به گزارش خبرنگار شبستان، دکتر حسین شیخالاسلام، مترجم و منتقد ادبی عصر دیروز در نشست " شیوههای پرورش فکر کودکان با قصهگویی " که در سالن کنفرانس شماره یک کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد، گفت: از جذابترین جلساتی که در طول سال دارم، جلسات در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. فضای ذهنی که در موردش حرف می زنم، منبعث از پل ریکور است. اگر بخواهیم در مورد پرورش فکر حرف بزنیم نیاز به پیش زمینه ای است و آن فلسفه ریکور، فیلسوف فرانسوی است.
دکتر شیخالاسلام ادامه داد: تا پیش از ریکور بحث های زیادی بود. قصه گویی یا حکایت پردازی جان بشر و فعالیت بشری است. ما بدون قصه های ذهنی توان فهم هیچ نکته ای را نداشتیم. ارسطو می گفت" انسان حیوان ناطق است ". ریکور میگوید" انسان حیوان قصهپرداز است ". فارغ از اینکه چه می کنیم، آن تفسیری که داریم و قصه ای که از وضعیت فعلی می سازیم انتخاب های بعدی ما را مشخص می کند. میزان رضایت ما از خودمان و نقشی که در اجتماع به عهده می گیریم مستقیما منبعث از میزان توانایی ما در قصه پردازی است.
وی اظهار داشت: کودکی که زبان آموزشیاش کم و بیش تکمیل شده است برای حضور در اجتماع آماده است. سوال این است که قصهگویی چطور میتواند توانایی های قصه پردازی را در وی تکامل بخشد. برای جواب این سوال باید فرآیند قصه گویی را درست بفهمیم. قصه گویی پیکربندی واقعی یا غیرواقعی از توالی اتفاقات است. واقعیت یک امر لامتناهی است. قصه گو کسی است که از این بی نهایت رخداد در یک فرم قصه ای بازارآیی و بازگو می کند. به عنوان قصه گو دایم در حال حذف یک سری وقایع و انتخاب و برجسته سازی وقایع دیگر هستیم.
این منتقد ادبی عنوان کرد: با قصه به کودک یاد می دهید که کدام وقایع قابلیت حضور در یک خط داستانی را دارند و کدام وقایع قابلیت حضور در یک خط داستانی را ندارند. با قصه به کودک یاد می دهید که چطور به خودش و اطرافش نگاه کند. قصه گویی هایی که هر یک از ما تجربه کردیم به ما آموختند چطور به جهان نگاه کنیم و چگونه منطق جهان را درک کنیم و به کدام رخداد به عنوان نقطه عطف نگاه کنیم.
دکتر شیخالاسلام با بیان اینکه مادی ترین نسل معاصر ایران دهه شصتی ها هستند، تصریح کرد: دهه شصتی ها نسلی بودند که به طور دایم تحت بمباران ادبیاتی بودند که اختلاف طبقاتی و عدالت اجتماعی را برجسته می کرد. این افراد تبدیل به نسلی شدند که پول برایشان بیشترین اهمیت را دارد. دهه شصتی ها یاد گرفتند وقتی قصه خود را تعریف می کنند، اول در مورد طبقه اجتماعی و بهره مندی های خود حرف بزنند. الان مشغول تولید قصه و روایت برای نسلی هستید که در 1410 به بلوغ می رسد، مسئولیت می پذیرد و وارد فضای کار می شود. اینکه چطور باید قصه بگوییم و قصه های ما چگونه پایانی داشته باشند، مهم است. پایان قصه مهم است زیرا ذهن بشر برخلاف زمان تاریخی می اندیشد. به عنوان مثال من تصمیم می گیرم پزشک شوم و رشته تجربی را انتخاب می کنم. ذهن بشر از آخر قصه تصمیمش را می گیرد. حواسمان به پایان قصه باشد.
این مترجم حوزه ادبیات کودک و نوجوان با اشاره به اینکه سه جور پایان بندی قصه داریم، بیان کرد: پایان بندی بسیار بسته که در آن همه به جزای اعمالشان می رسند. آدم بد مجازات می شود و آدم خوب به بالا می رود. درگیری مخاطب با قصه با پایان قصه به اتمام می رسد. پایان بندی نوع دوم پایان بندی بسته است که اتفاقا خیلی معضل فلسفی است. در این پایان بندی سرنوشت کاراکترها مشخص نمی شود. داستان تمام می شود بدون اینکه به زندگی آدم ها پایان بخشیده شده باشد. نوع سوم قصه با پایان بندی باز است که در آن پایان قصه به عهده مخاطب گذاشته می شود مانند کارهای اصغر فرهادی.
دکتر شیخالاسلام خاطرنشان کرد: شما با هر خط قصه و بر اساس پیام محتوای قصه باید پایان بندی و نوع آن را انتخاب می کنیم. در قصه اخلاقی به نظر می آید پایان بسته هم انتخاب نادرستی نباشد. بهتر است فرآیند مجازات اخلاقی در ذهن یک شهروند نهادینه شود. وقتی داستان شجاعت را می گویید و محور داستانت اکتشاف و تابوشکنی است، اتفاقا شاید پایان باز انتخاب مناسب تری باشد. همان قدر که محتوای یک قصه مهم است، شکل قصه گویی و تکنیک های قصه گویی برای پرورش فکر کودک مهم است. اگر ذهنیت را از محتوا به تکنیک ببریم و بدانیم هر تکنیک در قصه گویی چه اثراتی بر مکانیسم های فکری کودک دارد، نتایج بهتری نسبت به قصهگویان گذشته عاید ما می شود.
نظر شما