رسالت و مسئولیتی که یک دانش آموز دوم راهنمائی را به راهی بزرگ می کشاند

خبرگزاری شبستان: رسالت و مسئولیتی را بر دوش خود حس می کند که گام نهادن در آن مسیر را بر خود فریضه می داند و آرزو می کند تا هزاران جان داشت که همه را فدای خدا می کرد.

به گزارش خبرگزاری شبستان از کرمان، شهید حميد قرائی خضری فرزند حسین در اول مهرماه سال ۴۷ در شهرستان بافت متولد شد؛ تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده بود که شور و اشتیاق جبهه ها او را به مناطق عملیاتی کشاند؛ وی که از شهدای کادر سپاه و از شهرستان بافت است در ۲۹ شهریور سال ۶۷ در مسیر سربندر-اهواز به درجه شهادت نائل شد؛ خاطراتی به نقل از مادر این شهد در ادامه ذکر می شود:

 

 

***جنگ كه شروع شد حميد 15 سال بيشتر نداشت. يك روز ظهر از مدرسه آمد و گفت «من مي خواهم بروم جبهه». گفتم «نه مادر، اجازه نمي دهم، تو هنوز سن و سالي نداري.» شب وقتي پدرش از مغازه برگشت گفتم: «حميد مي خواهد برود جبهه.» برخلاف تصورم گفت: «هر كار كه دوست دارد انجام بدهد،‌ من مانع رفتنش نمي شوم.» گفتم: «آخه هر كي ميره جبهه شهيد مي شود.» لبخندي زد و گفت: «اينها همش دست خداست. اگر عمرش به سر برسه اجازه ندهم بره جبهه، همين سر خيابون تصادف مي كنه عمرش سر مياد. اگر قسمتش به شهادت باشه كه خوش به سعادتش،‌ اگر هم كه نه‌، ميره جبهه از اسلام و ميهن دفاع مي كند و برمي گردد. هر چه تقديرش باشد همان مي شود.» پدرش اجازه داد و حميد رفت جبهه.

 

***هر جا كه شهيد مي آوردند و اگر دوستانش شهيد مي شدند سراسيمه خودش را مي رساند و تشييع و تدفين شهدا شركت مي كرد. وقتي برمي گشت انگار كوهي از غم روي شانه هايش بود،‌ ناراحت و افسرده گوشه اي مي نشست و حرفي نمي زد. مي گفتم: «مادر اينقدر غصه نخور.» مي گفت: «نمي داني چقدر دوستانم خوب بودند. خاطرات آنها آتشم مي زند، من طاقت دوري آنها را ندارم، برايم دعا كن من هم بتوانم راه آنها را بروم و شهيد شوم.»

 

در قسمتی از وصیت نامه این شهید آمده است: ملت مسلمان ایران متکی به سلاح ایمان است؛ برای همین به شرق و غرب «نه » گفته و به جمهوری اسلامی رأی «آری» داده است و در پای رأی خود تا آخرین قطرح خون ایستادگی خواهند کرد....اگر به جای آب از زمین خون جاری شود، صدام و دیگر مزدورانش کوچکتر از آن هستند که بتوانند جلوی این رهبر و ملت به خروش آمده مسلمان را بگیرند.

 

...من بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم در راه الله و برای پاسداری و حراست از انقلاب اسلامی که خون های چندین هزار کشته و مجروح است به جنوب کشور آمدم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم؛ من گام نهادن در این مسیر خدایی را یک فریضه می دانم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم، پیروزیم و اگر به ظاهر شکست بخوریم و کشته شویم، پیروزیم؛ بهرحال این مایه شکر پروردگار و افتخار برای من و شما است که در این راه به درجه شهادت می رسیم... کاش خداوند بزرگ به من هزاران جان می داد تا همه این جان ها را برایش فدا می کردم.

کد خبر 644437

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha