به گزارش خبرگزاری شبستان، سیّد حسین حسینی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در مقاله پیش رو که به صورت اختصاصی برای شبستان ارسال کرده است، در صدد برقراری پیوند و ارتباط بین سه مسألة بسیار مهم است: "تمدن"، "فرهنگ" و "دانش" و به بیانی این نوشته به دنبال تحلیل مثلث ارتباطی این سه حوزه برآمده است؛ "تمدن دینی"، "فرهنگ جهانی" و "دانش اسلامی".
مشروح این مقاله در زیر می خوانید:
فرهنگ، ذاتاً امری متکّثر است. این تکثّر یا به دلیل تکثّر انسان و جامعه به عنوان عناصر تولید فرهنگ، و یا قدری دقیقتر به علّت تکثّر ذاتی عنصر ادراک و آگاهی در آدمی است. میتوان یکی از عوامل تکثّر و تفاوت تمدنها را نیز به تکثّر ذاتی فرهنگها باز گرداند؛ امّا این امر به هیچ روی دلیلی بر یکسانسازی مفهوم فرهنگ و تمدّن نمیگردد.
این مقاله پس از مرزبندی دو مفهوم "تمدن" و "فرهنگ"، از "تمدّن دینی" به عنوان یک مفهوم سوّم یاد کرده و هر آینه جهان معاصر را فاقد آن میداند؛ جهانی که در سپهر افسونگریهای تمدن غربی قرار گرفته است.
بنابراین تمدن دینی، آرمانی است مطلوب و دستیافتنی که در مَهد خود "فرهنگ جهانی دینی" را میپروراند و چنانچه عنصر ساختاری فرهنگ را در تبلور اندیشه و تفکّر اجتماعی تفسیر و تحلیل کنیم، در آن صورت پیوند "دانش" و "فرهنگ" امری انکارناپذیر خواهد بود و بدین ترتیب همة ادّعای محوری آن است که برای دستیابی به فرهنگ جهانی دینی نیازمند طرح و ابداع "علوم انسانی دینی" در بستر یک رنسانس دینی نوین هستیم.
"اسلامی سازی دانش"، به ویژه در حوزة علوم انسانی، رمز تحقّق تمدن دینی و پیاپی، راهی برای جهانیسازی فرهنگها و گرفتار نشدن در تکثّر نوبهنو ذات فرهنگ است.
- تمایز مفهوم فرهنگ و تمدّن
پارهای از فرهنگپژوهان، مفهوم فرهنگ و تمدن را یکی دانستهاند :
به عنوان نمونه ادوارد تایلور میگوید: "فرهنگ یا تمدن عبارت است از ترکیب پیچیدهای شامل علوم، اعتقادات و هنرها و اخلاق و قوانین و آداب و رسوم و عادات و اعمال دیگران که به وسیله انسان در جامعه خود به دست میآید".
- هنری لوکاس در مقدمة کتاب "تاریخ تمدّن"، اگر چه میگوید فرهنگ و تمدّن به یک مفهوم دلالت میکند امّا فرهنگ را به لحاظ مفهوم محدودتر از تمدن دانسته است.
- و یا در تعابیری، فروید نیز از تفاوت گذاشتن بین فرهنگ و تمدّن بیزاری میجست!
اگر یکی از اهداف تعریف مفاهیم، تعیین نقاط مشترک و اختلاف و تشخیص حدود و مرزهای مفاهیم است تا از این طریق بتوان به کاربرد درست آنها دست زد، تردیدی نیست که در چنین تعاریفی از مفهوم فرهنگ و تمدن، این هدف، دستیافتنی نخواهد بود چرا که در این نوع تعاریف به دلیل گستردگی حوزة شمول مفاهیم، هر مفهومی در برگیرندة دهها مفهوم دیگر شده وآنگاه غرض از تعریف بیمعنا خواهد شد.
ضرورتاً در تعریف سیستمی از یک مفهوم، بایستی مفاهیم همعَرض و هماُفق را نیز مورد نظر قرار داد و هر مفهومی را در محدودة مفاهیم مرتبط با آن معنا کرد تا بتوان به مرزبندی نسبتاً معقولی نیز دست یافت و الّا یا بدون توجه به امتیازات، حوزههای گوناگون مفاهیم را در هم خواهیم دید و آنها را کلّی معنا میکنیم و یا بدون توجه به اشتراکات، مفاهیم را آنچنان از هم دور خواهیم کرد که دیگر نمیتوان به دستههای همسو دست یافت.
بنابراین برای دستیابی به تعریفی جدید از مفاهیمی این چنین باید نکاتی را مدّنظر داشت:
1- به جای بسنده کردن به تعاریف لغوی و اصطلاحی و نوع نگاههای بسته و فیکس، باید توجه و تمرکز خود را بر مؤلفهها وشاخصههای اصلی یک مفهوم جلب کرد؛ یعنی عناصری که در شکلدهی این مفاهیم مؤثراند.
2- به دلیل میانرشتهای بودن این نوع مفاهیم، باید مطالعات همه جانبهای از زوایای مختلف علوم به این مفاهیم داشت تا بتوان مشکل چند ضلعی بودن آنها را حل کرد.
3- فهم دقیق اضلاع چند گانة این مفاهیم و دستیابی به مؤلفههای مفهومی آن در گرو نگاه جامع به مفاهیم همخانوادة آن است.
4- در کنار جمع مفاهیم مرتبط، بایستی به مفاهیم، به صورتی سیستمی نگریست یعنی آنها را بریده و جدای از یکدیگر در نظر نیاورد.
- مدل تعریف
بدینسان در تحلیل مفهوم تمدّن، در یک مدل مجموعهنگر که متأخذ از روش سیستمی است، بایستی به این دسته واژهها در عرض و مرتبط با یکدیگر نگریست؛ یعنی مفاهیم پنجگانة:
"انسان"، "جامعه"، "فرهنگ"، "تمدّن" و"تاریخ".
مفهوم تمدّن با هیچ یک از این واژهها برابری مفهومی ندارد و این امر نشان دهندة مرز مفهومی تمدّن با واژههای همعرض آن است.
اوّلاً، مفهوم تمدن برابر با مفهوم "انسان" نیست.
چرا که نه تنها انسان، تمدّن را به وجود میآورد که ابعاد تمدّن نیز بَسی گسترده از ابعاد شخصیتی انسان است و تمدّن، تنها دارای جنبههای فردی و شخصیِ صرف نیست.
ثانیّاً، مفهوم تمدّن با مفهوم "جامعه" هم برابر نیست.
چرا که ابعاد تمدّن، بسیار فراتر از قلمروهای خاص یک جامعه بوده و دایرة نفوذ و تأثیر تمدّنها به مراتب بیشتر از جوامع است.
ثالثاً، مفهوم تمدّن با مفهوم "فرهنگ" هم یکسان نیست.
چرا که تمدّنها فراتر از حوزة "فرهنگ"، شامل ابعاد همه جانبة سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نیز میشوند و علاوه این که، فرهنگ همواره جنبة فراملّی ندارد برخلاف تمدّنها، و همچنین تمدّن با فرهنگ دارای روابط متقابل است که نشاندهندة تفاوت مفهومی آن دو است.
رابعاً، مفهوم تمدّن برابر با مفهوم "تاریخ" هم نمیتواند باشد.
چرا که تمدّنها در بستر تاریخ شکل میگیرند و از این جهت تاریخ، فراتر از مرز تمدّن پیش خواهد رفت.
بر این بنیان باید به تعریفی از تمدّن دست یابیم که در عین ارتباط با مفاهیم پنجگانة پیش، امّا با هیچ یک از آنها برابری مطلق نیز ندارند.
نکتهای را نباید از نظر دور داشت که اگر تعریف برگزیدة ما تعریف جامعی باشد به صورت طبیعی قابل صدق بر واقعیّت تمدّن امروز جهانی (تمدّن غربی) نیز خواهد بود و میتواند زوایا و ابعاد آن را نیز مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد و این امر نشاندهندة قدرت تحلیل مسأله است چرا که هر تعریف جامعی، در عین سازگاری درون منطقی، باید توانایی تحلیل وضعیّت موجود و اکنون را نیز داشته باشد.
از سوی دیگر میتوان با نظر به تمدّن معاصر غربی و تحلیل مؤلفههای کلّی آن و سپس القاء خصوصیّت کردن، و پیاپی تطبیق مفهوم باقی مانده با معیارها و اصول دینی و اسلامی، زمینة طرح تعریف مفهوم "تمدّن دینی اسلامی" را نیز بدست آورد.
- مفهوم تمدّن
بدین ترتیب مؤلفههای مفهوم تمدّن شامل عناصر ساختاری زیر است:
1- سیطرة فراملّی
سیطره به معنای قدرت و نفوذ است، امّا قدرتی فراتر از یک جامعه که جنبة جهانی و جهان شمولی یافته و این بُعد در واقع نمود قدرت جهانی و بینالمللی تمدّن است.
2- ارادة جمعی و انسانی
تمدّن، امری انسانی و محصول حرکت جمعی بشری است و بنابراین تمدّنها ساختة دست بشراند و در واقع محصول یک حرکت جمعی ارادی و آگاهانه، یعنی محصول یک تصمیم آگاهانه جمعی است.
3- دارای مهد وسرزمین
تمدّنها دارای موطن و محل تولّداند و در سرزمین و حکومتی سرمنشاء دارند.
4- عدم انحصار به مرزهای جغرافیای
تمدّنها مهد دارند امّا مرز ندارند و این شاخصه نمود شمولیّت و فراگیری تمدّن به خارج از مرزهای خاص جغرافیایی یک جامعه است.
5- شمولیّت در روابط انسانی
تمدّنها در تمامی انواع و ابعاد روابط انسانی دارای تأثیراند یعنی: الف_ ابعاد سیاسی، ب_ ابعاد اقتصادی و ث_ ابعاد فرهنگی
6- برتریطلبی و جریانسازی به عنوان نمود برتری و توانایی تمدّن در تحقّق اهداف خود
تمدّنها دارای نفوذ، تأثیر و برتریطلبی هستند یعنی در واقع نوعی جریانسازی عمومی و جهانی که در حقیقت نمود برتری و توانایی تمدّنها در تحقّق اهداف و آرمانهای مورد نظرشان است.
7- تعالیجو و آرمانخواه
این شاخصه نمود برخورداری تمدّنها از مبانی خاص مکتبی است چرا که هر تمدّنی با هر مکتب و دینیسازواری ندارد.
8- تأثیر در تحوّلات تاریخی تمدّنها
این شاخصه نمودتأثیرگذاری تمدنها در معادلات تاریخی است چرا که اثرگذاری تمدّنها در سرنوشت تاریخی انسان و البته تغییر مسیر حرکت بشریّت به سمت تعالی یا سقوط، امری انکارناپذیر است.
- تفاوت تمدّن دینی با تمدّن غربی
تردیدی نیست که ویژگیهای تمدن دینی در خصوص مؤلفههای هشتگانۀ فوق با آنچه امروز در جهان معاصر و در سپهر افسونگرهای تمدّن غرب با آن مواجه هستیم، سازگاری نداشته و هر کدام از این شاخصهها میتواند مبداء و منشاء تفاوت و اختلاف تمدّن اسلامی با تمدّن غربی به حساب آید.
- نقش فرهنگ جهانی
بدینسان با تحقّق تمدّن دینی زمینههای بروز و ظهور "فرهنگ جهانی دینی" نیز فراهم خواهد شد و این بخش ساختاری تمدّن نیز فراگیر شده و به میزان سیطرة تمدّن، فراملّی و جهانی میگردد.
- یک پرسش مهمّ
امّا در اینجا پرسش قابل توجهی وجود دارد که شرط جهانی شدن فرهنگ دینی چیست؟ و آیا به صرف تحقّق تمدّن دینی، جهان نیز مآلاً تحت نفوذ فرهنگ جهانی دینی قرار خواهد گرفت؟
مقصود از فرهنگ جهانی دینی چیست؟ آیا منظور دیدگاه پارهای صاحبنظران مانند دکتر سیّد حسین نصر و دیگران است که گفتهاند بشریت امروز میتواند به مشترکات آموزههای ادیان شرقی تکیه کند و با این فرهنگ عمومی جهانی مشکلات اصولی خود را حل شده بیابد؟ البته که این مشترکات بسیار کارسازاند، آن هم در شرایط بحرانی و تکثّرزای آشفتة امروز امّا این وحدت در صورت تحقّق، فقط یک وحدت نظری و مفهومی است و نه بیشتر، در حالی که امروز به بیش از چنین وحدتهای نظری نیازمندیم. بنابراین اگر چنین راهحلّهای لازمی را بپذیریم بیتردید این چارهجوییها برای بحرانهای جهان معاصر کافی نخواهد بود.
بدین ترتیب پاسخ پرسش از مفهوم فرهنگ جهانی دینی، به ارتباط عنصر "فرهنگ" با "دانش" باز میگردد.
تحقّق تمدّن اسلامی در عالم عینیت و واقع وابسته به "دانش تمدّنی" خاص خود است و از آنجا که دانش موجود با مبانی و زیرساختهای اومانیستی و مادّیگرایانه شکل یافته، قابلیت تحقّق ابعاد چندگانه و ویژة تمدّن آرمانی اسلامی را ندارد. راهحلّ جهانی سازی فرهنگ دینی، ابداع علوم انسانی نوین در بستر یک رنسانس دینی جدید است؛ یعنی تغییر و تحوّل علومانسانی در مسیر تولید، ابداع و کشف نظریههای جدید متناسب با ساخت و ساختارهای تمدّن دینی اسلامی .
در حقیقت نه تنها تمدّن از جهت ابعاد فرهنگیاش، که از جهات ابعاد سیاسی و اقتصادی نیز در همة جایگاهان خود محتاج عنصر دانش است و در این عرصه تردیدی نیست که علوم انسانی در مصدر نیازهای تمدّنی است، چه این که در تاریخ گذشته نیز تحوّل و فراگیری تمدّنهای بشری نیز بدون ظهور نظریههای نوین در حوزة علوم انسانی محقّق نگردیده است.
هر تمدّنی و چه رسد به تمدّن دینی اسلامی، بینیاز از علوم انسانی نیست چه این که "انسان"، عنصر محوری تمدّنها محسوب میشود و علوم انسانی نیز در عمومیترین برداشتها، علومیاند که از انسان و مسایل مرتبط با آن سخن میگویند و در تعریفی دیگر علومیاند که عمدتاً با نگاههای نظری پیرامون انسان و مسایل پیرامونی آن سخن میگویند و ریشه در مبانی و پیشفرضهای مکتبی و ایدئولوژیکی دارند.
اهمیّت علوم انسانی ابعاد مهم دیگری نیز دارد مانند نقش مستقیم علوم انسانی در مدیریّت جامعه و سپس تمدّن و تاریخ که نوعی "مدیریّت نظری" جوامع است و نیز نقش غیر مستقیم علوم انسانی از طریق علوم تجربی و ریاضی در مدیریّت جامعه که نوعی "مدیریّت کاربردی" جامعه به حساب میآید.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از مشکلات و معضلات مدیریتی جامعه، به علوم انسانی باز می گردد. امّا ریشه این مشکلات چیست؟
چند فرض قابل طرح است:
- فرض اوّل: جهل به دانش
- فرض دوّم: عدم بهرهبرداری درست از دانش
جهل به دانش به معنای بیدانشی است که مبداء سوء مدیریّت میشود و عدم بهرهبرداری از دانش به معنای سوءنیّت است. امّا نکته اینجاست که در فرض علم به دانش و همچنین عمل به دانش نیز شاهد مشکلات مدیریتی در جامعه هستیم!
شاید ریشه در خود علوم انسانی است! در این صورت باید به فرض سوّمی اندیشید.
امّا در این باره با دو معضل روبرو هستیم:
معضل اوّل، نبود و "فقدان علوم انسانی بومی دینی" است.
و معضل دوّم که مهمتر نیز مینمایاند عدم ترسیم "هرم علوم انسانی" است یعنی نبود یک فلسفة علوم انسانی یا به بیانی "فقدان مهندسی علوم انسانی".
نبود چنین مهندسی و عدم ترسیم هرم و هندسة علوم انسانی ریشة بسیاری مشکلات در جوامع اسلامی امروز و مآلاً مانعی برای تحقّق تمدّن دینی اسلامی و بروز فرهنگ جهانی دینی است.
هر آینه با ترسیم این هرم، امکان برقراری و ارتباط بین علوم فراهم گشته و جایگاه هر علم در ارتباط با سایرین مشخص خواهد شد. در این صورت نقشهای فلسفی خواهیم داشت که نسبت علوم و ترابط شرایط و دادوستد آنها را تعیین خواهد کرد.
بیتردید یکی از ابعاد تحوّل علوم انسانی، ترسیم این هرم و مهندسی جامع علوم انسانی است و در حقیقت پاسخ به سؤالاتی از این دست که نسبت اقتصاد با سیاست، اقتصاد با فرهنگ، فلسفه با سیاست، و مانند آن در جامعه اسلامی، چگونه تصویر و ترسیم میگردد؟ تردیدی نداریم که این نوع نسبتها در نگاههای دینی با نگاههای غربی و سکولاریستی و مادّیگرایانه به هیچ روی برابر نیستند.
در آن هرم نهایی، حدّ و تراز هر دانش تخمین زده خواهد شد چرا که حتماً هر مجموعهای از دانش نمیتواند در یک تراز واحد و با یک اولویت واحد باشد. ترسیم آن هرم میتواند ریشة بسیاری از اختلافات موجود کارشناسی و تناقضات مدیریتی را در جوامع اسلامی حل کند؛ مسایل و موضوعات پارادوکسیکالی که به هر نحو در جامعه اسلامی، ناچار از پاسخگویی به آنها هستیم.
نتیجه گیری
1- تمدّن دینی اسلامی در دنیای کنونی وجود ندارد.
2- امکان وقوع تمدن دینی وجود دارد.
3- نقطه شروع تحقّق تمدّن دینی اسلامی در مقام سیاست، حکومت اسلامی است. (این سخن مشابه کلام ابنخلدون است که میگفت بدون دولت، تمدّن محقّق نمیشود)
4- اما این سرآغاز در مقام فرهنگ و دانش به سلسله مراتبی وابسته است:
تحقّق تمدن دینی اسلامی محتاج دانش تمدنی خاص و ویژة خود است که هم اکنون در جهان علم فاقد آن هستیم. دستیابی به چنین دانش تمدنی، وابسته به تحول علوم انسانی است و تحول در علوم انسانی، بدون کشف و ابداع نظریه های علوم انسانی نوین دینی ممکن پذیر نیست و این امر به معنای اسلامی سازی علوم، در بستر یک رنسانس دینی تدریجی صورت خواهد پذیرفت. البته باید بجای پروژه های "اسلامیزه کردن" به "اسلامیزیشن" اندیشی یعنی جایگزینی "تئوری های ترکیبی" به جای "تئوری های تلفیقی".
نظر شما