حسن فرامرزی: اوایل هفته گذشته بود که رسانه ها از قتل روح الله داداشی، قوی ترین مرد ایران عنوانی که از مسابقات مردان آهنین تلوزیون به او داده شده بود خبر دادند. خبر به سرعت در محافل پیچید و همانطور که قابل پیش بینی بود موج محکومیت ها از سوی مسئولان و سیاستمداران به راه افتاد.
اگرچه برخی از جراید به ویژه نشریات زرد که قبله آمالشان در هوچی گری و جنجال آفرینی خلاصه می شود تلاش کردند صورت مساله های مختلفی برای قتل داداشی ایجاد می کنند اما واقعیت این بود که داداشی قربانی یک موضوع پیش پا افتاده شده بود موضوعی که ممکن است روزانه برای بسیاری از شهروندان پیش آید اما مساله با یک عذرخواهی ساده برطرف شود.
شامگاه روز شنبه هفته گذشته آینه خودروی داداشی در یکی از تقاطع های کرج با آینه خودروی پراید برخورد می کند، سرنشینان خودرو پراید که سه جوان بودند به داداشی معترض می شوند و در ادامه نسبت به داداشی فحاشی می کنند داداشی نسبت به این موضوع عکس العمل نشان می دهد و با ادامه درگیری یکی از سرنشینان پراید چاقویش را در شاهرگ داداشی فر می برد که با ضربات پی در پی او را از ناحیه گردن و سینه مجروح می کند شدت جراحات به حدی بوده که قوی ترین مرد ایران نمی تواند در برابر این ضربات مقاومت کند بنابراین تسلیم مرگ می شود.
رفتار ما با گره ها
شاید اگر ما هم روزی در مسند و جایگاه مسئولان بنشینیم و از زاویه دید آنها به مسایل و گره های اجتماعی – فرهنگی نگاه کنیم دست به همان کارهایی بزنیم که آنها انجام می دهند مسئولان شاید برحسب ضرورت های حرفه ای که دارند بیش از آن که به فکر راهکارهای دایمی برای بازکردن گره های فرهنگی – اجتماعی باشند می کوشند با فرافکنی این گره ها را به حوزه های کاری دیگران نسبت دهند، آن گره ها را کوچک تر از اندازه واقعی شان منعکس کنند گره ها را انکار کنند و نظایر آن، اما واقعیت آن است که نه با فرافکنی، نه با نفی و نه تحریف و تغییر صورت مساله می توان نسبت به باز شدن یک گره امیدوار بود.
آیا واقعاً خلاء قانونی داریم؟
کسانی که هفته گذشته فضای رسانه های کشور، عکس العمل ها و اظهارات مسئولان را رصد می کردند متوجه شدند که عمده اظهارات مسئولان انتظامی- قضایی و مقننه (قانونگذار) بعد از قتل داداشی مبتنی بر این مسئله بود که در زمینه برخورد با قداره کش ها خلاء و ضعف قانونی وجود دارد.
نخست سردار احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی بود که در اظهاراتش کوشید با اثبات اقتدار پلیس در برخورد با ناهنجاری ها و جرایم اجتماعی از این زاویه به مساله نگاه کند که هنوز قانون جرم بودن حمل اسلحه سرد در کشور به تصویب نرسیده است و پلیس هم به خاطر اینکه این موضوع هنوز شکل و صورت قانونی به خود نگرفته نمی تواند فراتر از قانون عمل نماید، بنابراین چاره کار دراین است که نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی با احساس وظیفه نسبت به این مساله به صورت فوری و عاجل قانون جرم بودن حمل سلاح های سرد را به تصویب برسانند.
اما در دیگر سوی مسئله علی لاریجانی، رییس جمعی شورای اسلامی قرار داشت که با اشاره به این نکته که فضای امنیت اجتماعی نباید با حضور مجرمان خدشه دار شود از اعلام آمادگی مجلس برای تصویب قوانین مرتبط با مهار این آسیب ها خبر داد.
اما این اظهارات و دیدگاه های مشابه مسئولان قضایی در حالی صورت می گرفت که انگار روح الله داداشی، اولین قربانی قتل با اسلحه سرد بود.
سوالی که احتمالاً به ذهن بسیاری از افراد خطور می کرد این بود که آیا مسئولان بیش از قتل داداشی متوجه هزاران هزار قتل مشابه با اسلحه سرد نبودند؟ کافی است روزانه صفحه حوادث جراید کشور را اندکی تورق می کردند تا با اخبار مستندی در این باره مواجه شوند اگر ما به جد معتقدیم که شهروندان یک جامعه فارغ از درجه بندی های طبقاتی و اجتماعی در برابر قانون از شان و رتبه یکسان برخوردار هستند پس چرا پیش از قتل داداشی این خلاء قانونی احساس نمی شد؟
پرسش مهمتر این که به فرض قانون مجازات حاملان اسلحه سرد در مجلس تصویب شد آیا تصویب این قانون می تواند عامل بازدارنده ای در وقوع نزاع و قتل در کشور باشد؟
این سخن البته به معنای مخالفت با تصویب این قانون و قوانین مشابه نیست بلکه توجه دادن اذهان به این موضوع است که بخش مهمی از حل یک گره در گروه به رسمیت شناختن همه اجزا و عناصر دخیل در شکل گیری آن است، شاید سهمی و بخشی از وقوع رخدادهای منجر به قتل در کشور مرتبط با خلاء قانونی در این باره باشد، اما نمی توان همه عوامل را در صورت خلاء قانونی خلاصه کرد که اگر اینگونه بود باید این سوال را مطرح کرد که چرا تاکنون کسی به فکر استفاده از قانون برای مداوای این زخم نبوده است؟
فرهنگ عمومی ما به کجا می رود؟
سالهاست که فضای فرهنگ عمومی ما متاثر از آسیب هایی است که کمتر دیده و شنیده می شود این درست که حوزه فرهنگ عرصه پیچیده و دیریابی است اما این به آن معنا نیست که عرصه فرهنگ عمومی را با دست خود به یک کلاف هزار سر تبدیل کنیم.
وقتی گره ها یکی پس از دیگری روی هم انداخته شود احتمالاً گریزی جز این کلاف هزار سر در برابر ما نخواهد بود.
وقتی فضای فرهنگ عمومی عرصه مسابقه های ناسالم برای داشتن و برخورداری بیشتر به هر قیمت، تجمل گرایی، رفاه طلبی افراطی، گریز از معنا و معنویت باشد ماحصل این فضا انسانهایی خواهد بود که آستانه تحمل آنها در برابر مشکلات و ناملایمی ها بسیار کوتاه است مثل آدم برفی ها در برابر کوچکترین گرمایی آب می شوند، آدم برفی های چاقو به دست که ممکن است در هر تقاطی حضور داشته باشند.
پایان پیام/
نظر شما