به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان به نقل از کانال جامعه شناسی ایرانی: حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در گفت وگویی به نقد و بررسی نامه صادق زیباکلام به رئیس جمهور در مورد علوم انسانی اسلامی پرداخته که در ادامه آن را می خوانید:
اخیرا آقای زیباکلام نامهای درخصوص جلوگیری از علوم انسانی اسلامی خطاب به رئیس محترم جمهور نوشته و اسلامی کردن علوم انسانی را سرابی بیش ندانسته است، نظر شما در این خصوص چیست؟
من این نامه را دیدم و برایم سؤال بود که آیا اساسا انتصاب این نامه به ایشان درست است یا نه فلذا از خودشان استعلام کردم و ایشان تایید کرد که همچین نامهای را نوشته است. برای من سؤال است که اگر عدهای از دانشگاهیان یا حوزویان نامهای مینوشتند که علوم انسانی غربی سرابی بیش نیست و جامعه را به تباهی میکشاند آنگاه واکنش جریان سیاسی رقیب چه خواهد بود؟ آیا اصولا میشود برای مقابله با یک اندیشه به حکومت توسل کرد و از نهاد قدرت درخواست کرد که با یک تفکری مبارزه کند و آن را حذف نماید؟!
من وقتی نامه آقای زیباکلام را دیدم به یاد حکومت بنی عباس افتادم که اهل حدیث سعی میکردند با توسل به حکومت، اندیشههای معتزلی را از بین ببرند و یا در مقابلشان، گرایشات معتزلی سعی میکردند تا با توسل به حکومت، اهل حدیث را حذف کنند.
بنده به آقای زیباکلام عرض میکنم که اصولا اندیشه را نمیتوان با قدرت از بین برد و اگر اندیشهای غلط است باید آن را از طریق اندیشه نقد و حذف کرد نه با توسل به قدرت. کسی که با توسل به قدرت سعی در حذف اندیشهای دارد به این معناست که از لحاظ اندیشه شکست خورده است.
ما اخیرا یک نشست تلویزیونی درباره علوم انسانی اسلامی به همراه آقای زیباکلام و آقای گلشنی در شبکه چهار داشتیم، جالب این است که آقای زیباکلام میگفت من علوم انسانی اسلامی را قبول ندارم و وقتی بنده سؤال کردم که قبل از اعلام پذیرش یا عدم پذیرش، ابتدا بگویید که علوم انسانی اسلامی چی هست و آیا اساسا کتاب یا مقالهای در این زمینه مطالعه کردهاید؟ ایشان به صراحت گفتند که من تا به حال مقاله یا کتابی در این باره مطالعه نکردهام و علاقه به مطالعه هم ندارم و فقط با علوم انسانی اسلامی مخالفم و ما هرکاری کردیم که ایشان تلقی خود را از علوم انسانی اسلامی بیان کند مؤفق نشدیم و به این نتیجه رسیدیم که اصلا تلقی از علوم انسانی اسلامی ندارد.
در واقع ایشان تکذیب بلا تصور میکند و همانطور که تصدیق بلا تصور عقلا ممکن نیست به تبع، تکذیب بلا تصور هم عقلا ناممکن است. آقای زیبا کلام حکم به سراب بودن علوم انسانی اسلامی را میدهد که هیچ تصوری نسبت به آن ندارد.
بنده به عنوان یکی از طرفداران علوم انسانی اسلامی بسیار استقبال میکنم که منتقدین علوم انسانی اسلامی به نقد این مسئله بپردازند و معتقدم این نقدها باعث رشد و بالندگی میشود اما انتظار ما از جناب زیباکلام این است که دست از شیوههای ژورنالبیستی و غیر علمی بردارد، مقداری مطالعه کند و کمتر حرف بزند، بنده چند بار با آقای زیباکلام مناظره کردم و دوستان همفکر خود ایشان بارها به من گفتهاند که او غیر علمی حرف میزند و شما چرا با ایشان که شخصیت غیر علمی است مناظره میکنید؟!
آقای زیباکلام بهتر است به قول عرفا روزه سکوت بگیرد و چه ضرورتی دارد که در هر زمینهای صحبت کند؟ ببینید الان آقای حجاریان هم یک شخصیت اصلاح طلب است اما کم صحبت میکند و هر بار که صحبت میکند به صورت علمی مطالبی را بیان میکند که امثال ما را وادار میسازد تا با تامل، به نقدشان بپردازیم و چقدر خوب است که آقای زیباکلام نیز شیوهاش را تغییر بدهد. یک شخصیت دانشگاهی نباید انقدر نسنجیده و غیرعلمی درباره هر چیزی نظر بدهد، خب ایشان درباره شرکت توتال، طلاق، سیاست بین الملل، ارتباط ایران با روسیه، مبحث سوریه و… اظهار نظر میکند آن هم به صورت غیر علمی و این رویه جز ضربه زدن به خود و طیف همفکرش هیچ نتیجهای نخواهد داشت.
آقای زیباکلام در نامه خود مدعی شده که علوم انسانی اسلامی، علم نیست و صرفا ایدئولوژیک است و کسانی که به دنبال اسلامی سازی علوم انسانی هستند قصد القاء ایدئولوژی حکومتی در دانشگاه را دارند. نظر شما چیست؟
خب ایشان اگر میتواند یک نظامی را در جهان نام ببرد که ایدئولوژی نداشته باشد، اصلا مگر یک جامعهای میتواند گرایشات ایدئولوژیکی نداشته باشد؟! برای مثال گرایشات کشورهای اروپای شمالی، سوسیالیستی است و یا گرایشات برخی کشورهای اروپایی، لیبرالیستی است و خود لیبرالیسم به دو قسم لیبرال دموکراسی و نئولیبرال تقسیم میشود و یا سوسیالیستها هم قبلا قائل به سوسیالیسم مارکسیستی بودند و الان هم عمدتا نئوسوسیال هستند، ایران هم دارای یک ایدئولوژی اسلامی است.
مرحوم شریعتی خیلی تاکید داشت بر اسلام ایدئولوژیک یا مرحوم مطهری بر ایدئولوژی اسلامی تاکید میکرد، ما هم نظرمان ایدئولوژی اسلامی است، ایدئولوژی یک نظامنامه دنیوی است که دیدگاه یک تفکر را نسبت به حکومت، اقتصاد و… تنظیم میکند و براساس همان، سیاستهای خرد و کلان نوشته میشود فلذا هر جامعهای دارای یک نظام ایدئولوژیک است. آیا خود آقای زیباکلام که از لیبرالیسم دفاع میکند مگر لیبرالیسم یک ایدئولوژی نیست؟!
بله مثلا در زمان مارکسیستها میگفتند که ایدئولوژی مجموعه گزارههای دروغین کارآمد در جامعه هست که ما این تعریف را قبول نداریم و وقتی از ایدئولوژی اسلامی سخن میگوییم مرادمان گزارههای راستین و کارآمد است و مرامنامه صادقانه کارآمد حکیمانه را ایدوئولوژی میدانیم، اساسا ایدئولوژی حد واسطی بین فلسفه، احزاب و ساختارهای مدیریتی است و همه جوامع همین تلقی را دارند.
اینکه گفته میشود علوم انسانی اسلامی از سنخ علم نیست. خب اولا منظور من از علوم انسانی، علوم اجتماعی است. علوم اجتماعی مطرح در جوامع کنونی غربی، سه کار مهم انجام میدهد: ۱- توصیف انسان مطلوب ۲- توصیف انسان محقق ۳- تغییر انسان محقق به انسان مطلوب. یعنی در بخش اول، جامعه مطلوب، اقثصاد مطلوب، سازمان مطلوب و… تعریف میشود و در همین بخش است که عدالت، آزادی، مالکیت و… تعریف میشوند.
اینکه گفته میشود آزادیِ از، حتما آزادیِ در میخواهد و آزادیِ از و در، آزادیِ برای نیاز دارد و…، همه اینها مربوط به انسان مطلوب است و در اینجاست که مکاتب علوم اجتماعی از همدیگر متمایز میشوند و این مکاتب براساس مکاتب فلسفی که پذیرفتهاند به توصیف انسان مطلوب میپردازند یعنی اگر کسی مکتب فلسفی پوزیتیویسم یا فلسفه قارهای را بپذیرد طبیعتا بر مکتب علمی او تاثیر میگذارد برای مثال آبراهام مازلو که که طرفدار مکتب انسان گرا در روانشناسی است متاثر از مکتب اگزیستانسیالیسم هست.
اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا فلسفه اسلامی که از هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی خاصی سخن میگوید نمیتواند بر مکتب خاصی در روانشناسی، انسانشناسی و… تاثیر بگذارد و جامعه مطلوب، انسان مطلوب، سازمان مطلوب و… ارائه بدهد؟
قطعا میتواند این کار را انجام بدهد. وقتی اینگونه هست ما میتوانیم از جامعه و انسان مطلوب در اسلام سخن بگوییم خب چطور هست که انسان مطلوب مبتنی بر اگزیستانسیالیسم یا پوزیتیویسم، علم تلقی میشود اما وقتی نوبت به جامعه، انسان و سازمان مطلوب مبتنی بر فلسفه اسلامی میرسد دیگر علم نیست و تبدیل به ایدئولوژی میشود؟! به قول ما طلبهها چطور میشود که یکبار باءِ ما جر میدهد و باءِ شما جر نمیدهد؟! ببینید اینگونه بحثهایی که آقای زیباکلام میکند علمی نیست بلکه بیشتر سیاسی و حزبی است.
اما بخش دیگر علوم انسانی، توصیف انسان تحقق یافته است، انسان تحقق یافتهای که در جامعه وجود دارد وقتی مطالعه بشود میتوانیم درموردش حکم بدهیم، ممکن است تحقیق میدانی در پاریس قرن ۱۹ با پاریس قرن ۲۰ متفاوت باشد و یا تحقیق میدانی شمال تهران با جنوب تهران متفاوت باشد فلذا ما باید مبتنی بر نیازهای بومی خودمان علوم انسانی را ایجاد کنیم و تحقیقات میدانی را صورت بدهیم.
اینکه علوم انسانی در جامعه ما ناکارآمد است بابت این است که بومی نیست و ناظر به نیازهای جامعه ما نیست، همین مبحث محیط زیست که در جامعه ما مطرح است و ریاست محترم جمهور بارها تاکید کردند که دانشگاهیان اگر نمیخواهند وارد مباحث سیاسی بشوند لااقل وارد بحثهای محیط زیست و این جنس معضلات کشور که نیازمند کار و تحقیق علمی است بشوند محتاج کار علمیِ بومی است. بنده منکر این نیستم که میشود از تحقیقات غربیها استفاده کرد اما باید تحقیقات مبتنی بر جامعه و نیازهای خودمان را هم صورت بدهیم.
علوم انسانی اسلامی بر علوم انسانی بومی تاکید دارد و به این معنا نیست که از تحقیقات غربیها استفاده نکنیم اما جامعه آماری متفاوت است. بخش دیگری از علوم اجتماعی هم که تغییر انسان محقق به مطلوب است، نقش فقه، حقوق و اخلاق اسلامی نقش بسیار مهم است. حاصل مطالب من این است که وقتی از علوم انسانی اسلامی صحبت میکنیم میتواند از سنخ علم باشد، روشمند باشد، دارای روش فلسفی، میدانی و آماری باشد.
اساسا علل مخالفتهای مختلف برخی با اسلامی سازی علوم انسانی چیست؟
مخالفت با علوم انسانی اسلامی چند علت دارد:
۱٫انگیزهخوانی. من نمیدانم برخی تا کِی میخواهند به دنبال انگیزه خوانی افراد باشند؟! به جای اینکه بیایند و انگیخه را بررسی کنند مدام تاکید بر انگیزهها دارند، حالا گیریم که به هر انگیزهای این بحث مطرح شده باشد.
جالب اینجاست که فردی مثل آقای زیباکلام تمام جنایتهای آمریکا را توجیه میکند و برایشان انگیزههای مثبت میتراشد مثلا کودتای ۲۸مرداد علیه مصدق را توجیه میکند و یا مورد هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایرباس را میگوید که فرمانده ناو آمریکایی فکر میکرده هواپیمای جنگی است یا جنایتهای آمریکا در عراق را توجیه میکند اما وقتی به بچه مسلمانان همکیش خودش میرسد شروع به منفی بافی درخصوص انگیزههای آنان میکند. خب این دقیقا بر خلاف آیه" اشداء علی الکفار و رحماء بینهم" است.
۲. علت دوم این است که خیال میکنند کسانی که طرفداران علوم انسانی اسلامی هستند قصد دارند علوم انسانی غربی را تعطیل کنند در صورتی که به هیچ وجه اینطور نیست، برای مثال بنده که معتقد به فلسفه اسلامی هستم به هیچ وجه اعتقادی به تعطیل شدن فلسفههای غربی ندارم و معتقدم که تا فلسفه غرب مخوصا فلسفه قارهای و تحلیلی نباشد و در کنار آن، فلسفه اسلامی حضور نداشته باشد آنگاه موجب عدم رشد فلسفه اسلامی خواهد شد. خب فلسفه اسلامی ما براساس تاریخ، کاملا متاثر از فلسفه یونان است و بعدا بالنده شده و مسائل دیگری بر آن افزوده شده است.
بنده معقتد به داد و ستد گفتمانی هستم و به عنوان یکی از تئوریسینهای علوم انسانی اسلامی معتقدم که باید علوم انسانی غربی هم حضور داشته باشد تا با علوم انسانی اسلامی تعامل و گفتگو داشته باشند تا بتوانند پیش بروند. اصولا دانش، تعطیل بردار نیست و نمیتوان براساس یک نامه نگاری به یک نهاد قدرت، دانش را حذف کرد فلذا بنده معتقدم کسانی که با فلسفه اسلامی هم مخالف هستند تا زمانیکه از روش علمی استفاده میکنند حضورشان برای فلسفه اسلامی مغتنم است البته نباید توهین، بی اخلاقی و تکفیر نمایند.
۳. برخی دیگر از مخالفان علوم انسانی اسلامی خیال میکنند که مراد از علوم انسانی اسلامی یعنی نقلی کردن آن و استفاده از آیات و روایات و تعطیل شدن تجربه و تحقیق میدانی. در حالیکه اینطور نیست و بخشی از علوم انسانی که عبارت از انسان تحقق یافته است نیازمند به روش تجربی و تحقیق میدانی دارد.
رویه آقای زیباکلام گویا رویه برخی از اساتید علوم انسانی هم سِلک ایشان نیز هست و یک بارهم دیدیم که وقتی شورای تحول و ارتقای علوم انسانی قصد تغییر سرفصلهای علوم سیاسی را داشتند، به سرعت به رئیس جمهور دولت یازدهم نامه نوشتند که ایشان از تغییر سرفصلها جلوگیری کند و پس از توقف مقطعی این کار، در یکی از نشریات تئوریک مطرح اصلاح طلبان، تیتر زدند که کودتا خنثی شد. آیا این رویه موجب ضربه خوردن حیث علمی خود این افراد نخواهد شد؟
بله همین طور است، خب سرفصلهای خیلی از دروس علوم انسانی متعلق به ۲۰-۳۰سال پیش است. البته شاید برای برخی اساتیدی که به قول خودشان یک روز در طول هفته، دانشگاه هستند و بقیه روزها درحال سفر و سخنرانی در شهرهای مختلف هستند، تغییر سرفصلها، کودتا تلقی بشود زیرا باید این افراد بنشینند و مطالعه کنند و دیدگاههای جدید را ببینند اما وقتی سرفصلهای قدیمی بماند برایشان راحت است و همان مطالب تکراری را دوباره میگویند و غالبا از اینها نه مقالات علمی در آی اس آی و آی اس سی وجود دارد و نه غالبا توان نظریه پردازی دارند.
خب تغییر سرفصلها در تمام دانشگاههای دنیا یک کار مرسومی است البته باید از شخصیتهای دانشگاهی و متخصص در این زمینه استفاده بشود اما به نظرم کسانی که اصرار بر عدم تغییر سرفصلها دارند یک نوع تحجر و عقب ماندگی دارند زیرا وظیفه وزارت علوم تغییر سرفصلهای دروس با استفاده از افراد متخصص است.
آیا به نظر شما بعضی از افرادی که در طیف آقای زیباکلام هستند برای اینکه حیث علمیشان صدمه نبیند نیاز هست که به اینگونه از رفتارهای غیر علمی و لوث آقای زیباکلام واکنش نشان بدهند؟
بله! قطعا، کسانی که موافق اندیشه ایشان هم باشند جا دارد که نگاهی علمی به علوم انسانی اسلامی داشته باشند و با اندیشه منطقی و علمی وارد بشوند، نقد کنند و از اینگونه ادبیات نقد، که نوعی سیاست زدگی در علوم انسانی است دست برداند. جناب زیباکلام هم بداند که روش ژورنالیستی برای مبارزه با اندیشه، آفت است و اگر این روش به قدرت آویزان شود آفتش مضاعف خواهد بود، بیاید در دوران پیری، روش علمی را در طرح مباحث انتخاب کنید
این گزارش می افزاید: چندی پیش صادق زیبا کلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در نامه ای سرگشاده خطاب به دکتر حسن روحانی، رییس جمهور خواستار رسیدگی به وضعیت رشته های علوم انسانی در کشور شد.
زیباکلام در این نامه که در اینستاگرام و سایت خود منتشر کرده است، می نویسد: از ابتدای انقلاب تا به امروز جمعی به دنبال سرابی به نام اسلامی کردن علوم انسانی بودهاند. چند سالی با تعطیلی دانشگاهها به نام «انقلاب فرهنگی» به دنبال این ناکجا برآمدند و بعدازآن هم منظماً در پی تحقق این خواسته هستند. دستکم در سالهای نخست انقلاب بسیاری صادقانه تصور میکردند که بت عیاری به نام علوم انسانی اسلامی وجود دارد و غرب، آمریکا، استکبار جهانی و دشمنان اسلام مانع شدهاند تا سرفصل این دروس از قم به دانشگاه تهران انتقال یابند.
بسیاری از آنها اما بهتدریج متوجه شدند که «علم بماهو علم» نمیتواند اسلامی باشد یا بشود. چون در آن صورت علوم انسانی بودائی، مسیحی، یهودی، زرتشتی، مارکسیستی، هندو، نصارا و... هم در کنار علوم انسانی اسلامی میبایستی داشته باشیم. نکته بنیادین دیگری که شارحین «علوم انسانی اسلامی» از درک آن غافلاند، آن است که در غرب هم ما پدیدهای به نام «علوم انسانی غربی» نداریم.
شارحین علوم انسانی اسلامی به دنبال شستشوی مغزی دانشجویان هستند تا در پایان تحصیلات تفکرات حکومتی پیدا کنند. تعریف آنها ازعلوم انسانی اسلامی، علم نیست، ایدئولوژی حکومتی است.
یک نگاه کوتاه به عناوین دروسی که اخیراً به دانشگاهها تحت عنوان علوم سیاسی اسلامی ابلاغ شده بهوضوح نشان میدهد که آنها نهچندان به دنبال «علم» هستند و نه حتی اسلام. بلکه صرفاً به دنبال آموزش سیاسی- ایدئولوژیک به دانشجویان هستند، تحت عنوان علوم انسانی اسلامی. دروس پایه علوم سیاسی همچون «مبانی جامعهشناسی»، «مبانی علم حقوق»، «جغرافیای سیاسی»، «جامعهشناسی سیاسی ایران»، «روانشناسی سیاسی» و شمار دیگری از دروس جای خود را دادهاند به دروسی همچون «قرآن و سیاست»؛ «سیره سیاسی پیامبر اعظم (ص)»، «سیره سیاسی ائمه معصومین»؛ «اندیشه سیاسی امام خمینی و امام خامنهای»؛ «دفاع مقدس»؛ «بازتاب جهانی انقلاب اسلامی» و دروس مشابه دیگر. صدالبته که آنچه قرار است در این دروس به دانشجویان آموزش داده شود همان تفکرات و دیدگاههای حکومتی است.
استدعا دارد جلوی این حرکت ضد علمی و صرفاً سیاسی را بگیرید. علوم انسانی در ایران بالأخص رشتههایی همچون علوم سیاسی، مطالعات منطقهای، روابط بینالملل، تاریخ و... بهواسطه رویکرد سیاسی، ایدئولوژیک شورای عالی انقلاب فرهنگی ظرف سیوچند سال گذشته آسیبهای فراوان دیده است و بدل به رشتههایی سترون، درمانده و ایدئولوژیزده شدهاند. راضی نشوید علوم انسانی بیش از این در چنبره ایدئولوژی فرورفته و جایگاه آن ازنظر علمی و تحقیقاتی بیشتر از این سقوط نماید.
نظر شما