دلنوشته فاطمه هاشمی از روز رحلت پدر

فاطمه هاشمی در دومین سالگرد ارتحال پدرش، دلنوشته ای از حال و هوای روز فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی را قرائت کرد.

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری شبستان، «فاطمه هاشمی»، فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی در دومین سالگرد ارتحال آیت الله هاشمی رفسنجانی در سالن اجلاس سران، دل نوشته ای به شرح زیر خواند:

 

در پایان روز ۱۹ دیماه سال ۹۵ مانند هر روز قصد رفتن به خانه پدری را داشتم ولی گویی دیگر چنین رفتنی نخواهد بود و من آن را نمی دانستم، خداوندا چه شد که همه سراغ پدر را از من می گیرند، نمی دانم خودم را چگونه به بیمارستان رساندم. در خیابان‌های اطراف بیمارستان جمعیت گریان و مضطربی را دیدم و تنها چیزی که به فکرم خطور نمی کرد رفتن او بود و فقط صدا و نگاه او را در ذهن خود مرور می کردم که امروز چندین بار با او صحبت کردم و دیروز ساعت ها در کنار او بودم.

 

با خودم می گفتم خدای مهربان چه اتفاقی افتاده افتاده و می خواستم که هر چه سریعتر به تو برسم و در کنار او آرام بگیرم اما نمی دانستم که او در کنار خدا آرام گرفته است.

 

با ورود به حیاط بیمارستان خبری را شنیدم که قابل باور نبود، چرا؟ چگونه؟ مگر می شود؟ با خودم می گفتم دروغ است، دروغ... زمانیکه در بالای سر پدر نازنینم رسیدم دیگر همه چیز تمام شده بود و دنیا بر سرم خراب شد، سر او را در بغل گرفتم و از او می خواستم که جوابم را بدهد زیرا هیچگاه نشده بود که او را صدا کنم و جوابی نشنوم، این اولین باری بود که احساس کردم جوابم را نمی دهد.

 

نه این اشتباه بود او باز هم جوابم را داد با لبخندی که همیشه بر لبش بود و با آرامشی که تمام وجودش را پس از ۶۰ سال خستگی و ناآرامی و مبارزه گرفته بود، جوابم را داد و گفت به خداوندی خدا راحت شدم، راحت از این همه نفاق و دورویی، پلیدی و تهمت و افترا، حسادت و خیانت، منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم، تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی، و انگار در حال و هوای آسمانی بود و جمله مولایش علی بن ابی طالب را بر زبان می آورد: فُزت و رَب الكعبه.../

 

 

کد خبر 755647

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha