جنگ ها و صنعت غارتگر، رهاورد علوم انسانی رایج است

حجت الاسلام جمالی گفت: باید یک تبری علمی از دنیای کفر توسط حوزه و دانشگاه صورت بگیرد. هنوز دلبستگی به دنیای غرب وجود دارد. جنگ ها و صنعتی که در خدمت غارت بشر قرار گرفته همه محصول علوم انسانی دنیای امروز است.

خبرگزاری شبستان، گروه اندیشه به نقل از مفتاح، دون هیچ تردیدی علوم انسانی در گذشته باید شکل اسلامی به خود می گرفت. ضمن اینکه در حال حاضر به دلیل شرایط زندگی و تبدیل دنیا به دهکده جهانی ضرورت به این علم احساس می شود و بیش از پیش محققین، حوزویان و دانشگاهیان می بایست به آن توجه نمایند. با توجه به اهمیت این عرصه از علوم، گفت وگویی با حجت الاسلام «مصطفی جمالی»، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم انجام دادیم که در ادامه متن آن را ملاحظه می کنید:

 

آن چنان که می دانید امروز، روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه می‌باشد، لطفا در ابتدا دیدگاه خود را در باب صلح و توسعه بیان نموده تا در ادامه به بررسی نسبت علوم با این دو مقوله بپردازیم؟

 

مبحث صلح و توسعه و نسبت آن با علم یکی از موضوعات مهمی است که باید در این باب به دقت اندیشید، زیرا علوم چه علوم انسانی و چه مطلق علم رها نبوده و مبتنی بر مبانی و برای غایاتی شکل می گیرند. غایات علم صلح، عدالت، امنیت و است و علوم برای تحقق این امور شکل گرفته اند. کسی که مدعی تمدن سازی است می بایست تفسیری منسجم از این مقولات ارائه دهد. از صلح و توسعه لازم است به چند نکته اشاره کنم: نکته اول، در شناخت این مقولات اجتماعی ـ تمدنی می بایست نگاه ذات انگاری را کنار گذاشت یعنی به گونه ای نباشد با نگاه اصالت ذات انگارانه مدعی شویم این مقولات یک مقومات ذاتی دارند که در همه مکاتب اندیشه ای یکسان است. آن چنان که شاهد هستیم همه مدعیان مکاتب اجتماعی اعم از سوسیالست ها و لیبرال ها مدعی صلح و امنیت می باشند و هر یک هم تفسیری از این مقولات ارائه می کنند. لذا به نظر ما بر اساس مبانی و غایات تفسیر از این مقولات متفاوت می شود، هر چند در مفهوم اجمالی در باب این مقولات همگان هم نظر می باشند. بر این اساس اگر مبنای ما مبنای توحیدی باشد و جریان اداره عالم را بر مدار جریان نظام ولایت الهیه بدانیم تفسیری که از صلح و عدالت داریم با تفسیر مکاتب غربی بسیار متفاوت خواهد بود.

 

نکته دوم، همه مقولات اجتماعی باید در نسبت با هم دیگر دیده شوند و الا تفسیری دقیق از حد و حدود این مقولات ارائه نمی شود. به عبارت دیگر، باید همه مقولات ذیل مفهوم تمدن نوین اسلامی ملاحظه و نسبت آن ها با آن و با دیگر مقولات اجتماعی ذیل تمدن اسلامی ملاحظه شود. لذا نمی شود عدالت را تفسیر کنیم و نسبت آن را با صلح و امنیت و دیگر مقولات اجتماعی نادیده بگیریم. برای مثال تحول در علوم انسانی یک مقوله اجتماعی است و باید نسبت آن با دیگر مسائل اجتماعی در یک نظام دیده شود. در باب صلح و توسعه هم باید نسبت آنها با جهاد، عدالت و دیگر مقولات اجتماعی در ذیل مهندسی تمدن اسلامی بررسی گردد.

 

نکته سوم، به نظر بنده مقولات اجتماعی مانند صلح، جهاد، امنیت و حتی عدالت را باید ذیل مقوله پیشرفت ملاحظه کنیم. به نظر در تمامی مکاتب اجتماعی اصل بر توسعه و پیشرفت است و تمامی امور ذیل آن تحلیل و تفسیر می شوند و به عبارت دقیق تر می توان بیان کرد که همه مقولات اجتماعی از تناسبات توسعه و پیشرفت می باشند؛ بنابراین همه مقولات اجتماعی چون صلح، عدالت و امنیت و نسبت آن با جهاد و امر به معروف و نهی از منکر ذیل پیشرفت تعریف می شوند.

 

اصل پیشرفت و توسعه است، چه در دستگاه اسلامی و چه در دستگاه غیر اسلامی و همه روابط و نسبت های آن مبتنی بر غایات توسعه تفسیر می شوند؛ برای نمونه نظام لیبرال دموکراسی یک توسعه و نظمی را برای جامعه خود در نظر گرفته و مبتنی بر طرح خود، صلح، امنیت و عدالت را معنا می کند و برای آن ساختارهای اجتماعی و حتی بین المللی تعریف می کند؛ بنابراین، همه مقولات اجتماعی از تناسبات مفهوم توسعه و پیشرفت هستند. عدالت تناسبات تحقق پیشرفت و توسعه است. اگر غایت ما از توسعه بندگی خدا باشد در آن صورت تناسبات خاصی را در عالم تعریف می کنیم و اگر هدف لذت و دنیاگرایی باشد تناسبات اجتماعی خاصی تعریف می شود؛ بنابراین، ستون خیمه ای که می توانیم در نظام مفهومی خودمان قرار دهیم مسئله پیشرفت و تکامل است. مبتنی بر این پیشرفت و توسعه است که دیگر مقولات اجتماعی معنا پیدا می کنند.

 

بر همین اساس، عقلانیت و علوم انسانی نیز در خدمت پیشرفت است. اینچنین، علوم اسلامی و غیراسلامی معنا پیدا می کند. علوم اسلامی در خدمت پیشرفت اسلامی، ایجاد بستر خداپرستی و تحقق توحید در عالم می باشند و متناسب با نظام نیازمندی های انسان مومن شکل می گیرند و علوم الحادی متناسب با نظام نیازمندی های انسان مادی، لذت گرا و توسعه تلذذ از دنیا شکل می گیرند. بر این اساس، هرچه جوامع الهی و الحادی به سمت پیچیده تر شدن پیش می روند، مرزهای مفهومی و عینی آنها بیشتر مشخص می شود.

 

حال مبتنی بر این مقدمات در باب مفهوم صلح هم باید این مفوم ذیل مفهوم پیشرفت و در نسبت با دیگر مقولات اجتماعی همچون جهاد و سایر مقولات اجتماعی تبیین گردد. اجمالاً می توان بیان کرد در اسلام اصل بر صلح و سازندگی و سلم است. ۱۴۰ بار از صلح در قرآن سخن به میان آمد. در سوره نساء آمده «الصلح خیر» اسلام چه در درون امت اسلامی و چه نسبت به جوامع غیر اسلامی بنا را بر صلح قرار داد. اگر در کنار صلح سخن از جهاد هم در میان است باید بدانیم که جهاد نیز مقدمه ایجاد صلح است و اصلاً ماهیت جهاد اسلامی با جنگ های خانمان سوز تاریخ بشری همچون جنگ جهانی اول و دوم و جنگ های کنونی دنیا تفاوتی جوهری دارد؛ از باب نمونه به آمار کشت شدگان جنگ های پیامبر توجه نموده و آن را با جنگ های پادشاهان و سلاطین عالم مقایسه کنیم.

 

ما مدعی هستیم جز در پناه اسلام و تسلیم، صلح در عالم امکان ندارد. فقط در پناه توحید، صلح ایجاد می شود و الا از دستگاه شیطان صلح بیرون نمی آید. کسانی که عالم را در محضر خدا می بینند مفهوم ایثار، انفاق، از خود گذشتگی و… برایشان معنا پیدا می کند اما در جامعه ای که اصل خود انسان و رفاه خود او و یا حداکثر رفاه جامعه خود باشد صلح معنا ندارد.

مشکلی که دنیای امروز دارد این است که نگاه توحیدی ندارد. توحید به معنای تسلیم ولایت خداوند و ولایت کسانی که انسان ها را نه برای خود و انباشت سرمایه خود به بردگی می گیرند بلکه آنها را برای رساندن به غایت انسانی و قرب الهی دستگیری می کنند و از همه سرمایه خود در این راه می گذرند. تنها با امام صلح و سلم در عالم امکان پذیر می شود. «انَّمَا خَرَجتُ لِطَلبِ الإِصلاَحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی صلَّی الله علیه و آله»، امام حسین (ع) در مسیر تحقق این اصلاح و صلح و سلم الهی از خون قلب خود گذشتند «بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَه.»

 

بنابر این، بنیان صلح بر این است که انسان خود و جامعه خود را در ذیل ولایت خداوند قرار دهد. هر قدر که انسان تحت ولایت خدا و انبیا و ائمه(ع) قرار گیرد به صلح نزدیک تر می شود. لذا در ولایت کفر و طاغوت اصلا صلح معنا ندارد چرا که آنها عالم را برای خود می خواهند ولی امام، عالم را برای خود نخواسته و می خواهد عالم را به خدا برساند.

 

تمدن غرب امروز هم اگرچه ادعای ایجاد آرامش و امنیت کرده اما می بینیم که بشر امروز به اضطراب رسیده و سردرگم است و همه ارزش های انسانی در دنیای امروزی در زیر چرخ توسعه در حال خردشدن است. نظم و صلح عالم به هم خورده است. لذا توسعه امروز عالم در واقع توسعه نیست، بلکه توحشی منظم و با ماسکی فریبنده است. اگر صلح و آرامش بخواهد در عالم ایجاد شود نیاز به ساختارهایی دارد. مدیریت این صلح و آرامش در عالم باید با بر اساس نگاه توحیدی باشد. اسلام دینی است که طرحی برای کل عالم دارد. بر همین اساس دعوای ما با غرب بر سر مدیریت عالم است و معتقدیم این ساختارهای بین المللی و این حقوق خودنوشته بین المللی دنیا را به صلح و امنیت رهنمون نمی سازد.

 

آیا می‌توان نسبتی بین علوم مخصوصاً علوم انسانی با صلح و توسعه یافت؟

 

دقیقاً بنیان علوم انسانی در همین جا بسته می شود. علوم انسانی به دنبال ایجاد ساختارهایی است که بشر را به صلح و آرامش و امنیت برساند. از این جاست که علوم انسانی در خدمت تحقق آرمان های بشر قرار می گیرد. بر این اساس، اگر بخواهیم علوم انسانی پدید آید باید حتما از طریق توحید شکل بگیرد. لذا گفتمان انقلاب اسلامی مدعی تولید علوم انسانی اسلامی است. علوم انسانی دنیای امروز مبتنی بر نگاه های اومانیستی و سکولاریستی است و نگاه توحیدی ندارد و لذا بنیان علوم انسانی باطل است و هیچ کارآمدی در ایجاد صلح و امنیت حقیقی در عالم ندارند. جنگ ها و صنعتی که در خدمت غارت بشر قرار گرفته همه محصول علوم انسانی دنیای امروز است. جای تعجب است هنوز هم برخی در امکان علوم انسانی اسلامی تشکیک می کنند و حتی برخی هنوز علوم انسانی غربی را تقدیس می کنند.

 

خاستگاه الگوها، ساختارها، قوانین و حقوق و خلاصه همه نرم افزارهایی که عالم را اداره می کنند، علوم انسانی دنیای مدرن امروز است که هرگز نتوانسته است بشر و جوامع را به امنیت، صلح، آرامش و نه آسایش (آن هم تنها برای عده ای خاص) برساند. اگر ما مدعی ایجاد یک جامعه اسلامی و تمدن اسلامی هستیم و می خواهیم جهان را به سمت توحید دعوت کنیم باید علوم انسانی خاص خود و بالاتر شبکه علوم اسلامی را تولید کنیم.

 

توحید اگر بخواهد در عالم حاکم شود و جریان پیدا کند باید همه حوزه های شئون انسان ذیل ولایت الهی قرار گیرند و مدیریت شوند. این مدیریت نیاز به یک شبکه علمی دارد که متناسب با اقتضائات دنیای امروز می بایست مبتنی بر مبانی، غایات و آموزهای اسلامی تولید شود.

 

به نظر حضرتعالی مهمترین مانع عدم تولید این شبکه علمی در جامعه علمی کشور چیست؟

 

به نظر بنده هنوز عمق کار علمی برای جامعه علمی ما مشخص نشده و هنوز انقلاب فرهنگی خوب تفهیم نشده، لذا حوزه های علمیه و دانشگاه ها در تولید علوم انسانی کمکاری شدید داشته اند. به نظر می رسد در گام اول هم باید باور کنیم که تمدن دنیای غرب و علوم آن، تمدن و علومی نیست که بتواند بشر را به آرامش رسانده باشد و باور کنیم که این تمدن رو به افول است. لذا اولین اقدام این است که از علوم غرب دل بکنیم. حوزه ها و دانشگاه های ما باید از دلبستگی به علوم غربی کنده شوند تا اضطرار به تولید علوم اسلامی شکل گیرد. در جامعه علمی کشور هنوز اضطرار به تولید علوم اسلامی شکل نگرفت و ریشه آن هم در این است که مفهوم عمیق توحید و در ادامه آن مفهوم امامت و کیفیت اداره عالم بر مبنای نظام ولایت الهیه به درستی فهم نشده است.

 

باید اضطرار به علم دینی در حوزه و دانشگاه پدید آید. علم به خودی خود تقدس و مطلوبیت ندارد. همه انبیا آمده اند بشر را به عبودیت برسانند. لذا کارآمدی علم باید در نظر گرفته شود. حوزه و دانشگاه باید به عنوان اتاق فکر نظام اسلامی ما مرتبط با نظام اسلامی نظریه تولید کنند. لذا باید یک تبری علمی از دنیای کفر توسط حوزه و دانشگاه صورت بگیرد. هنوز دلبستگی به دنیای غرب وجود دارد.

 

از دیدگاه حضرتعالی مهمترین راهکار در این زمینه چه می‌تواند باشد؟

 

بعد از تبری باید تولی حداکثری به دین داشته باشیم. باید باور کنیم که اسلام برای همه حوزه های زندگی انسان برنامه دارد. این بستگی به ما دارد که بتوانیم اجتهاد کنیم. ما باید تسلیم محض اسلام باشیم و این تسلیم فقط در بعد روحی نیست بلکه در بعد فکری، عقلانی و رفتاری هم نیز باید تسلیم باشیم. عقلانیتی که ذیل توحید شکل می گیرد عقلانیتی غیر از عقلانیت سکولار است. این را باور کنیم که باید عقلانیتی ذیل دین شکل دهیم و جریان علمی کشور را پیش ببریم. امروز برای تولید علوم انسانی اسلامی نیاز شدید به نظریه پردازی جدی داریم و نباید تنها به تبیین مبانی علم دینی بسنده کنیم. باید با تولید روش های تحقیق خاص کیفیت جریان مبانی در حوزه های تخصصی علوم را دنبال کنیم تا زمینه شکل گیری شبکه علوم اسلامی را فراهم آوریم. ما متاسفانه، هنوز به یک نظریه پایه در باب تبیین علم دینی دست پیدا نکرده ایم به این که علم دینی چیست و کجای علم باید دینی شود.

 

هنوز نظریه واحد که جامعه علمی ما آن را بپذیرد و براساس آن بنیان علوم انسانی را شکل دهیم شکل نگرفت. البته در کنار تحقیقات بنیادین می بایست به تحقیقات راهبردی و کاربردی هم پرداخت و همواره در یک رفت و آمد علمی و با آزمون و خطا کم کم شبکه علمی مطلوب را شکل دهیم. به عنوان مثال بر اساس فرمایشات اخیر رهبری باید در باب مقاومت به یک نظریه جامع دست پیدا کنیم و بر اساس آن نظریه وضعیت صلح و امنیت جهانی را باز تعریف و کیفیت جریان آن را در عالم تبیین کنیم.

 

وظیفه دولت و مسئولان در این راستا چیست؟

 

در این باب سخن فراوان است. در اینجا تنها به چند نکته اشاره می کنم. متاسفانه هنوز عمق گفتمان انقلاب اسلامی برای برخی از مسئولین نظام مشخص نشده است. همه مسئولین باید به این باور برسند که بناست انقلاب اسلامی بر مبنای توحید همه شئون جامعه خود را اداره کند و این انقلاب هم خواه ناخواه جهانی خواهد شد. این همت را همه مسئولین باید داشته باشند. باید به این سنت الهی باور داشته باشند که بنیان عالم دنیا بر درگیری دستگاه شیطان و اولیاء طاغوت با دستگاه الهی و اولیاء نور است. بنیان کفر می خواهد عالم را اداره کند. دستگاه شیطان می خواهد عالم را به طرف ظلمت ببرد و دستگاه ایمان می خواهد عالم را به سمت نور ببرد. ساختارها، الگوها و کلاً قوانین و تمام چیزهایی که در دنیای کفر است علم نیست بلکه صرفا اطلاعاتی تولید می کنند و علمی نیست که عالم را به سمت نور ببرد و تنها ظلمتی است که در غالب های زیبا عرضه شده است. هرگز نباید به نرم افزارها، ساختارها و الگوهای دنیای غرب اعتماد کرد. متاسفانه، هنوز مفهوم دین و عمق عمیق انقلاب اسلامی برای مسئولین ما تفهیم نشد. اولین کار این است که این بصیرت باید در جامعه بین مسئولین و بالطبع سایر اقشار مردم همگانی شود.

 

دانشجویان ما باید به گونه ای رشد کنند که اسلام را به عالم بشناسانند و بدانند در کجای انقلاب اسلامی قرار داشته و چه وظیفه ای در تولید شبکه علوم اسلامی دارند. هم اکنون بصیرتی نسبت به گفتمان انقلاب اسلامی وجود ندارد. لذا این گفتمان باید عمیقاً با بصیرت همراه باشد. عَلم انقلاب اسلامی را اهل بصیرت می توانند حمل کنند.

 

سخن پایانی ...

 

سخن پایانی بنده با حوزه های علمیه است که شدیداً کم کار کرده اند. حوزه علمیه همیشه در متن جامعه بوده و دغدغه جامعه و درد مردم را داشت، و با مردم رشد کرد، اما حوزه در زمینه انقلاب اسلامی عقب افتاد. حوزه متناسب با انقلاب اسلامی حرکت نکرده و وظیفه اصلی خود را انجام نداد. هنوز شبهه آخوند حکومتی و حکومت آخوندی در گوشه و کنار حوزه مطرح است. حوزه های علمیه باید اتاق فکر نظام اسلامی باشند. هم اکنون در حوزه ها باید در زمینه فقه حکومتی کرسی های نظریه پردازی و کرسی های درس خارج گذاشته شود تا نظریات ناب از آن استخراج شود.

حوزه همیشه در طول تاریخ به روز بود ولی در انقلاب اسلامی این به روز بودن خود را از دست داد. حوزه باید دستگاه مولد فکر و نرم افزار اداره جامعه باشد در حالی که هم اکنون چنین نیست. حوزه هنوز نظریه ولایت فقیه را به یک ساختار سیاسی تبدیل نکرد. لذا حوزه باید در این بخش حرکت کند و ساختار آموزشی و پژوهشی خود را تنظیم کند.

کد خبر 738795

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha