خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: "امام هادی (ع) با تقویت و گسترش سازمان وکالت و ارتباط شیعیان با امام معصوم به واسطه وکیل و نامه توانستند گام مهمی در رشد معرفتی شیعه بردارند و آن ها را با تجهیز و رشد فکری آماده ورود به عصر غیبت کنند."
آنچه در ادامه می آید گفتگوی سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام و المسلمین قاسم خانجانی، کارشناس تاریخ اسلام درباره مهم ترین فرازهای زندگی امام هادی (ع) به مناسبت سالروز شهادت آن حضرت است.
در سالروز شهادت امام هادی علیه السلام قرار داریم، امام معصومی که با تاسف آگاهی ما درباره دستاوردهای حیات پربار حضرت اندک است. اگر بخواهم به مهم ترین فرازهای حیات حضرت اشاره کنیم چه نکاتی قابل طرح خواهد بود؟
اولا به عنوان مقدمه به این نکته توجه کنیم که یکی از مظلومیت های امام هادی علیه السلام این است که اگر اطلاعات مستند و درستی نداشته باشیم تصور خواهیم کرد که امام هادی (ع) در طول مدت زندگی در سامرا بودند و چون تحت مراقبت و نظر قرار داشتند هیچ حرکت و اقدامی نداشتند و این دوره، دوره سکوت و رخوت است که با هیچ نور و جلوه و اقدام و حرکت و جوششی از طرف امام هادی (ع) همراه نیست در حالی که این گونه نیست.
چرا این تصور اشتباه است؟
چون اصل احضار امام از مدینه به سامرا و اصل زیر نظر گرفتن ایشان به خاطر تاثیرگذاری عمیق و همه جانبه ایشان است. تصور کنید که اگر امام هادی (ع) در مدینه به تعبیر عامه سرشان در کار خودشان بود و هیچ حرکت و جنبش و تلاشی نداشتند قاعدتا در دوره عباسیان به خصوص در زمان متوکل کاری به امام نداشتند در حالی که این طور نیست، یعنی آن چیزی که منشا بردن امام از مدینه به سامرا است دقیقا به خاطر فعالیت چشمگیر، عمیق و موثر امام هادی (ع) است.
چه شواهد تاریخی چنین نظری را تایید می کند؟
چرا متوکل تصمیم می گیرد امام را از مدینه به سامرا منتقل کند. اصل قضیه مربوط می شود به نامه متصدی نماز یا ناظر به نماز حرمین شریفین که والی حکومت عباسی است. این والی عباسی وقتی اقدامات امام هادی (ع) در مدینه را ملاحظه می کند از بیم این که ممکن است کار بر عباسیان سخت شود نامه ای به متوکل می نویسد تعبیر او در نامه این گونه است: اگر به مکه و مدینه نیاز داری علی ابن محمد را از این سرزمین بیرون ببر چون افراد زیادی از او تبعیت کرده اند. البته منظور از مکه و مدینه، کل منطقه حجاز است که وسعت قابل توجهی دارد و والی حکومت عباسی در نامه خود صراحتا به تاثیرگذاری بالای امام در این منطقه اشاره می کند که امام هادی (ع) در قلمروی وسیع توانسته تاثیر و نفوذ بالایی داشته باشد و همین نفوذ است که باعث شده والی مدینه که از عمال و کارگزاران حکومت متوکل است احساس خطر کند و نامه هشداردهنده خود را خطاب به متوکل بنویسد که اگر حجاز را می خواهید فکری به حال علی ابن محمد کنید، این نشانه ای از گسترش نفوذ عمیق امام هادی علیه السلام است.
و حکومت هم این هشدار را جدی می گیرد؟
بله کاملا موضوع جدی گرفته می شود و متوکل افرادی را به مدینه می فرستد که امام هادی (ع) را به سامرا ببرند. نکته جالب توجه در این میان اعتراف مسئول انتقال امام به عمق نفوذ حضرت در قلب طرفدارانش است. مسئول انتقام امام شخصی است به نام یحیی ابن هرثمه که طبیعی است بخواهد حقایق را سانسور کند اما ببینید که حقیقت تا چه حد عیان و چشمگیر و غیر قابل انکار بوده که این فرد می گوید وقتی آمدم علی ابن محمد را از مدینه ببرم، اهل مدینه چنان ضجه و ناله می کردند که من مانند آن بی تابی را ندیده ام طوری که من سعی کردم اهل مدینه را آرام کنم و قسم خوردم که به حضرت آسیبی نخواهد رسید تا این که به این شیوه، مردم قدری آرام شدند.
این نکات تاریخی را گوشزد می کنم تا این ذهنیت اشتباه در ذهن های ما نباشد که امام هادی (ع) تنها یک عابد زاهد عزلت نشین و بدون تحرک در مدینه بوده است.
مشخصا فعالیت امام هادی در سامرا چگونه است؟
وقتی امام به سامرا می آیند - برخلاف آن ذهنیت مرسومی که ما داریم - مشروعیت خلافت عباسی را نمی پذیرند چون متوکل به دنبال این بود که با آوردن امام هادی (ع) به سامرا به نوعی به حکومت خود مشروعیت بدهد به این معنا که امام او را تایید کرده است به خصوص که امام را در منطقه عسکر و تحت مراقبت شدید اسکان داده است و می خواهد این طور القا کند که اگر امام هادی (ع) مخالف حکومت بود دست به قیام می زد.
توجه کنیم که امام در عین حال که این حکومت را مشروع نمی داند اما اولا شرایط قیام فراهم نیست و در ثانی هیچ همراهی ای از طرف امام هادی (ع) با حکومت عباسی و متوکل نمی بینید
و علیرغم آن جو اختناق و حضور در یک منطقه نظامی می بینید که امام عملا مشروعیت حکومت عباسی را زیر سوال می برند و در همان شرایط در فرصت های پیش آمده حرف خود را می زنند و موضع شان را مطرح می کنند.
چه استنادات تاریخی در این باره داریم؟
من مثالی در این باره بزنم. متوکل می خواست که امام هادی (ع) را امتحان کند و به تعبیری آنچه که دنبالش بود از زیر زبان امام بیرون بکشد و همان را علم کند و بهانه ای برای سختگیری بیشتر بر امام قرار دهد اما امام با هوشمندی و کیاست، این بهانه را به متوکل نداد. در تاریخ آمده است که متوکل عباسی از امام هادی (ع) پرسید فرزند پدر تو - یعنی همان امام هادی - درباره عباس ابن عبدالمطلب - جد اعلای عباسی ها - چه نظری دارد. طبیعتا منتظر بود امام به گونه ای جواب بدهد که به تعبیر معروف آتو دست متوکل بدهد اما امام به گونه ای دوپهلو جواب متوکل را می دهد و می گوید فرزند پدر من چه بگوید درباره مردی - این جا مراد امام، خودشان است اما دوپهلوست - که خدا اطاعت از او را واجب کرده است، در واقع امام در این جا با زبانی دوپهلو می گویند خدا اطاعت از من را بر فرزندان عباس ابن عبدالمطلب واجب کرده است اما با زبانی دوپهلو.
در جایی دیگر متوکل می خواهد همین نقشه را در تفسیر آیه ای که مربوط به وضعیت ستمگران در روز قیامت است و می فرماید یوم یعض الظالم علی یدیه یعنی روزی که ستمگر دست خود را گاز میگیرد، و برخی آن را درباره خلیفه اول و دوم میدانند پیاده کند، در مجلسی متوکل از امام می پرسد مراد آیه از آن دو نفر چیست اما امام با زیرکی پاسخ می دهد تو می خواهی آنچه را که خدا به کنایه گفته من به صراحت بگویم؟ این ها شواهدی است که نشان می دهد امام هادی (ع) چگونه در آن شرایط بسیار دشوار با ظرافت و لطایف الحیل، خود را حفظ می کنند که نه مشروعیت حکومت را تایید کنند و نه پرتو امامت خاموش شود.
ببینید یکی از یاران و شیعیان امام هادی (ع) در دستگاه خلافت عباسی کار می کرد و به تعبیری عامل نفوذی شیعیان در دستگاه خلافت عباسی بود به نام محمد ابن عیسی که یکی از یاران امام بود تردید کرد که نکند حضور من در دستگاه متوکل اشکال داشته باشد پس به امام نامه نوشت و از حضرت پرسید درآمد و پولی که من از دستگاه عباسی می گیرم چه حکمی دارد. امام فرمودند آن مقداری از همکاری که به واسطه جبر و زور است ایرادی ندارد اما در غیر این صورت اشکال دارد. آن فرد دوباره نزد امام مطرح می کند که کار کردن من در دستگاه عباسی انگیزه ای به جز ضربه زدن به آن ها ندارد و امام در پاسخ می فرمایند در این صورت همکاری با آن ها نه تنها حرام نیست که پاداش هم دارد، از همین جا می شود فهمید نسبت امام هادی (ع) با عباسی ها چگونه است.
توجه کنیم که امام سی و چهار سال در این روزگار کنترل شدید زندگی کردند و توانستند هم ارتباط با شیعیان را حفظ کنند و هم از طریق سازمان وکالت، قلمرو گسترده شیعه را مدیریت کنند. نکته مهم این جاست که امام در طول حیات پربارشان، عملا شیعیان را برای دوره غیبت آماده می کنند. می دانیم که دوره امامت امام حسن عسکری (ع) شش سال بیشتر طول نکشید و شیعیان می بایست آماده دوره غیبت می شدند و به خاطر این که شیعیان به یک باره وارد این دوره سخت نشوند و آمادگی داشته باشند امام هادی (ع) با تقویت و گسترش سازمان وکالت و ارتباط با امام معصوم به واسطه وکیل و نامه توانستند این گام مهم را در رشد معرفتی شیعه بردارند و آن ها را با تجهیز و رشد فکری وارد عصر غیبت کنند.
نظر شما