به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از روابط عمومی مسجد مقدس جمکران، در آستانه اربعین سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) جدیدترین اثر انتشارات جمکران با عنوان «اربعین طوبا» نوشته سید محسن امامیان به چاپ رسید.
این کتاب داستان زندگی طوبا، دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پدرش را از دست میدهد و در روزگار یتیمی به ازدواج تاجری عراقی در میآید و در بصره همسایه هوویی زبان نفهم میشود.
اوضاع بر وفق مراد نیست اما طوبا تصمیم میگیرد به جای فرار بماند و فرزندانی تربیت کند که افتخار همسرش عبدالله باشند. سالهایی توام با شادی و مرارت برای طوبا سپری میشود تا اینکه ارتش بعثی صدام به ایران حمله میکند. پسران طوبا باید به ارتش ملحق شوند اما طوبا جنگیدن با امام خمینی(ره) را برای فرزندانش حرام میکند و …
طوبا داستان زندگی خود را در مسیر پیاده روی اربعین حسینی از بصره تا کربلا برای نوههایش تعریف میکند. در این کتاب که مشتمل بر چهل گام است، در هر گام با دستمایه قرار دادن داستان زمان حال طوبا و پیاده روی او به سمت کربلا با رجوع به گذشته، نوجوانی، جوانی و میان سالی او که دربردارنده حال و هوای بخشهایی از تاریخ معاصر دو سرزمین ایران و عراق است روایت میشود.
ممکن است رفت و برگشت زمانی در طول روایت داستان خواننده این رمان را کمی سردرگم کند اما سعی شده با تفکیک داستان به بخشهای کوچک و ایجاد تعلیق نسبی در هر قسمت، مخاطب را با خود همراه کند. خواندن داستان زندگی طوبا که برگرفته از واقعیت و حاوی نکاتی از سبک زندگی گذشته و حال است برای مخاطبین نوجوان، جوان و بزرگسال جالب خواهد بود.
تا کنون چند گام از گام های چهل گانه این کتاب در مجله «پیام زن» منتشر شده است.
در بخش هایی از این کتاب آمده است:
خانه عبدالله، خانه بزرگی بود اما همان روز اول دلم برای همه کودکیم تنگ شد. خوب شد مامانی همراهم آمده بود والا دق مرگ میشدم. مامانی حال روزش از من بدتر بود و یک هوس زیارت سرپا نگهش میداشت. روز سوم شد و هوویم پا به خانه اش نگذاشت. مامانی حالش دست خودش نبود.
هر وقت اینطوری میشد مینشست پای چرخ خیاطیاش و هی میدوخت و هی میدوخت تا خستگی جای فکر و خیالش را بگیرد. اما اینجا فقط میبایست دور خودش بچرخد. دو پر چادرش را گره زد به کمرش، یک یا علی! محکم گفت و خانه را آب و جارو کرد.
عبدالله که برگشت کلی شرمنده شده بود و میخواست دست مامانی را ببوسد اما هنوز بینشان یک کوه یخِ آب نشده فاصله بود. عبدالله با زبان بیزبانی به مامان فهماند که زن اولش فعلا روی پاشنه لج افتاده و قصد آمدن ندارد. مامان خندهای کرد و بعد به آذری چیزهایی گفت که عبدالله نفهمد.
مضمون حرفهای ترکی مامانی این بود: به ما گفته بودند عراقیها مهمان نوازند. این بود رسمش؟ خودتان از خودتان چهارتا چهارتایش را میگیرید حالا چه شده برای ما ناز و کرشمه میآیید؟ دختر یتیممو سپردم به زینب خاتون. ابالفضل بزنه به کمر هر کی باهاش بد تا کنه….
عبدالله هر چه را نفهمید، زینب و ابالفضل را خوب فهمید. با همان فارسی نیم بندی که بلد بود گفت: وسایلتان را جمع کنید تا بفرستمتان کربلا.
دویدم چمدانم را ببندم که مامانی گفت: خودم تنها میروم. تو بمان پیش شوهرت. شاید زنش آمد. تو نباشی وهم ورش میدارد، برای خودش جولون میدهد. خیال میکند تو آمدی گردش و تفریح. بمان سر زندگیت و حقت را بگیر...
گفتنی است، علاقمندان برای تهیه این کتاب میتوانند به کتابفروشیهای واقع در صحنهای مسجد مقدس جمکران مراجعه کنند.
نظر شما