امیر کبیر وجدان تاریخی ایرانیان را زخم زد/شهادت اش سقراط گونه بود

خبرگزاری شبستان: او پرده از روی کراهت و فساد سلطنت استبدادی کنار زد و وجدان تاریخی ایرانیان را چنان زخمی زد که دولت قاجاریه دیگر هر چه تلاش کرد نتوانست بر آن مرهمی بگذارد. زخمی که تا امروز مرتب باز و باز تر شده است.

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: به نقل از حوزه نت،‌ بیستمین روز از دی ماه در تقویم تاریخ روزی است که میرزاتقی خان امیر کبیر، وزیر روشن اندیش عصر ناصری به توطئه بداندیشان و بی تدبیری ناصرالدین شاه در حمام فین کاشان به شهادت رسید تا آن همه افکار خوب و مصلحانه در زیر خوارها خاک مدفون شود.

 

برخی امیرکبیر را شهید راه تجددخواهی می دانند و دیگرانی «سرآغاز بیداری ایرانیان». صدراعظم عصر ناصری، شخصیتی بحث برانگیز در تاریخ معاصر ایران است. او با اصلاحاتی که آغاز کرد در میان بسیاری از متجددین سالیان پس از خود به عنوان نمادی از نوگرایی و پیشرفت و توسعه خواهی شناخته شد اما دیگرانی هم هستند که او را به واسطۀ بی توجهی به بخش های دیگری از مدرنیسم چون حکومت مردم و گذر از استبداد مطلقه سرزنش می کنند. کسانی قهرمان شدنش را محصول اسطوره سازی ایرانیان می دانند و افرادی هم او را با رضاخان مقایسه می کنند و بخت او را کشته شدن به دست دستگاه قاجاری می دانند که اگر نبود شاید رضاشاهی دیگر سر بر می آورد و قضاوت ها دربارۀ کارنامۀ او را رنگ و بویی دیگر می بخشید. امیرکبیر که بود؟ در راستای روند مدرنیسم در ایران چه کرد و چرا ناکام ماند؟ این ها پرسش هایی بود که سازمان غیردولتی نوپایی به نام اُنس؛ «امید نسل سوم» برای پاسخ دادنشان نشستی با عنوان «امیرکبیر و تجدد ایرانی» برگزار کرد. دکتر داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران، دیدگاه خود را در این مورد بیان کرده است که در ادامه می خوانید:

 

داریوش رحمانیان با اشاره به شیوۀ تازه ای در تاریخ نگاری که به جای تلاش برای بازآفرینی واقعیت ناب تاریخی که دست نیافتنی است، به بررسی چگونگی و کارکرد فهم تاریخی می پردازد، گفت: من معتقدم در معرفت تاریخی وظیفۀ مورخ صرفاً این نیست که واقعیت تاریخ را آن چنان که بوده بازآفرینی کند. مورخ باید بداند فهم تاریخی، روایت تاریخی، حافظه تاریخی چگونه پدید می آیند و چگونه در تاریخ زندگی می کنند. فهم گذشته که عین گذشته نیست و در شرایطی پدید می آید. باید بداند چنین روایتی چطور شکل گرفته و چه کارکردی دارد و از این نظر من فکر می کنم رابطه امیرکبیر با پروژه تجدد و نوسازی از اهمیت بسزایی برخوردار است.

 

وی با بیان اینکه «ناظم الاسلام کرمانی» وقتی «تاریخ بیداری ایران» را نوشت، در مقدمه اذعان کرد که «من دوست دارم تاریخم را از امیرکبیر آغاز کنم چرا که او سرآغاز بیداری ایرانیان بود»، افزود: در نقد به تجدد ایرانی پاره ای از مورخان می گویند تجددخواهی ایرانی در مراحلی گرفتار یک رویکرد پوزیتیویستی و سطحی شده بدون اینکه به مبانی تجدد غربی توجه کند، به همین دلیل متجددان ما، نوسازان ما، نوگرایان ما، آنان که تغییر و اصلاح می خواستند، بیشتر به رویه های تمدنی تجدد غربی توجه کردند.

 

رحمانیان گفت: برخی در بارۀ میرزا تقی خان امیرکبیر می گویند او یک صدراعظم از سنخ صدراعظم های سنتی ایران بود که هدفش بیشتر نجات دولت رو به زوال قاجار بود. می گویند خیلی هم متجدد نبود، تمدن جدید را درک نمی کرد، مبانی فلسفی و علمی اش را نمی شناخت و به بسیاری از الزامات نوسازی متجددانه بی توجه بود یا واقف نبود.

 

وی افزود: آقای کاتوزیان یکی از کسانی است که اینطور نگاه می کند و جالب است که امیرکبیر را با رضاخان مقایسه می کند و می گوید امیرکبیر در اسطوره شناسی تاریخی ایرانیان قهرمان شده آن هم چون شهید شده است. این حرف را فقط آقای کاتوزیان نمی گوید. وقتی رضاخان آمده بود تا قاجاریه را براندازد عده ای به احمدشاه گفتند بیا ترورش کنیم. احمدشاه گفت جد من اشتباهی کرد، امیرکبیر را کشت و یک امامزاده از او ساخت، من نمی خواهم امامزاده جدیدی بسازم. بگذار او بیاید و کارهایش را انجام دهد، در نهایت مردم قضاوت می کنند. بدین ترتیب در روایت مکی، احمد شاه شد مشروطه خواه و دموکرات و رضاخان شد دیوی که انگلیس ها تحمیل کردند و چنین و چنان.

 

رحمانیان با بیان اینکه «مساله اصلی من این است که آیا واقعا امیرکبیر اسطوره شده و بدون اینکه استحقاق داشته باشد، شده قهرمان بیداری ایرانیان؟، گفت: من به آن ها که امیرکبیر را به لحاظ اینکه درک عمیقی از شرایط فکری و فرهنگی و سیاسی تجدد نداشته، نقد می کنند، فقط از این بابت خرده می گیرم که مگر قرار بوده در آن مراحل مثلا امیرکبیر درک همه جانبه ای از تجدد غربی برایش حاصل شود؟ این انتظار و توقع بیجایی است. مگر او محقق، فیلسوف یا عالم و دانشمند بوده است؟ امیرکبیر فردی بوده در دستگاه میرزا ابوالقاسم قائم مقام فرهانی. ابتدا «وزیر نظام» شد، بعد امیرنظام آذربایجان، بعد هم شد سرپرست ناصرالدین میرزا و با فوت محمدشاه همراه ناصرالدین میرزا به تهران آمد و سه سال و یک ماه و ۲۷ روز صدارت کرد. او فرصتی پیدا نکرد تا همه اندیشه هایش را عملی کند. شرایط هم آن طور که او می خواست رقم نخورد.

 

وی گفت: قرار نیست که ما مثل یک فیلسوف یا یک متفکر سیاسی از امیرکبیر انتظار داشته باشیم. او یک فرد عملگرا و یک دولتمرد بود و در حد خودش، در حد زمان و توان خودش انصافاً شرایط جدیدی که در غرب حادث شده بود را درک کرد.

 

رحمانیان با بیان اینکه امیر، سنّت ۵۰۰ ساله وزیرکشی در ایران را درک کرده بود، ادامه داد: او به ویژه سرنوشت دو وزیر بزرگ را دیده بود. یکی «حاج میرزا ابراهیم خان کلانتر» و دیگری «ابوالقاسم قائم مقام فراهانی». او می دانست مقام صدارت پایدار نیست و به اراده سلطان بند است. به گمان من اتفاقاً برخلاف تلقیناتی که به ذهن ناصرالدین شاه جوان می کردند که امیر می خواهد نادر دوم شود یا می خواهد برادر کوچک تو عباس میرزا را پادشا ه کند، امیر سعی می کرد خود ناصرالدین شاه را پایه اصلاحات کند. می خواست از او یک پادشاه مصلح و متجدد تربیت کند. حال پرسش این است که در این زمینه آیا او ناکام ماند؟

 

وی با تاکید بر اینکه من با روایت ۵۰ سال پادشاهی مستبدانه ناصرالدین شاه مخالفم، گفت: اگر کسی ناصرالدین شاه را درست و منصفانه نگاه کند، او در تمام طول دوران سلطنتش به خاطر از دست دادن امیرکبیر حسرت خورد و در تمام طول سلطنتش پادشاهی بود که در واقع، بین گرایش های واپسگرایانه و تجددخواهانه نوسان داشت و به همین دلیل هم است که شما می بینید در مراحل مهمی از تاریخ سلطنت به بخشی از تاریخ تجدد ایران تبدیل می شود، همچون دوره سپهسالار و طرح های مربوط به مصلحت خانه، تاسیس دارالشورای کبری و قانون اساسی نویسی و مسائل متعدد دیگر.

 

این پژوهشگر با بیان اینکه امیرکبیر شهادتش شهادتی سقراط گونه بود، گفت: او پرده از روی کراهت و فساد سلطنت استبدادی کنار زد و وجدان تاریخی ایرانیان را چنان زخمی زد که دولت قاجاریه دیگر هر چه تلاش کرد نتوانست بر آن مرهمی بگذارد. زخمی که تا امروز مرتب باز و باز تر شده است.

 

رحمانیان با اشاره به اینکه امیرکبیر نماد نخبه کشی در جامعۀ ماست، گفت: این چیزی نبود که آقای رضاقلی به عنوان یک جامعه شناس ۱۵۰ سال بعد از قتل امیرکبیر کشف کند، بلکه موضوعی است که وجدان عمومی ملت ایران آن را درک کرده بود. مساله فقط این نیست که ناصرالدین شاه مست می کند و تحریک می شود که حکم را صادر کند. جامعه باید بیمار و دچار مشکل باشد که امیرکبیر ها را، مصدق ها را نتواند نگاه دارد. عرض بنده این است که خون پاک امیرکبیر خدمتی بزرگ به ما کرد، اگر درست درک شود.

 

 

کد خبر 681546

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha