صلح گرم جای جنگ سرد را گرفته است/علم بدون چاشنی اخلاق صلح هدیه نمی دهد!

خبرگزاری شبستان: چهره ماندگار فلسفه گفت: زمانی جنگ سرد در جریان بود، اکنون ظاهرا صلح است ولی در واقع در هر گوشه ای از جهان اتفاقات دور از انسانیت رخ می دهد. در چنین شرایطی خودِ علم نمی تواند راه علاج به ما نشان دهد و بگوید که صلح کنید یا صلح نکنید.

به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان ، صلح واژه ای است که روزگار کنونی سخت دردمند آن است البته نه اینکه جهان امروز هرگز به صلح نرسیده باشد اما حتی در لباس ظاهر، فرهنگ نوع دوستی بشری رو به افول نهاده و گویی کرامت انسانی در والاترین مفهوم آن که همان صلح باشد، فراموش شده است.

 

از این رو، اگرچه بسیاری از ممالک دم از صلح می زنند اما شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خاص جامعه خود را به جامعه دیگر تحمیل می کنند که امروز اگر چنین رویکردی علنی نباشد اما در پنهان شاهد چنین تحمیلی هستیم. اما سوال آن است که در چنین شرایطی وظیفه علم، عالِم و متفکر جامعه چیست. اساسا چه طور می توان میان علم و صلح رابطه ای برقرار کرد که طی آن بر پایه تعامل این دو مولفه بتوانیم به صلح ایده آل رسید.

 

از این رو و به مناسبت فرا رسیدن بیستم آبان ماه، روز جهانی «علم در خدمت صلح و توسعه» با دکتر «کریم مجتهدی»، چهره ماندگار فلسفه به گفت و گو پرداخته ایم که مشروح آن به حضورتان تقدیم می شود:

 

به عنوان اولین سوال نظرتان را درباره رابطه میان علم و صلح بیان کنید؛ اساسا صلح زیر چتر علم نیازمند چه ملزوماتی است؟

 

صلح به معنای یک مساله اخلاقی است. من به عنوان انسان باید به حق دیگری احترام بگذارم و وظیفه خود بدانم که همان حقی که برای خویشتن قایلم برای او هم قایل باشم. این چنین رویکردی همان اخلاقو امری وجدانی است.

 

از سوی دیگر وجدان اخلاقی نیز حکم می کند که من به عنوان انسان با دیگران درستکار و باانصاف باشم و با آنها از در صلح در بیایم. بنابراین، صلح مساله اخلاقی و مساله شناخت است و ضرورتا با ارزش های اخلاقی نیز کاری ندارد.

 

برای مثال وقتی در آزمایشگاهی مطالعه می کنیم می بینم که آب در صد درجه به جوش می آید. این فرآیند دیگر به میل من نیست و وجدان اخلاقی من نیز نمی تواند تاثیری در تغییر این قانون طبیعی داشته باشد؛ بنابراین، علم متضمن اخلاق نیست. البته من نمی گویم که علم غیراخلاقی است بلکه می گویم علم با واقعیات سر و کار دارد چه اینکه مقصود ما از علم ریاضیات باشد که میان معادلات رابطه ضروری برقرار می کند و چه علوم طبیعی که یک رابطه علی میان علت و معلول ایجاد می کند.

 

بنابراین، به دلیل اینکه موجود انسانی می خواهد با علم و یقین سر و کار داشته باشد و در عین حال به ناچار با اخلاق رابطه برقرار کند در نتیجه در مورد اخلاق فکر می کند.  پس آنچه که درباره رابطه علم و صلح بیان می کنیم مستلزم همکاری علم و اخلاق است ولی علم فی نفسه با اخلاق کاری ندارد و این ما هستیم که این دو را به هم نزدیک می کنیم.

 

در این بخش از بحث مثالی را بیان میکنم؛ نوبل دینامیت را کشف کرد. این وسیله خطرناک  و از ابزارآلات جنگ است. دینامیت فاقد هر نوع تصور صلح است ولی خود نوبل به عنوان کاشف دینامیت می گوید: من می خواهم که این وسیله در راه صلح باشد. بنابراین، او به عنوان کاشف معتقد است که اخلاق حکم می کند که آنچه کشف کرده ام با اینکه می تواند خطرناک باشد در راه صلح باشد.

 

اما اینکه چه قدر این گفته نوبل درست باشد یا غلط کاری نداریم. در اینجا این جملات از اراده عالِم ناشی شده است یا اگر هم از اراده عالِم ناشی نشود اقلا او از متفکران آن عصر بود که این چنین عنوان کرد که با این سلاح های خطرناک باید به گونه ای عمل کنیم که در راه صلح از آنها استفاده شود نه در راه جنگ.

 

به نظر می رسد اینجا به نوعی به یک بحث سیاسی می رسیم؟

بله دقیقا. زمانی بود که از جنگ سرد صحبت می کردند. جنگ سرد یعنی شرایطی که در عمل جنگ نیست ولی در عین حال صلح هم نیست یعنی رقابت ها بین قدرت ها شدید است بدون اینکه جنگی رخ دهد. قدرت ها به صورت پنهانی برای جنگ کار می کردند، ولی در ظاهر جنگی نبود.

 

اما اکنون معتقدم به دوره ای رسیده ایم که من از آن به صلح گرم یاد می کنم. آن موقع جنگ سرد در جریان بود. اکنون نیز ظاهرا صلح است ولی در واقع در هر گوشه ای از جهان اتفاقات دور از انسانیت رخ می دهد. در چنین شرایطی خودِ علم نمی تواند راه علاج به ما نشان دهد و بگوید که صلح کنید یا صلح نکنید. علم همان ماهیت خود را دارد ولی در این میان تنها راه چاره ای که برای ما باقی می ماند همان اخلاق است که باید از محدوده ملی یک کشور خارج شود. مثلا شهروند آمریکایی نگوید که من در کشور خودم این حکم یا آن حکم را دارم. اخلاق باید جنبه عمومی و بین المللی پیدا کند. باید درباره بشر و صلح افراد بشری بحث شود نه اینکه برای مثال منِ قدرتمند یک صلح کاذب را تحمیل به فلان کشور ضعیف کنم و بگویم که صلح همین است. در اینجا عملا رویکرد سیاسی شکل می گیرد.

 

در چنین شرایطی وظیفه متفکر جامعه چیست؟

عقیده شخصی من این است که اقلاً  بیاییم و باانصاف مساله را به درستی طرح کنیم. طرح مساله وظیفه ماست. حداقل بگوییم که صلح کاذب به درد ما نمی خورد.

اگر صلح واقعی باشد که باید سلاح های جنگی به کل ممنوعیت داشته باشد و تمام ملل جهان حقشان به یک نحوی مراعات شود. شخصا بر این اعتقادم که ما تا مساله را درست طرح نکنیم پیدا کردن راه حل احتمالی فقط و فقط در طرح کردن درست مساله است تا مساله را درست طرح و تمام جوانب آن را تفهیم نکنیم و میان مان تبادل فکری نباشد و صرفا بر اساس خودنمایی و ظاهرسازی حرکت کنیم، صلحی نمی شود.  البته من نمی گویم که با طرح درست مساله صلح کاملا اجرا می شود ولی می توان امیدوار بود که روزی در جهان به صلح برسیم.

 

گفت وگو از: فاطمه فرامرزی

کد خبر 586031

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha