به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، نهمین قسمت از برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی بر روی آنتن رفت. سوژه این برنامه نگاهی دیگر به زندگی بود. در این قسمت خبری از اشک و گریه نبود.
میهمانان بخش اول برنامه ماه عسل، پیرمرد و پیرزنی بودند که بر روی صندلی رو به روی احسان علیخانی نشستند.
از زندگی مشترک این دو 63 سال است که می گذرد. آنان در سال 1333 ازدواج کردند. زن 84 سال دارد و مرد 87 ساله است.
فرنگیس درباره ی زندگی خود می گوید: با خانواده ام در تبریز زندگی می کردم، دو تا خواهر و چهار تا برادر داشتم.
همسرش نیز در ادامه صحبت های همسرش می گوید: خانواده ام در ارومیه زندگی می کردند. چهار برادر و سه خواهر هستیم. یکی از برادرانم فوت شده است. تحصیلاتم در شهرستان بود. پدرم نظامی بود و خودم هم به ارتش رفتم. نسبت های فامیلی با همسرم داریم.
او ادامه می دهد: در این نسبت با هم رفت و آمد داشتیم. وقتی 16 سالم بود به خانه فامیلمان رفتیم و از آنجا همسرم را دیدیم و در همان دفعه اول دل به هم بستیم. از همان موقع تصمیم گرفتم، تحصیلاتم که تمام شد، حتما از ایشان خواستگاری کنم.
زن پیرو سخنان همسرش گفت: از آن هنگام برای یکدیگر نامه می نوشتیم، نامه را به اسم من نمی نوشتند. به اسم کسی دیگر می نوشتند. من هم برای ایشان که در تهران در دانشکده افسری تحصیل می کردند نامه می نوشتم.
مرد ادامه می دهد: وقتی نامه می نوشتم دیگر 20 سالم بود. منتظر پایان دوران تحصیل بودم. نگران این بودم که مبادا همسرم به کسی دیگر بله را بگوید. پدرم نامه نوشت به پدر ایشان و با نامه خواستگاری کرد. وقتی ایشان نامه نوشت فهمیدم که پدرش با ازدواج ما موافق است.
او از حجب و حیا آن زمان می گوید و تاکید کرد: هنگامی که به ازدواج فکر می کردم، همیشه پیش خودم می گفتم، خدایا در روز عقد، زمین باز شود و من به داخل زمین بروم. از خدا می خواستم که روز عقد من نباشم. خوشبختانه وقتی که عقد می خواستیم بکنیم 11 ماه در قید دانشکده افسری بودم. وکالت به پدرم دادم و از طرف من عقد بستند.
مرد ادامه می دهد: ما با یکدیگر ارتباط ماهواره ای داشتیم. ساعت 8 هرشب با من در تهران و همسرم در تبریز به ماه خیره می شدیم و واقعا لذت می بردیم.نگاه هایمان در ماه به هم گره می خورد.
زن نیز می گوید: سه سال که نامزد بودیم، این کار را کردیم. وقتی هوا ابری می شد، دلم می گرفت. می گفتم شاید دلخوره که ابر روی ماه را گرفته است.در نامه نیز می نوشتم. ساعت فلان دیدم که ابر روی ماه را گرفته بود. دلت گرفته؟ چیزی شده است.
24 سالگی زیر یک سقف می روند، خانه پدری مرد را در ارومیه انتخاب می کنند. در این باره زن می گوید: پیش پدر شوهر و مادر شوهر، خواهر شوهر و برادر شوهر با یکدیگر زندگی کردیم. بغض می کند و می گوید: خدا پدر ومادر شوهرم را بیامرزد که خیلی به ما محبت داشتند و تمام زندگی را به من سپرده بودند.
مرد نیز از زندگی خود می گوید: روز به روز بیشتر همدیگر را دوست داریم. همین الان نیز لحظه ای از همسرم جدا نمی شوم. ما هیچوقت اختلافی با هم نداشتیم. رمزش این زندگی، گذشت و دوست داشتن است. گذشت و تحملی که همسرم دارد در کسی ندیده ام. حسادت و چشم و هم چشمی اصلا ندارد. در طول 63 سال زندگیمان تا کنون نگفته که برایم یک جفت جوراب بخر.
او ادامه میدهد: موضوعاتی که پیش می آمد با هم بحث می کردیم و در نهایت به یک نقطه نظر مشترک می رسیدیم. برای اثبات ادعایم باید بگویم، لباس های ایشان مال چهل یا پنجاه سال پیش است که استفاده می کند. کت و شلواری که من نیز اکنون در تن دارم، برای 50 سال پیش است.
آنان اکنون فرزند، نوه و نتیجه نیز دارند و رمز زندگی خوب خود را ، صبر، حوصله و گذشت و نداشتن چشم هم چشمی می دانند.
خانم اشرف صحت وهم کلاسی هایش میهمانان بخش دوم برنامه ماه عسل هستند. خانم صحت درباره ی خود می گوید: متولد 1319 هستم و 77 ساله دارم و دانشجوی رشته تاریخ دانشگاه پیام نور هستم.
به چهره خانم صحت 77 سال نمی خورد، خیلی کمتر ازعددی است که در شناسنامه اش درج شده است. ایده کلاس خاطره گویی برای او است.
او می گوید: از اول زندگی همه چیز را راحت می گرفتم و دوست داشتم همیشه در زندگی خنده باشد. خیلی از سالمندان که به آنان جهان دیده می گویم، هنگامی سن آنان بالای 50 سال می شود، احساس تنهایی دارند. من کلاس خاطره گویی راه اندازی کردم تا زنان را کنار هم جمع کنم فقط از موضوعات خوب خاطره بگویند وخوشحال باشیم. این کلاس تاثیر زیادی در روحیه دارد. خیلی از کسانی در این کلاس ها شرکت می کردند از لحاظ روحی حال خوبی نداشتند اما با خاطره گویی که پر از امید و شادی در آن بود روحیه آنان بازگشت.
نظر شما