به گزارش خبرگزاری شبستان، ابراهیم حاتمی کیا، شب گذشته به مناسبت هفته دفاع مقدس در برنامه پارک ملت با اجرای محمدرضا شهیدی فر حاضر شد و به پرسش های متعددی درباره روند فیلمسازی خود پاسخ گفت.
آن چه در پی می آید، مشروح گفت و گو با ابراهیم حاتمیکیا در برنامه پارک ملت است:
*ابراهیم حاتمی کیا چرا فیلم میسازد؟
-نمی دانم. واقعیت این است که رفتم بجنگم ولی احساس کردم با دوربین علقه بیشتری دارم و اول هم جنگ را با دوربین سوپر هشت شروع کردم. فیلمبرداری و عکاسی را دوست داشتم. البته دلایل دیگری هم دارد. مانند تنهایی خودم، شرایط زندگی، نداشتن سینما و تلویزیون و محدودیت های این چنینی. ولی مساله جنگ به سرعت مسیر را برای من مشخص کرد. اوایل جنگ نیز مستند کار میکردم ولی دیدم اقناع نمیشوم و به همین دلیل وارد حوزه داستانی شدم.
*برای چه فیلم میسازی؟
-این سوال را از هر هنرمندی بپرسید همین جواب را میدهد که یک شیدایی و احساسی در آدم بهوجود میآورد که دوست داری آن را با دیگران تقسیم کنی. شاید فیلمهای اولیه و آماتورم بازی بودند ولی کم کم دیدم که جنگ مسئله من است. من به تکنیک علاقه مندم و فکر میکردم که فیلمبردار میشوم ولی دیدم که اشباع نمیشوم و مرا تحریک نمیکند. آمدم به مرز نوشتن و در نهایت این مسیر اتفاق افتاد.
*این فیلم ها برای چه ساخته می شوند و تکرار می کنم که برای چه فیلم میسازی؟
- اولین بار قرار بود اسلحه دستم باشد.
*یعنی الان با یک چریک فیلمساز روبرو هستیم؟
-اولین بار که جبهه رفتم فکر کردم که اسلحه دستم است و طبعم با اسلحه نمیخواند. مثل بچههایی که به جبهه میرفتند و کارهای جهادی انجام میدادند، نگاهم نقد منفی نبود ولی علقهام نبود. من هم دوربین دست گرفتم که اوجش «روایت فتح» بود و آنجا احساس کردم که دوشادوش آنها هستم. من میخواستم به پدرم تفهیم کنم که کار مقدس و ارزشمندی است ولی سخت بود و نمی پذیرفت. شاید برایش جنگیدن من بهتر بود. به خصوص که من به سمت سینمای دینی کشیده شدم. سوال سختی است.
اگر من جنگ نبود فیلم میساختم یا نه؟ فکر نمیکنم به حوزه سینما میآمدم. اگر من مستغنی از فضای جنگ نبودم، بعید میدانم که وارد این حوزه شوم. رسالت و زحمتی بر دوشم بود و می خواستم باری از آن جریان را کم کنم.
*آیا این حس و حال و رویه هنوز ادامه دارد؟
-بله و هنر برای هنر اقناعم نمی کند و یا سینما برای سینما مرا به مشقت بیاندازد، خیلی به آن علاقه ندارم مگر اینکه احساس کنم حرف مهمی است که باید پایش بایستم. مخصوصا ورود به حوزههایی که تا به حال وارد نشده ایم. مثلا یکبار آقای قرائتی به من گفت که بیا درباره نماز فیلم بساز و من به گفتم که من جهادی هستم. تلقی این است که میشود ولی من نمیتوانم این ارتباط را قطع کنم. چه پروسهای باید طی شود، نمیدانم. مثل هر هنری است و شیدایی ایجاد میشود که میخواهی بگویی. مثل بچه که مداد رنگی دستش میگیرد و پس از بازی با آنها تازه رنگها را درک میکند و به علاقهمندیهایش پی میبرد.
*ابراهیم حاتمیکیا بیشتر به امیال شخصی خود در فیلمسازی علاقه دارد یا امیال مردم؟
-یکی از مواردی که باعث شد از گردنه خطرناک عبور کنم، این بود که سفارش از بیرون را نمی فهمم. مثل زنبور عسل باید فعل و انفعالاتی در من صورت بگیرد تا به شهد عسل برسم. اصلا نمی توانم بگویند جنگ جنگ تا پیروزی و من بر همین مبنا بروم و دو دو تا چهارتا کنم و حساب کنم و فیلم بسازم. باید مسئله برایم بطنی شود که در این صورت نیز با نفس در ارتباط است و هنر تجلی نفسانی است. در این میان خداوند کمک کند تا عاقبت به خیر شویم.
*یعنی شما بر اساس نفستان فیلم میسازید؟
- نفس همه در فیلمسازی وجود دارد. معتقدم که باید نهادینه شود و با تمام سلولهای بدن همسان شود تا چیزی که بروز میدهی، عملا باور تماشاگر را جذب کند.
*یعنی نفستان را در طول کار رها میکنید؟
-اگر رها کنم چکار میکنید؟ (با خنده)
*یعنی مراقبتی از آن نمی کنید؟
-قطعا مراقبت می کنیم. اینکه بگویم من تاثیری ندارم و در این میان فقط واسط خیرم، نیست. از من رد می شود و تاثیر می گیرد. به خصوص سینما که منیت بسیاری دارد و باتلاق وسیعی برای فرورفتن دارد و کاری نمی توان کرد. کسانی که از باتلاق عبور می کنند، سربازان خوبی هستند. ما از بغل برخی مومنین رد می شویم و می گویند پیف پیف اینها بوی لجن می دهند. خوب ما در بازار زرگرها نبوده ایم و بیشتر دباغی کردهایم.ما (فیلمسازان جنگی) تعداد کمی هستیم که در هفته جنگ گل سرسبد می شویم و دعوتمان میکنند.
*دیده بان بر اساس زندگی شهید عارفی ساخته شد؟
-فیلم دیده بان بر اساس بخش هایی از زندگی شهید عارفی ساخته شد که فقط آن را شنیده بودم. شهید یکه تاز نیز پدرش راننده فرودگاه و منبعی برای الهام بود.
*رفقای جنگی خود را می بینید؟
-من که رزمی نبودهام. البته در خیلی از عملیات ها بودهام که ثبت نشده است.
*از کارت هایی که در آنها عنوان می شود چه مدت در جبهه بوده اید، دارید؟
-خیر. سالهای 67 یا 68 بود که می خواستم با سهمیه رزمندگان وارد دانشگاه شوم. در آن مقطع به دنبالش بودم، در خیلی از عملیات ها هم حضور داشتم ولی چون ما مامور به خدمت می شدیم و از جایی برای حضور در جبهه اعزام نمی شدیم، حضورمان جایی ثبت نشده بود. البته آن دوران حتی عکس هم نمی گرفتیم که چه؟ فردا برویم پزش را بدهیم؟ اصلا مگر می دانستیم که می مانیم یا خیر؟ آن عکس ها که الان باید دنبالشان بگردیم، برایم خاطرههای تثبیت شدهای است که دوست دارم بخشهایی از آنها را داشته باشم.
*برخی بچههای جنگ گاهی دور هم جمع میشوند، آیا شما هم چنین مناسباتی دارید؟
-خیر. به این مفهوم نه ولی بچه های دوران جنگ را که فیلمساز بودند گاهی می بینیم. ما در ایران پاتوق به آن معنا نداریم و اگر جایی دعوت شویم، یکدیگر را آنجا می بینیم.
*رفقایتان چه کسانی هستند؟
-رفقای من بچه های فیلمساز هستند.
*پس از جنگ چقدر به جنوب کشور رفتهاید؟
-اوایل احساس خوبی نداشتم که بروم ولی الان میروم. دوسه بار با خانواده و یا مستقل رفتهام. بیشتر نیز به جنوب رفتهام و زیاد در غرب نبودهام.
*چرا رفتید؟
-حالمان طوری بود که دوست داشتیم برویم. الان چون فیلم می سازم، ارتباطم با شهرهای جنوبی خیلی خوب است. آبادان وطن دوم من است و خیلی ها مرا آنجا می شناسند.
*با کدام فیلمتان حال و احوال بهتری دارید؟
-بعضی آثار خاطرات پشت صحنه دارند. من زمان ساخت «از کرخه تا راین» مدام این دلهره را داشتم که ممکن است پخش نشود، از آن موقع تا الان همین جور فیلم ساخته ام.
*چرا این اتفاقات برای شما می افتد، شما که می گویند عزیز کرده اید؟
-همیشه این حرف است. زمانی که فیلم از کرخه تا راین را می ساختم، می گفتند خوب است دیگر، آلمان و دلار و ارز دولتی و ... در حالی که ما آنجا در یک کاروانسرا مانند و در یک اتاق روزی حدود 18 الی 19 ساعت کار می کردیم و حتی در زمان رفت و برگشت در هواپیما پلان های تیتراژ را می گرفتیم. ما تخت گاز میرفتیم و کار می کردیم. یادم هست زمان ساخت فیلم خاکستر سبز، یک فیلمنامه زدم زیر بغلم و به کشوری رفتم که تا به حال پا نگذاشته بودم. باوری که نسبت به فضا داشتیم برایم خیلی ارزشمند است. الان تا کرج بخواهم بروم باید برنامه ریزی کنم. نمی دانم آن موقع چه ارزش و باوری بود که می رفتم و فیلم می ساختم. قطعا در آن فضا این مسائل بیشتر بود.
*یعنی الان میترسید؟ ترسو شده اید که اگر کار در نیاید؟
-آن موقع به این اگرها فکر نمیکردیم.
*الان آبرویتان برایتان خیلی مهم است؟
-اسم که بزرگ میشود، سخت می شود. من وقتی فیلم «دعوت» را که خیلی دوستش دارم ساختم، خیلیها دلخور شدند و گفتند چرا حاتمیکیا وارد این حوزه شده است. راست میگویند و حرف بدی نمیزنند. ما هم حرف بدی نمیزنیم. یک دایرهای است که نمیدانم ما جلو افتادهایم یا آنها و گاهی به شدت در هم تنیده میشود که قابل تفکیک نیست. گاهی مردم دوست دارند ما را به سمتی بکشانند که به آن عادت کرده اند. زمان خاکستر سبز، مردم جلوی سینماها صف کشیده بودند تا از کرخه تا راین دو را ببیند و من گفتم که این فیلم ربطی به فیلم قبلی من ندارد.وقتی عزیزانی در اشکال مختلف به من می گویند، خوب راست می گویند.
*فیلم جنگی خوب در این سالها ساخته شده است؟
-خیر. فیلم جنگی که بتوان به آن تکیه کرد نداریم و از این موضع رو به تحلیل هستیم و چند سال است که این فیلم ها را نداریم.
*چرا نداریم؟
-یک چرخه ناقصی است که نمی دانم از کجا به انحراف کشیده شد و این بنا از کجا کج شد. یک موضوعی را مردم، یک موضوعی را کسانی که در جنگ بوده اند و یک موضوعی را مسولان می خواهند. به من می گویند شبیه فیلم های قبلی فیلم بساز. آن موقع ما برای نشان دادن چک زدن یک فرمانده به نیرویش کلی اما و اگر داشتیم و این مسائل تا الان وجود داشته است.
*یعنی شما دیگر نمیخواهید فیلم جنگی بسازید؟
-دلم میخواهد. اما آیا فضا و امکاناتش هست؟ من آن موقع می رفتم پیش فرمانده لشکری و میگفتم به من توپ و تانک و اسلحه بده. او مرا میشناخت، با فضایی که من دنبالش بودم آشنا بود و کارم را راه می انداخت. ولی الان باید برای گرفتن آن امکانات به حقارت بیافتم و هر وقت بخواهند مرا زمین بزنند. این اتفاق برای من افتاده و مسئولی که خوشش نیامده، آمده و تجهیزات را سر صحنه برده است. مانند فیلم برج مینو. یکی از مسائلی این محدودیتها بود. اعتماد به بچه های نسل من کم شده و حرف هایی باید می زدیم که نشد.
*یعنی این حرف ها خریدار نداشت؟
- نه اینکه خریدار نداشت. الان مثلا می گویند فلان موشک ساخته شده و هوا رفت و توانست به هدف بزند. قطعا این موشک قبلا آزمایش شده است ولی ما نمی توانیم آزمایش کنیم. چون به وقت و پول احتیاج دارد که نمی گذارند. یک فیلم قطعی می خواهند. می گویند برو سرباز رایان بساز. آخر مرد حسابی مگر سینمای من سینمای هالیود است؟ مگر من اصلا چنین امکاناتی در اختیار دارم؟ ما با تولید خود حرف می زنیم. از سینمای جنگ، پله پله آن زمان که حرف می زدم، عده ای عصبانی می شدند، عصبانی بشوند، ایرادی ندارد ولی اینکه مانع می شوند سخت است.
من الان 50 سال سن دارم و برای طی این مسیر جنگیده ام. به خداوند قسم که برای تمام فیلمهایم جنگیده ام. وقتی وارد سینمای جنگ می شوم، آنچه که در ذهن مسئول با من هنرمند وجود دارد، فاصله غریبی است. او فکر می کند باید مستقیم بزنیم و من فکر می کنم که باید منحنی بزنم و افکارمان با هم نمی خواند.
*این دلایل باعث ساختن فیلم دعوت شد؟
- من از مسیری که رفته ام پشیمان نیستم. سینمای جنگ فیلم کم داریم. از این فضا و گلستان جنگ ما نگفتیم. یک جنگ آمریکا و عراق اتفاق افتاد در این زمینه صدها فیلم ساخته شد. اما در ایران چقدر نیرو برای تصویر است؟ از وقتی قرار می شود مسائل سیستماتیک شود، دیگر حاتمی کیا نتوانست به پادگان برود تا سهم بگیرد برای ساخت فیلم، از همان روز سینمای دفاع مقدس فرمایشی شد و افت کرد تا رسید به سریالهای ضعیفی مانند نابرده رنج که من با دیدن آن سرم درد گرفت. عقب نشینی در سینمای جنگ، عقب نشینی غریبی است و مثل عقب نشینی در فاو و مجنون است. بعد هم که دیوارهایی ریخته شد و الان هم در بدترین شکل ممکن است.
*در این شرایط شما کجا هستید؟
-هیچی. ما گوشه ای نشسته ایم. البته من فیلمهایم بیشتر اجتماعی جنگی است و فقط 2 فیلمم کاملا جنگی است.
*خوشتان نمی آید بگویند فیلمهایتان جنگی است؟
-نه، بحث این است که من تاثیرات اجتماعی را تصویر می کنم.
*بین حرفهایتان از رسالت، وظیفه، نشد، فیلم اجتماعی و فیلم جنگی حرف زدید که با هم تعارضاتی دارند؟
- تعارض وجود ندارد و نتیجه اتفاقاتی که افتاده یک سینمای فرتوت قدیمی کهنه است. به شدت کهنه که حرفی که می زند حرف روز نیست.
*نسبت فعلی مردم با سینمای جنگ چگونه است؟
-متن جنگ سرداری مثل زنده یاد رسول ملاقلی پور را داشت که فیلمهای مردانه ای ساخت. آقای درویش و کمال تبریزی هم گوشه هایی را گرفتند. اما در این دو دهه چه کسی به میدان آمد که حرفی زده باشد؟ من هم که می آیم و بازخوردهای جنگ را می گویم. البته بدتر است. چون تجربه نشده و نسبت به آن موضع دارند. کسانی که فیلمهای جنگ را مدیریت می کنند، بگویند که چه شده؟ اگر حاصل سریالهای تلویزیونی در حوزه دفاع مقدس است که بروید جمعش کنید، بهتر است.مدیریت الان در سینمای جنگ چقدر است؟ مردم با سینمای جنگ قهر کرده اند. مردم سینما نمی روند و فیلم نمی بینند.
* اما طبق نظرسنجی انجام شده در برنامه پارک ملت، مشخص شد که 25 اثر متعلق به سینمای دفاع مقدس در صدر قرار دارند و در این میان چند فیلم شما نظیر آژانس شیشه ای هم قرار داشت که بالاترین رتبه را به خود اختصاص داده بود.
- منظور من سینمایی است که از متن جنگ برخاسته است، من فیلم هایی نظیر آژآنس شیشه ای و از کرخه تا راین را فیلم های اجتماعی می دانم. متن جنگ گفته نشده به خاطر ابزاری که در اختیار دوستان قرار گرفته و آثار ما مورد پسند قرار نمی گیرد، در نتیجه بیچاره می شویم و عطایش را به لقایش می بخشیم.
به همین دلیل به سمت دیگری می روم. وقتی ظرفیت ممیزی و مردم ما در حد و اندازه پذیرش چنین مواردی نیست، نمی توانیم فیلم بسازیم.
سینمای جنگی یک روش بسیار پیچیده ای می طلبد. وقتی کسانی آمدند مدیریت نهادند و گفتند تمام امکانات بایداز زیر نظر ما عبور کند، سینما سقوط کرد و نتوانست روی پای خود بایستد.
به خداوندی خدا از این جنگ حرفهای بسیاری می توان کشید. ما زبان خودمان را در جنگ داریم. کجا ما از امثال متوسلیان حرف زدیم؟ آن فرهنگ ها کجا رفتند؟ مگر شوخی است که من از گردانی حرف بزنم که فانوسقه نداشتند و به جایش طناب می بستند یا قمقمه به تعدادشان نبود و هر چند نفر یک قمقمه داشتند.
هیچی نداشتند و جنگیدند. این ناله جدید نیست و حدود 2 دهه است که می گویم. این حرفهای من قدیمی و تکراری است که فقط با صدای خسته تری می گویم. هیچ کس هم پاسخگو نیست. کاش برای سینمای جنگ دلاوری را می گذاشتند که دیالوگ ما را می فهمید.
*فرق فیلم سینمایی دیده بان با دعوت و یا گزارش یک جشن چیست؟
-سالهای 66 یا 67 بود که فیلم دیده بان را ساختم و در سال 87 نیز فیلم دعوت را ساختم. به من می گویند تو اصلا احوالاتت اشکال دارد، من برای نوشتن فیلمنامه دعوت 3 سال وقت گذاشتم و برای دیده بان 5 ماه. به همین قبله محمدی نماز می خواندم و هنوز هم به همان قبله نماز می خوانم و آن موقع هم همین احوال را داشتم.
*در این سالها عوض نشده اید؟ فیلمهایتان متفاوت شده و ممکن است امیال دیگری پیدا کرده باشید و یا جشنواره ها دلتان را برده باشند؟
- عوض شده ام مثل همه آدمها. چیزی بگویید که بگنجد. کار ما همیشه جنگ عقل و دل است. آثار من تکرار یک احوال است که تجلی آن نسبت به شرایط زمانی متفاوت است. قطعا حاتمی کیا با زمانی که 27 سال سن داشت، فرق دارد.
*یعنی شما هنوز همان آدمی هستید که روزی شهید آوینی برایش آن نامه را نوشت؟
-آیا شهید آوینی اول انقلاب با کسی که بعدها دیدید یکی است؟
*این درست است که شهید آوینی در مسیری از فلسفه غرب به این سمت کشیده شدند، اما الان منظور من شهید آوینی بعد از انقلاب است؟
-تجلی شهید آوینی در زمان روایت فتح تا راه اندازی سوره را به یاد دارید که چه می گفت که دعوا می شد؟ اینکه من به نسبت روز می روم کاملا طبیعی است. اصلا فیلمهای تولید شده از اول انقلاب تا الان را نگاه کنید.فرق کرده است. من حرفی ندارم. ببینیم که هر فردی در هر شرایطی چقدر تغییر کرده است؟ ما دیکته نوشته شده ایم و بقیه فقط ما را می بینند.
*فیلم «گزارش یک جشن» در نوبت اکران است؟
-همه چیز امن و امان است و بی خیال فیلم شوید.
*مگر قرار است فیلم اکران نشود؟
-مگر من دیوانهام که فیلم بسازم و آن را نشان ندهم؟ بهتر است وارد این بحث نشویم.
*آیا جذب بیننده برایتان مهم و در اولویت است؟
-من به اینکه بیننده را به هر دلیلی جذب کار کنم، قائل نیستم. یک فیلمهایی هستند که مفرحند و می خندانند. ولی بعضی در خاطر جمعی باقی می مانند. من راهی غیر از این بلد نیستم. من الان وقتی فیلم می سازم، فیلمم با فیلمهای قبلی ام مقایسه می شود. با خودش که مقایسه نمی شوم. هر فیلمم که به اندازه خود شرف دارد. از لحاظ بحث نظری هم که هر فیلمم یک حرف تازه ای را می زند. اصلا اگر این چیزها نباشد، ما برای چه فیلم می سازیم؟
*چرا حضور شما در جشنواره های خارجی کمرنگ است؟
-من نگاهم به شدت بومی است و به شدت با جشنوارهها مشکل دارم. جشنوارهها سینمای ما را از جان انداخت. بعضی فیلمهایم جشنواره رفتهاند ولی زبان آثار من بومی است و ایرانی ها آن را بهتر میفهمند. البته من مولفههای جشنوارههای خارجی را میشناسم ولی برایم انگیزه نیست. خداوند خودش محبت فرش قرمز را از دل فیلمسازان ما بکند. بخشی هم متوجه مدیریت ماست که غریبه نوازی می شوند و فیلم های ما دچار آن شد. بخشی از انرژی سینمای پرقدرت ما به سمتی که آنها می خواهند کشیده شد و رابطه اش با سینمای خودمان قطع شد. عرصه دست فیلمسازانی افتاد که بدنبال جذب مخاطب هستند و حرفی برای گفتن ندارند. نتیجه آن هم غربت است. ما چه شدیم؟ نه این طرف جایی داریم و نه آن طرف.
*چرا اینگونه فکر می کنید؟ شما که خوشبختانه جزو بهترین ها هستید و مردم آثارتان را دوست دارند؟
-از این بابت خداوند را شکر می گویم. تمام انرژی من این است و دوست دارم از این به بعد هم همین باشد. برای بقا باید بجنگیم. من در زمان ساخت دیده بان به فکر اکران نبودم ولی الان به شدت باید مراقبت کنیم. بقاء با این شرایط خیلی سخت شده، بهخصوص این که نخواهی در بخش دولتی باشی و بخواهی در بخش خصوص رابطه بین عرضه و تقاضا از فیلمت را بفهمی.
*آیا ابراهیم حاتمی کیا به عرصه فیلمسازی جنگ برمی گردد؟
-من سینمای جنگ را دوست دارم و این عرصه بسیار بزرگ است. مثل خواب است. واقعیت جنگ و انتقال و آداپته کردن آن کار غریب و مهمی است و آرزویم این است که چنین اتفاقی بیافتد.نه اینکه بگویم به سینمای جنگ برمی گردم. من حرفهایم را زده ام. جبهه و حال و هوای جنگ برای من حس و حال دیگری دارد که همیشه حسرت آن را می خورم. من گاهی در برخی جاهایی که می روم، تست می زنم و به بیان خاطراتی از جنگ می پردازم و می بینم که همه سحر می شوند.
ما از ساخت چنین آثاری چه بدست آوردیم؟ جشنواره فرنگی که نمی رویم. ما چه داریم در این حوزه؟ من با شوق چه چیزی کار می کنم؟ بارها آمده ام بگویم که در جشنواره فیلم فجر شرکت نمیکنم. اما مثلا فیلمبردار جوان من یا بازیگران فیلم را چه کنم؟ اصلا این رقابت را نمیفهمم. من یک چیزی میگویم و مهرجویی و کیارستمی حرفهای دیگری می زنند. جشنواره مسخره بازی و سرگرم کردن است و من اصلا آن را قبول ندارم. اگر این شوق را ندارم پس چه برایم اهمیت دارد؟ خوب میخواهم حرف و دردی را منتقل کنم و نگاه اصلاح گرایانه دارم. من در این طوفان به هم ریخته می خواهم حرف بزنم و بحث هایی را نگه دارم که سخت است.
این حرفها به من ظلم است که بخواهم سینما را بازیچه کنم. من سه سال برای ساخت گزارش یک جشن از کسی پولی نگرفتم. دلم می خواهد از اقیانوس جنگ و کسانی که نگفتند این جریان به ما ربطی ندارد، نرفتند و ماندند، مادرهایشان آنها را به خارج از کشور نفرستادند، ماندند و جنگیدند حرف بزنم.
من جلوی خانواده شهدا شرمم میآید. مگر من چند نفرم؟ چند کار میتوانم بسازم؟ من قدرت ساخت دو فیلم در سال و نگارش 3 سال یکبار فیلمنامه را دارم. نمی توانم با فیلمنامه نویش دیگری کار کنم و تجربه نشان داده که با متن های خودم بهتر میتوانم کار کنم و خودم باید بنویسم.
دوست دارم از خانوادههای شهدا و فرزندانشان که حالا دیگر بزرگ شدهاند بگویم که هنوز مشکل خیلی از آنها بحث سهمیهای بودن در کنکور است. امیدوارم روزی سعه صدری در مسئولان ایجاد شود و هیئتی شکل بگیرد که مابتوانیم حرفهایمان را بزنیم. آنها یک زبان ابتدایی دارند و زبان ما پیچیده است. دیگر تن نمیدهیم به هرچیزی و به آزادی عمل احتیاج داریم. شاید هم داریم عافیت طلبی می کنیم. می ترسم از روزی که سرم را زمین بگذارم و شرمنده خانواده شهدا باشم.
اینها رفتند و تنها دغدغه من این است که نتوانم سرم را جلویشان بلند کنم. (این بخش از سخنان حاتمیکیا با بغض و اشک همراه شد)
*آیا به خانوادههای شهدا سر میزنید؟
-بله. میروم. ولی آنها فکر می کنند که همه چیز دست ماست و من نمی خواهم درباره آنها حرفی بزنم. خانواده شهید دیگر بحث روز و کاکل نظام است. اما هنوز جزو متلکهای نظام است که آیا فرزند شهید سهمیهای به دانشگاه رفته یا خیر... متاسفانه ما هنوز کتابی نداریم که بخواهد برای ما خط ترسیم کند و بگوید که من چقدر باید کار کنم. اصول ثابت در حوزه این نظام چیست؟ من روی چه باید تکیه کنم که قطعی باشد؟ من روزنامه نیستم که از این هفته تا هفته بعد لحنم تغییر کند و به روی خودم نیاورم. دو الی سه سال وقت میبرد تا این اتفاق بیافتد. مثل فیلم «مهاجر» که پروازمان کور است و با دل و قلبمان پیش میرویم.
فیلم «آژانس شیشهای» را که میخواستم بسازم همه دوستان خیرخواه من گفتند نساز و هیچ کس مرا تشویق به ساخت نکرد. من به دلم بود که باید این حرف را بزنم. عزیزی گفت این فیلمنامه را بسوزان. مسیر ما کمی تاریک است که باید به قلب و دلمان رجوع کنیم. من برخی مواردی را که می گویند جدی نمیگیرم. چون برخی مسئولان خیلی عقب تر از ما هستند. مساله من چهارتا تار مو نیست. زمان ساخت «از کرخه تا راین» 500 صفحه شکایت نامه حاوی شکایت جانبازان به دفتر مقام معظم رهبری بردند، این فضا هست و راحت نمیتوان از این مسیر عبور کرد.
پایان پیام/
نظر شما