به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان به نقل از طلیعه: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابوذر مظاهری، استاد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در یادداشتی به بررسی مسئله تمدن پرداخته است:
به نظر میرسد رویکرد تفکیکی میان فرهنگ و تمدن بیشتر در مقابل مطلق انگاری غربی شکل گرفته است. تا قرن هجدهم واژه تمدن صرفا به معنای مؤدب بودن و و نجابت درک میشد. از قرن هجدهم این واژه باری ارزشی در برابر بربریت، توحش و سبعیت و بدویت پیدا میکند. برای نخستین بار در دنیای انگلیسی زبان این پیشنهاد بازول بود که واژه تمدن در برابر بربریت قرار گیرد. این مفهوم با مدرنیته و و ایدئولوژی مدرنیته گره خورده است. به گونهای که عموما نشانه تکامل پیشرفت انسانی شد. (یوسف اباذری و دیگران،۱۳۹۰، ص ۳)
تمدن غربی به ویژه در قرون ۱۸ و ۱۹ تلاش میکند با یک نوع مطلقگرایی و دوگانه تمدن و توحش جوامع فرهنگی دیگر را یا دنباله رو خود معرفی کند و یا اگر دنباله رو نبودند در طرف مقابل تمدن یعنی توحش قرار میگیرند. همچنان که در دوگانههای دیگر مانند سنت و تجدد؛ پیشرفت و عقبماندگی همین هدف دنبال میشود. در مقابل این مطلقگرایی و انحصارطلبی نگاه تفکیکی که در خود غرب هم عمدتا توسط متفکران آلمانی شکل گرفته، با تفکیک میان فرهنگ و تمدن در واقع مطلقانگاری تمدن غربی را میشکند. با ارزشگذاری بر مبنای فرهنگ و نه تمدن، جوامعی که فرهنگ دارند اما تمدن ندارند، ارزش خودشان را پیدا کرده و در مقابل غرب قد علم میکنند.
اما باید توجه کرد که این رویکرد دیگر جوابگوی سطح مطالعات تمدنی نیست. یعنی دیگر نمیشود با تفکیک بین فرهنگ و تمدن با این عنوان که تمدن جنبه صوری، مادی و شکلی فرهنگ است و حتی با این مفهوم ضمنی که چندان ارزشی ندارد و نباید ملاک ارزشگذاری واقع شود، مباحث تمدنی را دنبال کرد و بنابراین رویکرد دیگری لازم است.
با توجه به این تغییر رویکرد تعریفهایی از تمدن که به نظاموارگی و سیستموارگی تأکید دارند برای ما کارگشاتر و کاربردیترند تا تعاریفی که تمدن را لایه پست و بیارزش حیات اجتماعی تلقی میکنند.
مثالا این تعاریف را ببینید: بر اساس این سطح از کاربرد، نظامیافتگی به عنوان سازه اصلی تمدن ارزشمند محسوب میشود. هرچند به لحاظ رتبهبندی زمانی در مرحله دوم و بعد از محتوای فکری و فرهنگی قرار میگیرد. در یکی از تعاریف رایج تمدن آمده است « تمدن نظامی است اجتماعی که موجب تسریع دستاوردهای فرهنگی شده و به منظور بهرهگیری از اندیشهها و آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلاقیت میزند. نظامی است سیاسی که اخلاق و قانون نگهدارنده آن است و نظامی است اقتصادی که با تداوم تولید و مبادله پایدار خواهد ماند».(ویل دورانت، ۱۳۶۸، ص ۲۵۶) به عبارت دیگر تمدن را میتوان «مجموعهای از نظامهای اجتماعی با ویژگیهای سیستمی که دارای خاستگاهی عقلانی هستند» دانست.(جمعی از نویسندگان، ۱۳۸۶، ص ۸۹)
در میانه قرن نوزدهم این «هردر» بود که به تفکیک بین فرهنگ و تمدن پرداخت. به نظر هردر فرهنگ عاملی حیاتی در زندگی مردم است. جریان انرژی اخلافی که جامعه صحیح و سالم نگه میدارد. در مقابل تمدن را همان ظاهر آداب ، قانون و فوت و فن تکنیکی میداند. دیدگاه هردر جریان رمانتیکهای آلمانی را تقویت کرد. رمانتیکهای آلمانی همچون شلینگ، شلر، فیخته، هگل و هلدرلین فرهنگ را به شیوه هردر به مثابه جوهر تعیین کننده ملت و نیروی معنوی مشترکی که در هم مراسم، اعتقادات و عملکردهای مردم آشکار میشود، ساختند.
از دل فهم هردری فرهنگ و تمدن بود که در سنت روشنفکری آلمان، فرهنگ به آن جنبههایی از جامعه ارجاع داده میشد که بسیار با ارزش بود و با رشد فردیت یا به طور دقیقتر با شخصیت ارتباط داشت. هم مکتب فرانکفورتیها و هم منتقدان محافظهکار جامعه مدرن در طرد تمدن غربی که آمریکا مصداق بارز آن بود، سهم داشتند. فی المثل میراث فرهیختهسازی را هم در نقد فرهنگی آدرنو از کم مایگی جامعه آمریکا در «صنعت فرهنگسازی»، میتوان دید و هم در اعتراض هایدگر به تکنولوژی مدرن در «پرسش از تکنولوژی» تبلیغات آلمانها در طول جنگ جهانی اول تمایز بین kultur آلمانی به مثابه چیزی خوب، ژرف و مستحکم و تمدن غربی به مثابه چیزی بد و عادتی صرف به ماشینآلات و ماتریالیسم را به وجود آورد. (یوسف اباذری، فراروایت تمدن یا فرایند تمدن، ص ۴)
نظر شما