقت کنیم مشکل از میان میرود. مسائل کشور محدود و منحصر به مسائل اجرایی نیست. اقتصاد و تکنولوژی و مدرسه و دانشگاه و کوچه و بازار و غذا و ترافیک و هوا و قانون و مقررات و درمان و دارو و سیاست، هزار مسئله دارند که این مسائل را دانشمندان و صاحبنظران باید بیابند و به درستی طرح کنند و راهحل آنها را اگر میتوانند نشان دهند.
مشکل بزرگی که باید به آن توجه شود این است که این مسائل همه به هم بستهاند و بیشتر آنها از نوع مسائلی نیستند که گروههای تخصصی درباره آنها پژوهش کنند. فرهنگستان با این مسائل چه میتواند بکند؟ وقتی یک دانشمند به اعتبار شأن دانشمندیاش به عضویت فرهنگستان پذیرفته شده است، از دانشگاه به فرهنگستان نیامده است که صرفاً کار دانشگاهیاش را ادامه دهد. البته او وظیفه ندارد در کاری که در حدود تخصصیاش نیست وارد شود و از او چنین توقعی هم نباید داشت.
من هم نگفتهام استادان عضو فرهنگستان کار علم را بگذارند و به مسائل کشور و از جمله به پیشرفت علم و تدوین برنامه آن بیندیشند. مطلب اینست که فرهنگستان وظیفه «بررسی و تحلیل علمی و فنی و آموزشی و پژوهشی کشور و ارائه پیشنهاد ...» را پذیرفته است و اگر نمیتواند و نباید این وظیفه را انجام دهد باید آن را اعلام کند و اگر میخواهد و میپذیرد که انجام دهد باید راه آن را بیابد و وسایل پیمودن راه نیز فراهم شود. فرهنگستان چگونه کشور را به «استقلال علمی» و ... برساند. یکی از مشکلها اینست که هدف و وظایفی که در اساسنامه فرهنگستان ذکر شده است در قانون وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، و وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، و معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری هم آمده است. وزارتخانهها چون دانشگاه و پژوهشگاه و عدّه و عٌدّه دارند در حدی که میتوانند به کار آموزش و پژوهش اهتمام میکنند ولی فرهنگستان چگونه علم کشور را ارتقاء بخشد؟ کسی نگوید که ما با پژوهشهایمان در این مددرسانی شرکت میکنیم زیرا اولاً فرهنگستان مرکز پژوهشی نیست. ثانیاً پژوهش در دانشگاه و پژوهشگاه و دیگر مراکز علمی- پژوهشی صورت میگیرد و ثالثاً کار فرهنگستان به صرف پژوهشهای تخصصی تمام نمیشود. اگر فرهنگستان بخواهد درباره وضع علم در کشور و راهی که علم میپوید و برنامهای که دارد یا ندارد و مخصوصاً در باب آینده علم کشور بیندیشد و پژوهش کند ناگزیر باید سازمانی مناسب با این پژوهش و تأمل داشته باشد و اگر چنین پژوهشی صورت گیرد و به نتایج روشن و علمی برسد یکی از اساسیترین و مهمترین مسائل کشور حل شده است.
وظیفه دانشمندان حل مسائل کشور نیست
در اینجا لازم است نکته دیگری هم درباره علم و مسائل مردم و کشور بگویم. پیشتر به این اشکال اشاره کردم که وظیفه دانشمندان حل مسائل کشور نیست ولی توجه کنیم که این حکم اگر به اعتبار نظر در روانشناسی دانشمند درست باشد و بپذیریم که اوقات و حواس دانشمند نباید با مسائل گوناگون مشوش و پراکنده شود، دو نکته را نباید از یاد برد. یکی اینکه اگر دانشمندان فکر و ذکری جز علم نداشته باشند مشکلها کم و کمتر میشود و علم به کار کشور میآید.
نکته دیگر اینست که اگر در جایی علم به کار نمیآید از آن است که مسائل درست و بجا طرح نشده است. در هر صورت در اینکه علم و پژوهش باید به کار کشور بیاید تردید نمیتوان کرد. دانشمندان و مراکز علمی هم در خدمت کشورند و برای کشور کار میکنند. علمی که به کار نیاید هر چند نام علم داشته باشد در حقیقت علم نیست.
در مورد علوم و معارفی مثل تاریخ و فلسفه و عرفان و شعر و ادب معمولاً تشکیک میشود و بسیار میشنویم که میگویند اینها به کار نمیآیند اما علوم پزشکی و شیمی و مهندسی و اقتصاد و حقوق چگونه به کار نیایند و اگر به کار نیایند برای چه هستند. پیداست که دانشمند باید در کار دانش آزادی داشته باشد و هر چه میخواهد بکند اما علم و سازمان آن نمیتواند از تکنولوژی و نظام زندگی مردم به کلی جدا باشد. دانشمندان نمیروند در کوچه و بازار بپرسند مسائل مردم چیست و بکوشند آن مسائل را حل کنند. آنها در کار اهل سیاست و تدبیر و مدیریت هم دخالت مستقیم نمیکنند اما اگر علم در نظام کشور در جای خود قرار گرفته باشد، مسائلی که دانشمندان به آن میپردازند کارساز زندگی و تاریخ است و پیداست که مسائل زندگی و تاریخ مسائل همه مردم است. در زمان ما مردم و جامعه برخلاف قول مشهور از علم و تکنولوژی استفاده نمیکنند بلکه میان زندگی کنونی و تکنیک پیوستگی و ملازمت وجود دارد.
درست بگویم علم، علم تکنولوژیک است و این علم در مرکز نظام جامعه جدید قرار دارد و بود و نبود و رکود و رونقش در همه جا اثر میگذارد. پس دانشمند چه بخواهد و چه نخواهد با جامعه است و در این صورت با جامعه بودن و مسائل آن را یافتن و حل کردن وظیفه همه نهادهای علمی است. کار دانش هم هر چه باشد نتیجهاش عاید همه میشود. دانشمندی که وظیفه پژوهش خود را انجام میدهد میتواند بگوید که مسائل من مسائل علم است. او راست میگوید اما مسائل علم نمیتواند مسائل کشور نباشد. وانگهی مهندسان و دانشمندان علوم پزشکی و کشاورزی و شیمیدانان و زیستشناسان و جامعهشناسان و اقتصاددانان چگونه میتوانند بگویند ما با مسائل کشور و مردم کاری نداریم. پس مسائل سلامت و بهداشت و صنعت و کشاورزی و مدیریت و هوا و آب و خاک و صلاح و فساد زندگی مسائل چه کسانی است. پیچیدگی و ابهام قضیه در این است که دولت و حکومت باید نظم و امنیت جامعه و آسایش خاطر مردم و امکانهای بهداشتی و آموزشی و فرهنگی و ... را فراهم کنند یعنی دولت باید پاسخگوی مردم باشد و گروههای مردم و از جمله دانشمندان مسئول سلامت غذا و هوا و رکود و رونق اقتصادی و فساد و صلاح اداری و سازمانی و ... نیستند ولی دولت و حکومت با رجوع به دانشمندان است که راهحلهایی را مییابند و به کار میبندند.
حکومت و دولت بدون دانش و دانشگاه چگونه از عهده حل مسائل برآیند. البته دولت هر روز به سراغ دانشمندان نمیرود که مسائلش را بپرسد بلکه ارتباطی ارگانیک (سازوار) میان دولت و دانش وجود دارد. همه مشکل اینست که در بعضی کشورها این ارتباط محکم و استوار نیست و علم در شئون جامعه نفوذ نکرده و میان دولت و کشور و مردم و علم همراهی و همکاری لازم وجود ندارد. در این وضع شاید دانشمند از مهمترین کارهایی که میتواند بکند بازماند و دولت و کشور از مدد علم کمتر بهرهمند شوند.
از این مطالب ممکن است استنباط شود که من جامعه جدید را جامعه هماهنگ و بینقص میدانم و مخصوصاً چون گفتهام که دائر مدار این جامعه علم است و علم هم شرف و فضیلت دارد پس کمال آدمی را باید در توسعه تکنولوژی جست. من این حرفها نمیزنم بلکه آدمی را در جامعه جدید دچار بیگانهگشتگی میدانم (و متأسفانه این جامعه در وضع توسعهنیافتهاش به ناهماهنگی و عدم تعادل نیز دچار است) و اگر قرار باشد به جامعه کمال مطلوب فکر کنم در سودای جامعه آسوده بیخیال در برابر جامعه نیکی و دوستی و فضیلت نیستم الا اینکه اولاً در عصر سلطنت تکنولوژی طرح چنین جامعه صلح و دوستی و نیکی به آسانی پذیرفته نمیشود ثانیاً احتمال تبدیل آن به شعار بسیار است و چه بسا که الفاظ نیکی و دوستی و فضیلت سرپوش بدی وکینتوزی و رذیلت شود. در چنین شرایطی است که در مقام قیاس میگویم جامعهای که بالنسبه از نظم تکنولوژیک برخوردار است بر جامعه پریشان و پراکنده دچار حسرت تکنولوژی ترجیح دارد و اگر امر دائر شود که میان این دو یکی را انتخاب کنند پیداست آن را که علم و دقت و اتقانش بیشتر است بر آنکه اهمال کار و سر و دل به هوا و سرهم بندکن است و بیشتر دروغ میگوید، ترجیح دارد.
اکنون به پرسش اصلی بپردازیم. فرهنگستان در شرایط کنونی چه میتواند بکند؟ اول اینکه فرهنگستان علوم به وظایفی که بر عهدهاش قرار گرفته است نظر دارد و سودای دخالت در سیاست و اقتصاد و تکنولوژی در سر نمیپرورد بلکه میخواهد بداند چگونه وظایفی را که در اساسنامه بر عهدهاش نهادهاند، انجام دهد. همه وظایف فرهنگستان را با رعایت اندکی تواضع در تفسیر، میتوان مشارکت در پیشبرد علم کشور و حفظ مقام و حرمت دانش و دانشمند دانست. مشارکت در پیشبرد دانش با اینکه از تعابیری مثل «ارتقاء سطح علم» و «استقلال علمی» و ... کمتر ابهام دارد کاملاً واضح نیست یا لااقل باید توضیح داده شود که این مشارکت چگونه و از چه راه است. سادهترین تفسیر این است که فرهنگستان در کار پژوهش شرکت داشته باشد بخصوص که از پژوهش دانشمندان دارای سابقه بالنسبه درخشان علمی نمیتوان صرفنظر کرد اما کشور بدون تشکیل فرهنگستان هم میتوانست از پژوهشهای علمی دانشمندانی که اکنون عضو فرهنگستانند بهرهمند باشد. پس وقتی پیشبرد علم و پژوهش وظیفه فرهنگستان میشود مراد از آن باید چیزی غیر از پژوهش باشد و اگر پژوهش هم باشد از سنخ آن پژوهشها که معمولاً در دانشگاه انجام میشود نخواهد بود. به تجربه خودمان رجوع کنیم.
ما در مجمع عمومی فرهنگستان علاوهبر ایراد سخنرانی علمی که گاهی در دستور قرار میگیرد و مقداری از وقت صرف گزینش عضو و وضع و اصلاح آییننامههای داخلی میشود، ترجیعبند بحثهای مجمع اینست که فرهنگستان چه کرده است و چه باید بکند. پس من مسئله تازهای را پیش نیاوردهام بلکه با نظر به مشکلهایی که همواره وجود داشته است و همکاران به مناسبت آنها را گوشزد میکردهاند عرض میکنم بیاییم تکلیف خود را در نسبت با وضع علم و تکنولوژی کشور و سازمانهایی که در کار علم و تکنولوژی فعالیت دارند روشن کنیم. خوشبختانه شورایعالی انقلاب فرهنگی نقشه جامع علم را تدوین کرده است و گرچه خود باید ناظر اجرای آن باشد، فرهنگستان و همه سازمانهایی که به کار علم میپردازند میتوانند در این نظارت شریک باشند و ببیند که چگونه آموزش و پژوهش در یک نقشه جامع قرار میگیرند.
البته وزارت علوم و وزارت بهداشت باید برنامه را اجرا کنند که ظاهراً هنوز در باب اجرای آن چیزی نگفتهاند. فرهنگستان هم هنوز حرفی نزده و اظهارنظری نکرده است. وقتی چند سازمان اهداف و وظایف مشترک و مشابه دارند و هیچیک از کار و بار یکدیگر خبر ندارند و معلوم نیست که در کجا به هم میرسند، اولین قدم و اقدام باید هماهنگکردن آنها باشد. اینکه ما با وزارت علوم و شورایعالی انقلاب فرهنگی و معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری کمتر سر و کار داشتهایم و اگر سر و کاری داشته و داریم اتفاقی و تابع دوستیها و آشناییهاست، وضع خوبی نیست (از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نگفتیم زیرا که فرهنگستان علوم پزشکی با آن وزارتخانه بیشتر میتواند همکاری داشته باشد).
در ابتدای تشکیل فرهنگستان به نظر میرسید که فرهنگستان اطاق فکر وزارت علوم باشد و البته وزارت علوم در تأسیس فرهنگستان سعی بسیار کرد و پس از تشکیل فرهنگستان تا زمانی که ما جایی و دفتری نداشتیم جلساتمان در دفتر وزیر علوم تشکیل میشد ولی کمتر فکر کردیم که چه همکاریهایی میتوانیم داشته باشیم.
درست بگویم نه ما و نه وزارت علوم هیچیک احساس نیاز به همکاری با یکدیگر نکردیم پس این گناه وزارت علوم نیست که با فرهنگستان کاری نداشته است. اگر قرار است به همکاری با وزارت علوم و به طور کلی با دولت فکر کنیم بهتر است ببینیم ما چه کردهایم و چهها به وزارت علوم و دولت عرضه کردهایم که نپذیرفتهاند. درست است که آنها میبایست چیزی از ما میخواستند و «کشش چو نبود از آن سو، چه سود کوشیدن» اما کشش و کوشش باید با هم آغاز شود. همه بحث همین است. وزارت علوم و وزارت بهداشت و به طور کلی حکومت و دولت از فرهنگستان چه توقعی میتوانند داشته باشند و ما چه میتوانیم بکنیم. مسلماً وزارت علوم و وزارت بهداشت میخواهند بدانند که دانشگاه در مسیر چه تحولی قرار دارد.
تحول دانشگاه ها از مسائل مهم جهان
اکنون یکی از مسائل مهم جهان تحولی است که در دانشگاه روی میدهد و مطالبی که در باب دانشگاه و آینده آن در اروپا و امریکا گفتهاند و میگویند بسیار مهم است و البته بعضی از استادان ما از آنچه در جهان دانش و در دانشگاهها میگذرد باخبرند اما از آنچه آنان گفته و کردهاند پیروی نیندیشیده نباید کرد.
اندیشیدن درباره علم و دانشگاه در هر کشوری به عهده دانشمندان و صاحبنظران آن کشور است و ما خود باید درباره دانش و دانشگاهمان فکر کنیم و ببینیم دانش در چه وضعی است و دانشگاه چه میکند و در چه مسیری قرار دارد. اکنون همه دانشگاهها در قبول دانشجو و تدوین برنامه درس و آموزش و پژوهش به درجات از ضرورتها پیروی میکنند و شاید بیشترین آزادیشان در کار پژوهش باشد که آن هم در حقیقت آزادی نیست بلکه بستگی نداشتن به نظام و برنامه علم است. ما هنوز به یکپارچگی دانش و تناسب و تعادل در آموزش و پژوهش کمتر فکر میکنیم پیشرفتهایمان هم مرهون توجه دولت به بعضی پژوهشها و علائق و قابلیتهای خاص دانشمندان بوده است.
این مسائل چیزهایی نیست که در حد دانش کارشناسان وزارتخانهها باشد. اگر فرهنگستان هم از طرح چنین مسائلی رو بگرداند و بگوید اینها مسائل دولت و کشور است و به ما ربطی ندارد باید پاسخ بدهد که پس دولت آنها را چگونه میتواند حل کند. اعضای فرهنگستان گرچه به اعتبار مقام استادی ممتاز خود در دانشگاهها به عضویت فرهنگستان درآمدهاند وظایفی که در فرهنگستان دارند با وظایف دانشگاهیشان کاملاً یکی و یکسان نیست. آنها در دانشگاه تدریس میکردند و در دهههای اخیر که پژوهش در کشور ما آغاز شد، در پژوهش هم مشارکت کردند ولی اکنون آنها در فرهنگستان تدریس و تحقیق نمیکنند بلکه نمایندگان علم و تخصص خویشند.
آنها باید به دانشمندان و برنامهنویسان و نویسندگان و مدیران کشور بگویند که علم تخصصیشان در قیاس با علم جهان چه وضعی دارد و پژوهشهایی که در آن علم و تخصص صورت گرفته است از چه درجه اهمیتی برخوردار است و در پیشبرد علم کشور و در توسعه علمی- اقتصادی و فرهنگی چه اثری داشته است. دانشمندان عضو فرهنگستان همچنین باید رهآموزی و راهنمایی کنند که ناهماهنگیهایی که احیاناً در کار علم وجود دارد چههاست و چگونه میتوان آنها را رفع کرد و علم و پژوهش را در راهی انداخت که پیشرفتش بیشتر باشد.
فرهنگستان باید این خودآگاهی را در کشور ایجاد و تقویت کند که آینده توسعه کشور به علم وابسته است. این وظایف را چگونه میتوان انجام داد؟ اینکه گفته شد گروهها و شاخههای تخصصی اگر صرفاً به کار تخصصی بپردازند چندان به کار فرهنگستان نمیآید ناظر به این معنی بود که گروههای بینرشتهای و توسعهای مرکب از صاحبان بیشتر تخصصها در فرهنگستان تشکیل شود که با نظر جامع به وضع فرهنگ و آموزش و پرورش و پژوهش و صنعت و کشاورزی و بهداشت و درمان و مدیریت و ارتباطات و تولید و مصرف و ورزش و روابط و مناسبات اجتماعی بنگرند.
ترکیب این گروهها به تناسب مسائلی که معمولاً در آنها مطرح میشود باید تفاوت داشته باشد. چنانکه اگر فیالمثل گروهی به وضع آموزش و پرورش میپردازد استادان تعلیم و تربیت و علوم انسانی و اجتماعی باید در آنجا گزارشگر مطالب و راهبر بحثها باشند و اگر گروههایی در باب انرژی یا کشاورزی تأمل و مطالعه میکنند استخوانبندی آن را مهندسان و دانشمندان علوم پایه تشکیل دهند اما در اولی هم جای مهندسان و استادان علوم پایه نباید خالی باشد و در کارگروههای دیگر هم استادان جامعهشناسی و حقوق و اقتصاد و ... باید مشارکت داشته باشند (در کشور ما بیشتر کارهایی که در جهان توسعهیافته بر عهده ارباب علوم انسانی و اجتماعی است به مهندسان و پزشکان سپرده میشود.
این وضع از آن جهت موجه است که بهترین استعدادها و حتی کسانی که ذوق درک مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دارند داوطلب تحصیل در رشتههای مهندسی و پزشکی میشوند و دانشمندشدن در این رشتهها نیز در قیاس با علوم انسانی و اجتماعی کمتر دشواری دارد). اگر بپرسند تکلیف شاخهها و گروههای تخصصی چه میشود پاسخ روشن است. آنها پشتوانه گروههای بینرشتهای و مهمتر از آن ناظران وضع علم کشورند. در سالهای اخیر خوشبختانه آموزش عالی در کشور توسعه کمّی خوبی داشته است و باید تحقیق شود که آثار این توسعه کمّی چه بوده است و هر دانشگاهی در رشتههای مختلف چه وضع و مقامی دارد. این مرتبهبندی دانشگاهها اگر مایه توجه و تذکر باشد و به ما بگوید که هر دانشگاهی در هر رشتهای چه کرده است اقدام مغتنمی است. گروههای فرهنگستان صلاحیت علمی این کار را دارند و اگر امکانهای مادی آن فراهم باشد میتوانند این مرتبهبندی تفصیلی را انجام دهند. سالها پیش بعضی همکاران میگفتند فرهنگستان باید متصدی معرفی کتاب سال باشد.
وقتی اعطای جایزه به مؤلفان از وظایف فرهنگستان است آنها حق دارند چنین استنباطی بکنند زیرا در اساسنامه گفته نشده است که فرهنگستان میتواند ... بلکه آن کار را وظیفه دانسته است ولی چون گاهی در انشاء مقررات و آییننامهها دقت کافی نمیشود و مثلاً «باید» به جای «میتواند» قرار میگیرد و یک وظیفه را به عهده چند سازمان میگذارند عملاً آن وظیفه را سازمانی ادا میکند که آن را بیشتر بر عهده داشته است و امکانهای اداری و مالی ادای آن را دارد. گروههای تخصصی ما هم میتوانند بهترین کتابهای رشتههای خود را معرفی کنند بیآنکه تشریفات و مراسم اعطاء جایزه در کار باشد. همین که استادان فیزیک و بیولوژی و حقوق و ... بگویند که بهترین کتابهای فیزیک و بیولوژی و حقوق سال کدامها بوده است لااقل جلوهای از مرجعیت فرهنگستان را نشان دادهاند.
خلاصه کنم: فرهنگستان وظیفه دارد که گزارش دقیقی از وضع علم کشور و پیشرفتها و موانع پیشرفتش فراهم کند و در بند این نباشد که سخنش را میشنوند یا نمیشنوند. اگر حرفی دارد بگوید و مطمئن باشد که سخن راهنما و کارساز به خاک نمیافتد.
به این ترتیب بیآنکه تغییر اساسی در سازمان فرهنگستان پدید آید آییننامه و دستورالعملی برای اجرای وظایفی که از ابتدا بر عهده فرهنگستان بوده است تدوین میشود. در این آییننامه شاید بعضی کارگروههای فعلی و بخصوص آنها که موفق بودهاند بصورت کمیتهها و گروههای بینرشتهای دائمی درآیند. این کارگروهها جای گروهها را نمیگیرند بلکه میتوانند انگیزهای برای فعالتر شدن گروها باشند.
و نکته آخر اینکه آینده فرهنگستان تا حدودی بستگی به نظر اعضای آن دارد. آنها میتوانند وضع فعلی را حفظ کنند. بعضی همکاران مشغول مطالعه در باب سازمان و وظایف مناسبتر برای فرهنگستان هستند. بعضی دیگر نیز معتقدند که خوبست ما یک باشگاه علمی باشیم. آنها شاید نظر به وضعی مثل آکادمی فرانسه دارند. آکادمی فرانسه آکادمی شاعران و نویسندگان بزرگ بود. آنها در زمانی که علم در اروپای غربی به نحو ارگانیک رشد میکرد و نیازی به برنامهریزی علم نبود مرجع علایق ذوقی و فرهنگی و ادبی و فکری مردم کشورشان بودند. پیران دانشگاههای ما هم میتوانند اسوه و مرجع جوانان دانشطلب باشند اما در هر صورت علم کشور به برنامه و برنامهریزی نیاز دارد.
به نظر نمیرسد در کشور هیچ مرکز علمی به اندازه فرهنگستان شرایط و امکانهای علمی و عملی برای تدوین برنامه علم و آموزش و پژوهش را داشته باشد. استادان در دانشگاهها و دانشکدهها و گروههای آموزشی جدا از یکدیگر به کار تخصصی آموزش و پژوهش مشغولند. وزارتخانههای علوم و بهداشت هم بیشتر کار ستادی یا نظارتی میکنند و نظارتشان بر دانشگاهها بیشتر اداری و مقرراتی است (هرچند که در وزارت علوم مرکزی هم به نام مرکز سیاست علم وجود دارد که در آنجا مطالعاتی در باب علم به طور کلی و وضع علم در ایران صورت گرفته و مخصوصاً اطلاعات خوبی در آنجا فراهم شده است که پژوهشگران میتوانند از آنها استفاده کنند).
از کوششهای معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری هم نباید گذشت اما تفاوت فرهنگستان علوم با آن مراکز و سازمانها اینست که اینها بیشتر اجرایی و اداریاند اما فرهنگستان مجمع عده معتنابهی از دانشمندان کشور است. اینها خانهای به نام فرهنگستان دارند و لازم نیست که برای کاری و شرکت در جلسهای دعوت شوند و نظر مشورتی بدهند، بلکه اختیار کار و برنامهریزی آن به دست خودشان است و میتوانند هر وقت لازم باشد در گروههای دائم و موقت گرد آیند و تبادل نظر کنند. این تبادل نظرها هر چه باشد به بحث درباره برنامههای موجود علم و پژوهش و آموزش میرسد. اگر کسانی که دبستان و دبیرستان و دانشگاه را به نحوی میشناسند و عمر در مدرسه و دانشگاه گذراندهاند نگاه تجربی (و مراد من اینجا از نگاه تجربی نگاه پدیدارشناختی است) به آموزش و پژوهش موجود بیندازند میتوانند نه فقط وضع کنونی علم بلکه کارکرد و راه و جهت سیر آن را نیز بازشناسند و بر اساس این بازشناسی است که برنامه علم کشور تدوین و اجرا میشود.
نظر شما