حجت الاسلام دکتر سید محمدحسین متولی امامی، مدیر مسئول موسسه مطالعات تمدني اسلام و ايران(متا) در گفت وگو با خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، در پاسخ به پرسشی در مورد راهکارهای انتقال مفاهیم و تفکر دینی و فرهنگی به کودکان و نوجوانان در قالب اجرای طرح «فلسفه کودک»، اظهار کرد: این مساله نیازمند بررسی مباحث مختلفی است. واقعیت آن است که در حوزه آموزش و پرورش یک بحران جدی آموزشی را در انتقال آموزه های دینی و فرهنگی شاهدیم که خود موضوع بحث جداگانه ای است، به اعتقاد من به دست خودمان داریم فرزندان مان را نابود می کنیم و نسل آینده را با فاصله زیادی نسبت به آموزه های انقلاب اسلامی تربیت می کنیم.
وی ادامه داد: در مورد بهره مندی از روش های فلسفي برای کودکان، قبل از هر چیز باید به این نکته توجه کنیم که اساسا دوران کودکی از چه سنی آغاز می شود و تا چه سنی ادامه دارد؛ در ادبیات دینی، کودکی دورانی قبل از دوران بلوغ تعریف شده است البته برخی عالمان دینی معتقدند که بلوغ مقطع سنی خاصی است و برخی فقها معتقدند که بلوغ مقطع خاص سنی در نسبت با شرايط جغرافيايي و فرهنگي است، به هر صورت خود مفهوم بلوغ می تواند به درک این مساله از مرز دوران کودکی و محدوده سنی این دوران کمک کند.
متولی امامی گفت: این مساله مسلم است که دوران کودکی دوران عقلانیت فلسفی نیست و دورانی است که کودک، آموزه ها را از طریق تربیت و به تعبیر جامعه شناختی، «اجتماعیشدن» قبول می کند، به همین دلیل در دوران کودکی تا زمان شکل گیری عقل فلسفی، نباید با فرزندان پرسشهایی از جنس مسائل استدلالی بیان کرد بلکه باید مباحث فلسفي و اندیشهای را در قالب آموزههای دیداری و عملگرایانه منتقل کرد. اين مسأله براي رويكردهايي كه امروزه با عنوان «فلسفه براي كودك» فعال اند، حائز اهميت است.
این پژوهشگر تصریح کرد: یکبار می پرسیم آیا خدا وجود دارد؟ در پاسخ اثبات می کنیم که بله، وجود دارد. این پرسش و پاسخ فلسفی است، اما یکبار از این جمله که «خدا موجود است»، براي كودك تصويرسازي ميكنيم. در واقع بايد پاسخ فلسفي را مسلّم انگاشت. در دوران کودکی باید آموزههای فلسفی را مسلم فرض کنیم نه این که اثبات کنیم، بلکه باید در تربیت دیداری و عمل گرایانه برای کودک نهادینه کنیم. بهترين راه براي تربيت فرزند، قصهگويي فلسفي است، به اين معنا كه آموزههاي واقعي و عقلي را مسلّم فرض كرده و در قالب قصه و داستان بيان كنيم. بر همين اساس است كه قرآن، سراسر قصهگويي است و كمتر به استدلال خشك فلسفي دامن زده است.
مدیر مسئول موسسه مطالعات تمدني اسلام و ايران(متا) با بیان اینکه قرآن کریم بر شیوه قصه گویی تاکید کرده است، ابراز کرد: توجه غرب به اهميت انتقال آموزهها از طريق تصويرسازي و آموزههاي ديداري، باعث شده كه به رمان و قصهگويي توجه كند و حتي فيلمها و سريالهايي را ميسازد كه قسمتهاي زيادي دارد. سريالهايي كه اكنون در شبكههاي تلويزيوني و ماهوارهاي پخش ميشود، به هدف انتقال آموزههايي در قالب تصوير است.
وی افزود: اين سريالها كه گاهي تا صد قسمت و يا بيشتر طراحي شده، براي اين است كه آموزههاي مورد نظر كارگردان و اتاق فکر آن، به تدريج در قالب يك سبك زندگي جديد براي مخاطب نهادينه شود. وقتي صدها شب، مخاطبان خاصی پای يك سريال تلويزيوني مينشينند و ساعتها با قصههاي آن همراه ميشوند، به تدريج سبك زندگي مورد نظر فيلمنامه نويس در جان و دل مخاطباناش مينشيند و نظام ارزشي مطلوب خود را براي آنها تصوير ميكند.
متولی امامی گفت: انتقال آموزه های فلسفی در دورانی که انسان به بلوغ عقلی و فکر فلسفی نرسیده است تنها از طریق روش های دیداری و عمل گرایانه ممکن است. قصهگويي كه امروزه در قالب فيلمها و سريالهاي تلويزيوني درآمده، چند اثر مهم دارد: اول اينكه استدلالي و خشك نيست بلكه نتيجه استدلال را مسلّم فرض و در قالب سبك زندگي خاصي براي مخاطب نهادينه ميكند. دوم اينكه مخاطب را وارد عالم جديدي ميكند كه اين عالم، شعاري، برهاني و فلسفي نيست و كاملاً واقعنماست. اين عالم جديد، مي تواند هويت فلسفي داشته باشد و مبتني بر عقلانيت خاصي باشد، اما هيچگاه استدلالهای آن در جريان قصهگويی حضور ندارد.
این محقق تاکید کرد: با این مقدمات می توان گفت که مهمترین روش برای انتقال آموزه های فلسفی، آموزههای تاریخی و هویت انقلاب اسلامی به نسل جدید، ایجاد شرایط دیداری و فضاسازي است. برای مثال ایجاد نمایشگاهها، ایجاد موزهها و فضاسازیها مانند تئاتر، موسيقي، هنرهاي نمايشي ديگر و حتي توليد سينماي منطبق با آموزههاي مذكور، ميتواند بهترين روش انتقال آموزههاي ديني و فرهنگي به كودك، نوجوان و حتي تودههاي عمومي باشد.
مدیر مسئول موسسه مطالعات تمدني اسلام و ايران(متا) در پایان خاطرنشان کرد: برای اینکه مخاطب، بدون استدلال و بیان های انتزاعی، هویت انقلابی و اجتماعیاش را ميبیند و با سبك زندگي جديدي آشنا ميشود كه در دل و جان او نهادينه ميشود و نيازي به استدلالهاي خشك عقلي ندارد. ریشه فلسفی این نگرش آن است که انسان، ابتدا گرایشهای قلبی خاصی پیدا میکند و این گرایشهای قلبی، بعداً تئوریزه می شود و افراد درک فلسفی از آن پیدا می کنند، این گرایش های قلبی، روحی و عاطفی می تواند ورودی خوبی برای انتقال آموزه های فلسفی و فرهنگی کشور به نسل آینده باشد.
نظر شما