مشق عشق و انتظار در ازدواج به  سبک شهدا

مرور بر خاطرات و زندگینامه شهدا و همسران شان به ویژه روایات هایی که از ازدواج خود مطرح می کنند، نشان می دهد مهدی باوری و مهدی یاوریِ آنها در همه ابعاد زندگی شان تجلی داشته است.

به گزارش خبرنگار مهدویت و غدیر خبرگزاری شبستان: مهدی باوری و مهدی یاوری نه محدود به زمان و مکان است نه محصور در اعمال و رفتارهای خاص، یعنی اینطور نیست که فقط در دعاها و مناجات هایمان به امام عصر(عج) باور داشته باشیم و خود را منتظر بدانیم بلکه در هر لحظه، در هر تصمیم و در هر ثانیه می توان با فکر، گفتار و کردار هم باور به حضور امام حی و غایب را نشان داد و هم ایشان را یاوری کرد.

این کاری است که در طول تاریخ بارها و بارها از سوی مردان و زنان مهدی باور و مهدی یاور انجام و راهگشای تاریخ شده است... شهدا ازجمله همین مهدی یاوران اند که در جزء جزء زندگی شان این روحیه و باور را به عمل تبدیل کردند و این چنین چراغ فروزان انسان ها در طول تاریخ شدند.

ازدواج شهدا هم از این روحیه مستثنی نبوده است چنان که مروری بر خاطرات و زندگینامه شهدا و همسران شان این مهم و سبک زندگی منتظرانه را نشان می دهد؛ از این رو به مناسبت فرا رسیدن یکم ذی الحجه، سالروز ازدواج آسمانی حضرت امیرمومنان امام علی(ع) و حضرت صدیقه کبری(س) مروری داشته ایم بر ازدواج های بی تکلف و ساده اما منحصربفرد برخی از شهدای دفاع مقدس و نیز شهدای مدافع حرم تا درسی باشد برای آنها که می خواهند مهدی باور و مهدی یاور باشند.

 

شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی
 

 

Image result for ‫شهید بابایی‬‎

 

 

صدیقه حکمت، همسر شهید عباس بابایی در مورد زندگی مشترک خود با آن شهید و ویژگی های اخلاقی آن مجاهد فی سبیل الله گفت: تواضع، فروتنی، صداقت و ایمان ایشان زبانزد همه بستگان و اطرافیان بود. به صله رحم توجه خاصی داشت و احترام گذاشتن به بزرگ ترها، خواه آشنا بود و یا غریبه، و دلجویی از افراد مسن خانواده و اطرافیان خصوصاً احترام به پدر و مادر از خصوصیات بارز ایشان بود.

 

وی در مورد آن دسته از خصایص شهید بابایی که در زندگی مشترک بارز بوده و نقش پررنگ تری داشتند، گفت: اوایل زندگی که سن من کم بود و روحیه بسیار حساسی داشتم، اگر اختلاف نظری در زمینه مسایل زندگی پیش می آمد و می خواستم برخلاف میل ایشان عمل کنم؛ سعی می کرد با صحبت های شیرین و مثال های زیبا مرا اقناع کند و من هم با توجه به شناختی که از ایشان داشتم، می پذیرفتم.

 

همسر شهید بابایی ادامه داد: بسیار حساس و خوش برخورد بود و سعی می کرد لحظات کوتاهی را که در کنار خانواده و همسر و فرزندانش حضور دارد، با شیرین زبانی های لهجه قزوینی و بازی ها کودکانه با فرزندان آن ها را خوشحال کن، همین برخوردها بود که نبودنش را جبران می کرد. همیشه دوست داشت که لب ما خندان باشد.(1)

 

حکمت تصریح کرد: در دوره عقدمان در دانشسرای مقدماتی تحصیل می‌کردم. مدت کمی مانده بود تا ازدواجمان. عباس به من یک پالتو پوست هدیه داد که خیلی زیبا و گران‌قیمت بود. طبیعی بود که از این هدیه خوشحال شوم اما از این کارش تعجب کردم و به او گفتم: «عباس، این پالتو پوست خیلی زیبا و گران است. شما که به دنبال این چیزها نیستی، پس چرا برای من خریدی؟».

چند روزی گذشت. عباس مرا به خانواده‌ای فقیر معرفی کرد. وقتی با آن خانواده صحبت کردم، با خود گفتم باید این پالتو را به این خانواده بدهم. اما چون هدیه بود و برای من ارزشمند، با عباس مشورت کردم و گفتم: «عباس، یک چیزی بگم؟» او لبخندی ‌زد و گفت: «خب بگو چیه؟» گفتم: «من که می‌دانم تو متوجه شدی؛ اما چون احساس کردم هدیه‌ای که به من دادی خیلی ارزشمند است، می‌خواهم آن را به خانواده فقیری که معرفی کردی، بدهم». اشک از چشم‌های عباس جاری شد، خدا رو شکر کرد و گفت: «ممنونم از تو» به او گفتم: «من فکر کردم تو ناراحت می‌شوی؟ و فکر می‌کنی برای من بی‌ارزش بوده که می‌خواهم آن را ببخشم».(۲)

 

فرمانده شهید مهدی باکری

 

Image result for ‫شهید باکری‬‎

 

صفیه مدرس، همسر شهید باکری نیز در مورد آشنایی خود با شهید گفت: شهید باکری اولین خواستگاری بود که با او صحبت کردم. ما با خانواده آنها هیچ آشنایی و شناختی نداشتم. البته حمید آقا را دیده بودم. اوایل انقلاب که خانم ها و آقایان را برای شناخت اسلحه آموزش می دادند من برای آموزش ثبت نام کردم که حمید آقا مربی ما بود. خواهرشان را هم در واحد فرهنگی جهاد دیده بودم که برای تبلیغ می رفتیم اطراف ارومیه. یکبار کارخانه قندی را یکی نشانمان داد و گفت اینجا منزل خانواده باکری است که یکی از پسرهایشان در انقلاب شهید شده.

 

وی در مورد اولین بار که همسرش را دیده بود، اظهار کرد: اولین بار او را در تلویزیون دیدم، نشسته بودم پای تلویزیون داشتم بافتنی می بافتم. فکر می کنم خانمی با او مصاحبه می کرد چون اصلا سرش را بالا نمی آورد. یک لحظه همین که بافتنی می بافتم به صورتش نگاه کردم گفتم تو رو خدا ببین کی را گذاشتند شهردار، بلد نیست دو کلام حرف بزند. از صحبت هایشان فهمیدم دارند با شهردار مصاحبه می کنند. جوان محجوبی بود و شمرده شمرده حرف می زد. اصلا نگاه نکردم ببینم اسمش چیست.

 

مدرس ادامه داد: در دوره شهردار شدنش یک شب آمد خانه ما. ماجرا هم این بود که چون شهرداری تعداد زیادی تخته فرش بوده و آنها می خواستند یک کارشناس بیاورند تا قیمت گذاری کند، برادرم به آقا مهدی می گوید شوهر خواهر من فرش فروشی دارد. او را بردند فرش ها را قیمت گذاری کرد و باز شام آمدند خانه ما که این بار هم او را ندیدم. مهدی با توجه به اینکه وضع زندگی ما را دیده بود و پدرم را شناخته بود و فهمیده بود با اینکه در این خانه دختر است اما هیچ وقت جلو نیامدند خوشش می آید. او هم در مورد این مسائل علی رغم اینکه در خانواده بازی بود اما تعصب داشت.

 

وی در مورد مهریه و خرید ازدواج خود گفت: در اولین مغازه که وارد شدیم من به قیافه حلقه ها نگاه نمی کردم بلکه می دیدم کدام ارزانتر است. نهایت یک حلقه 800 تومانی انتخاب کردم. مهدی در راه گفت در رابطه با مهریه صحبت نکردیم، نظر شما چیست. خانواده قبلا نظرم را می دانستند. به او گفتم هر چه شما بگویید. گفت یک جلد قرآن و یک کلت کمری من، مهریه شما. گفتم به خدا قسم نظر من هم همین بود. هر دو از اینکه یک نظر داشتیم تعجب کردیم.(۳)

 

اما مدافعان حرم آنهایی که انتظار و صبر را در مکتب بانوی دمشق مشق کردند و از ساقه تا صدر زندگی شان بوی توجه به امام عصر(عج) می دهد این عطر و بو را به خوبی در ازدواج و زندگی خانوداگی شان هم می توان دید در ادامه شمه ای از نحوه ازدواج دو تن از این شهدا را نیز مرور کرده ایم.

 

شهید محسن حججی

 

 

Related image

 

همیشه طلب زندگی مهدوی را داشتم

 

زهرا عباسی، همسر شهید مدافع حرم محسن حججی  در مورد زندگی و ازدواج خود، اظهار کرد: همیشه طلبش را داشتم؛ طلب مسیر زندگی مهدوی را. اگر ماجرای آشنایی ما را کسی از محسن می‌پرسید، می‌گفت: ما بواسطه شهدا با هم آشنا شدیم، حالا من هم همان را می‌گویم: ما بواسطه شهدا آشنا شدیم. من در یک نمایشگاه که مربوط به دفاع مقدس و بزرگداشت شهدای این دوران بود، کار می‌کردم، همسرم هم در یک دوره‌ای آنجا با ما همکار شد، همدیگر را دیدیم و به قول ‌محسن، این شهدای دفاع مقدس بودند که واسطه آشنایی ما شدند.

 

وی در مورد ویژگی های شهید حججی و عواملی که سبب شد با آن شهید زندگی مشترک خود را آغاز کند، گفت: همیشه از خدا می‌خواستم که کسی را در مسیر زندگی ‌من بگذارد که حضرت زهرا(س) تائیدش کرده باشد، این آرزوی قلبی‌ام بود و وقتی محسن را دیدم، با تمام وجودم حس کردم که دلش یک جور خاصی با اهل بیت(ع) است، حس کردم اگر یک نفر باشد که حضرت زهرا(س) در این دوره و زمانه بخواهد تائیدش کند،‌ همین محسن است، همین طور هم شد حالا می‌بینم که حضرت زهرا (س) هم ایشان را تایید کرد.

 

عباسی در مورد علقه همسرش به شهادت اظهار کرد: موقعی که به‌ خواستگاری من آمد هنوز عضو سپاه نبود، یعنی بحث مبارزه و… هنوز در زندگی‌اش مطرح نشده بود، با این حال علاقه زیادی به شهادت داشت. یادم است سر سفره عقد که نشسته ‌بودیم، به من گفت: «الان فقط من و تو ، توی این آینه مشخص هستیم، از تو می‌خواهم که کمک کنی من به سعادت و شهادت برسم.» من هم همانجا قول دادم که در این مسیر کمکش‌ کنم. در این چند سال هم همیشه همه تلاشم این بود که این خواسته‌ای را که سر سفره عقد از من داشت، انجام بدهم. حتی خودم از او خواستم که اگر امکان دارد، عضو سپاه بشود. گفتم خیلی دوست دارم همسرم سپاهی باشد. محسن چون خودش هم علاقه داشت، از این پیشنهاد استقبال کرد فقط گفت: «زهرا اگر من این مسئولیت را قبول کنم، هر جایی که اسمی از اسلام بیاید، می‌روم و از اسلام دفاع می‌کنم، چه مرزهای کشور خودمان باشد، چه یک کشور دیگر… تو با این قضیه مشکلی نداری؟» گفتم نه… مشکلی ندارم.(۴)

 

همسر شهید مدافع حرم محسن حججی همچنین درباره مهریه اش بیان کرد: آقا محسن از من در مورد مهریه پرسیدند و اینکه نمی‌توانند متعهد به مهریه بالا شوند. گفتند اگر مهریه ۱۴ سکه باشد، خیلی راضی‌ام و البته دلم می‌خواهد حضرت زهرا(س) هم راضی باشند. من در جواب‌شان گفتم نگران نباشید؛ خوشحال‌تان می‌کنم.

روزی که برای مهربرون بنده آمدند هیچ کسی اطلاع نداشت قرار است چه مهریه‌ای گرفته شود. من در همان جلسه برگه‌ای که از قبل نوشته بودم را به پدرم دادم و گفتم این را بخوانید. من این مهریه را می‌خواهم.

مهریه ای که من نوشته بودم، یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن، ۱۲ شاخه گل نرگس به نیت امام زمان(عج)، ۱۴ مثقال نمک به نیت نمک زندگی، ۱۲۴ هزار صلوات و حفظ کل قرآن با ترجمه برای همسرم بود.

بیشترش را حفظ بودند. صلوات‌ها را هم فرستادند. ولی خب دفعه اولی که خواستند به سوریه بروند؛ من کل مهریه‌ام را به آقامحسن بخشیدم. چون ارزشش برای من بیشتر از این حرف‌ها بود.(۵)

 

شهید مدافع حرم عبدالله باقری

 

Image result for ‫شهید عبدالله باقری‬‎

 

همچنین، فاطمه شانجانی، همسر شهید مدافع حرم عبدالله باقری، در مورد معیارهای خود برای ازدواج گفت: صداقت، ایمان و اخلاق خیلی برایم مهم بود، چون بقیه چیزها در زندگی، حل می‌شود. کسی که ایمان داشته باشد، همه چیز را با هم دارد.

 

وی تصریح کرد: روز خواستگاری حدود 5 دقیقه با هم صحبت کردیم و من گفتم:«اخلاق و ایمان برایم مهم است» و ایشان هم از نوع کار خود صحبت کرد و گفت:«کارم، مشکلات خاص و خطرات خود را دارد. شیفت و ماموریت هم دارم» و همه مسائل کاری خود را با من در جریان گذاشت. البته چون پدرم سپاهی بود، مقداری با نحوه کارش آشنایی داشتم. آقا عبدالله در سپاه انصار کار می‌کرد. از سال 79 وارد سپاه شده و آن زمان، در تیم «رهایی گروگان» بود. به من گفت:«هر اتفاقی پیش بیاید، کارم همین است و برای دفاع می‌روم» من هم گفتم:«مسئله‌ای ندارد، چون بالاخره واجب است.» پدرم هم در همین شغل بود و اکثر دوران 8 سال جنگ تحمیلی را در جبهه‌ها، رزمنده بود.تقریبا تا سن  5-6 سالگی‌ام، پدرم در جبهه بود و اکثر اوقات پدر را نمی‌دیدم و وقتی که بعد از چند وقت برمی‌گشت، خیلی خوشحال می‌شدم و با این شرایط و سختی‌ها کاملا آشنایی داشتم.

 

شانجانی در مورد مراسم و مهریه اش اظهار کرد: خیلی ساده، خوب و در حد معمول بود. مهریه‌ام هم بر اساس حروف ابجد، 157 سکه بود. روزی  برای مراسم عقدمان رفته بودیم، به من گفت:«زمان عقد، دعا برآورده می‌شود، من یک آرزو دارم که دعا کن برآورده شود» ولی آن موقع نگفت که دعایش چی هست و من هم با این که نمی‌دانستم آرزویش چیست، دعا کردم. بعد از تمام شدن خطبه عقد، پرسیدم چه آرزویی داری که گفت: «آرزویم این بود که شهید شوم.» من از این که همچین عقیده‌ای داشت، خوشحال شدم.(۵)

 

پی نوشت ها:

1-گفت وگو با همسر شهید بابایی،مجله نامه جامعه، سال 1384،شماره ۱۰ و ۱۱؛

۲-گفت وگوی خبرگزاری فارس با همسر شهید بابایی، ۱۳۹۱/۰۶/۰۸

۳- گفت وگو با همسر شهید باکری،سایت مشرق، 26اسفند ۱۳۹۶

۴-گفت وگو با همسر شهید حججی، روزنامه جام جم،21 مرداد ۱۳۹۶

۵-گفت وگو خبرگزاری ایسنا با همسر شهید حججی، ۲۸ مرداد ۱۳۹۶

۶-گفت وگوی خبرگزاری تسنیم با همسر شهید باقری، ۱۹ مهر ۱۳۹۵

کد خبر 721420

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha