به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: جهانی سازی این روزها برای مخاطب دنیای امروز تعبیر غریبی نیست. کلیدواژه هایی برای استعمار و سلطه و همسان سازی هرآنچه که زمانی به نام فرهنگ ملل مطرح بوده است. این اندیشه موافقان و بیش از آن مخالفان فراوانی در سطح این کره خاکی دارد چراکه موجب از بین رفته بسیاری از خرده فرهنگ ها می شود.
اگرچه غرب می کوشد با این تعابیر جهان را با خود همراه کند اما ۱۴ قرن است که شیعه می داند و منتظر است تا منجی موعود(عج) ظهور و جهان را از عطر عدالت لبریز کند. و این اندیشه جهانی اسلام و تشیع است.
از این رو و همزمان با نیمه شعبان سالروز ولادت باسعات صاحب الزمان(عج) تا با حجت الاسلام دکتر محراب صادق نیا، عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و پژوهشگر مهدوی در مقایسه اندیشه مهدویت و تفکر جهانی سازی به گفت وگو بنشینیم، آنچه در ذیل می خوانید مشروح این گفت و گو است:
تفکر منجی و آمدن او که در ادیان و مکاتب مختلف به نحوی خاص مطرح شده است، چگونه اندیشه موسوم به جهانی سازی را رد می کند؟
برای پاسخ به این پرسش می توانیم از سه مدل تحلیلی استفاده کنیم.
مدل نخست: تحلیل ذهنی است. این مدل به موعودباوری به مثابه یک امر ذهنی نگاه می کند. نتیجه این تحلیل آن است که به صورت طبیعی دو خصلت را در انسان موعودباور پدید می آورد: اول نارضایتی از وضعیت موجود؛ و دوم انتظار برای تحقق آیندهی مطلوب و روشن. در این تحلیل بر مسئولیت و نقش انسان منتظر برای تحقق آن آینده تأکید نمی شود. تحلیل ذهنی موعودباوری اسباب پیدایش هویت مقاومت است. یعنی مقاومت در برابر چیزی که از آن می توانیم هویت ناشی از فرایند جهانی سازی تعبیر کنیم. جهانی سازی تلاش داد تا انسان امروز را به هویت همسانی دعوت کند. به همین دلیل هویت های محدودکننده را ایجاد کرده و انسان ها را به یک هویت مشخص و واحد دعوت می کند. موعودباوی با تکیه بر هویت دینی و مذهبی مقاومت در باب این خواسته مدرنیته و جهانی سازی را افزایش داده و هویت ساخته ی جهانی سازی را پس می زند.
وقتی مهدویت را به مثابه یک امر ذهنی تحلیل می کنیم جنبش هایی که امروز در جهان می بینیم چه آنهایی که با آنها موافق و چه آن دسته ای که با آنها مخالفیم همه جنبش هایی می شوند که در برابر این هویت جهانی و هویتی که ناشی از جهانی سازی است، مقاومت می کنند و دنبال آینده طلایی هستند که انتظار می کشند، این جنبش ها ممکن است در دین اسلام، مسیحیت و یهودیت باشند. جنبش های هزاره گرا.
مدل دوم: ساختاری و سازمانی: سطح دوم از تحلیل را می توان سطح ساختاری و سازمانی نامید. به این معنا که عقیده به مهدویت ساختارهای فعلی در جهان موجود را که محصول فرآیند جهانی سازی هستند را برای ما ناموجه می کند، به ویژه ساختارهای قدرت و ساختارهای سیاسی را. ریشهی این امر آن است که ما به عنوان موعودباوران، باور داریم که قدرت تنها و تنها از آن خدا ست، حاکمیت تنها و تنها از آن خداست و تنها کسی می تواند بر مردم حاکم شود که از جانب خداوند این مسئولیت به او واگذار شده باشد. به همین دلیل هر نوع ساختاری از قدرت را نمی توان باور کرد. این نگاه را اعتقاد به امام زمان(عج) به ما می گوید، به همین دلیل معتقدیم که هر قدرتی در زمان غیبت شکل گیرد مشروعیت ندارد مگر اینکه مشروعیت خود را از امام زمان(عج) بگیرد به همین دلیل ما مدل حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را در جامعه خود پذیرفتیم.
این تحلیل ساختاری، ما را در موضعی بالاتر قرار داده و این مسئولیت را واگذار می کند که برای تحقق آن سازمان مطلوب یا برای تحقق آن قدرت مشروع تلاش کنیم نه اینکه صرفا منتظر باشیم بلکه تلاش برای تحقق آن داشته باشیم، نظم نوینی که هویت سلطه بر جهان امروز تحمیل می کند را بپذیریم و برای آرمانی که در انتظارش هستیم، تلاش کنیم.
سطح سوم: تحلیل گفتمانی؛ اما سومین سطح، تحلیل گفتمانی است، در این سطح مهدویت را نه به مثابه یک آموزه صرف بلکه به مثابه مجموعه ای از تعالیم، که به صورت منسجم و منظم در دل تعالیم دینی و مذهبی مان قرار دارد نگاه می کنیم، بر این اساس مهدویت صرفا اعتقاد به یک لحظه و یک زمان که نام اش زمان ظهور است، نیست بلکه به یک کیفیت جاری و سازی در زندگی ما تبدیل می شود. مهدویت صرفا این نخواهد بود که ما در انتظار لحظه ای باشیم یا حتی برای تحقق آن لحظه تلاش کنیم، مهدویت یک گفتمان است که ارزش ها و هنجارهای مسلط بر زندگی ما و در مجموع سبک زندگی ما را تعیین می کند و آن را در برابر سبک زندگی که جهان غرب یا جهان سلطه دارد پیشنهاد می کند، قرار می دهد و به ما یک زندگی دینی و یک زندگی معنادار تحویل می دهد. اگر عقیده به مهدویت وجود داشته باشد این گونه زندگی می کنیم و اگر این عقیده نباشد احتمالا سبک زندگی ما متفاوت خواهد بود.
تحلیل مهدویت در سطح گفتمان که به نظر من از برکات انقلاب اسلامی است توانست این موضوع را از سطح ذهنی به سطح گفتمانی برساند. تحلیل مهدویت در سطح گفتمانی دارای کارکردهای فراوانی در جامعه است که سبب می شود سبک زندگی، اهداف، ارزش ها و هنجارها به صورتی متناسب با باور به مهدویت نه به مثابه یک لحظه ظهور بلکه به مناسبت روح حاکم بر زندگی ما تولید می شود.
در تحلیل گفتمانی، مهدویت به ما امید و نشاط می دهد. در طریق گفتمانی مهدویت کنترل اجتماعی دارد و ارتباط ما با گروه دینی مان را عمیق تر می کند و پیوندهای اجتماعی جامعه را افزایش می دهد و در نهایت باعث می شود که کنترل اجتماعی در جامعه ما بالا می رود.
مهدویت در هر سه سطح با آنچه که جهانی سازی به دنبال آن است مبارزه می کند. با هویت همسان ایجاد کردن مبارزه می کند و جامعه را به سمت هویت مقاومت، هویت پروژه ای و برنامه دار می برد.
میشل فوکو و مهدویت
میشل فوکو در کتاب «ایرانیان چه رویایی در سر دارند؟» می نویسد: این اصل که حقیقت با آخرین پیامبر(ص) کارش به پایان نمی رسد و بعد از حضرت محمد (ص) دور دیگری آغاز می شود که دور ناتمام امامانی است که با سخن خود، با سرمشقی که با زندگی خود می دهند، و با شهادت خود حامل نوری هستند که همواره یکی است و همواره دگرگون می شود، نوری که شریعت را که تنها برای این نیامده است که حفظ شود بلکه معنایی باطنی دارد که باید به مرور زمان آشکار گردد، از درون روشن می کند. بنابراین، امام دوازدهم(عج)، هر چند پیش از ظهور از چشم ها پنهان است، به طور کلی و قطعی غایب نیست، خود مردمند که هر چه بیشتر نور بیدارگر حقیقت بر دلشان بتابد بیشتر اسباب بازگشت او را فراهم می کنند.
مباحث مهدوی در خطر آسیب
اگر مهدویت را به مثابه گفتمان همچنان در جامعه مطرح کنیم، بسیار ارزشمند است ولی امروز برخی موارد وجود دارد که موعودباوری ما را تهدید می کند. در پاره از ای موارد کنش های عاطفی و مسایلی نظیر رویا و خواب دیدن، مهدویت را از آموزه و گفتمان و دکترین به سطح پایینی آورده است که باید در برابر این مسایل مقابله کنیم.
نظر شما