از این راه به تعظیم خداوند خواهید رسید

خبرگزاری شبستان:بزرگداشت و جلال و عظمت خداوند در این است که ریش سفیدان، پدران و مادران، اساتید، همسایه‌های کهنسال خود را احترام بگذارید.

خبرگزاری شبستان سرویس قرآن و معارف: "احترام به ریش سفید و حامل قرآن و پیشوای دادگر هم خودش جزء تعظیم خداست، چگونه خدا را تعظیم کنیم؟روایتش را در جلسه گذشته بیان کردیم که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: «إنّ من‏ تعظيم‏ جلال اللّه عزّوجلّ، کرامة ذي الشيبة في الإسلام و حامل القرآن و الإمام العادل‏». بزرگداشت و جلال و عظمت خداوند در این است که ریش سفیدان، پدران و مادران، اساتید، همسایه‌های کهنسال خود را احترام بگذارید. یک کسی حتّی اگر یک روز هم از شما بزرگ‌تر است به او احترام بگذارید. مورد بعدی احترام به حاملان قرآن است؛ یعنی آن‌هایی که قرآن را می‌دانند و یا حافظ آن هستند. مورد سوم هم امام عادل است که باید به پیشوای عادل احترام گذاشت. یکی از مطالب احترام، شنیدن حرف آن‌هاست. خیلی مهم است."

آنچه در ادامه می آید چکیده ای از بخش اول بیانات آیت الله روح الله قرهی در سیصد و چهل و یکمین جلسه درس اخلاق با عنوان "خطورات و مراقبه" است که در محل مهدیه القائم المنتظر و در جمع طلاب و دانشجویان و علاقمندان ایراد شده است.

مرز بین الهی شدن و شیطانی شدن

مرز بین الهی شدن و شیطانی شدن، همان خطورات است که اگر خطورات، نفسانی و شیطانی شد، ای بسا انسان را به سمت پلیدی‌ها، پلشتی‌ها و زشتی‌ها ببرد و او را به انسانی تبدیل کند که وجود، اعمال و کردارش، همه، شیطانی شود. قالب و فیزیکش، جسم انسانی است، امّا خود مِن الشیاطین است. یعنی از سپاه انس همان شیاطینی است که بیان شده: «مِن الجنّة و النّاس». دلیلش هم این است که خطورات را مواظبت نکرد و جدّی نگرفت. باور نکرد همین خطورات است که انسان را وادار به عمل می‌کند.

حالا چطور خطورات، انسان را به عمل واردار می‌کند؟ وقتی او گرفتار شد، به قدری این سمّ مهلک خطورات نفسانی و شیطانی، بر او هجمه می‌کند که یک موقعی می‌بیند که درون عمل هست، بدون این که به ظاهر بخواهد. به تعبیر دیگر اختیارش را از دست داده است.

امّا از آن طرف، وقتی خطورات، الهی شد؛ از همان اوّل تا شروع کرد، می‌گوید: بسم الله الرّحمن الرّحیم، خدایا! مواظبت کنم که فکرم، فکر الهی باشد و آنچه بر ذهنم خطور می‌کند، الهی باشد که البته برای این‌ها هم همان‌طور که بیان کردم، اذکار جسم و روح باید درست شود که آن ذکر؛ یعنی یاد.

یک راه برای در ذکر و یاد خدا بودن: انتخاب هم‌نشین خوب

برای این که این ذکر و یاد هم درست شود، یک راه این است که انسان باید جلیس و هم‌نشین خودش را انتخاب کند. هم‌نشین الهی، انسان را الهی می‌کند و هم‌نشین شیطانی، انسان را شیطانی می‌کند.

خیلی‌ها بودند که یک جلسه الهی، آن‌ها را دگرگون کرد، «ان للّه في‏ أيّام‏ دهركم‏ نفحات ألا فتعرضوا لها». خودشان را در معرض نفحات الهی قرار دادند و حالشان، حال الهی شد و عوض شدند. منتها چطور عوض شدند؟ دیگر ادامه دادند و لطف خدا هم شامل حالشان شد. اگر لطف خدا نبود، این را نمی‌فهمیدند و درک نمی‌کردند. این لطف پروردگار عالم است که فهمیدند الآن که من عوض شدم، به واسطه جلیس و هم‌نشین بود، به واسطه این بود که رفیق خوبی دارم و به من تذکار داد، مجلس خوبی رفتم، من را عوض کرد و ... . یعنی این را در قوّه ادراکیّه خود متوجّه می‌شوند و وقتی متوجّه شدند، رها نکردند. این، خیلی مهم است.

رها کردن دوست خوب از همزات شیطان است

در باب عمل اخلاقی، روایتی از امیرالمؤمنین داریم که فرمودند: شما یک عمل نیکو را انجام بدهید، منتها مستمر باشد و آن را رها نکنید - به تعبیر عامیانه خودمان از این شاخه به آن شاخه نپریم و به یک عمل خوب، استمرار داشته باشیم - باعث می‌شود اعمال خوب دیگر هم برایتان به وجود بیاید. منتها آغاز آن از کجا بود؟

آغاز این مطلب، از این بود که اصرار داشتی یک عمل خوب را انجام بدهی و دیگر رهایش نکنی. نه این که یک هفته، دو هفته، یک ماه، صد روز، یک سال و ... انجام بدهی، بلکه تا آخر ادامه بدهی و رهایش نکنی و بفهمی که باید ادامه دهی؛ در این صورت، طبق روایت امیرالمؤمنین، هم خدا این عمل را که در آن، استمرار داشتی، می‌پسندد و هم عامل برای اعمال خوب دیگر می‌شود.

این را برای همین بحثمان بیان کردم، وقتی فهمیدی جلیس و همنشین و جلسه خوب حالم را عوض کرد، دیگر آن را ادامه بدهی و جلو بروی، موفّق خواهی بود.

اتّفاقاً یکی از همزات شیاطین این است که تبیین به این می‌کند: دوستت که رفیق خوب و الهی است و شما را یاد خدا می‌اندازد و با خدا و قرآن و اهل‌بیت، آشتی می‌دهد، تکراری شده و رهایش کن. به تعبیر عامیانه رفیقت دلت را می‌زند.

در حالی که اگر رفیق، رفیق خوب است، همان را تا آخر داشته باش تا یک موقع فریب نخوری. این‌ها نکاتی عالی است که باید در آن‌ها خیلی تأمّل کرد.

رمز ماندگار شدن مفاتیح حاج شیخ عبّاس قمی

آیت الله حاج شیخ عبّاس قمی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، صاحب کتاب مفاتیح الجنان می‌فرمودند: وقتی من فهمیدم محدّث نوری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) ضمن مباحث علمی، مباحث حالی هم دارد و برای من کفایت می‌کند، دیگر رهایش نکردم و آنچه که من امروز دارم، از اوست.

آیت‌الله حاج شیخ عبّاس قمی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) از مخلِصین نیست، بلکه به قول بعضی از اعاظم و بزرگان، جدّاً از مخلَصین شده است. پروردگار عالم هم عنایت کرده و بدون این که خودش بخواهد، امّا می‌بینید که هر جا قرآن در منازل شیعه هست، مفاتیح ایشان هم در کنارش است. اعاظم و بزرگان ما کتاب دعا زیاد نوشتند، از جمله سیّد بن طاووس(اعلي اللّه مقامه الشّريف) و دیگران، آن‌ها هم مخلص بودند، نه این که نباشند، امّا درجه اخلاص آیت‌الله حاج شیخ عبّاس قمی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) در حدی بود که الآن می‌بینیم کنار قرآن، مفاتیح است. غیر از این است؟! ایشان می‌گوید: هر چه دارم، برای این است که وقتی فهمیدم محدّث نوری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) برایم کفایت می‌کند، دیگر ایشان را رها نکردم.

امام راحل، کدام رفیق خود را تا آخر هم رها نکردند؟

دوست خوب، انسان را بالا می‌برد. امام راحل عظیم‌الشّأن(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، خودش، امام العارفین است و در عرفان، معرفت بالا و والایی دارد، امّا یک رفیق دارد که آن‌قدر ایشان را دوست دارد که حتّی آن زمانی که امامت را بر عهده داشت - که بیان کردم قبل از ظهور، یک دوره تمرین امام و امّت است - یاد رفیقش بود و به خصوص در مواردی که بر امام سخت می‌گذشت (به واسطه نفهمیدن برخی از سیاسیون که متوجّه نمی‌شدند امام چه می‌گوید و قلب ایشان را به رنج می‌انداختند) و دلش از دنیا و مافیها می‌گرفت، به حاج سیّد احمد آقا(اعلي اللّه مقامه الشّريف) می‌گفت: تماس بگیرید و بگویید: ایشان اگر می‌شود، محبّت کنند و به پیش ما بیایند. آن کیست؟ آن مرد الهی، آقا معلّم دامغانی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) است. رفیق امام بود و تا آخر هم این رفاقت ادامه داشت.

لذا انسان باید بداند که راه نجات، همین جلیس است. راه موفّقیّت این است که یک عمل خوب را جدّی انجام بدهد و تا آخر برود.

یاد و ذکر، الی الابد، دائمی و حتّی الموت است

مثلاً بیان کردیم که اگر می‌خواهیم سرباز امام زمان(روحی له الفداء) شویم، حداقل روزی یک آیه قرآن حفظ کنیم؛ حالا بیاییم همین را جدّی بگیریم. یعنی باورمان شود که در این قضیّه، نکته‌ای هست که بیان شده است. آن‌وقت این عامل برای رفتن به سمت این کار می‌شود و إلّا اگر فقط انسان دلش بخواهد که سرباز امام زمان(روحی له الفداء) باشد که کافی نیست. به دل خواستن تنها نیست. به این که من مدام بگویم: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» و هر هفته به جمکران بروم و هر هفته دعای ندبه بخوانم و ... نیست. البته نمی‌خواهم بگویم که این کارها بد است، خیرف بلکه استمرار داشتن در یک کار خیلی خوب است، اشتباه نشود. امّا وقتی فهمید یک مطلبی حقّ است، آن را ادامه بدهد. نه این که مثلاً یک روز، یک آیه حفظ کند، بعد دیگر آن را رها کند و جدّی نگیرد.

در باب خطورات الهی، همین ذکر است که عامل می‌شود انسان به مقام بالا و والا برسد. لذا بیان کردیم: یاد و ذکر باید همیشگی باشد. اصلاً ما باید بدانیم که یکی از خصایص ذکر، این است که دائمی است. ذکر که به معنی یاد است، موقعی یاد است که دائمی باشد.

لذا خیلی جالب است، آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) می‌فرمودند: این که می‌گویند: یاد باد آن روزگاران، یاد باد، غلط است. بنده، خودم این را از لسان مبارکشان شنیدم و نقل قول نمی‌کنم. بعدها من این را به علّامه حسن‌زاده آملی(ادام اللّه ظلّه الوارف) بیان کردم که ایشان چنین مطلبی فرمودند. ایشان هم فرمودند: بله، غلط است. یاد، همیشگی است. یاد الی الابد است. «الذکر فی قلب من نکتة الی تعامل الاخری». ذکر از نقطه‌ای شروع می‌شود و تا رسیدن به آنچه به یادش هستی، ادامه دارد. یعنی درست است که از نقطه‌ای شروع می‌شود، امّا تمام نمی‌شود و نهایتی ندارد.

مگر می‌شود انسان رفیقش را دو، سه سال فراموش کند و بعد به سراغ او برود و بگوید: ما با هم رفیق هستیم؟! این که رفاقت نمی‌شود. اگر کسی یاد کسی است و با او رفیق است، دائم رفیق است.

می‌شود انسان یاد امام زمان باشد و بگوید: من یک روز یاد ایشان هستم، بعد می‌رود تا سال دگیر در نیمه شعبان یاد امام زمان هستم! این، یاد می‌شود؟!

یاد و ذکر یعنی این که انسان دائم در آن باشد. لذا ذکر لسان، حمد است و اصلاً علّت العللی که می‌گویند: در هر روز، 5 بار و در هر بار دو مرتبه سوره حم خوانده شود؛ همین است؛ یعنی همیشه یاد خدا هستیم. این که همیشه نماز بخوانیم، یعنی همیشه یاد خدا باشیم و این سنبل است و إلّا عبد بما هو عبد در خواب هم بندگی می‌کند. حتّی عذرمی‌خواهم در جایگاه تخلیه (بیت الخلاء) هم بندگی می‌کند که بیان کردیم در آن‌جا هم دعا داریم، یا بیان شده: آیة الکرسی خوانده شود، با کدام پا وارد شوند، چگونه خروج پیدا کنند، به کدام سمت بنشینند، بعد دعا را بخواند، وقتی فضولات از انسان خارج شد و نگاهش افتاد (که می‌گویند به پشت سر انسان می‌زنند تا انسان ببیند که یک موقع مریضی و ... نداشته باشد) دعا بخواند، «اللّهمّ اطعمنی طیّاً فی عافیة و اخرجه منّی خبیثا فی عافیة».

پس یاد خداوند همیشگی است و این‌طور نیست که بگوییم فقط در نماز، بنده خدا هستیم. عبد بما هو عبد همیشه در یاد خداست، چرا؟ چون همیشه بنده خداست.

بعد بیان فرمودند: ذکر نفس هم همین است، وقتی بیان شده: «وَ ذِكْرُ النَّفْسِ الْجُهْدُ وَ الْعَنَاءُ»، یعنی این کوشش و تحمّل رنجی که باید داشته باشد، یعنی رنج، دائمی است و تو هم باید دائم مراقبه کنی. تا چه زمانی؟ اولیاء خدا فرمودند: تمام این اذکار، حتّی الموت (تا موقع مرگ) است.

یاد همیشگی روح: خوف از انقطاع و امید به رحمت خدا

حالا این اذکار را قبلاً توضیح دادیم و می‌خواهیم جلو برویم. فرمودند: «وَ ذِكْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ»، یاد روح این است که دائم هم در خوف است (خوف از این که نکند از پروردگار عالم منقطع شود) و هم امید دارد (امید به عمل خودش ندارد، چون می‌داند عمل از باب تکلیف است، لذا امید به رحمت پروردگار عالم دارد).

پروردگار عالم بیان فرمودند: تکلیفت را انجام بده و بنده حقیقی می‌گوید: چشم. لذا به عملش امیدی نمی‌اندوزد، امّا به رحمت خدا امید دارد، در حالی که از دوری از خدا هم می‌ترسد.

عبد بما هو عبد از نوک پا تا فرق سر، چشم می‌شود، چشم مطلق. هر کاری گفته می‌شود، می‌گوید: چشم، این‌طور بنشین، چشم، این‌طور کار کن، چشم، ... . عبد بما هو بعد دائم در حال چشم گفتن است، خدا فرموده: گناه نکن، چشم. خدا فرموده: این رزا بخور، چشم. آن را نخور، چشم. این حرام است، چشم. این حلال است، چشم. ماه مبارک رمضان، اذان صبح گفتن، دیگر نخور، چشم. حالا اذان مغرب شد، بخور، چشم.

البته این چشم‌ها، معرفتی است و وقتی چشم می‌گوید، انجام می‌دهد؛ چون عبد در معرفت است. عین عبد، عقل و عرفان است و عقل حقیقی هم «العقل ما عبد به الرّحمن» است. این عبد موقعی که معرفت پیدا کرد، دیگر هر چه امر از ناحیه خدا بود، می‌گوید: چشم. همه روزها، روزهای خدا است، امّا چه می‌شود که موقعی که ماه مبارک رمضان نزدیک می‌شود، دنبال هلال ماه می‌گردیم؟ چون از این به بعد باید روزه بگیریم و اگر روزه نگیریم، خدای ناکرده فعل حرام انجام دادیم. حالا ماه مبارک رمضان دارد تمام می‌شود، باز هم دنبال هلال ماه هستیم، چرا؟ برای این که اگر روز اوّل شوال را روزه بگیریم هم فعل حرام انجام دادیم. تا دیروز می‌گفت، بگیر، امروز می‌گوید: نگیر. تازه بدنم هم عادت کرده و دیگر می‌توانم راحت روزه بگیرم، امّا پروردگار عالم می‌گوید: این روز را روزه نگیر، چشم. بگیری فعل حرام انجام دادی، چشم. پس همه وجود عبد، چشم می‌شود، البته از باب معرفت به این چشم می‌رسد.

حالا این خوف دارد، خوف از منقطع شدن از پروردگار عالم. رجا هم دارد و آن امید به عمل نیست، امید به لطف خداست. من مکلّف هستم و تکلیفم را انجام می‌دهم. امّا امید به لطف خدا دارم، نه به عمل خودم. اولیائش، انبیائش، خصّیصینش، آن کسانی که مقرّبین الهی بودند، یک لحظه هم نگفتند که ما به عملمان امید داریم، چه برسد امثال من بیچاره که عملمان هزار نقص هم دارد. در نماز افکارمان به هزار جا می‌رود و ...، حالا مثلاً بخواهیم بگوییم: امیدمان به این است؟! خیر، امیدمان به رحمت پروردگار عالم است.

لذا یاد روح این است: روح دائم می‌گوید بترس که نکند از خدا جدا شوی، از آن طرف هم مدام می‌گوید: به رحمت پروردگار عالم امید داشته باش.

یاد همیشگی قلب: صدق و صفا

«وَ ذِكْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاءُ»، قلب هم صادقانه در آنچه که ‌فهمید، جلو می‌آید. صدق یعنی همین که اولیاء خدا در دل شب برای نماز بلند می‌شوند. راستی حقیقی یعنی چون فهمیدند، دیگر جلو می‌آیند. لذا صفا هم پیدا می‌کنند.

قلب اگر فهمید همه چیز برای خداست «القلب حرم اللّه»، دیگر حقیقتاً همه اعمال را هم برای خدا انجام می‌دهد؛ یعنی اصلاً برایش مهم نیست که دیگری ببیند، نبیند، دیگری تعریف و تمجید کند، دیگری نعوذبالله برعکس، او را تکذیب کند. لذا نه از تعریف و تمجید به وجود می‌آید و نه از تکذیب، عقب نشینی می‌کند.

انبیاء هم این‌طور بودند، مگر انبیاء را تکذیب نمی‌کردند؟! آیا آن‌ها عقب می‌نشستند؟! تعریف و تمجید هم می‌کردند، برایشان مهم نیست.

لذا صدق قلب این است: قلبی که حرم الله شد، دیگر واقعاً تمام کارهایش، خدایی می‌شود. اصلاً برایش مهم نیست دیگران چه می‌گویند، چه تعریف او را کنند و چه برعکس. چون برای خدا دارد انجام می‌دهد.

پس اگر انسان باورش شود که این قلب، حرم خداست، در این حرم، صادقانه دیگر هیچ احدی را جز صاحب حرم وارد نمی‌کند. ذکر قلب که صدق است؛ یعنی همین که واقعاً می‌داند برای خداست، حالا همه علیه او باشند، برایش مهم نیست.

مورد بعدی هم این است که صفا پیدا می‌کند، صفای او هم این است که دیگر دائم هر چه انجام می‌دهد، صاف صاف برای خداست. همه چیز او، الهی می‌شود و راحت است و آرام می‌شود. وقتی انسان، مصفّا شد، آرام هم می‌شود. دنیا و مافیها علیه او باشند، اصلاً ناراحت نیست. دنیا و ما فیها به او توجّه هم کنند، اصلاً برایش مهم نیست.

امّا متأسّفانه امثال من، این‌طور هستیم که فکر می‌کنیم هر وقت دنیا و مافیها به ما رو کرد؛ یعنی خدا ما را دوست داشته است. در حالی که این‌طور نیست.

یاد همیشگی عقل: تعظیم و حیا

«وَ ذِكْرُ الْعَقْلِ التَّعْظِيمُ وَ الْحَيَاءُ» که در هفته گذشته بیان کردیم. لذا وقتی کسی در عقل سلیم، عظمت پروردگار عالم را دید، برای همین خضوع و خشوع او زیاد می‌شود. هم عندالله تبارک و تعالی و هم عند النّاس.

امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌أبی‌طالب(صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمودند: «لَا يَنْبَغِي‏ لِمَنْ‏ عَرَفَ‏ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ‏»، سزاوار نیست کسی که بزرگی پروردگار عالم را می‌شناسد، خودش را بزرگ بشمارد. یعنی وقتی بداند خدا بزرگ است، در مقابل پروردگار عالم، دائم خاضع و خاشع است. در درون خودش می‌داند که خیلی کوچک است، چون عظمت پروردگار عالم را متوجّه شده است.

در مثال مناقشه نیست، اولیاء خدا فرمودند: چون با محسوسات و ملموسات سر و کار داریم، باید با بیان این مثال‌ها متوجّه مطلب شویم. مثلاً یک موقع سوار هواپیما می‌شوید، وقتی به بالا می‌روید، دیگر خانه‌ها و ماشین‌ها و ...، همه را ریز می‌بینید و تازه می‌فهمید که آن زمینی که فکر می‌کردی چقدر بزرگ است، در این‌جا خیلی کوچک است.

حالا فرض کنید کسانی که به کرات دیگر می‌روند، از آن‌جا نگاه می‌کنند، می‌بینند عجب، تمام این کره زمین در مقابل کرات دیگر خیلی کوچک است. یا کسی که در علم نجوم کار می‌کند، این را متوجّه می‌شود. برخی مواقع مثل این کره زمین ما نسبت به برخی کرات دیگر، تبیین به انداختن یک عدس یا توپ کوچک، نه در یک محله، نه در یک شهر، نه در یک کشور، بلکه در کره زمین می‌شود. کره زمین ما این‌قدر کوچک است.

اثبات علوم نجوم است که کهکشان اوّل که پر از کرات مختلفی است، در مقابل کهکشان دوم مانند توپی است که در کهکشان دوم بیاندازی. کهکشان‌ها هم مانند طومار است و پروردگار عالم هم این مطلب را بیان فرموده است.

حالا امثال این تمثیل‌ها، اگر انسان عظمت خدا را با عقل سلیم درک کند، دیگر چیزی را بزرگ نمی‌شمارد. این عظمت خدا را هم فقط عقل سلیم است که می‌فهمد. حالا بحث ما عقل سلیم نیست و گذرا رد می‌شویم. بحث ما ذکر است و این که خطورات چه کار می‌کند. همان‌طور که بیان کردیم، اصل، خطورات است. اگر خطورات، الهی شد، اعمالمان، الهی می‌شود. اگر خطورات، نفسانی و شیطانی شد، اعمالمان شیطانی می‌شود.

گاهی به فکر و ذهنمان چیزی می‌آید، استغفار نمی‌کنیم و پناه به ذات احدیّت نمی‌بریم، مدام جلو می‌رویم و فکرمان بزرگ می‌شود و ناخودآگاه در گناه می‌افتیم. یک فکر الهی می‌آید، انسان مدام آن را پرورش می‌دهد، یک موقع می‌بینی کارهای بزرگی صورت داده شده است. پس تأثیر خطورات این‌گونه است.

حالا هم می‌فرمایند: عقل اوّل از همه متوجّه می‌شود و عظمت خدا را مدام یادآوری می‌کند. آن کسی هم که عظمت پروردگار عالم را دائم به عقل خود تذکار می‌دهد و یادآوری می‌کند، دیگر خودش را در مقابل خداوند نه تنها بزرگ نمی‌شمرد، بلکه خضوع و خشوعش هم بیشتر می‌شود.

لذا بیان کردیم: اولیاء خدا، رکوع و سجودشان هم بیشتر می‌شود، چه در خلوتشان، چه در جلوتشان، چه در نمازهای شبشان و ... . چرا؟ چون بیشتر به عظمت باری‌تعالی پی برده‌اند.

خدا به چه کسانی رفعت مقام می‌دهد؟

رفعت کسانی که خدا را می‌شناسند، در چیست؟ «فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَه»، رفعت کسانی که عظمت خدا را می‌شناسند، در این است که در مقابل عظمت خداوند فروتن می‌شوند. هر چه فروتنی آنان بیشتر شد، معلوم می‌شود که خدا را بیشتر شناختند و عظمت او را فهمیدند. لذا یک معامله هم برایشان هست. البته اولیاء خدا، اعاظم و بزرگان و ذوی العقول معامله‌ای کار نمی‌کنندف امّا خدا خودش این‌طور خواسته است و فرموده: هر کس عظمت من را درک کرد و در مقابل من، خضوع و خشوعش بیشتر شد و دیگر خود را بزرگ نشمارد، من به او رفعت مقام می‌دهم و او را بالا می‌برم. لذا عندالملائکه بالا می‌رود. عندالنّاس بالا می‌رود و این خصوصیّات برای او به وجود می‌آید.

چگونه خدا را تعظیم کنیم؟

بیان کردیم: احترام به ریش سفید و حامل قرآن و پیشوای دادگر هم خودش جزء تعظیم خداست، چگونه خدا را تعظیم کنیم؟روایتش را در جلسه گذشته بیان کردیم که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: «إنّ من‏ تعظيم‏ جلال اللّه عزّوجلّ، کرامة ذي الشيبة في الإسلام و حامل القرآن و الإمام العادل‏». بزرگداشت و جلال و عظمت خداوند در این است که ریش سفیدان، پدران و مادران، اساتید، همسایه‌های کهنسال خود را احترام بگذارید. یک کسی حتّی اگر یک روز هم از شما بزرگ‌تر است به او احترام بگذارید. مورد بعدی احترام به حاملان قرآن است؛ یعنی آن‌هایی که قرآن را می‌دانند و یا حافظ آن هستند. مورد سوم هم امام عادل است که باید به پیشوای عادل احترام گذاشت. یکی از مطالب احترام، شنیدن حرف آن‌هاست. خیلی مهم است.

حضرت موسی‌بن‌جعفر(صلوات اللّه و سلامه عليه) می‌فرمایند: «عَظِّمِ‏ الْعَالِمَ‏ لِعِلْمِهِ وَ دَعْ مُنَازَعَتَهُ »، عالم را به جهت آن علمش، تعظیم و احترام کن و با او منازعه نکن. « وَ صَغِّرِ الْجَاهِلَ لِجَهْلِهِ وَ لَا تَطْرُدْهُ»، به جاهل احترام نکن، امّا او را طرد هم نکن، « وَ لَكِنْ قَرِّبْهُ وَ عَلِّمْهُ»، و لیکن او را جذب کن و آنچه نمی‌داند را به او تعلیم بده.

ذیل این روایت شریفه، ملّا محسن فیض کاشانی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن عارف بالله بیان می‌فرمایند: «هذا العمل تعظیم اللّه تبارک و تعالی»، یعنی با این عمل، تعظیم خدا را کردی، «سبحان ربیّ العظیم و بحمده».

به قدری این بودن مردم مهم است و عقلا که خدا را تعظیم می‌کنند، یکی از مواردش همین است که به پدر و مادر خود احترام کن، ولو به این که فرمانروا هشتی و پستی داری، جلوی پدر و مادر و معلّمت قیام کن.

امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌أبی‌طالب(صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمودند: « قُمْ‏ عَنْ مَجْلِسِكَ لِأَبِيكَ‏ وَ مُعَلِّمِكَ وَ إِنْ كُنْتَ أَمِيراً‏»، به احترام پدر و مادر و معلّمت از جای خودت برخیز و قیام کن، ولو به این که فرمانروا باشی و پست و مقامی داشته باشی.

ذکر عقل که تعظیم پروردگار عالم است، چگونه حاصل می‌شود؟ چگونه می‌شود خدا را تعظیم کرد؟ احترام به ریش سفید، معلّم، پدر و مادر (آن ربّ صغیر که نکاتی را در کتاب دو گوهر بهشتی در این باره بیان کردیم) و ... . اگر فکر کنیم که پدر و مادرمان متوجّه نیستند و بگوییم: شما برای قدیم هستید، شما چه می‌فهمید و ...؛ بدانیم که دارای عقل هم نیستیم. چون ذکر عقل، تعظیم است و فقط هم التعظیم لله نفرمود، فرمودند: التعظیم و الحیاء.

کد خبر 531077

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha