به گزارش خبرگزاری شبستان، رمان (قطارِسرِوقت )اولین اثر انتشار یافته از هاینریش بل است . کتاب داستان سربازی آلمانی را روایتست که با قطار از پاریس به سوی لهستان در سفر است. داستان، بر تجربه ی خونین و نفس گیر سربازان آلمانی در جبهه های شرقی جنگ جهانی دوم تمرکز دارد. قهرمان داستان در مسیر جبهه ی جنگ، با دو سرباز آلمانی دیگر شروع به مکالمه می کند و دوستی کوتاه مدتی بین آن ها شکل می گیرد. او همچنین دختری لهستانی به اسم اولینا را ملاقات می کند که با نیرو های پارتیزان ضد فاشیسم همکاری می کرده ؛ اما نظرش در مورد با این همکاری عوض شده …. با پیشروی داستان، مخاطب با تجارب غمانگیز سربازان و تأثیرات به جای مانده از جنگ بر آن ها، آشنا می شود. آندریاس، نظری منفعلانه در مورد درگیری اش در جنگ دارد و اجتناب ناپذیری مرگ در سراسر روایت داستان به شکلی تراژیک سایه افکنده است.
در ابتدای این اثر می خوانیم: وقتی که آنها در آن پایین به زیرگذر تاریک قدم مینهادند بر فراز سرشان صدای عبور قطار را میشنیدند که روی ریلها میچرخید و صدای رسایی که از پشت بلندگو با لطافت خاصی می گفت: «قطار سربازانی که به مرخصی آمدهاند از پاریس، پرسمیزل…» بعد آنها از پلهها به سوی سکوی راهآهن بالا رفتند و جلوی یکی از واگنهایی که مسافران با چهرهای خندان از آن پیاده میشدند ایستاده، مسافرانی که بارشان مملو از بستههای بزرگ بود. سکوی راهآهن خیلی سریع خالی شد. جایی پای پنجرهها دخترکی یا زنی یا پدر ساکت و تلخرویی ایستاده بود… و صدای رسا دوباره گفت که مسافرین عجله کنند، قطار سروقت حرکت میکند.
کشیش با ترس از سرباز پرسید:
– چرا سوار نمیشی؟
سرباز با حیرت جواب داده بود:
_چگونه؟
– من میتوانم خود را زیر قطار پرتاب کنم… من میتوانم از خدمت فرار کنم…. چگونه؟ توچه میخواهی؟… من میتوانم و میتوانم دیوانه شوم… همانطور که حقم است. این حق مسلم من است که دیوانه شوم. من نمیخواهم بمیرم. این وحشتناکتر از همه است که نمیخواهم بمیرم!...»
«قطار سر وقت» رمانی از«هاینریش بل» با ترجمه سارنگ ملکوتی را موسسه نشر نگاه چاپ کرده است.
نظر شما