روایتی از زندگی شهیدی که رفت تا اسلام زنده بماند/از مطالعه شهید تا نماز اول وقتش

خبرگزاری شبستان: مادر شهید حجرالاسودی، مطالعه کتاب و نماز اول وقت را از صفات شهیدش می داند و می‌گوید پسرم رفت تا اسلام را زنده نگه دارد.

خبرگزاری شبستان-اصفهان:

به مادر قول داده بود بر می گردد، چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت: بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت؛ این حکایت تمام شهدا و مادران شهداست، شهدایی که با تقدیم جان خود، از جان و مال و ناموس و عزت مردم ایران دفاع کردند و مادرانی که با تربیت و تقدیم چنین شیرمردانی، قدم های بزرگی به سمت بهشتی شدن برداشتند. مادران شهید با تحمل داغ جوان های خود، کشور را از درد و رنج های بزرگتری رهایی بخشیدند و به حق آنها را اسوه های صبر و استقامت می دانند.

 

فرصتی به دست آمد تا با مادر شهید سعید حجرالاسودی، یکی از 23 هزار شهید استان اصفهان در هشت سال دفاع مقدس به گفتگو بپردازیم. مادری نحیف با صدایی رنجور که خود گویای تحمل سال ها درد و رنج فراغ است، همزمان با شروع صحبت کردن، اشک چشمانش هم جاری می شود، عفت حجرالاسودی که پسرش 15 مرداد سال 62 در منطقه شلمچه به شهادت رسیده در این فرصت کوتاه به سوالات مختلف ما پاسخ داد. متن این گفتگو را در ادامه می‌خوانید:

 

مادر جان از پسر شهیدتان بگویید، در چه سالی و کدام منطقه شهید شدند؟

پسرم 19 سالگی دیپلم نقشه برداری گرفت و به خدمت رفت، سه ماه آموزشی را در تهران گذراند و پس از آن به شلمچه رفت و شش ماه هم در آنجا خدمت کرد و شهید شد.

 

زمانی که خبر شهادتش را به شما دادند را به یاد می‌آورید؟ عکس العمل شما در مقابل این خبر چه بود؟

بله، 13 مرداد پسرعموی سعید شهید شد و 15 مرداد سعید، یادم می‌آید که در مراسم ترحیم پسرعموی سعید بودیم که متوجه شدم همه درگوشی با هم صحبت می‌کنند و من را نگاه می‌کنند، بعد به من گفتند پسرم شهید شده، در آن لحظه سرپا ایستاده بودم، وقتی این خبر را به من دادند انگار هر دو پایم را قطع کردند، یک باره به زمین افتادم و دیگر کسی را نمی‌شناختم، فقط اسم پسرم را فریاد می‌زدم.

 

از ویژگی‌های بارز و صفات اخلاقی شهیدتان بگویید.

سعید بسیار اهل مطالعه بود، اغلب شب‌ها وقتی همه می‌خوابیدند، چراغ اتاق سعید روشن بود و مطالعه می‌کرد، هر وقت پدرش پولی به او می‎‌داد کتاب‌های شهید مطهری و آیت الله دستغیب را تهیه و مطالعه می‌کرد، زمانی که شهید شد، یک کمد کتاب به بنیاد شهید دادیم؛  هیچ وقت نماز جماعتش ترک نمی‌شد، تا صدای اذان را می‌شنید وضو می‌گرفت به همراه برادرش به مسجد می رفت؛ پسر با محبتی  بود و هرکاری که در خانه داشتیم انجام می‌داد.

 

شهادت سعید چه تاثیری در زندگی شما داشت؟ تحمل اینکه جوانی با این صفات را از دست بدهید باید سخت باشد.

(بغضی که در گلوی مادر گیر کرده ناگهان میشکند و اشک از چمانش جاری می شود) من هم مثل هر مادر دیگری برای پسرم آروزهای زیادی داشتم، دوست داشتم او را در لباس دامادی ببینم اما این پسر را خدا به ما داد و ما هم در راه خدا و اسلام این پسر را تقدیم کردیم، امیدوارم که خدا قبول کند و جایگاهش در بهشت باشد.

 

وقتی که دلتنگ شهیدتان می‌شوید چه کاری انجام می‌دهید؟

خاطرات پسرم را مرور می‌کنم، هر زمان تلویزیون فیلمی از زمان جنگ پخش می‌کند، به دقت نگاه می‌کنم تا پسرم را در بین آنها ببینم اما هیچ وقت ندیدم.

 

فکر می‌کنید اگر پسرتان اکنون زنده بود، چه نصیحتی برای جوان‌های همسن خودش داشت؟

من قسمتی از وصیت نامه او را برایتان می خوانم: شما را وصیت می کنم به تمام آنچه در قرآن است، دوست بدارید، کینه ها را از دل برانید، جیبهایتان  را از مهر و محبت و صفا و دوستی پر کنید، به قلب هایتان یاد بدهید که با هر تپش بیشتر دوست بدارند، من همیشه سادگی ها را دوست داشته ام، ساده باشید و بی ریا، سبز باشید و سبز بودن را به کودکانتان نیز بیاموزید، به کودکانتان بیاموزید که دوست بدارند، عشق بورزند و زندگی را آنگونه که باید نگاه کنند، نه آنگونه که هست، بین آنچه که هست و آنچه باید باشی خیلی خیلی فاصله است.

 

سعید تنها پسر شما بود؟

خیر، بجز سعید چهار پسر دیگر هم دارم، سعید پسر سومم بود.

 

بقیه بچه‌های شما هم جبهه رفتند؟

پسر کوچکترم همیشه همراه سعید بود، او هم شش ماه در جهاد اهواز بود. این دو برادر همیشه همراه هم بودند، از نماز جماعت گرفته تا تفریح، همیشه در کنار سعید بود.

 

مادران شهید را اسوه‌های صبر و ایثار می‌نامند، شما که خودتان یک مادر شهید هستید از صبر آنها بگویید.

دلم برای همه مادران شهید می سوزد اما خدا به مادران شهید صبر می‌دهد، من معتقدم خداوند اول به خانواده شهدا صبر می‌دهد و بعد شهدا را با خود می‌برد. در موقعیت کنونی بیشترین نگرانی من برای اسلام است که به این وضع دچار شده ایم. من این مهاجرین را که می‌بینم ناخوآگاه اشک از چشمم جاری‌ می‌شود. کشورهای اسلامی دچار جنگ و غارت شده اند، کاش می‌توانستم برای این کودکان آواره کاری انجام دهم، دوست داشتم 5 نفر از این کودکان که در یمن و سوریه آواره شدند را بیاورم و بزرگ کنم.

 

به عنوان کلام آخر چه نصیحتی برای جوانان دارید؟

همه شهدا مومن بودند، من دلم می‌خواهد همه جوان‌ها ایمان داشته باشند، این شهدا جان خود را برای چه دادند؟ این وضع حجاب کشور ماست، من دلم برای این جوان‌ها می‌سوزد، ما این همه شهید دادیم تا اسلام پا برجا بماند.

 

کد خبر 545132

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha