به گزارش خبرنگار شبستان، هفتمین سلسله نشست های تاریخ شفاهی کتاب، امروز 16 خرداد با حضور مرتضی آخوندی، مدیر انتشارات دارالکتب الاسلامیه در سرای اهل قلم برگزار شد .میزبانی جلسه بر عهده نصرالله حدادی، نویسنده و پژوهشگر بود.
مرتضی آخوندی، مدیر انتشارات دارالکتب الاسلامیه در این نشست گفت: آقا شیخ عباس قمی عمدا در کتاب هایش از صحیفه سجادیه دعا زیاد نقل نمی کردند برای اینکه صحیفه مهجور نشود. مرحوم ابوی تا آخرین روزهای حیات با آقا شیخ عباس قمی بودند. آقا شیخ عباس برای کتاب های خود حق التالیفی نمی گرفتند.
آخوندی عنوان کرد: مرحوم ابوی به تهران آمدند و در کوچه ای مقابل مسجد امین الدوله منزلی اجاره کردند. ابوی همه کارهای مربوط به کتاب را در خانه انجام می دادند و از منزل به عنوان انبار کتاب استفاده می کردند. وقتی بازار سلطانی ساخته شد، ابوی به آنجا رفت و مغازه ای گرفت. بنده سال 1321 به دنیا آمدم . در یکی از مدارسی که ابوی تاسیس کردند، در کوچه غریبون مشغول به تحصیل شدم معلم کلاس اول ما معمم بود و معلم کلاس دوم ما بعدها رییس اوقات شهر اراک شد.
وی اظهار داشت: تا چهارم دبیرستان در مدرسه مرتضوی بودم. سال چهارم دبیرستان مدیر مدرسه جواز را برداشت و جای دیگری رفت و مدرسه منحل شد. بنده 3-4 ماهی مدرسه نرفتم و در مغازه پدر مشغول شدم. حسین کیروس، معلم و مذهبی منش بود و در مغازه ما رفت و آمد داشت. ایشان وقتی ماجرای مدرسه مرا شنید، اسم مرا در مدرسه کمال نارمک که توسط مرحوم سحابی تاسیس شده بود، نوشت. در حالی که سه ماه از سال تحصیلی گذشته بود در مدرسه کمال مشغول تحصیل شدم. قبل از رفتن به مدرسه یک کلاس درس می رفتم، خدمت سیدکاظم موسوی و بعد راهی مدرسه می شدم. فاصله منزل ما تا مدرسه کمال نارمک زیاد بود اما همیشه به موقع می رسیدم. ریاضی می خواندم و شاگرد اول بودم.
مدیر انتشارات دارالکتب الاسلامیه خاطرنشان کرد: مدرسه کمال نارمک مشکلاتی داشت زیرا سال اولی بود که تاسیس شد از همه جا افراد مختلفی به آنجا آمده بودند و ثبت نام کرده بودند برای همین وضعیت غیرهمگونی در مدرسه به وجود آمده بود. بنده یک سال آنجا درس خواندم و سال بعد به مدرسه جعفرفی رفتم. مدرسه جعفری محیطی یکدست داشت. ششم دبیرستان معدلم 18.84 شد آن زمان درس ها سخت بود و امکانات و وسایل کم. به عنوان مثال ما تا سال سوم دبیرستان در منزل برق نداشتیم و زیر نور یک چراغ گرسوز درس می خواندیم. سال 1339 دیپلم گرفتم. اسمم را برای دانشکده فنی نوشتم. وقتی می خواستم امتحان دهم، ابوی گفتند راضی نیستم به دانشگاه بروی. من هم به خاطر احترامی که برای ابوی قایل بودم به دانشگاه نرفتم. ایشان نسبت به تعلیم و تعلم جدید نگران بودند.
آخوندی با بیان اینکه بعد از گرفتن دیپلم در مغازه پدر مشغول به کار شدم، عنوان کرد: زبان انگلیسی را امتحان دادم و قبول شدم و در مجموع نگارستان در میدان بهارستان زبان انگلیسی خواندم. سربازی نرفته بودم و آنجا از ما کارت سربازی یا معافیت خواستند. سال 1350 دستوری آمد مبنی بر اینکه کسانی که سربازی نرفتند بیایند اسم بنویسند و غیبت شان بخشیده می شود. من اسم نوشتم و به عنوان کفالت پدر معاف شدم. بنده با ابوی کار می کردم و کمک ایشان بودم.
وی با اشاره به اینکه پدر موسس دارالکتاب الاسلامیه بود، بیان کرد: در 22 جلد از کتاب بحارالانوار را چاپ کردند. تقریبا می دانستم وظیفه ام پشتیبانی از پدر است. پدر به خاطر وام هایی که گرفته بود به چند بانک بدهکار بود. پدر زمینی در جاده ورامین گرفته بود و می خواست کارخانه پاکت سازی درست کند از طرفی یک سری مشکلات هم به خاطر چاپ کتاب وجود داشت. المیزان اولین بار در ایران چاپ شد. 20 جلد المیزان در سال 1350 تکمیل شد.المیزان بعدها در بیروت المیزان با حروف چینی جدید و بدون اجازه از علامه چاپ شد. اولین کتاب های بزرگانی همچون مرحوم علامه طباطبایی، علامه امینی، علامه جعفری و شهید مطهری را ما چاپ کردیم.
مدیر انتشارات دارالکتب الاسلامیه در مورد مرحوم غفاری یادآور شد: مرحوم غفاری کارش نجاری بود، همانطور که پدر ایشان نجار بود. ایشان طلبه هم بود و به مغازه ابوی می آمد و به کتاب ها نگاه می کرد.بستگان ما همه عراق بودند. ابوی می خواستند به عراق بروند و مغازه را به آقای غفاری سپردند و راهی شدند. مرحوم جد ما در جریان مسجد گوهرشاد فعال بودند. جد ما در سال 1317 همه بستگان را که به اندازه یک اتوبوس می شد از مشهد به عراق برد. مرحوم غفاری انسانی وارسته، خوش صحبت، حاضرجواب، خوش بیان، مسلط و جزو مفاخر بود. مرحوم بهبودی را نیز اولین بار در مشهد دیدم که مشغول کتابفروشی بودند. ایشان مردی فاضل و مسلط به زبان عربی بودند.
آخوندی با بیان اینکه ترجمه المیزان در قم شروع شد، گفت: اولین جلد المیزان را آیت الله مکارم ترجمه کردند. هر جلد المیزان را یکی از بزرگان ترجمه می کردند. مرحوم شهید صفار هرندی مرتب تفسیر المیزان را از ما می گرفتند و به کلاس های خود می بردند و تدریس می کردند.
نظر شما