به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از حوزه هنری، در مراسم اختتامیه مدرسه تابستانه هنر و علوم انسانی «درنگ»،دکتر «میثم سفیدخوش» (عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی) به ایراد سخنرانی پرداختند. موضوع سخنرانی ایشان ارتباط هنر و سیاست بود که در زیر گزارش مختصری از آن آمده است.
دکتر میثم سفید خوش در رابطه با نقدی بر تاریخ فلسفه از حیث رابطه با هنر و سیاست به سخنرانی پرداختند. ایشان با بیان اینکه موقعیت فیلسوف در تاریخ در شرایط پر خطری ایستادن، پرسه زدن تماشا کردن و آینده نگریستن است ادامه داد؛ اولین کسی که خودش را فیلسوف نامید فیثاغورس بود. تئورین : به معنای تماشا کردن که تئوری هم از آن امده و ترجمه اش هم نظریه است که خیلی درست ترجمه شد. تماشا کردن در یک موقعیت پر خطر. فیلسوف بین موقعیت سنت و مدرنیته ایستاده در موقعیت خطیری است. هر کجا که خطری در کار باشد آنجا لحظه ی حساس سیاست است. در شرایط خطر باید فرار کرد. وقتی که شما در یک موقعیت امن باشید اما در برابرتان موقعیت خطر باشد، احساس والایی میکنید. مثلا به دیدار آبشار بزرگی بروید ولی جای امن ناظر به خطر باشید.
این استاد فلسفه ادامه داد: پشت تمام منازعات دینی یک امر سیاسی نهفته است. نه دعوای سیاسی روز بلکه به معنای اینکه چه رویکردی میتواند بهتر شهر را مدیریت کند. مسئله شیوه درست به سامان کردن شهر دامنگیر تاریخ تفکر شده است.
سفید خوش بیان کرد :نقدی بر تاریخ فلسفه از حیث رابطه با هنر و سیاست را بیان میکنم. بحران بر سر 1): ادراک زیبایی «آنچه که فلسفه یونانی را شکل داد» 2): تبدیل مفهوم ادراک شاعرانه زیبایی به ادراک فلسفی. سه: زیبایی زدایی نظریه حقیقت در فلسفه.
این مدرس حوزه فلسفه افزود: کار رساله بزم افلاطون، وحدت بخشیدن به کثرات است. همه ما در سطح زندگی گرفتار طبیعت و زخیم بودن امر حسی هستیم و جز نوعی جذبه امکان فراروی را برای ما فراهم نمیکند. در زیبایی جذبی وجود دارد که در سادهترین شکل مثل توجه به شخص زیباست. توجه به معشوق ما را به افراد زیبای دیگر سوق میدهد و این گونه کاشف جهان اجتماع اولیه میشود، بعد متوجه میشوم که خلقیات هم زیبا هستند و بعد به زیبایی قوانین و شهر میرسیم.
سفیدخوش اضافه کرد: کثرت در زیبایی داریم. چه چیز باعث میشود به همه بگویی زیبا؟ کثرت در زیبایی برای زندگی مدنی سخت خطرناک است و به آشوب میکشاند. اینجاست که افلاطون نظریه ایدهها را مطرح میکند. زیبایی یک امر جوهری است که باعث میشود کثرات زیبا در یک وحدتی مرتبط شوند. کل فلسفه افلاطون تنظیم روابط انسانها بر اساس وحدت زیبایی شناسی است. آن نهاییترین مفهوم که جهان انسانی را به جهان مدنی (شهری در برابر روستا ) تبدیل کند. (شهر دارای توان تربیت انسان است ، کار روزمره رابه بردگان بسپریم و فراغت کسب کنیم )
این استادیار دانشگاه در ادامه بیان کرد: افلاطون فیلسوف را رهبر جامعه میداند، نه مسئول دستیابی به حقیقت. هزار سال طول کشید که فلسفه، کانون سیاسی خودش را از دست بدهد. شاگرد افلاطون ارسطو اندیشههای سیاسی خودش را در گفتارپردازی (رتوریک ) که در مورد شعر وخطابه است، حرفهایی از سیاست میزند. ارسطو بیان میکند که انسانهایی که در شهر راه میروند و نیاز به رهبر دارند با انسان ایدهآل آرمانی فاصلههای زیاد دارند، پس باید سراغ انسان واقعی رفت؛ او کسی است که در کنشها نه باعقل جلو بلکه با عواطف جلو میرود. فلسفه بنا بر تعبیر منطقی به دنبال ساکت کردن احوالات عاطفی است تا عقل آزاد شود و در محاسبه ،تصمیم درست لحاظ شود.
وی افزود؛ ارسطو یک تنفسگاهی برای انسان واقعی در رتوریک باز کرد. چه شد که این تنفسگاه محدود تر شد؟ باید رواقیگری و سنت نو افلاطونی وکوچ آن به تمدن اسلامی را شناخت. از نتیجه این حرکات طولانی مدت تاریخی میخواهم نتیجهای را نشان بدهم که آرام آرام، سنتی ازتفکر فلسفی برجامعه ما حاکم شد،آن مثل همه سنتهای قبلی به فکر سامان دادن به شهر هست اما نه با کانون قرار دادن زیبایی بلکه با مفهوم «وجود »، که در فلسفه یونان حاشیه است. چه شد که فلسفه به فلسفه وجود و عوارض وجودی آن تحلیل شد . مسئله افلاطون تربیت انسان در شهر است.
سفیدخوش اضافه کرد: برنامه فیلسوف در سنت ما زیبایی شناختی نیست. خیال که مادر زیبایی است را در قوه حیوانی قرار داده است. اگر کنترل کنیم قوه را میتوان استفاده کرد. نتیجهاش هر چه تمثل عاطفه باشیم از انسانیت به دوریم. من نوعی نگرانی از له شدن عاطفه انسان زیر پای چکمههای منطق دارم.
وی در ادامه بیان کرد: کسی که در قله خطیر ایستاده دو سبک را برای سیاست ورزی میتواند انتخاب کند: یکی سیاست غیرزیبایی شناسانه ؛سخن خشن ، گوشمالی ، ثروت. چون میخواهد اصلا خطا نذاشته باشد. راه دوم سیاست زیبایی شناختی؛ شما لاجرم نوعی حرکات نرم طبقات را به رسمیت میشناسید .ترس و شجاعت به راحتی در کنار هم قرار میگیرد. هنرمند نباید در خدمت سیاست باشد. مناسبت زیبایی و حقیقت هم از بین میرود دیالکتیک زیبابی و حقیقت داریم،هم تقابل دارند و هم همگرایی.
وی در پایان گفت: بحران ایران معاصر این است که خیال پیرو فرتوتی دارد و این من را نگران میکند. ما داریم هنر را از دست میدهیم و این رستگاری بخش نیست. هیچ تمدنی نیست که رشد کرده باشد مگر با رشد مساوی خیال و عقل. هنر نباید از فلسفه جدا باشد باید مستقل باشد.
نظر شما