به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: نشست «فیلم و فلسفه» با محور نقد و بررسی فیلم «راه رفتن روی سیم»، ساخته احمدرضا معتمدی که هم اکنون روی پرده است، یکشنبه، 18 شهریور ماه به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به میزبانی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
بنابر این گزارش، احمدرضا معتمدی، کارگردان فیلم «راه رفتن روی سیم» در این نشست طی سخنانی اظهار کرد: همان طور که سینمای ما به ابتذال کشیده شده است، طبیعتا نقد سینمایی هم در چنین وضعیت مضیقی به سر می برد و اکنون آثار مهم هنری مان درست مورد نقد و بررسی قرار نمی گیرد.
وی ادامه داد: نمونه بارز آن، از دست رفتن عباس کیارستمی بود که او را نشناختیم و نفهمیدیم اما غربی ها شناختند و ما با این ادعا که جشنواره های خارجی صرفا به آثار سیاسی جایزه می دهند، حتی نتوانستیم بفهمیم که کارهای او سیاسی نیست.
این کارگردان تصریح کرد: واقعا هم برای من مهم نیست که کیارستمی جایزه نخل طلای کن را گرفته بلکه این اهمیت دارد که فیلسوفی مثل «ژان لوک نانسی» که «دریدا» آنگونه از او تقدیر می کند در مورد کیارستمی کتاب می نویسد و از او وقت مصاحبه می گیرد. یکبار دکتر دینانی گفت «ژان لوک نانسی» در فرانسه به من گفت: می خواهم کیارستمی را ببینم، بعد دکتر دینانی از من سوال کرد، کیارستمی کیست؟
کارگردان «راه رفتن روی سیم» با بیان اینکه کیارستمی کسی است که آثارش در کشور مهجور مانده، اظهار کرد: در دهه شصت چند کار از او اکران و نمایش داده شد ولی باقی کارهایش را ندیدیم، کیارستمی تنها کسی از ایران است که مثل «سهراب شهید ثالث» قبل از انقلاب به تاریخ سینما پیوست به این معنا که او کسی بود که به حجم سینما و تفکر سینمایی اضافه کرد.
وی در بخش دیگری از مباحث خود اظهار کرد: من همواره متوسل به اساتید اندیشمند برای آثارم شده ام و در این مجال می خواهم از چند دغدغه خود صحبت کنم. در این فیلم از یک واقعه کاملا مستند که در حوزه فرهنگ و هنر اتفاق افتاده، گرته برداری شد ولی بحث سر آن است که وقتی داریم درباره بحران هویت نسل جوان صحبت می کنیم، باید دقت کنیم که این بحران چه بحرانی است.
معتمدی ابراز کرد: من در این فیلم دنبال آن بودم که از قِبَل این حادثه ای که اتفاق افتاده، بگویم این بحران یک بحران زبانی است، یعنی زبان دچار بحران شده که هویت ما دچار بحران شده است. یک قوم و امتی که تکثر زبانی داشته و با زبان معماری، زبان موسیقی، زبان شعر، زبان نقاشی صحبت می کرده است اکنون همه چیز از او گرفته شده البته نه به آن معنا که اگر شعر بگویید شلاق می زنند بلکه به این دلیل که معلمی وجود ندارد و این مولفه ها تعلیم داده نمی شود.
وی تاکید کرد: برای مثال در حالی که نخستین فیلسوف جهان اسلام «یوسف بن اسحاق» رساله در موسیقی دارد و اولین مکتب فلسفی در اسلام «اخوان الصفا» بود که در آن مکتب پنج فصل مهم در مورد موسیقی وجود داشت و همچنین در حالی که بعدها «الکبیر» فارابی آمد که در باب موسیقی بود یا ابن سینا که اصول مختلفی درباره موسیقی نوشته است، ناگهان این رویه در زمان صفویه متوقف می شود در حالی که تا پیش از آن ما یک موسیقی علمی دقیق داشتیم اما اکنون با این زبان ناآشنا هستیم.
این کارگردان در پایان خاطرنشان کرد: قصدم این نیست که بگویم موسیقی غربی بخشی از مدرنیته غلط است، نمی خواهم بگویم موسیقی سنتی ولاغیر، می خواهم بگویم باید گفت وگو کنیم ولی اول باید زبان خودمان را بدانیم وقتی در زبان خودمان مشکل ایجاد می کنیم، طبیعتا بحران هویت شکل می گیرد.
نظر شما