به گزارش خبرگزاری شبستان، تحول در علوم انسانی از سال 59 با وقوع انقلاب فرهنگی و براساس رهنمودهای امام خمینی(ره) و بعدها مقام معظم رهبری در دستور کار مسئولان کشور قرار گرفت، اما این تحول با گذشت این همه سال و با شکل گیری شورای تحول در علوم انسانی از سال 88، هنوز خروجی قابل توجه و اتکایی نداشته است. برای بررسی علل عدم موفقیت طرح تحول و چرایی انتقاد و مخالفت دانشگاهیان با این طرح، گفت وگویی با محمدصادق کوشکی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و کارشناس مسایل سیاسی که خود از موافقان اصل تحول و منتقد روند پرداخت به آن است، داشته ایم و در آن به گزاره هایی از قبیل: عدم تحقق تحول در علوم انسانی با اساتید غربزده فعلی، عدم جدی گرفتن تولید علم بومی از سوی دستگاه های اجرایی و اینکه اساتید دانشگاهی «بله قربان» به مصوبات شورای تحول نخواهند گفت، رسیده ایم که در ادامه می خوانید:
مصوبات شورای طرح تحول در علوم انسانی چرا موردپذیرش و قبول اساتید و محیط های دانشگاهی علمی کشور قرار نگرفته است؟
از ابتدای آنکه طرح تحول علوم انسانی در دانشگاه ها مطرح شد، نقصی در این طرح وجود داشت، زیرا این تحول نیازمند یک کار عمیق و طولانی مدت است و باید بخش اعظمی از اساتید دانشگاهی و حوزوی در آن مشارکت کنند تا به نتیجه برسد و پذیرفته شود، اما اینکه عده معدود و انگشت شماری نسبت به کل اساتید حوزوی و دانشگاهی برای این امر، در مجموعه های دربسته ای، در حد توان خود تلاش و کار کنند، دلیلی ندارد، از سوی فضای حوزوی و دانشگاهی مورد پذیرش قرار گیرد. اساتید دانشگاهی، حوزوی یا موسسات علمی، افرادی، اهل استدلال هستند و آنها دلیلی ندیده اند تا پیشنهادهایی که در جمع های کوچک تصویب شده است، بپذیرند زیرا اقناع علمی نشده اند.
بطور مثال اصلاحات صورت گرفته در رشته علوم سیاسی، روابط بین الملل و مطالعات منطقه ای، از سوی جمعی محدود صورت گرفته است که البته زحمت هم کشیدند اما مصوبات این افراد در مواردی حتی بسیار عجیب است، در حالی که جمع بسیار عظیم تری از افراد متدین، انقلابی و قائل به تحول در این رشته ها، در کشور وجود دارد و داشت که این افراد از تحول در رشته علوم سیاسی، زمانی خبردار شدند که مصوبات این گروه با وجود اشکالات بسیار تمام شده بود، بنابراین دلیلی ندارد، این مصوبات که دارای مشکلات متعددی است، از سوی مجامع دانشگاهی مورد پذیرش قرار گیرد و استقبال شود.
راه تحقق واقعی تحول علوم انسانی در محیط دانشگاهی چیست تا مورد قبول تمام اساتید و صاحب نظران قرار گیرد؟
تحول در علوم انسانی باید بصورت طبیعی دنبال شود تا موج آفرین باشد و باید در محیط های دانشگاهی در خلال جلسات، مناظره ها و کنگره های علمی، مطالب پیرامون آن، به تدریج ارائه شود و مورد بررسی قرار گیرد و در نهایت برای تربیت اساتید جدید به کارگیری شود، در آن صورت قابل پذیرش است یعنی این موج تحول باید بصورت طبیعی دنبال شود و بنده به عنوان یک استاد معتقد به تحول، دانشجوی دکتری را به گونه ای تربیت کنم که در آینده، اگر استاد دانشگاه شد، تحول را ادامه دهد تا به نقطه مطلوب برسیم اما اگر عده محدودی در جلسات محدودی بنشینند و مصوباتی را بصورت بخشنامه ای به فضای دانشگاهی اعلام و تزریق کنند، این تحول به جایی نخواهد رسید و مورد پذیرش قرار نخواهد گرفت، همانطور که امروز نیز مورد پذیرش قرار نگرفته است.
اعضای تحول فرضا 20 نفر را گرد هم آوردند و آنها تصمیم می گیرند که این رشته باید تغییر کند و بنا دارند تصمیم خود را به 5 هزار نفر از اساتید هر رشته هم تعمیم دهند. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا توقع باید داشته باشیم که آن 5 هزار نفر، تصمیم آن 20 نفر را بپذیرند؟
دانشگاه ها و اساتید کشور در حالی در برابر این تحول مقاومت می کنند که در رشته های علوم انسانی، وابسته به غرب هستند و در زمینه منابع و علوم، وامدار غرب اند، چرا نباید این مصوبات شورا را به عنوان یک نقطه آغاز برای بومی سازی، بپذیرند؟
هم اکنون بخش قابل توجهی از اساتید علوم انسانی کشور، تحصیلکرده آمریکا و اروپا هستند و افرادی که در این کشورها تحصیل کرده اند، چرا باید این افراد، به منبع بومی اعتقاد داشته باشد یا به تولید علم اعتقاد داشته باشد؟ یا چرا باید توقع داشته باشیم، استادی که مدت زیادی در آمریکا و اروپا تحصیل و مدت بسیاری از عمر خود را در آن مناطق، سپری کرده است و هنوز بعد از بازگشت 20 ساله به کشور، روز و شب خود را با منابع انگلیسی سر می کند، همه پیشینه ذهنی خود را کنار بگذارد و منابع جدید بومی را بپذیرد، این خواسته منطقی نیست.
برای جلب نظر این اساتید، تنها باید آنها در موضوع تحول مشارکت داد؟
خیر، تحول در علوم انسانی توسط این نسل پذیرفته نخواهد شد، باید تربیت اساتید جدید در حوزه علوم انسانی را بر این مدار شکل دهیم، بخش اعظمی اساتید پرورش یافته علوم انسانی در آمریکا و اروپا، وفادار به آن چشمه ای هستند که از آن سیراب شده اند و تحت هیچ شرایطی، دلیلی نمی بینند که روی منابع بومی و منطقه ای تاکید کنند اما اگر یک دانشجوی ارشد و دکتری با نگاه بومی تربیت شود، در آینده هم که استاد شد، با نگاه بومی تدریس خواهد کرد. راه تحقق این تحول آن است که اساتید جدید، براساس این مدل تربیت شوند و گرنه اساتیدی که 20 یا 30 سال در فرهنگ غرب و آبشخور منابع غربی کار، مطالعه و تدریس کرده اند، یک شبه یا یک ماهه از عقبه این سال هایشان جدا نمی شوند.
پس چرا این دانشگاه ها و اساتید دوست دار غرب، به تحقیق و پژوهش علمی که می رسند، تولید پایان نامه یا تحقیقی می کنند که ناظر به رفع نیاز نیست و تنها برای آرشیو کتابخانه ها مفید است، در حالی که در غرب، برای حل یک مشکل و نیاز، تحقیق و پژوهش می کنند؟
دلیل این رویداد عدم جدی گرفتن دانشگاه های کشور است یا عدم مطالبه نیازها از دانشگاه هاست بنابراین طبیعی است که دانشگاه ها در حوزه علوم انسانی لااقل فانتزی و تزیینی شده است، فرضا در حوزه علوم انسانی چندمرتبه وزارت خارجه، مسائل جدی در حوزه علوم سیاسی را مطرح کرده و از دانشگاه راهکار جدی خواسته است یا چندمرتبه وزارت کشور به دانشگاه ها مراجعه کرده است و در حوزه مسائل سیاست داخلی راهنمایی و راهکار مطالبه کرده است؟ چند مرتبه صداو سیما از دانشگاه های علوم انسانی در حوزه وظایفش راهکار خواسته است؟ حداقل از اساتید متدین چندمرتبه راهکار خواسته اند؟
معتقدید نیازسنجی را باید نهادی انجام و برای کسب پاسخ به محیط های دانشگاهی ارجاع دهد؟
در برخی عرصه ها در علوم انسانی علم تولید می شود، این علم مبتنی بر نیازهای کشور هم است اما بعد از تولید به کتابخانه ها می رود زیرا این علم جدی گرفته نمی شود، در حالی که علم تولید می شود تا دستگاه های اجرایی براساس آن، مشکلات جامعه را مرتفع کنند اما زمانی که این دستگاه ها خود را عالم و دانشمند در تمام حوزه ها می دانند و نیازی به دانشگاه نمی بینند، این تولیدات را جدی نمی گیرند، بر همین اساس دانشگاه هم باور کرده است که هیچ نهاد اجرایی، سراغ او نخواهد آمد بنابراین پایان نامه تولید می کند تا زینت بخش کتابخانه ها باشد و فایده ای هم نداشته باشد که امروزه در عمل نیز همینطور است اما اگر دستگاه های اجرایی سراغ دانشگاه ها بیایند و سفارش کار بخواهند و پاسخ مطالبه کنند و در نهایت پاسخ های دانشگاه ها را بررسی کنند و فرضا اعلام کنند این پاسخ منطقی نیست و در واقعیت فایده ای ندارد یا مشکلات را حل نخواهد کرد، دانشگاه تحت فشار قرار می گیرد تا علم بومی ناظر بر نیاز کشور تولید کند یا اینکه خود را کنار بکشد و اجازه دهد عالمانی وارد عرصه شوند که می توانند به نیازهای کشور، پاسخ های مناسب و قانع کننده، دهند و بازوی فکری دستگاه های اجرایی کشور در حوزه های علوم انسانی شوند. اما متاسفانه در حوزه هایی علم تولید می شود اما مصرف کننده که دستگاه های دولتی و ... هستند، رغبتی حتی برای شنیدن این گزاره ها ندارند و این بی توجهی موجب دلسردی تولیدکنندگان علم بومی می شود زیرا چه میزان می توان، علم تولید کرد اما جدی گرفته نشود.
دستگاه ها باید نیازسنجی کنند چراکه آنها با مشکلاتی در حوزه فعالیت خود مواجه هستند، یا می توانند خود آنها را مرتفع کنند که شبیه همین فعالیت های 30 ساله کشور می شود مثلا در یک مثال ساده، وزارت کشور در بحث تقسیمات کشوری، تصمیماتی را در هردولتی گرفته و اجرایی کرده است که نتیجه این اقدامات همواره شورش، قتل و مشکلات متعدد بوده است اما وزارت کشور هنوز به این نتیجه نرسیده است برای تقسیم یک منطقه، موضوع آن را در محیط های دانشگاهی به یک کار پژوهشی تبدیل کند تا پایان نامه و پروژه تحقیقاتی براساس آن تالیف شود و افراد نخبه دانشگاهی روی آن کار کنند و در نهایت خروجی را برای اجرا به این وزارتخانه ارائه دهند تا تقسیمات کشوری بدون ناامنی و درگیری رخ دهد.
در نهایت به عنوان یک عضو هیئت علمی در رشته های علوم انسانی، تحول در این علوم را با روند فعلی نتیجه بخش می دانید؟
معتقدم این تحول با این شیوه به هیچ موفقیتی نخواهد رسید و حتی افراد دست اندرکار آن نیز تا حدودی به این نتیجه رسیده اند که ممکن نیست، 20 نفر در یک اتاق دربسته بنشینند و برای صدها استاد یک رشته تصمیم بگیرند و توقع داشته باشند، این افراد «بله قربان» بگویند و آن مصوبات را اجرایی کنند، قطعا این شیوه این مهم را محقق نخواهد کرد.
نظر شما