به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: هشتم مردادماه مصادف است با روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی که او را به شیخ اشراق، شیخ شهید، شیخ مقتول نیز یاد می کنند.
او را بنیانگذار فلسفه اشراق می دانیم. نظریه فلسفی سهروردی این بود که هستی غیر از نور چیزی نیست و هرچه در جهان است و بعد از این به وجود میآید، نور است، لذا جهان جز اشراق نیست. اما بعضی از نورها رقیق است و برخی غلیظ و برخی از انوار ذرات پراکنده دارد و پارهای دیگر دارای ذرات متراکم است و همانگونه که نورهای قوی بر ضعیف میتابد نورهای ضعیف هم به سوی انوار قوی تابش دارد. انسان هم از این قاعده مستثنا نیست و به دیگران میتابد، همانگونه که نورهای دیگران به او میتابد. به مناسبت اینکه از انسان به دیگران نور تابیده میشود انسان فیاض است و میتواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود.
سهروردی را در زمان حیات متهم به بیان سخنانی خلاف اصول دین کردند و از او شکایت نزد ملک ظاهر بردند و علمای حلب خون شیخ سی و هشت ساله را مباح شمرده، در نهایت شیخ را به زندان افکندند و او در همانجا از دنیا رفت. برخی علت مرگ او را گرسنگی عنوان کرده اند با این حال در مورد علت اصلی وفات او اطلاعات دقیقی در دست نیست.
از این رو، بر آن شدیم در سالروز بزرگداشت آن بزرگ مرد، دیدگاه های فلسفی وی و تاثیر فلسفه اشراق را در دنیای امروز بررسی کنیم. برای این منظور با دکتر مهدی عباس زاده به گفت وگو نشسته ایم. وی مطالعات و پژوهش های متعددی را در مورد سهروردی داشته است. از جمله آثار او می توان به کتاب «نظام معرفت شناسی اشراقی سهروردی» اشاره داشت.
حاصل این گفت وگو را در ادامه می خوانید:
سهروردی و فلسفه او که به نام فلسفه اشراق می شناسیم چه جایگاهی در نظام فکری و فلسفی ایران و اسلام دارد؟
جایگاه سهرودی با توجه به سیر تاریخ فلسفه اسلامی قابل مطالعه و بررسی است. ما به لحاظ تاریخی در سنت فلسفه اسلامی سه دسته عمده از متفکران را داریم؛ اگرچه برخی معتقدند که می توانیم آنها را به چهار دسته تقسیم کنیم.
این سه دسته عبارت اند از: 1. فلاسفه مشاء که به لحاظ فکری پیرو و ادامه دهنده سنت فلسفی ارسطو هستند و روش عقلی محض را پی می گیرند و برهان را بهترین روش در کشف حقیقت می دانند. این جریان که به ویژه با فارابی و ابن سینا در قرن سوم و چهارم آغاز می شود سنتی است که به لحاظ تاریخی مقدم بر دو یا سه سنت بعدی است که مطرح خواهم کرد.
2. سنت دوم که در طول تاریخ فلسفه اسلامی شکل گرفته است، سنت اشراقی نام دارد. جریان اشراق که در قرن ششم با سهروردی در عالم اسلام پدید می آید یک نوع واکنش به جریان مشایی است یا اگر بخواهیم خوش بینانه تر سخن بگوییم به قصد رفع نقایصی که در سنت مشاء وجود داشت، جریان اشراق شکل گرفت. این جریان اتفاقا عقل را تایید می کند (بر خلاف آنچه که بعضا شنیده می شود که فلان شخص اشراقی است و کاری با عقل ندارد).
جریان اشراقی عقل را تایید می کند ولی معتقد است که ساحتی ورای عقل وجود دارد که عقل را چندان توان دستیابی به آن نیست و آن ساحت عبارت است از ساحت شهود؛ لذا روشی که در فلسفه اشراق به کار می رود ترکیبی از روش عقلی و روش شهودی است، اگرچه برتری با شهود است، یعنی جایی که بین عقل و شهود اختلافی باشد جانب شهود گرفته می شود. بنابراین، در فلسفه اشراق هم به عقل و برهان و هم به کشف و شهوداتِ امثالِ عرفا اهمیت داده می شود. با این بیان روشن می شود که سهروردی به شدت تحت تاثیر عرفای اسلامی است و خود او نیز صریحا از برخی عرفا نظیر بایزید و حلاج و خرقانی نام می برد.
3. اما جریان سوم جریان صدرایی است که ملاصدرا و شاگردان او از قرن دهم و یازدهم به بعد ایجاد کردند. حکمت متعالیه ترکیبی از سه- چهار جریان است که یکی از آنها جریان اشراقی است. من بر این باور هستم که اشراق دو معنا دارد: یکی معنای خاص کلمه و دیگری معنای عام کلمه. اشراق در معنای خاص همان مکتب سهروردی و شاگردان وی (مانند شهروزری و قطب الدین شیرازی و ابن هروی و ...) است. اما اشراقی به معنای عام به کسی گفته می شود که لزوما پیرو مکتب یا شاگرد سهروردی نیست، بلکه حتی بر آرای سهروردی نقد هم وارد می کند ولی با این حال تحت تاثیر فضای اشراقی قرار دارد.
ملاصدرا جزو این دسته دوم قرار می گیرد، لذا می بینییم که در اثر معروف خود و تعلیقاتی که بر شرح حکمت الاشراق قطب الدین شیرازی نوشته است، سهروردی را به تفصیل و از جهات مختلف نقد می کند.
از همین جا می خواهم منتقل شوم به اهمیت کار سهروردی، چراکه بعد از سهروردی اکثر فلاسفه شیعه به معنای عام اشراقی هستند از ملاصدرا تا عصر حاضر و روزگار ما. ملاصدرا، حاجی سبزواری، علامه طباطبایی(ره)، استاد شهید مطهری و آیت الله جوادی آملی نیز به نظر میرسد که اشراقی به معنای عام هستند. آنها سهروردی را در همه مباحث تایید نمی کنند ولی تحت تاثیر فضای اشراقی هستند و اشراقی فکر می کنند، هم به عقل بها می دهند هم به کشف و شهود ولی ملزم به یافته های سهروردی نیستند. این جریان بسیار مهم است و بعد از سهروردی، جریان فلسفی به این سمت است.
4. جریان چهارم که برخی معتقدند ذیل سنت صدرایی قابل تعریف است، جریانی است که به آن «فلسفه نوصدرایی» می گویند، علامه طباطبایی(ره) و شاگردان ایشان تا علامه جوادی آملی جزو این دسته اند. البته برخی معتقدند جریان نوصدرایی را نمی توان مستقل مطرح کرد و به عنوان جریان چهارم دانست بلکه این جریان نیز ذیل جریان صدرایی جای دارد.
به هر حال بعد از سهروردی یک چنین اتفاقی می افتد و کل جریان فکر فلسفی در عالم شیعی به این سمت و سو می رود. منظور ما از جریان فلسفی که تحت تاثیر سهروردی است به ویژه جریان اسلام شیعی است.
البته برخی از متفکران غیر شیعی نیز از سهروردی تاثیر گرفته اند از جمله ابن عربی که در قرن ششم و هفتم در بحث عالم مثال یا خیال منفصل دیدگاه هایی مشابه با شیخ اشراق داشته است.
نقد ملاصدرا به سهروردی عمدتا در چه موضعی است؟
اما از جمله مباحث ملاصدرا در نقد سهروردی موضوعی است که در این مجال مطرح می کنم. البته تعداد نقدهای ملاصدرا بر سهروردی بسیار زیاد است ولی از محوری ترین آنها بحث نسبتِ نور و وجود است. سهروردی فلسفه اش را با بحث نور و ظلمت آغاز می کند.
سهروردی اشاره می کند که من این را از حکمت خسروانی وام گرفته ام. حکمت خسروانی، حکمت ایرانیان باستان است، پس ما سهروردی را احیاءکننده حکمت خسروانی می دانیم. او اولین فیلسوف اسلامی محسوب می شود که به صورت جدی به سنت تفکر ایران باستان و زرتشت توجه می کند.
البته سهروردی از یونان باستان نیز تاثیر گرفته است. به هرحال وقتی که صحبت از فلسفه و فیلسوف می کنیم ناچاریم سراغ یونان باستان برویم، از یافته های پیش- سقراطیان گرفته تا افلاطون و ارسطو و پیروان آنها. سهرودی در آثار خود صراحتاً به هرمس و فیثاغورث و افلاطون و حتی برخی مواقع با اینکه مشایی نیست به ارسطو اشاره می کند.
در هر حال سهرودی فلسفه اش را بر مبنای نور و ظلمت پایه ریزی و همه چیز را بر این مبنا تقسیم می کند و می گوید هر چیزی یا نور هست یا نور نیست، آنکه نور نیست از سنخ ظلمت یا تاریکی است.
سهروردی ماده را از جنس تاریکی می داند. از همین جا نقد اصلی ملاصدرا به سهروردی شکل می گیرد. حرف ملاصدرا این است که خوب بود سهروردی هم توجه می داشت که نور همان وجود است. ملاصدرا تصریح می کند نور که سهروردی از آن سخن می گوید همان است که من در حکمت متعالیه به آن «وجود» می گویم. از اینجاست که ملاصدرا راهش را از سهروردی جدا می کند.
من معتقدم سهروردی را باید جزو اصلات نوری ها حساب کنیم. ملاصدرا نیز طبعا نظریه پرداز اصالت وجود است.
اشاره داشتید به حکمت خسروانی و جایگاهی که نزد سهروردی داشت، در این مورد بیشتر توضیح دهید.
با ورود دین جدید و پذیرش آن از سوی هر ملتی، طبعا دین های قبلی خواه ناخواه تحت شعاع قرار می گیرد و این اتفاق یک امر طبیعی محسوب می شود که در طول تاریخ وجود داشته است. در مورد ایران نیز با فتحی که در قرون اولیه اسلامی انجام شد عملاً چنین اتفاقی افتاد. تا قبل از آن تفکر رایج در ایران تفکر زرتشتی بود که البته دینی توحیدی به حساب می آید.
در اینجا باید تذکر دهم که اسلام دین زرتشت را به عنوان دین توحیدی و آسمانی معرفی می کند و مسلمانان زرتشتیان را اهل کتاب می دانند. دین زردشت غیر از مانویت است. در مانویت دو منشا برای خلق عالم داریم که شامل منشا اهورایی و منشا اهریمنی است و این دو در عرض هم مطرح هستند. یکی خالق خوبی ها و نیروهای خیر و دیگری خالق بدی ها و نیروهای شر است. این دو مرتبا با هم در جنگ و ستیز هستند و گاهی غلبه با این و گاهی غلبه بر آن دیگری است.
در دین زرتشت چنین بحثی نداریم. در دین زردشت یک منشا برای هستی داریم و آن اهورا مزدا است و از او دو دسته نیرو صادر می شود یعنی نیروهای خیر و نیروهای شر که البته غلبه نهایی در دین زردشت بر نیروهای اهورایی و خیر است.
باید توجه داشت که تفکرات ایران باستان فقط منحصر به زرتشت نبوده است. یک سری مباحثی وجود داشته که به صورت سینه به سینه منتقل شده و به شکل مکتوب نگهداری نشده است. این بحث های شفاهی سینه به سینه نقل شده و در زمان سهروردی قطعا به شکل مباحث رمزگونه وجود داشته است.
از سوی دیگر سهروردی در روستایی به نام سهرورد به دنیا می آید که نام پارسی اش ظاهرا سوره برد است. این روستا نزدیک منطقی ای به نام شیز قرار داشته که در زمان سهروردی مقر زردشتیان بوده است و آتشکده های زردشتی در آن محل بوده و حتی برخی گمان می کنند زادگاه شخص زرتشت بوده است. سهروردی احتمالا از اینجا با تفکرات زرتشتی آشنا شده و شاید افسوس می خورده بر حقایقی که در ایران باستان جریان داشته ولی اندک اندک کم رنگ شده است.
در اینجا باید توضیح دهم که نزد سهروردی بحث بر سر تقابل اسلام و زرتشت و یا تقابل تفکر شیعی و تفکر خسروانی نیست. سهروردی در چنین جایگاهی قرار ندارد که این دو را مخالف یا مغایر هم ببیند. او قطعا به وحدت ادیان الهی معتقد است. آنها را از یک جوهره و خمیره می داند. لذا سخن بر سر جایی است که تعالیم اسلام و ایرانیان باستان به نظر سهروردی یکی بوده، ولی به خاطر غلبه ظاهری و نوع حکومت و مسایل اجتماعی یکی از این دو طبعا دیگری کمرنگ شده است.
سهروردی با این مساله مشکل دارد، او یک ایرانی مسلمان است و به نظر ما شیعی. پس سهروردی می خواهد حقایقی که در تفکر ایران باستان وجود داشته و از نظر اسلام نیز مردود یا مذموم نبوده است را زنده کند و دنبال چنین کاری است و لذا در آثارش گاه اشاره می کند که من احیا کننده حکمت خسروانی هستم. او صراحتا به پادشاهان ایران باستان مانند کیومرث و کیخسرو و فریدون اشاره می کند.
اندیشه سهروردی و فلسفه اشراق برای جهان امروز چه دستاورد و تاثیری می تواند داشته باشد؟
من معتقد نیستم که سهروردی فقط برای ایران معاصر حرف دارد بلکه به فراتر فکر می کنم. ما باید در این مقطع بررسی کنیم که سهروردی برای دنیا و تفکر فلسفی غرب و شرق چه حرفی دارد.
به نظر من مهم ترین مساله توجه سهروردی به معنویت است و همین نکته مهمترین تاثیر سهروردی برای جهان امروز می تواند باشد. ما صورت خیلی کمرنگی از این توجه را نزد مشاییان می بینیم. اما سهرودی توجه ویژه به این مساله می کند لذا می بینیم که مرتبا از آیات قرآن استفاده می کند. همین که او خدا را «نورالانوار» معرفی می کند کاملا روشن است که به آیه نور اشاره دارد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض مثًلُ نورِه کمِشکات...».
همین مساله توجه به نور (چون منظور از نور نزد سهروردی نور مادی نیست بلکه نور روحانی و معنوی است مانند نوری که خدا یا فرشتگان دارند) جایی است که عنصر معنویت را وارد فلسفه سهروردی می کند. بنابراین، فلسفه در اینجا دیگر عقل محض نیست بلکه عقل به علاوه معنویت است، شهود هم حاصل معنویت است، وقتی انسان به مقام معنوی خاصی می رسد به تناسب از توانایی شهود نیز بهره مند می شود. لذا معنویت نقطه کلیدی پیام سهروردی برای جهان امروز است. اکنون برخی از جریان های مطرح فلسفی غرب، تحت تاثیر جریان فضای قرن بیستم و خصوصا فلسفه های تحلیلی هستند. در برخی از فلسفه های غالب قرن بیستم، مثلا در فلسفه تحلیلی و پوزیتیویسم منطقی، معنویت عملا حذف می شود. ما در آنجا چیزی به نام معنویت و تقدس را نمی بینیم.
سهروردی می تواند اینجا حرف برای گفتن داشته باشد. تفکر تک ساحتی مادی نگرانه می تواند جای خود را به تفکری بدهد که گذشته از ماده، به معنا نیز اهمیت می دهد و ما مسئول این هستیم که این پیام سهروردی را به دنیا برسانیم. من فکر می کنم دانشگاه ما و متفکران ما این وظیفه را بر عهده دارند. ما ممکن است بتوانیم فقدان معنویت را تا حدی با فلسفه سهروردی پر کنیم.
بسط معنویت در دنیا راه هایی دارد ولی به نظرم یکی از راه های آن معرفی فلسفه اشراقی سهروردی است. در سنت فکری ما سهروردی در یک دوره نسبتا طولانی واقعا مظلوم واقع شد و متفکران ما چندان به او توجه نکردند تا اینکه شخصی به نام هانری کربن پیدا شد و همتی کرد و برخی از آثار سهروردی را جمع کرد و او را به ما شناساند!
بنابراین شاید از حدود چهل پنجاه سال اخیر است که دوباره به سهروردی توجه می شود. اما این غربت در مورد مثلا ابن سینا و ملاصدرا مصداق ندارد. لذا جامعه علمی ما باید بیشتر به سهروردی توجه کند. ظرفیت سهروردی برای تحقیق بسیار بیشتر از مقداری است که اکنون شاهد آن هستیم.
نظر شما