افسون دلخواه درباره ی بازی در نمایش بیگانه به خبرنگار تئاتر شبستان گفت: نمایش بیگانه یک اثر هنری دراماتیک است که در عین حال بار فلسفی عظیمی دارد. سکوت و خاموشی کاراکتر «مارسو» سرشار از حقیقت طلبی است. حقیقتی که از دست رفته و حرف نمایش همین است که اگر کسی حاضر نباشد تظاهر را به حقیقت ترجیح بدهد، در جامعه بیگانه است.
این بازیگر جوان تئاتر ابراز کرد: بیگانه پنجمین تجربه ی همکاری من با گروه «تئاتر تجربی تهران» است ولی تجربه ی متفاوتی برای من بود. در واقع نسبت به نمایش های قبلی احساس می کنم قدم بزرگ تری برداشته ایم، این دست کم در مورد من و نقشی که بازی می کنم صادق است.
وی با بیان اینکه اجرای ما فقط بیگانه ی آلبر کامو نیست که بیگانه ی مسعود دلخواه هم هست اضافه کرد: در بیگانه ی دکتر دلخواه تماشاگران هیات منصفه هستند. هیات منصفه ای که نه تنها هنگام محاکمه ی مارسو در دادگاه حضور دارند که در زندان و سایر مکان ها هم از دریچه ی ذهن مارسو به شیوه ی تفکر و زندگی او نگاه می کنند. در واقع تماشاگر نه فقط در دادگاه که شاهد وقوع تمام اتفاقات از حال تا گذشته ی مارسو هستند.
دلخواه تصریح کرد: من با بیگانه هر شب در دادگاهی حاضرم که حقیقت را زیر گیوتین می برد و آنجاست که قلم از دست کامو میفتد. دکتر دلخواه آلبر کامو را هم به صحنه ی نمایش آورده. آلبر کامویی که حتی از کاراکتر مارسو خاموش تر است اما خاموشی او از جنس فریاد است.
بازیگر نمایش «زندگی انسان» ادامه داد: «ماری» دختری که من بازی می کنم بخشی از خاطرات گذشته ی مارسو است. زنی است که مارسو در تنهایی سلولِ زندان، به کشیش اعتراف می کند که بین سنگ ها و دیوارها دنبال چهره ی آفتاب سوخته ی اوست. زنی که مارسو تا آخرین روزهای زندگی خود، منتظر نامه ی تازه ی اوست. او دختری هم نام مادر مارسو است که اتفاقا بعد از مرگ مادر، وارد زندگی مارسو می شود.
دلخواه همچنین به روند رسیدن به نقش اشاره کرد و گفت: من برای رسیدن به ماری سعی کردم اول مارسو را بشناسم و درک کنم. باورم این بود که ماری، مارسو را درک کرده و بعد عاشق او شده. ماری ویژگی های منحصر به فرد خودش را دارد. او دختری با احساس است که عاشق زندگی است و شهامت روبرو شدن با واقعیت را دارد. حتی زمانی که حقیقت بر خلاف تصورش باشد باز هم او حقیقت را انتخاب می کند. دوست داشتن حقیقی برای ماری با ارزش تر از عشق سوزانی است که رنگ تظاهر دارد. من سعی کردم جسارت ماری را در کنار روحیه ی حساس و خوشبینی ذاتی او خلق کنم. در واقع ویژگی های کاراکتر را از رمان بیرون کشیدم تا ماری که روی صحنه می برم باور پذیر باشد.
وی از نقش مسعود دلخواه در شکل گیری شخصیت ها گفت و اذعان کرد: کارگردان به من خیلی کمک کرد، مثلا این که کمک کرد من ماری را درون خودم پیدا کنم. بعد ویژگی های مشترک را بیرون بکشیم و تفاوت هایمان را برجسته کنم. دلخواه به من یاد داد که همه ی این ویژگی هایی را که پیدا کردم دوباره به درون خودم برگردانم و از دریچه ی ذهن ماری با جهان روبه رو شوم. اتفاق خوبی که در تمرین با دکتر دلخواه میفتد این است که او میزانسن را از دل اتود بازیگران انتخاب می کند. یعنی اجازه می دهد بازیگران با خلاقیت خودشان کار را پیش ببرند و بعد از آن که کاراکترها شکل می گیرند ایشان کارگردانی شان را انجام می دهند. در واقع دکتر دلخواه شما را آزاد می گذارند و زمانی به کمک تان می آیند که واقعا نیاز به هدایت داشته باشید.
بازیگر نمایش «نورا» افزود: من به شخصه از یک جایی به بعد نمی دانستم دیگر باید چکار کنم که همان لحظه دلخواه به کمک من آمد. این شیوه باعث می شود بازیگر احساس غریبگی نکند و خودش را رها کند، خیالش هم راحت است که کارگردان حواسش به همه چیز هست و نمی گذارد کار از دست برود. بخشی از پروسه شکل گیری شخصیت در تمرینات اتفاق افتاد و بخش دیگر در زمان اجرا کامل شد. در واقع ماری که شب پانزدهم روی صحنه رفت برای من ملموس تر از ماری اجرای نخست است. خوشحالم که هر شب لذت اجرا را می برم و ارزش تجربه ی روی صحنه بودن را درک می کنم.
وی با بیان اینکه یکی از ویژگی های آقای دلخواه، تاکید بر گوش کردن به پارتنرها و حضور دائم در صحنه است اذعان کرد: خیلی از درس های بازیگری را ما در کتاب ها خوانده ایم و یا در ورک شاپ های مختلف تجربه کردیم اما در نمایش بیگانه، من به تجربه درک کردم که بین بازی کردن و زندگی کردن روی صحنه تفاوت ظریفی وجود دارد. برای رسیدن به دومی که دوری از باز کردن و زندگی روی صحنه، کارگردان به من یاد داد که هیچ چیز برای بازیگر کارآمد تر از صداقت نیست. در واقع صداقت بازیگر وقتی با انرژی او همراه می شود، بخشی از دشواری مسیر کنار می رود.
نظر شما