به گزارش خبرگزاری شبستان از قم، متن کامل بیانات آیت الله جوادی آملی در درس اخلاق پنجشنبه(5آبان) به این شرح است:
اشاره شد که در اسلام سه بخش پیشبینی شده برای تأمین سعادت دنیا و آخرت مردم. بخشی مربوط به احکام و حقّ الله است که در آن بخش فقه و امثال فقه مسئول این کارند و هیچ کس حقّ تسامح و تساهل ندارد. چه اینکه قرآن کریم از این حق خبر داد فرمود: ﴿لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ در دین خدا، قوانین الهی، احکام الهی جا برای سهلانگار، مسامحه نیست نه خود ما سهلانگار باشیم در امتثال، نه جلوی دیگران را بگیریم و آنها را به سهلانگاری وادار کنیم، نه اگر کسی سهلانگار بود ما آرام بنشینیم. باید حدود و احکام الهی آن طوری که هست مطرح بشود.
بخش دوم حقوق متقابل و متعاملی است که انسان ها با یکدیگر دارند. اینجاها اگر کسی چیزی از ما خواست یا ما چیزی خواستیم باید برابر با عدل رفتار بکنیم. اگر کسی نسبت به ما بدرفتاری کرد، حقّی را از ما ضایع کرد، ما میتوانیم برابر با عدل حقّ او را استیفا کنیم ﴿فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ﴾ یا ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ و آیات دیگر. اینها میگوید اگر حقّی از شما ضایع شد برابر با عدل و انصاف آن حقّتان را استیفا کنید.
ولی اگر عدل دو جانبه باشد کشور تأمین است یعنی هیچ کسی از مرز خود تجاوز نکند عدل به خوبی میتواند جامعه را اداره کند ولی اگر عدّهای از مرزشان تجاوز کردند و حقوق دیگران را ضایع کردند، اینهایی که مال باختهاند، حقباختهاند، بخواهند برابر با عدل عمل بکنند جامعه اداره نمیشود، اینجا جای اخلاق است.
این مرز دوم که اگر حقّی از کسی ضایع شد این شخص به استناد این دو آیهای که تلاوت شده بخواهد حقّ خود را استیفا کند یعنی عدل را اجرا کند، حکم ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ را امتثال کند، مشکلات جامعه حل نخواهد شد. نشان او همین پروندههای انباشته چند میلیونی است که در دستگاه قضایی است.
بخش سوم بخش اخلاق است. بخش اخلاق آن است که انسان هم در رابطه خود با خودش که امانت الهی را حفظ بکند. بداند که بسیاری از گوهرهایی که خدا به ما داد برای ما نیست. ما امین آن هستیم. آبروی ما برای ما نیست، ما امین او هستیم. هیچ کس حق ندارد آبروی خود را بریزد. هیچ ملّتی حق ندارد خود را ذلیل و فرومایه کند.
این از بیانات نورانی اهل بیت (علیهم السلام) است که مرحوم کلینی این را در جلد دوم کافی نقل کرده که «إنّ الله سبحانه و تعالی فَوَّض إلی المؤمن اموره کلّها و لم یُفوّض إلیه أن یُذلّ نفسه» خداوند مؤمن را آزاد آفرید؛ اما هرگز به او اجازه نداد که خود را ذلیل کند، فرومایه کند، زیر بار ذلّت برود، آبروی خودش را بریزد، حرفی بزند، چیزی بنویسد، چیزی بخواهد که از عظمت و جلال و شکوه او کم بکند. زیرا آبروی مؤمن برای مؤمن نیست، حقّ الله است و انسان امینِ این حق است نه مالک این. هم رابطه خودش را با خودش برابر اخلاق تنظیم میکند، هم رابطه خود را با خدا در سایه اخلاق تنظیم میکند که میشود بنده او، خاضع او، خاشع او و مانند آن، هم رابطه خودش را با جامعه بر اساس اخلاق تنظیم میکند.
قرآن کریم در این بخش فرمود جامعه را اخلاق اداره میکند. فرمود: ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ در بخش دوم فرمود اگر حقّی از شما ضایع شده است بر اساس ﴿وَجَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ میتوانید عادلانه حقّتان را استیفا کنید ولی بالاتر از عدل و شریفتر از عدل, احسان است که ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾. گاهی به صورت جمله خبری گاهی به صورت جمله انشائی ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ گاهی با جمله خبری ما را تشویق میکند که از راه احسان با جامعه برخورد کنیم. گاهی به صورت امر دستور میدهد که بدی را با بدی پاسخ ندهید: خون به خون شستن محال است و محال.
بدی را با خوبی حل کنید، قهراً طرف برمیگردد شرمنده میشود، عذرخواهی میکند. جامعه با لطافت اداره میشود.
اخلاق در این فصل سوم و بخش سوم جا دارد. اگر کسی بخواهد برابر با عدل عمل کند ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ را عملی کند این دیگر قانون است، اخلاق نیست. ولی اگر خواست بالاتر از عدل که احسان است و در سورهٴ مبارکهٴ نحل ما را به احسانی که برتر از عدل است فراخواند فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾ اگر خواست با این عمل کند وارد حوزه اخلاق میشود و آن اخلاق این است که ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾.
در فضایل اخلاقی انسان دشمنشناسی میکند، آسیبشناسی میکند، اُفت و آفتشناسی میکند. میبیند بدترین دشمن انسان همین نفسی است که در درون انسان است.
همه ما علاقهمندیم که کار خیر انجام بشود ولی اگر این کار خیر به دست دیگری انجام بشود اولِ کارشکنی ماست. این معلوم میشود که ما این هوا را میطلبیم نه آن کار خیر را. خب اگر کار خیر مطلوب ماست دیگری دارد انجام میدهد ما باید تشویق کنیم تشکّر کنیم و دعا کنیم. ولی چون خود ما انجام ندادیم، خود ما مطرح نشدیم، اول کارشکنی ماست.
این بدترین دشمنی است که در درون ما تعبیه شده است که فرمود: «أعدیٰ عدوّک نفسکُ الّتی بین جَنْبَیْک» حضرت فرمود بدترین دشمن آدم آن هوا و هوسی است که در درون آدم تعبیه شده است. اخلاق عهدهدار این قسمت است. اگر کسی وارسته بود دید در جامعه کار خیری اتفاق میافتد تشویق میکند، ترغیب میکند، قهراً کار خیر گسترش پیدا میکند.
چون در آستانه شهادت امام جواد (صلوات الله و سلامه علیه) هستیم یک بیان نورانی از آن حضرت نقل کنیم تا معلوم بشود که افراد در طلیعه امر چه کتابی را بخوانند، سخنان چه کسی را گوش بدهند، از کدام رسانه استفاده کنند.
در قرآن کریم فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ آنهایی که خردمدارند، پژوهشگرند، اهل تحقیقاند، از آنها تشویق به عمل میآورد میفرماید اینها که اهل تحقیقاند مطالعات فراوانی دارند نوشتهها، گفتهها، رسانهها را مطالعه میکنند و میشنوند بهترینش را انتخاب میکنند، این محذوری ندارد برای اینکه او اهل تحقیق است، زود متأثّر نمیشود، قدرت تحلیل دارد، قدرت تحقیق دارد او. مجاز است که هر سخنی را بشنود هر کتابی را بخواند چون قدرت تحلیل دارد.
اما کسی که در اوایل امر اوست، چه حوزوی، چه دانشگاهی، آن قدرت تحلیل را ندارد. او اگر چیزی را بشنود شنیدن همان و اثرپذیری همان. اگر بخواهد حرف کسی را گوش بدهد، کتاب کسی را بخواند، رسانهای را ارزیابی کند، وجود مبارک امام جواد(سلام الله علیه) فرمود باید مواظب باشد.
«مَن أسقیٰ إلی ناطقٍ فقد عَبَده فإن کان الناطق یَنطقُ عن الله فقد عَبَد الله فإن کان الناطق عن ابلیس فقد عَبَد ابلیس» فرمود آنها که قدرت تحلیل ندارند، اگر چیزی را بشنوند فوراً متأثّر میشوند، یا از اول به قصد پندپذیری اتّعاظ و پذیرش و قبول چیزی را میخوانند یا میشنوند فرمود هر کس گوشش به حرف دیگری باشد، دارد او را عبادت میکند. اگر آن گوینده از خدا و پیامبر سخن میگوید این شنونده خدا و پیامبر را عبادت میکند و اگر آن گوینده از شیطان و شیطنت و فریب و مکر سخن میگوید این شنونده شیطان را دارد عبادت میکند.
«مَن أسقیٰ» یعنی گوش فرا بدهد «إلی ناطقٍ فقد عَبَده فإن کان الناطق یَنطقُ عن الله فَقَدْ عَبَد الله فإن کان الناطق عن ابلیس فَقَدْ عَبَد ابلیس» قهراً بررسی این ماهوارهها، این اینترنت ها، این رسانهها، این مجلاّت این تکلیف ما را روشن میکند. آن کس که اهل تحقیق است، اهل پژوهش است، اهل نظریهپردازی است، او مجاز است اینها را نگاه کند. چون متأثّر نمیشود، خودش قدرت تحلیل دارد، قدرت تشخیص دارد، میتواند حق را از باطل، خیر را از شرّ، حَسَن را از قبیح، صِدق را از کذب جدا کند.
اما کسی که نهال است چه در حوزه چه در دانشگاه، آن قدرت تحلیل را ندارد، آن قدرت تشخیص را ندارد، این زود رنگپذیر است، تأثّرپذیر است، این مجاز نیست هر کتابی را بخواند, هر سخنی را بشنود مگر اینکه قدرت تحلیل پیدا کند. این بیان نورانی امام جواد(صلوات الله و سلامه علیه) است.
بحثهایی دیگر هم حضرت دارد که «الثِّقَةُ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکٌلِّ غالٍ و سُلَّمٌ اِلى کُلِّ عالٍ» فرمود انسان اعتماد به خدا داشته باشد. این تعبیر، تعبیر صحیح و روایی نیست بگوییم اعتماد به نفس.
خود ما یک معنای حرفی هستیم که به خدا متّکی و حقیقت ما به او متّکی است. از وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) نقل شده که شما چرا این قدر بیتابی میکنید؟ فرمود: من این چشمم که باز است نمیتوانم و نمیدانم که میتوانم این چشمم را ببندم و بمیرم یا با همین چشم باز به من میگویند بمیر من چنین موجودیام.
مستحضرید اگر کسی در حال احتضار و مرگ کسی نباشد که چشم این مُرده را ببندد تا گرم است، این یک منظره هولناکی دارد. با یک چشم باز میمیرد. وقتی انسان این قدر قدرت ندارد که این مُژه پلک را به هم بگذارد و بمیرد دیگر از او ضعیفتر چه کسی است؟!
فرمود ما چنین موجودی هستیم بنابراین من تا میتوانم باید خاضع و خاشع باشم در پیشگاه ذات اقدس الهی. این وضع همه ماست ما بگوییم ما به خودمان معتقدیم، اعتماد به نفس داریم، اینها روا نیست.
لکن ما مضافی هستیم که به یک مضافالیه نظیر همان صفر که بارها شنیدید؛ این صفر اگر طرف چپ عدد باشد خوانا نیست. رقمی را نشان نمیدهد اگر عددی در کار نباشد شما هزارها صفر بگذارید این صفحه را سیاه کردید، رقمی نشان نمیدهد. اما یک عدد باشد (یک) در طرف راست او قرار بگیرد این صفر (دو) آن وقت این صفر خواناست. این میشود ده، میشود صد، میشود هزار. اگر یک عدد نباشد این صفر، صفر است.
فیض خدا همان رقمی است که ما را خوانا میکند اگر این فیض برداشته شد ما همان صفریم که صفریم. با یک چشم بر هم زدن اگر این فیض گرفته شد ما میشویم صفر.
بنابراین بگوییم خودکفا هستیم، اعتماد به نفس داریم این تعبیر روا نیست ولی بگوییم در سایه لطف خدا و برکت خدا به خدا اعتماد میکنیم، به او توکل میکنیم، به او تسلیم میکنیم هزارها کار در اثر همین اعتماد به خدا از ما ساخته است. اینها رواست.
غرض آن است که وجود مبارک حضرت فرمود وضع من این است. اگر کسی به خدا اعتماد داشت یعنی او ما را آفرید و با ما هست هر جا باشیم ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ در درون ما، در بیرون ما، ظاهر ما، باطن او، فیوض او و لطف او حضور فعّال دارد.
بیان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) است که شما صفری هستید که در کنار عددید. از این عدد بهره بگیرید. این فیض الهی را به عنوان نردبان قرار بدهید. اگر خواستید بالا بروید با این نردبان ممکن است اگر خواستید کالای گرانبها بخرید این ثمن و این بها در اختیار شماست.
«الثِّقَةُ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکٌلِّ غالٍ» «غال» یعنی گران, هر چیز گرانی را با این اعتماد به خدا میشود خرید و اگر خواستید بالا بروید به مراحل علمی برسید این سُلَّم و نردبان مقام والا و بالاست «الثِّقَةُ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکٌلِّ غالٍ و سُلَّمٌ اِلى کُلِّ عالٍ» هر کالای گرانی را با اعتماد به خدا میشود خرید، هر مقام برین و بالا را با اعتماد به لطف الهی میشود تصاحب کرد اینها بیانات نورانی امام جواد(صلوات الله و سلام علیه) است.
بنابراین اخلاق، آن متمّم قانون است. بدون اخلاق، قانون هر چه کامل باشد توان اداره جامعه را نخواهد داشت. اگر نظام هم نظام اسلامی باشد محصولش همین چند میلیون پروندهای است که در دستگاه قضایی است.
اما اگر ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ شد، گذشت شد، ایثار شد، انعطاف شد، عفو شد، صفح شد، احسان شد، طرف برمیگردد، شرمنده میشود، عذرخواهی میکنند، وِداد میآید، محبّت میآید، صفا و وفا میآید. فرمود مردان الهی کسانیاند که ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾.
اما از نامههای وجود مبارک حضرت امیر ما رسیدیم به نامه بیست و نهم بعد از جریان جنگ جمل، معاویه و دستگاه اموی عدّهای از مردم بصره را خواستند بشورانند علیه حکومت مرکزی. حضرت نامهای نوشتند آنها را هم نصیحت کردند هم تَحبیب کردند هم تهدید.
این نامه مبسوط است مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) مستحضرید که این نامهها را تقطیع کرده آن جملههایی که به اصطلاح فصاحت برتری، بلاغت بیشتری، آهنگینتر بود آنها را نقل کرده. نامهای که مثلاً پنج صفحه است ایشان یک صفحهاش را نقل میکند. لذا نهجالبلاغه کتاب حدیث نیست. نهج حدیث نیست، نهج بلاغت است. یعنی اگر نامهای پنج صفحه بود چون همه کلماتش همه جملاتش یک دست نیست همهاش گرچه ادیبانه است ولی بعضی خوب است بعضی خوبتر، بعضی بهاند بعضی بهتر آن بهترها را انتخاب کرده شده نهجالفصاحه نه نهجالحدیث نه نهجالروایه.
در نامه بیست و نهم حضرت آنها را تهدید کرده، تحبیب کرده. فرمود: وضع شما را به من گزارش دادند این طناب تعهّد و بیعتی که بین امام و امّت است شما کم کم تار و پود این طناب را باز کردید «وَ قَدْ کَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِکُمْ» حبل یعنی طناب، این بیعت را میگویند طناب برای اینکه بین امام و امّت این پیوند را برقرار میکند. اگر تار و پودش باز بشود دیگر آن اثر را نخواهد داشت.
«وَ قَدْ کَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِکُمْ وَ شِقَاقِکُمْ مَا لَمْ تَغْبُوا عَنْهُ» چیزی نیست که شما از او غافل باشید میدانید که پیمان بستید و میدانید که این پیمان را دارید میشکنید. میدانید که بین ما و خودتان یک طناب مستحکمی را بافتید ولی الآن تار و پودش را دارید از هم جدا میکنید. چنین چیزی را شما میدانید.
«فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِکُمْ» من از تبهکاران شما گذشتم
«وَ رَفَعْتُ السَّیْفَ عَنْ مُدْبِرِکُمْ» آنها که رو برگرداندند شمشیر را از آنها برداشتم کاری به آنها نداشتم
«وَ رَفَعْتُ السَّیْفَ عَنْ مُدْبِرِکُمْ» هر کدامتان رو آوردید ما شما را با آغوش باز پذیرفتیم.
اما «فَإِنْ خَطَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِیَةُ» خُطوه یعنی گام در بحث های قبل هم ملاحظه فرمودید که گام غیر از قدم است.
خُطوه یعنی گام این پا از پاشنه تا آن پنجه این را میگویند یک قدم وقتی انسان این پای راست را یک جا گذاشت میشود این قدم اول. وقتی این پای چپ را جای دیگر گذاشت میشود قدم دوم. بین قدم اول و قدم دوم را میگویند گام خُطوه. خطوه یعنی گام. «نَفَس المرء خُطاه إلی الموت» در بیانات حضرت امیر است یعنی هر نفسی که انسان میکِشد برمیآورد یک قدم به قبر نزدیکتر میشود. خُطوه یعنی گام نه قدم. اینکه گفتند: «یک قدم بر خویشتن نِه وان دگر در کوی دوست» یعنی اگر این پای راست را روی هوس بگذاری پای چپت در خانه محبّت الهی است.
فرمود: «فَإِنْ خَطَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ» اگر خطوه و گامی برداشتی که از مسیر منحرف شدید «فَإِنْ خَطَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِیَةُ وَ سَفَهُ الْآرَاءِ الْجَائِرَةِ» در اثر سفاهت و بیخردی، رأی جوری داشتید رأی ظلمی داشتید.
قرآن کریم پیروان حضرت ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را فقیه و خردمدار میداند و مخالفان و منحرفان از مسیر ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را سفیه و نابخرد میداند.
میفرماید: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ اگر کسی از راه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) فاصله گرفت سفیهانه دارد زندگی میکند زیرا عقل آن است که «ما عُبد به الرّحمن و اکتسب به الجِنان». چیزی که انسان نتواند با او سعادت دنیا و بهشت آخرت را تأمین کند آن سفاهت است. ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ اینجا هم حضرت فرمود کسی که در برابر ولایت ما، حکومت ما، قیام ما، رأی جائرانه دارد و جور کرده است و ظلم میکند، این سفیه است.
«وَ سَفَهُ الْآرَاءِ الْجَائِرَةِ إِلَی مُنَابَذَتِی وَ خِلاَفِی» اگر اینچنین شد ما بار اول در جریان جنگ جمل وضع بصره را با مِهر و صفا گذراندیم از خیلی ها گذشتیم، اگر دوباره معاویه شما مردم بصره را تحریک بکند که علیه حکومت مرکزی بشورید «فَهآ أَنَاذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِیَادِی وَ رَحَلْتُ رِکَابِی» من هم سربازانم و لشگریانم را آماده کردم و اسب های نیروی رزمی را آماده کردم، شترهایی هم که در قسمت های جنگ مسئول تهیه تدارکاتاند اینها را هم ترحیل کردم که برای رحلت و سفر به جنگ آماده باشند.
«وَ لَئِنْ أَلْجَأْتُمونِی» ما که تا آنجا که ممکن است دست به شمشیر نمیبریم، تا آنجا که ممکن است عفو میکنیم و تلاش و کوشش ما این است که در این مملکت جز به خود ما به احدی ظلم نشود. اگر به خود من ظلم شد من تحمّل میکنم به غیر من به کسی ظلم نشود. ما سوابق 25 ساله را نشان دادیم. 25 سال ظلمپذیر بودیم حرفی هم نزدیم. اما به دیگران ظلم نشود. به دین ظلم نشود.
«وَ لَئِنْ أَلْجَأْتُمونِی إِلَی الْمَسِیرِ إِلَیْکُمْ» آنگاه «لَأُوقِعَنَّ بِکُمْ وَقْعَةً» نبردی به شما نشان بدهم که «لاَ یَکُونُ یَوْمُ الْجَمَلِ إِلَیْهَا إِلاَّ کَلَعْقَةِ لاَعِقٍ» که جریان جنگ جمل که شما دیدید مثل یک لقمه باشد، مثل یک لیسیدن باشد، مثل یک طرح کوتاهی باشد.
لَعْقِ لاعق یعنی لیسیدن. یک وقت کسی غذای فراوانی در یک کاسه میریزد مصرف بکند، یک وقت میلیسد. مِلْعَقه آن ظرفی است که سگ در او وَلوغ میکرد. ملعقه، که وجود مبارک رسول خدا به حضرت امیر(سلام الله علیهما) در جریان خالد فرمود دِیه ملعقه را هم باید عطا کنی در جریان خالد.
امویان میگفتند هر کسی به دیگری وابسته باشد، اگر فردی از اعضای خانواده مجرم بود، آنها بستگان او, ارحام و فامیل های او را هم مؤاخذه میکردند. ابنزیاد بالصراحه وقتی که وارد کوفه شد بالصراحه گفت من همسایه را به جرم همسایه مؤاخذه میکنیم, بریء را به جرم متّهم مؤاخذه میکنم هر کسی که فامیل متّهم بود به جرم همین فامیلی یا همسایگی یا بستگی، من مؤاخذه میکنم. این را صریحاً اعلام کرد.
وجود مبارک حضرت امیر از همان اول قبل از جریان کوفه و ابنزیادها از طرز تفکّر اموی باخبر بود فرمود: عدل ما عدل الهی است. ما از مجرم بگذریم و غیر مجرم را مؤاخذه بکنیم. اینچنین نیست. اگر خدا در قیامت برنامهاش این است که ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ در حکومت ما هم اینچنین است.
«مَعَ أَنِّی عَارِفٌ لِذِی الطَّاعَةِ مِنْکُمْ فَضْلَهُ» آن که مطیع است فضلش را ما میشناسیم برابر با فضل او عمل میکنیم «وَ لِذِی النَّصِیحَةِ حَقَّهُ» آنها که ناصح بودند، خالص بودند، اهل نصیحت بودند ما حقّ آنها را رعایت میکنیم.
«غَیْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَی بَرِیٍّ» ما هرگز از متّهم تجاوز نمیکنیم. به انسان مبرّای از خلاف تعدّی نمیکنیم. هرگز گناه کسی را به پای دیگری نمینویسیم.
«وَ لاَ نَاکِثاً إِلَی وَفِیٍّ» آن کسی که وفادار است ما نقض عهد نمیکنیم. آن که مهربان است با او قهرآمیز رفتار نمیکنیم. حقوق همه را محفوظ نگه میداریم. ولی شما کاری نکنید که جریان تلخ جنگ جمل دوباره تکرار بشود.
این نامه از آن مقداری که مرحوم سیّد رضی(رضوان الله علیه) نقل کردند بیشتر است ولی نامه بیست و نهم همین چند سطر است.
این نکته را هم قبلاً در ذهن شریف شما بود سرّ اینکه نهجالبلاغه در طیّ این هزار سال ماند و بیشترین شرح نهجالبلاغه را علمای سنّت کردند این است که او عاقلانه کلمات حضرت امیر را جمعآوری کرد. مسائل کلامی را با مسائل سیاسی و اجتماعی مخلوط نکرد. وجود مبارک حضرت امیر گِلههای فراوان داشت، حرف های تند و تیز داشت. اگر سیّد رضی آن گلایهها را که حق بود، آن حرفهای تند و تیز را که حق بود وارد نهجالبلاغه میکرد دیگر نهجالبلاغه، نهجالبلاغه نبود. نهجالبلاغهای که قریب صد شرح را علمای سنّی به عهده داشته باشند، یک کتاب جهانی باشد نبود. او عاقلانه و خردمدارانه بحثهای کلامی را از بحث های سیاسی، از بحث های اجتماعی جدا کرد.
مسائل کلامی سر جایش محفوظ است، امامت سر جایش محفوظ است، عصمت سر جایش محفوظ است، حکم غدیر سر جایش محفوظ است، حکم سقیفه سر جایش محفوظ است ولی جامعه را با نهجالبلاغه سیّد رضی باید اداره کرد. طرزی باید حرف زد که برادران اهل سنّت، برادران شیعه بتوانند با هم یکجا زندگی کنند که اگر حادثهای پیش آمد شیعه و سنّی هر دو شهید میدهند چه اینکه در دفاع مقدس این طور بود. وگرنه بحث های کلامی را این تا وارد مسائل سیاسی بکند، وارد مسائل اجتماعی بکند دیگر ما خاورمیانه بیداری نداریم.
الآن شما میبینید از مصر از تونس از یمن اکثری اینها اهل سنّتاند آنها چشمشان به جهان تشیّع، ایران اسلامی دوخته است. سرّش آن است که امام(رضوان الله علیه) مثل سیّد رضی مسئله غدیر را سر جای خود، مسئله سقیفه را سر جای خود، اداره کشور را هم سر جای خود، اینها را با هم مخلوط نکردند خود حضرت امیر هم همین کار را کرد.
بنابراین ما وقتی در کشوری زندگی میکنیم باید برادرانه زندگی بکنیم. آن مسائل کلامی ما سر جایش محفوظ است، آن اعتقاد ما سر جایش محفوظ است، خیلی مسائل اجتماعی ما، مسائل سیاسی ما, حفظ نظام ما، حفظ وحدت ما که بهترین و موفقیتآمیزترین برنامههای نظام است. چون دشمن مشترک است و امور مشترک را هدف قرار داده است.
نکتهای هم مربوط به سخن دیگر وجود مبارک حضرت امیر است که البته مربوط به نامههای حضرت نیست مربوط به کلام ها و خطبهها و بیانات حضرت است. در نهجالبلاغه شماره 136 یک بیان نورانی از حضرت امیر است که فرمود: البته عدّهای خالصاً لوجه الله در جریان بیعت حضرت امیر با او بیعت کردند اما عدّهای اهداف دنیوی داشتند «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً» فرمود الآن شما چرا کارشکنی میکنید آن اوّلی گفته بود که بیعت فَلته بود یعنی ناگهان بعد از اینکه پیامبر رحلت کرد خیلی ها آگاه نبودند که آینده چه میشود بعد تصمیم فوری گرفته شد برابر سقیفه کسی را خلیفه کردند.
فرمود نسبت به من که این طور نبود. من 25 سال پیشنهادها دادید، آمدید، رفتید، تجربه کردید، تجارب دیگران را پشتسر گذاشتید, آنها را شناختید، من را هم شناختید، پس بیعت شما با من یک امر ناگهانی و نابخردانه و فلته نبود نظیر آن اوّلی که «کانت بیعته فلتةً». «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً» (یک)
اما «وَ لَیْسَ أَمْرِی وَ أَمْرُکُمْ وَاحِداً» من و شما یک هدف مشترکی نداریم. من، شما را برای رضای خدا و حفظ دین میخواهم، شما به حکومت من نزدیک میشوید و بعضیها مثل طلحه و زبیر داعیه دارید, مقصدی دارید, مقصودی دارید.
من کسی نیستم که بگویم هدف, وسیله را توجیه میکند. هرگز اینچنین نیست «لا أطلب النصر بالجور». این از وجود مبارک رسول گرامی است منتها پرچمدار این حرف، ناقل این حرف، تریبوندار این حرف، وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) است. به وسیله آن حضرت این حرف از پیغمبر منتشر شد که فرمود: «مَن حاول امراً بمعصیة الله کان أفوط لما یرجوا و أسرع لمجیء ما یَحضر»
فرمود هرگز هدف، وسیله را توجیه نمیکند. مقصد یعنی مکانی که انسان او را در نظر دارد مقصود، هدفی است که در آن مقصد آرمیده است. بین مقصد و این راه و صراط یک پیوند تکوینی و حقیقی است. نه با هر راهی میشود به مقصد رسید، نه هر راهی ما را به مقصد میرساند، نه مقصد را با هر راهی میشود تأمین کرد. مقصد معیّن یک صراط مستقیم دارد.
فرمود هرگز خوبی هدف، وسیله را توجیه نمیکند که انسان بخواهد از هر وسیلهای به مقصد برسد اگر کسی خواست از راه باطل به مقصد برسد زودتر از دیگران به چاه میافتد و بیشتر از دیگران خسارت میبیند «مَن حاول امراً بمعصیة الله کان أفوط لما یرجوا و أسرع لمجیء ما یَحضر»
پرچمدار این بیان، تریبوندار این بیان وجود مبارک سیّدالشهداء است. البته از پیامبر نقل کرده حضرت امیر(سلام الله علیه) هم در چند جا فرمود: «أأَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ» من بخواهم به افرادی مثل طلحه و زبیر و مانند آن از بیتالمال سهم بیشتری بدهم که آنها حکومت مرکزی را یاری کنند. اینچنین نیست. هرگز با ستم نمیشود حکومت مرکزی را یاری کرد.
«لَیْسَ أَمْرِی وَ أَمْرُکُمْ وَاحِداً» برای اینکه «إِنِّی أُرِیدُکُمْ لِلَّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِیدُونَنِی لِأَنْفُسِکُمْ» من شما را برای رضای خدا میخواهم هم شما را هم هدف شما را الهی میدانم شما را رهبری میکنم تا بهشت, ولی شما مرا میخواهید برای اینکه مقداری از بیتالمال استفاده کنید.
به گزارش دفتر آیت الله جوادی آملی، وی ادامه داد:«أَیُّهَا النَّاسُ أَعِینُونِی عَلَی أَنْفُسِکُمْ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّی أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ کَارِهاً» من بالأخره دِماغ ظالمین را با بند میکشم. او را به جهنم میبرم.
غرض این است که این جملهای که فرمود من شما را برای خدا میخواهم شما مرا برای خودتان میخواهید با جملههای بعدی تفسیر شده است که امیدواریم خدای سبحان آن توفیق را به همه ما عطا کند که به معارف الهی آشنا بشویم و عمل کنیم و سبب انتشارش در جامعه باشیم!
پایان پیام/
نظر شما