به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه؛ کتاب «الگوی کلان تولید علوم انسانی اسلامی در بستر انقلاب اسلامی» تالیف حجت الاسلام و المسلمین سیدمهدی موسوی و به سفارش مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا توسط انتشارات آفتاب توسعه چاپ و منتشر شده است.
این کتاب در ۳ بخش به نگارش درآمده است: بخش اول با عنوان «درآمدی بر تطورات علوم انسانی» و بخش دوم «الگوهای کلان در تولید علوم انسانی اسلامی در ایران و بخش سوم «الگوهای مهم جهان اسلام در تولید علوم انسانی اسلامی».
بخش اول این کتاب با عنوان «درآمدی برتطورات علوم انسانی» شامل دو فصل است که مولف در فصل اول با موضوع «تطورات علوم انسانی در تمدن اسلامی و امتداد آن در انقلاب اسلامی» به مضامینی همچون، جایگاه و مفهوم علوم انسانی در تمدن اسلامی و انقلاب اسلامی محصول علوم انسانی اسلامی پرداخته است. در فصل دوم از بخش اول این کتاب، موضوع «تطورات علوم انسانی در تمدن مدرن غرب» مطرح شده است.
بخش دوم، شامل ۱۹ فصل با موضوعاتی همچون، بنیان های تولید علوم انسانی از منظر امام خمینی(ره)، نقشه راه دستیابی به علوم انسانی اسلامی از منظر مقام معظم رهبری، بسترسازی فلسفی و قرآنی علامه طباطبایی جهت تولید علوم انسانی اسلامی، گام های اساسی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی در اندیشه شهید مطهری، علوم انسانی در پرتو مکتب اسلام از منظر شهید آیت الله صدر، امکان علوم انسانی اسلامی در بستر حیات معقول از منظر علامه جعفری، تولید علوم انسانی در پرتو نظریه علم دینی آیت الله جوادی آملی، روند اسلامی سازی علوم انسانی از منظر علامه آیت الله مصباح یزدی، اجتهاد عام به مثابه روش علوم انسانی اسلامی از منظر آیت الله علی عابدی شاهرودی، منطق تولید علوم انسانی اسلامی در نگاه حجت الاسلام حسینی شیرازی.
و در بخش پایانی(بخش سوم) در دو فصل با عناوین «بایسته های اسلامی سازی علوم انسانی از منظر سید محمد نقیب العطاس» و «جغرافیای اسلامی سازی معرفت در نگرش طه جابر العوانی» تهیه و تنظیم شده است.
در پایان کتاب مولف، جمع بندی و سخن پایانی خود از الگوهای کلان تولید علوم انسانی اسلامی در بستر انقلاب اسلامی را ارائه کرده است.
این گزارش می افزاید: مولف در بخش اول، (فصل اول) موضوعی با عنوان «جایگاه و مفهوم علوم انسانی در تمدن اسلامی» آورده که از این قرار است: اندیشمندان مسلمان قرائت ویژه ای از علوم انسانی داشته و دارند و در این زمینه تلاش های مهم و اقدامات تحسین برانگیزی انجام داده اند و نمی توان به سادگی از کنار آنها گذشت. آنان با الهام از معارف اسلامی و اهمیت اسلام به علم آموزی و دانش پژوهی دست به تاسیس علوم مختلفی زدند و همراه با آنها به ترجمه میراث علمی سایر ملل همچون ایران، هند و یونان توجه کردند و آنها را متناسب با بنیان های متافیزیکی و معرفتی اسلام وارد نظام دانایی خود کردند.
در فرهنگ اسلامی اولین بار حکمای مسلمان همچون کندی و فارابی از اصطلاح «علوم انسانی» یا «علم انسانی» در رده بندی علوم استفاده کرده اند. این اصطلاح برای همان موضوعات از حکمت عملی به کار گرفته شده که ارسطو آنها را «سیاست» می نامید و در برابر حکمت نظری است که به هستی های غیرقائم به اراده انسان می پردازد. (ص۳۴)
پس از آن که در فلسفه اولی، وجود انسان اثبات شد و نحوه هستی و مراتب وجودی او که دارای آگاهی، اراده و غایت است تبیین شد. حکمت عملی یا علوم انسانی شکل می گیرد. همان گونه که اگر بُعد جسمانی انسان اثبات شود، نوبت به علوم طبیعی مرتبط با انسان نظیر زیست شناسی و علم پزشکی می رسد. اگرچه این علوم درباره انسان بحث می کند، چون ناظر به بُعد طبیعی و تحولات رفتاری غیرارادی انسان است، علوم انسانی به حساب نمی آید. در این رویکرد، موضوع علوم انسانی، کنش های ارادی و آگاهانه انسان و بحث از مبدا انسانی کنش، احکام، آثار و پیامدهایی است که هستی آنها به اراده و آگاهی انسان وابسته است.
نگارنده در ادامه این مبحث درخصوص تمدن اسلامی در کتاب میآورد: می توان مدعی شد که در تمدن اسلامی، متناسب با زمینه های فرهنگی و بنیان های مابعدالطبیعی و نظام معرفتی اسلام دو سطح از علوم انسانی شکل گرفت که در آن روح هستی شناسی و انسان شناسی اسلامی دمیده شده است؛ سطح اول حکمت عملی در حوزه حقایق و مصالح و مفاسد فطری و سطح دوم علوم شرعی جزئی که خود دارای دو بخش است: ۱.علم اخلاق و عرفان عملی در حوزه گرایش ها و هنجارها ۲.علم فقه در حوزه حقوق و تکالیف فردی و اجتماعی. در عالم اسلامی فقه متضمن و متصدی همه مسائل معاش، خانواده و سیاست و اجتماع بود و علم اصول فقه نیز علم آلی و منطق فهم اعتبارایات بود که فهم روشمند و اطمینان بخش را در علم فقه و علوم شرعی تضمین می کرد. (ص۴۰)
همچنین، در ادامه میآید: مسلمانان در روش شناسی خود میان علوم طبیعی و علوم انسانی تفاوتی جدی قائل بودند و هیچ گاه سعی در تحویل انگاری علوم انسانی به علوم طبیعی و روش شناسی آن نداشتند. اگرچه روش تجربی و مشاهدات حسی را مهم می دانستند و از آن بهره می گرفتند؛ آن را تنها راه کسب دانش نداستند و از سایر منابع و ابزار معرفتی مطمئن نظیر عقل، نقل و وحی استفاده کرده اند.
نکته مهمی که در این میان آمده، این است که: هرچند میان فلسفه و علوم شرعی نوعی اتحاد و همگرایی حاکم شد، برخلاف مذهب کاتولیک موجب خلط احکام فلسفی با علوم جزئی و علوم شرعی نشد، بلکه هر کدام دارای موضوع مستقل و روش شناسی خاصی بودند ولی در عین حال همگرایی و همکاری میان آنها برقرار بود. بنابراین فلسفه اولی که محصول عقل ناب است به علوم جزئی که محصول تجربه و نقل است تقلیل داده نشد و علوم نقلی و تجربی جایگزین فلسفه اولی و علم الهی نشده است.
انقلاب اسلامی محصول علوم انسانی اسلامی
مولف در قسمتی دیگر بیان دارد: انقلاب اسلامی مبتنی بر همان نظام فکری منسجمی شکل گرفته است که پیش از آن عالمان مسلمان در فلسفه، عرفان، کلمه و فقه آن را ذیل معارف اسلامی نظام داده اند و نسبت به موضوعاتی همچون هستی، جامعه، انسان، معرفت، علم و جامعه تبیین هایی روشن و نظرات مستقلی داشته است و برای دستیابی به اهداف و مقاصد خود دارای برنامه ریزی و طرح اقدام بوده است و از این طریق توانست عموم ملت را بسیج و صاحبان فکر و اندیشه را با خود همراه کند، نظام شاهنشاهی را نابود کند و نظام جمهوری اسلامی ایران را مستقر کند. روشن است که نظام فکری هر جامعه و انقلابی باید به دست رهبران اصلی و متفکران اصیل همان جامعه تئوریزه و اعلام شود و سایر سطوح به شرح و تفصیل و تبلیغ آن بپردازند. (ص۴۱)
در ادامه این مبحث میآید: اجتهاد عمیق امام خمینی(ره) در منابع دینی همچون قرآن و روایات معصومین (ع) و تخصص کم نظیر او در علوم اسلامی مانند علم فقه و حکمت متعالیه و نگرش عمیق وی به اسلام ناب محمدی زیربنای فکر انقلاب اسلامی است. نهضت اسلامی در طرح و برنامه امام خمینی (ره) اندیشه ای نوین بود که بر پایه های مستحکم فلسفی و دینی استوار شد و به اعتراف اکثر دانشمندان و متفکران شرق و غرب با نهضت ها و حرکت های پیش از خود تمایزی اساسی داشت. به اعتقاد اندیشمندان اسلامی و غیراسلامی، انقلاب اسلامی ایران جان تازه ای به جوامع اسلامی بخشید و ثابت کرد که اصول اسلامی کماکان کاربرد اجتماعی و سیاسی دارد و می تواند مبنای اداره جامعه امروزی قرار گیرد.
این کتاب درخصوص زیربنای فهم و معرفت انسان در حکمت متعالیه میگوید: حکمت متعالیه را زیربنای فهم و معرفت انسان جهت دستیابی به شبکه و منظومه منسجم معرفتی دانست. زیرا مکتب اسلام بر حقیقت گرایی و واقع گرایی استوار است و از این رو همه دانش های جزئی اعم از نظری و عملی موجود در جهان اسلام بر موضوعات حقیقی و قواعد واقعیتی استوار است. که در فلسفه و حکمت به روش برهانی اثبات شده باشد. پس فلسفه اسلامی به طور عام و حکمت متعالیه به طور خاص حداقل جند رسالت مهم را برای شکل گیری جامعه اسلامی و علوم انسانی مرتبط با آن عهده دارد. (ص۴۳)
علوم انسانی در تمدن مدرن غرب
در فصل دوم با عنوان «تطورات علوم انسانی در تمدن مدرن غرب» آمده است: در میان همه شاخه های معرفت بشری، ماجرای علوم انسانی سیر تاریخی پرفراز و نشیبی داشته است و در هر عصر و فرهنگی لباس نو و رنگی متفاوت به خود گرفته است. مطالعه انسان و کشف لایه های مختلف او از جهات متعدد و بررسی ابعاد بینش، گرایشی و رفتاری او همواره مورد توجه متفکران عالم بوده است و هر یک به فراخور درک و روش فهم خویش نسخه هایی برای این قسم از معرفت بشری پیچیده اند. گاه در ذیل اسطوره و زمانی در فلسفه و گاه در تاریخ و گاه در هنر و ادبیات و گاه تحت سلطه علوم طبیعی به علوم انسانی نگریسته شده است. به هر حال علوم انسانی به مثابه علوم پایه برای فهم ساختارهای فکری، فرهنگی، جامعه شناسی و تاریخی که ارکان جوامع انسانی را تشکیل می دهند، ویژگی های کلیدی دارند. اختلاف نظرها در اصل امکان آن و یا در الگوهای عملیاتی نشان از پیچیده بودن این مسئله دارد.
مولف به پیچیدگی های محصول علم با جهان اجتماعی و فرهنگی اشاره دارد و می نویسد: بخشی از این پیچیدگی محصول نسبت علم با جهان اجتماعی و فرهنگی است که مردم در آن زندگی می کنند. از نوع نگرش به عالم و آدم گرفته تا دغدغه ها و نیازهای یک جامعه در شکل گیری علم و نظریات علمی تاثیرگذار است. از این رو شکل گرفتن دانشی خاص در یک فرهنگ و جامعه و شکل نگرفتن آن در فرهنگ دیگر لزوما نشانگر تیزهوشی افراد یک جامعه یا کم عقلی جامعه دیگر نیست، بلکه به عناصر فرهنگی و اجتماعی آن جامعه نیز وابسته است. در جنین فضایی سخن از تولید علوم انسانی اسلامی نیازمند شناخت مولفه های است که علوم انسانی مدرن را شکل داده و. سازوکاری که آنها را تولید کرده است تا بتوان در آن تحول ایجاد کرد.(ص۵۷)
هویت تاریخی علوم انسانی مدرن
محققان چند اتفاق مهم اجتماعی را در شکل گیری علوم انسانی دخیل می دانند: ۱. رنسانس که بازگشت به فرهنگ و ادب و روم باستان و گسترش طبیعت گرایی و نفی فرهنگ و هنر مسیحی بود. ۲. نهضت دینی پروتستان که نگاهی فردگرایانه و سکولاری از دین و قبول بیشتر دنیا را گستراند. ۳. انقلاب های علمی و پیشرفت علوم طبیعی از کپرنیک و گالیله تا نیوتن و داروین که موجب وثاقت علوم تجربی، نفی علمی بودن الهیات و الگو شدن علم فیزیک برای معرفت و علم بود ۴. انقلاب صنعتی که به تبع انقلاب علمی به وجود آمد و منجر به شکل گیری کلان شهرها، کارخانه و بازار جدید شد و شیوه زندگی و معشیت مردم را تغییر اساسی داد. ۵. جشن روشنگری که بر تغییر دادن شیوه اندیشه و جایگزین کردن خردگرایی خودبنیاد بشری تاکید داشت. ۶. انقلاب های سیاسی به ویژه انقلاب فرانسه که نظم و ثبات سیاسی جامعه غربی را دچار تغییرات اساسی کرد. (ص۶۶)
ماکیاولی، آغازگر علوم انسانی جدید
مهم ترین شخصیتی که در پایه گذاری علوم انسانی جدید از او یاد می شود نیکولو ماکیاولی اهل فلورانس ایتالیا است که بیشترین بهره را از نهضت رنسانس برد و توانست علم سیاست را به مثابه مهم ترین علم انسانی آن زمان به طور کامل دگرگون کند. او با الهام از تاریخ روم باستان به بررسی سیاست و قوانین حاکم بر آن پرداخت و به طور کامل از سنت اسکولاستیک و نظام سلسله مراتبی آن گسست و تاثیر زیادی بر تحول کلی اندیشه مدرن گذاشت. راسل درباره او می نویسد: «رنسانس فیلسوف نظری مهمی پدید نیاورد اما در فلسفه سیاسی مردی به وجود آورد که مقام بسیار برجسته ای دارد و این شخص نیکولوماکیاولی است…. فلسفه سیاسی ماکیاولی علمی و تجربی است و مبتنی بر تجربیات خود او در امور سیاسی است و هدفش این است که نیل به مقاصد معینی را صرف نظر از اینکه آیا مقاصد بدند یا خوب، توضیح و تشریح کند. (ص۷۷)
وی در خصوص ماکیاولی ادامه میدهد: ماکیاولی نیز همچون عالمان علوم طبیعی همگونی طبیعت را پیش فرض انگاشته است و علم سیاست را هم افق با علوم طبیعی برای کشف قوانین جاودانه چیرگی بر انسان ها بازسازی کرده است. (ص۷۸)
در پایان بخش اول به صورت جمع بندی آمده است: با توجه به اینکه در دوران جدید حقیقت در طبیعت تعین یافت، علم فیزیک اشرف علوم شده بود. عالمان علوم انسانی نیز کوشیدند متاثر از علوم طبیعی علوم خود را توسعه دهند و در نهایت مدعی استقلال در منبع، ساختار و روش علوم انسانی شدند. در این فرآیند مقام دین و مابعدالطبیعه به تدریج به رشته های علوم انسانی منتقل شد و سعی کردند همه مسائل انسانی را به سرپنجه عقل خودبنیاد و تجربه بشری حل کنند. اگر هم عده ای از متفکران آن عرصه به خدا و دین اعتقاد داشتند در حد امر شخصی بود و کمتر آن را در مسائل علمی دخالت می دادند. آنها بر همین اساس به تحلیل انسان، معنای زندگی و ماهیت مسائل اجتماعی و انسانی توجه کردند. پس از آنکه رویکرد تجربی طبیعت گرایانه نتوانست مشکلات جامعه غربی را حل کند، موج جدیدی در علوم انسانی شکل گرفت که به سمت روح گرایی تمایل داشت. بسیاری هگل را ایدئولوگ بزرگ علوم انسانی معرفی می کنند. که در صدد بود شقاق روح انسان مدرن و بحران روح اروپایی را که محصول دوگانه انگاری روح و طبیعت است، از طریق روح مطلق حل کند. او معتقد است جامعه انسانی نمود روح است که در بستر تاریخ شکل می گیرد. (ص۸۸و۸۹)
بنیان های تولید علوم انسانی اسلامی از منظر امام خمینی(ره)
در این بخش از کتاب، نویسنده به آسیب شناسی تمدن و دیدگاه های امام خمینی (ره) در این رابطه می پردازد و می نویسد: حضرت امام (ره) از جمله اندیشمندانی بوداست که رویکرد انتقادی به غرب داشته است و فرهنگ غربی را عامل بسیاری از مشکلات موجود در جهان می داند و بارها جنبه های منفی تمدن غرب را متذکر شده است. فساد، استعمار، بی عدالتی کشتار هزاران انسان بی گناه، شعله سوزنده و جهنم فروزنده جنگ های جهانی، تفرقه افکنی میان ملت ها و در نهایت، نفی معنویت و دشمنی با ادیان الهی از جمله نتایج مخرب تمدن غرب است.
هستی شناسی انسان زیربنای علوم انسانی اسلامی
در مباحث موجودی این کتاب در ادامه میآید: از منظر امام خمینی (ره) فلسفه و جهان بینی زیربنای همه علوم است و علاوه بر ترسیم قواعد عام هستی به اثبات و تبیین وجودی انواع موجودات می پردازد که موضوع علوم مختلف قرار می گیرند و روشن شد که بیش از آنکه روش تحقیق در هر علمی انتخاب شود. ابتدا باید نحو هستی و سطوح وجودی آن علم در فلسفه تبیین شود بر این اساس یکی از موجودات انسان است که موضوع اصلی و حقیقی همه علوم انسانی است. از این روبرای شناخت دقیق علوم انسانی و بررسی شناخت ابزار و روش تحقیق در علوم انسانی ابتدا باید شناخت دقیقی از نحوه هستی و سطوح وجودی انسان پیدا کرد. (ص۱۱۱)
اعتباریات امکانی برای بازسازی علوم انسانی
مولف در زمینه اعتباریات امکانی در بازسازی علوم انسانی، می نویسد: از آنجا که بسیاری از گزاره های علوم انسانی(حقوق، جامعه شناسی، سیاست، اقتصاد، ارتباطات، و مدیریت…) از سنخ گزاره های اعتباری و مرتبط با حوزه آگاهی، اراده و عمل انسان هستند و به طور خاص بر اعتبارایات اجتماعی بنا شده اند، می توان براساس نظریه علامه در توسعه و تکمیل آنها کوشید. به خصوص آنکه از منظر علامه علم اعتباری مطابق احتیاجات انسانی و محیط زندگی شکل می گیرد. (ص۲۱۵)
همگرایی علم و دین در مسیر حیات معقول
در ادامه این کتاب می خوانیم: به نظر علامه جعفری جنگ میان علم و دین محصول دوری از حیات معقول است که در دوره جدید فرهنگ غربی به جهت غفلت از حیات معقول و غفلت از حقیقت علم و دین مطرح شده است و الا در فرهنگ و تمدن اسلامی هیچ جنگی میان علم و دین در جریان نبوده است. علامه در باب شیوع و رواج تضاد علم با دین می نویسد: «اینکه علم و دین با یکدیگر تعارضی داشته و متضادند، برای اولین بار به طور رسمی در مغرب زمین مطرح شده و بروز و شیوع پیدا کرده است و در نتیجه برخورد نادرست ارباب کلیسا با علم به وجود آمد و موجب یک جنگ ساختگی اما تمام عیار میان علم و دین شد.» ایشان رواج این فکر در میان مسلمانان را عدم اطلاع غریبان از اسلام و تقلید کورکورانه و خودباختگی نویسندگان مسلمان و شرقی از برخی نویسندگان غربی می داند. (ص۳۳۵و۳۳۶)
مولف این کتاب درباره اسلامی کردن علوم از نظریات جوادی آملی می نویسد: «آیت الله جوادی آملی می نویسد: ایده اسلامی کردن علوم در نتیجه آشتی دادن علم با دین و رفع غفلت از جایگاه عقل در هندسه معرفت دینی و برطرف کردن بیگانگی و فاصله ای که به نادرست میان علم و دین برقرار شده، حاصل می آیدنه آنکه از روش تجربی دست برداشته و سازوکار کاملا جدید و بدیعی برای علوم طبیعی پیشنهاد شود» به همین جهت او با ترسیم نقشه جامع دین، عقل و علم و تبیین روابط میان آنها تعارض ها را به تفاهم و یکدلی رسانده اند و با وارد کردن عقل در حریم معرفت دینی و هماهنگ دیدن حوزه های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الاهیات میر تولید علم دینی را هموار کرده است. (ص۴۰۸و۴۰۹)
در جمه بندی کتاب فوق می آید: با توجه به هویت علوم انسانی که مرتبط با کنش های ارادی و آگاهانه انسان اسا، این علوم در خلا شکل نمی گیرد، بلکه همواره متناسب با زیربناهای معرفت شناسی و فلسفی خاص ریشه می دواند، رشد می کند و میوه می دهد. به تعبیر دقیق تر علوم انسانی برآمده از جهان بینی و انسان شناسی خاص است و از آن تغذیه می کند. علوم انسانی اگر بر پایه اومانیسم و سکولاریسم شکل بگیرد عالم و آدم را سکولار می بیند. سکولار تفسیر و توصیف می کند و در مسیر اهداف دنیوی و دوری از آخرت و سعادت ابدی مدیریت می کند. (ص۶۳۱)
گفتنی است، کتاب «الگوهای کلان تولید علوم انسانی اسلامی در بستر انقلاب اسلامی» آبان ماه سال ۱۳۹۴، تالیف سید مهدی موسوی، در ۶۶۴ صفحه، شمارگان یک هزار نسخه، به قیمت ۳۰ هزار تومان چاپ و منتشر شده است.
نظر شما