به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان به نقل از طلیعه: احسان سلطانی فر، دانشآموختۀ دکترای مدیریت بازاریابی از دانشگاه تهران و مدرس این دانشگاه است. حوزه های تجربی و مطالعاتی وی عبارتاند از بازرگانی بینالملل، کارآفرینی، برنامهریزی توسعۀ منطقه ای و مطالعات مدیریت اسلامی. وی در زمینه مدیریت اسلامی برای دستیابی به تمدن اسلامی معتقد است: الگوی مدیریت اسلامی ـ ایرانی برای دستیابی به تمدن اسلامی باید ظرف و مظروف را همزمان و بهطور تدریجی توسعه و تعالی دهد. نمیشود یک شبه انقلاب کرد. یک دورۀ گذار لازم است که طی آن فرم (جامعه اسلامی) و محتوا (تئوریهای مدیریت اسلامی) و به عبارتی همان نظر و عمل همزمان با هم توسعه پیدا کنند. بدین منظور یک تدبیری لازم است تا هم محتوا و ابزارهای کاربردی بسازد و هم همزمان آن ابزارها را برای مسائل مختلف توسعه دهد و بهروز رسانی و اصلاح نماید.
در ادامه حاصل این گفت وگو را می خوانید:
چه تعریف دقیقی میتوان از مدیریت اسلامی داشت؟
اولاً تأکید کنم من در مصاحبه از قید اسلامی ـ ایرانی برای مدیریت استفاده میکنم چرا اگر ایران را ظرف و اسلام را مظروف بدانیم باید هم ظرف و هم مظروف را برای ساختن الگوی مدیریت بومی مورد توجه قرار دهیم. برای همین هم هست که رهبری انقلاب از عبارت الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت برای نامگذاری یک الگوی توسعه بومی استفاده کردهاند.
مدیریت اسلامی به نظر بنده مجموعهای از اصول، الگو یا الگوهایی برای پیوند زدن عمل و نظر اسلامی ـ ایرانی است. یعنی بهطور خلاصه مجموعه قواعدی که باعث بشود عمل و رفتار یک ملت، یک سازمان یا یک فرد حتیالمقدور مطابق و در جهت آن اصولی باشد که بهعنوان یک ملت، سازمان یا فرد مسلمان به آن اعتقاد دارد.
یک مثال بزنم درحالیکه ما به لطف شرع مقدس اسلام یکی از بهترین الگوهای اقتصادی تحت عنوان اقتصاد اسلامی را اختیار داریم لیکن طبق اصول همین اقتصاد، اقتصاد ایران یکی از غیر اسلامیترین اقتصادهای دنیاست! در این رابطه توجه شما را جلب میکنم به پژوهشی تحت عنوان شاخص اسلامی بودن اقتصاد (economic islamicity index) که توسط دکتر حسین عسکری و دکتر شهرزاد رحمان در دانشگاه جورج واشنگتن انجامشده است. طبق این شاخص اقتصاد ایران به لحاظ اسلامی بودن از جمع ۲۰۸ کشور موردبررسی رتبهای بهتر از ۱۳۹ را کسب نکرده است.
اصولی که مبنای تدوین این شاخصها قرارگرفتهاند مواردی نظیر عدالت اقتصادی و مساوات در توزیع ثروت و درآمدها، بهرهمندی از فرصتها منجلمه فرصتهای آموزشی، آزادی اقتصادی، اشتغالزائی و رفتار مناسب با کارگران، اعتماد میان کنشگران اقتصادی، استفاده از اصول مالی اسلامی و… هستند.
در صدر این فهرست کشورهایی نظیر ایرلند، لوکزامبورگ و دانمارک اقتصادی دارند که بیشترین مطابقت را با اصول اقتصاد اسلامی داشته است! اولین کشور اسلامی در این فهرست مالزی با رتبه۳۳ و کویت و قزاقستان و برونئی با رتبه های ۴۲، ۵۴ و ۵۵ هستند که نمیخواهم بگویم این مطالعه کاملاً درست است و ایرادی ندارد لیکن بخشی از واقعیت دور بودن ما از اصولی که به آن اعتقاد داریم را منعکس میکند.
این یعنی میان عقل عملی و عقل نظری یا میان نظر و عمل ما در ایران بعد عمیقی وجود دارد. این قضیه مربوط به این دو سه دهۀ اخیر هم نیست سابقه آن به بدو تأسیس حکومتهای اسلامی میرسد.
در مقابل به غربیها نگاه کنید. غربیها توانستهاند یک مطابقت خوبی میان الگوهای فکری خود نظیر لیبرالیسم، پروتستانیسم و کاپیتالیسم از یکسو و عمل مدیریتی خود در سطح فردی، مدیریت بنگاهها و مدیریت جامعه ایجاد کنند. یعنی هماکنون تئوریهای مدیریت مدرن غربی (management theories)، مدیریت کسب وکار مدرن (business administration) و علم حکمرانی غربی (politics and governance) همه ذیل اصول لیبرالیسم، پروتستانیسم، کاپیتالیسم و فلسفه پراگماتیسم غربی تعریف و از مهم اینکه اجرائی شدهاند. یعنی کشورهایی نظیر آمریکا، انگلیس یا حتی ژاپن و چین میان عمل و نظر قالب فلسفی آن یک هماهنگی به وجود آمده است.
ما نتوانستهایم بین چارچوب عقل نظری و عقل عملیمان در جامعه اسلامی یک نظم و ارتباط کاملی فراهم کنیم. مدیریت اسلامی بهعنوان یک چارچوب و سپس یک ابزار باید این بعد میان عقول نظری و عملی و یا حکمت نظری و عملی را کاهش دهد. ورود به این مسئله هم از نظر من از طریق ایجاد یک مثلث بندی استدلالی میان منطق، فلسفه و فقه مقدور و منتهی به نتیجه خواهد شد.
وظایف مهم در مدیریت دانش انسانی ـ اسلامی چیست؟
از نظر من مدیریت دانش علوم انسانی اسلامی ـ ایرانی باید در چارچوب همان صحبتی که کردم در جهت مستندسازی و سپس رفع تناقضات و ایجاد یک همراستائی میان دانش نظری ما و علوم اجرائیمان اقدام کند. ایجاد این همنوائی باید در پرتوی چارچوبهای اسلامی ـ شیعی ـ ایرانی باشد. بهطور مثال بدانیم که تکلیف دانش اقتصاد اسلامی بهعنوان یک حکمت نظری با دانش بودجهریزی ملی و استانی و از سوی دیگر دانش اداره کسب وکارهای کوچک چیست؟ آیا این ارتباط تبیین شده است؟ اگر شده است توسط مدیریت دانش ثبت و ضبط شود. اگر این ارتباط تبیین نشده است آنها بهصورت یک مسئله تبیین کند و به جامعۀ پژوهشگران ارائه دهد تا بتوانند برای پر کردن این خلاء دانشی کمک کنند.
بهطور مثال اگر تعارضی میان دانش اقتصاد اسلامی با الگوی بودجهریزی منطقهای مان مشاهده میکنیم راهحل این مسئله ساده نیست. اما میتوان مثلاً اصول اقتصاد اسلامی را احصاء کرد و بر اساس آن بودجهای ریزی منطقهای داشت که عدالت و قرب الی الله در ذیل آن بیشتر دنبال شود. همه این ابتکارات به نظر من توسط مدیریت اسلامی باید تئوری و مدیریت شود.
چه ضرورتی برای تدوین مدیریت اسلامی وجود دارد؟
چنانکه قبلاً هم اشاره کردم اهمیت تدوین یک الگوی مدیریت اسلامی از آن جهت است بین آنچه ما به آن اعتقاد داریم و ابزارهایی که برای مدیریت فردی، سازمانی و اجتماعی خود از آن استفاده میکنیم یک ارتباط ارگانیک و همنوائی هدفمند ایجاد نماید. مدیریت اسلامی میتواند حلقۀ مفقوده ارتباط میان حکمت نظری و عملی اسلامی باشد که سالها یک بعدی میان آنها وجود داشته است. برای این کار هم به نظر من باید به فلسفه، فقه و تعقل مراجعه شود. صرفاً تحلیل محتوای متون مقدس جوابگو نخواهد بود. باید این دستاوردها به زبان فلسفه و اصول منطقی و ساختار یافتۀ مدیریتی بدل شوند.
در خصوص لزوم تحول در علوم انسانی در حوزه مدیریت راهبردی از منظر اسلام بگویید؟
نمیشود همه علوم انسانی را از نو متحول کرد و بازنویسی کرد زیرا بههرحال محصول خرد انسانی است و خرد انسان هم بهصورت تشکیکی مظهری از ذات اقدس خداوند است. بنابراین باید در بعضی مواقع به فکر اصلاح علوم انسانی بود و در بعضی مواقع اصولاً جهانبینی و معرفتشناسی را متحول ساخت. برای این منظور باید از کتب مقدس و مرجعی نظیر قرآن، نهجالبلاغه و احادیث معصومین شروع کرد و آنها را مبنا قرارداد منتهی باید با ساحت عمل نزول کرده و با نگاه فقه، فلسفه و عقلانیت ابزاری در حوزه هائی نظیر مدیریت، اقتصاد و علوم اجتماعی بازاندیشی نمود. این بدان معنی است که گاهی اوقات ممکن است دستاوردهای علوم انسانی اعم از غربی و شرقی روا تشخیص داده شوند و در مورد بعضی مواضع نیز اصولاً لازم باشد طرحی نو در انداخته شود. به نظر من میتوان از اصولی نظیر عدالت و سیر الی الله و وحدت با واجبالوجود بهعنوان اصول مرجع شروع کرد.
با توجه به اینکه علوم انسانی اسلامی جریانی برای نیل به تمدن اسلامی است ما چگونه میتوانیم با مدیریت اسلامی به این جریان تسریع ببخشیم و اهدافمان را اجرا کنیم؟
الگوی مدیریت اسلامی ـ ایرانی برای دستیابی به تمدن اسلامی باید ظرف و مظروف را همزمان و بهطور تدریجی توسعه و تعالی دهد. نمیشود یک شبه انقلاب کرد. یک دورۀ گذار لازم است که طی آن فرم(جامعه اسلامی) و محتوا(تئوریهای مدیریت اسلامی) و به عبارتی همان نظر و عمل همزمان با هم توسعه پیدا کنند. بدین منظور یک تدبیری لازم است تا هم محتوا و ابزارهای کاربردی بسازد و هم همزمان آن ابزارها را برای مسائل مختلف توسعه دهد و بهروز رسانی و اصلاح نماید.
آیا میتوان به این امر صحه گذاشت که پارادایم نوین در مدیریت گذر مدیریت ماشینی و انداموار و رسیدن به مدیریت معنویتگرا و اخلاق مدار است؟
تجربیات علوم مدیریت مدرن مثل ظهور مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکتی و یا تکامل رویکردهای علم بازاریابی از تولید و فروش به بازاریابی اجتماعی مؤید این صحبت شما است. البته تعریفی که آنها دارند عمدتاً یک تعریف سودگرایانه یا یوتیلیتاریانیستی از مسئولیت اجتماعی یا بازاریابی اجتماعی است. یعنی میگویند این رویکرد را دنبال کنید بهتر است چرا که پایداری و رشد کسبوکار شما را افزایش میدهد. این رویکردها مثبت هستند منتهی اصالت زیادی ندارد. اینها تلاش کردهاند مسئله اخلاق را از دریچه منطق برای مدیران توجیه کنند که این خیلی خوب است! یعنی می گویند بدانید که اگر اخلاقی باشید میتوانید سود بیشتر و پایدارتری هم به دست آورید. حالا ما هم نه اینقدر یوتیلیتاریانیستی ولی از دریچۀ همین منطق و استدلال عقلائی و نه از دریچه شعار و موعظه باید وارد شویم و روایت خود را از مدیریت معنوی و اخلاق مدار برای مدیران ایرانی و جهانی ترویج کنیم. حالا این وسط اگر دلی هم تکانی خورد و ارتباط عاطفی با مسئله برای یک مدیر ایجاد شد که البته فبها ولی نباید از همان اول بنا را بر موعظه برای مدیران گذاشت. مدیریت عمدتاً از زبان منطق وارد میشود بنابراین اصولش هم باید طبق اصول منطق تبیین شود. مدیریت اسلامی هم به نظر من بایستی از همین زاویه تبیین شود و از موعظه گری بیش از اندازه دوری کند.
ارتباط زیرساختهای فلسفی با مؤلفههای مدیریت راهبردی در راستای لزوم تحول در این حوزه چیست؟
همانطور که در پاسخ به سؤال قبلی هم عرض کردم، اصولاً من معتقدم ساختن الگو یا روش یا چارچوبی برای مدیریت اسلامی ـ ایرانی باید بر اساس مثلثبندی و بررسی سه حوزه عقلانیت، فلسفه و فقه صورت گیرد. چراکه شما در وهله نخست با زبان فلسفه و منطق است که میتوانید با مدیران و اهل تفکر ارتباط برقرار کنید منتهی این فلسفه باید روحیه اسلامی و جوهرۀ شور و شعور شیعی را داشته باشد. الگوی مدیریت اسلامی باید تدبیر مدن (شهرها) و نفوس و مکاسب را انجام دهد و برای همین باید ساختار، منطق و مهندسی داشته باشد.
مثلاً ببینید چگونه در الگوی اقتصاد لیبرال ـ سرمایهداری غربی را بر مبنای فلسفه فکری پروتستانیسم را شکل دادهاند که طی آن یک ۹۰ درصد توده بهصورت منظم و سازمانیافته تحت مدیریت ۱ درصد سرمایهدار کار و بهاصطلاح زندگی میکنند.
حالا ما که در دین اسلام و فلسفه و فقه و مکاسب مان بر عدالت و قرب الی الله بهعنوان اهداف نظام اسلامی تأکید شده است چرا نتوانسته این کارکردها را در قالب طرح سیستم مدیریتی ـ اقتصادی تبیین کنیم. باید به فلسفه، عقلانیت و فقه برگردیم و آن اصول را به زبان اصول و الگوهای منطقی ترجمه کنیم. من این را تحت عنوان فقه مدیریتی معرفی میکنم.
آیا باید طرحی نو برای سازماندهی و مدیریت علوم انسانی ـ اسلامی شود؟
با وضعیت فعلی پژوهش در حوزه مدیریت اسلامی نمیتوان به الگوی اجرائی و جهانگستر و یا حتی ایران گستر از مدیریت اسلامی دستیافت. در وضعیت فعلی طبق مشاهدات بنده بیشتر تحقیقات مدیریت اسلامی یا شامل نوعی تحلیل محتوا روی متون و روایات مرجع اسلامی برای دستیابی به پاسخهای یک پرسش مدیریتی هستند مثلاً با تحلیل محتوای یک متن مقدس به دنبال کلیدواژه های مدیریتی هستند یا اینکه بر اساس روشهای عمدتاً پوزیتیویستی به دنبال تبیین الگوهای اسلامی برای جاهای مختلف میروند. این دو رویکرد اگرچه ارزنده هستند و اصولاً لازم هستند، لیکن این نگاهها کافی نیستند.
ببینید زبان فلسفه و منطق تا حدودی فارغ از بار ارزشی است و برای اینکه یک الگوی مدیریتی تدوین کنیم که بتوانیم آن را با دنیا تسهیم کنیم و مهمتر از آن بتوانیم آن را به همۀ آحاد جامعه بفهمانیم یا بقبولانیم باید با تعالیم شرع مقدس و فقه متعالی را به زبان فلسفه و منطق ترجمه کرده و سپس بر آن مبانی الگوی مدیریت اسلامی را بنا کنیم.
بر همین اساس به نظر من باید طرحی نو برای علوم مدیریت و سازمان اسلامی درانداخت و بدین منظور باید از زاویۀ فلسفه و منطق به این مسئله نگریست.
به همین منظور بنده از سال ۱۳۸۹ مفهوم مدیریت متعالیه را مبتنی بر فلسفۀ جناب ملاصدرا شیرازی استدلال و معرفی نمودم که هنگام طرح مورد استقبال اساتید در اولین کنگره بینالمللی علوم انسانی ـ اسلامی نیز قرار گرفت. امیدوارم در آینده بتوانم بیشتر روی این حوزه کار کنم و این نوع نگاههای فلسفی، منطقی و ایضاً عملگرایانه را نیز به سایر همکاران علاقه مند نیز توصیه میکنم.
نظر شما