« به مجنون گفتم زنده بمان» روایتی از زندگی شهید همت

خبرگزاری شبستان:« به مجنون گفتم زنده بمان» روایتی از زندگی شهید همت به قلم« فرهاد خضری» است که انتشارات روایت فتح آن را چاپ کرده است.

 به گزارش خبرگزاری شبستان،  این کتاب داستان زندگی چریک فدایی، مرد راستین، شهید همت است، مردی که رفتن را به ماندن  ترجیح دادو نامش را بر صفحه ذهن ها حک نمود و جاویدان شد.

 کتاب به مجنون گفتم زنده بمان داستان زندگی شهید همت  از زبان دوستان و نزدیکان  و همرزمان اوست که خلاصه و خوش خوان روایت شده است ، روایتی که علاوه بر گشودن رازهای زندگی این شهید محبوب، داستان پشت پرده های ناگفته جنگ در منطقه طلائیه و جزیره مجنون و عملیات خیبر را نیز افشا می کند؛ حقایقی که از زبان آدم های مختلف بیان می شود و با کنار گذاشتن بسیاری از آن ها به روزگار بسیار دشوار عملیات خیبر پی خواهیم برد ؛ عملیاتی که همت وهمت ها را به شدت به مبارزه طلبید.

در بخشی از کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان» می‌خوانیم:

«دیدم حاج همت دارد به آسمان نگاه می‌کند. اشک هم می‌ریزد.

پیش خودم فکر کردم «بگذار به حال خودش باشد»

ولی طاقت نیاوردم. رفتم پرسیدم: «چی شده؟»

جواب نداد.

به آسمان نگاه کردم. چیزی نفهمیدم. بعد ماه را دیدم که داشت به بچه‌ها کمک می‌کرد ،رسیده بودند به رودخانه و به نور احتیاج داشتند که بگذرند. نور ماه در دشت نبود و حالا داشت نورافشانی می‌کرد.

حاج همت از پشت بی‌سیم به فرمانده‌هاش گفت: «ماه را می‌بینید؟»

پنج دقیقه بیشتر طول نکشید که شنیدم تمام فرمانده‌ها دارند از پشت بی‌سیم گریه می‌کنند»

کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان» خاطرات دوستان و خانواده و هم‌رزمان درباره مردی است که نه می‌خواست مجروح شود، نه اسیر. همان‌طور هم شد. محمدابراهیم همت، هیچ‌ وقت زخم برنداشت. او شهید شد.

« به مجنون گفتم زنده بمان» روایتی از زندگی شهید همت به قلم فرهاد خضری است که انتشارات روایت فتح آن را چاپ کرده است. ومطالعه آن به عموم توصیه می شود.

کد خبر 673716

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha