خبرگزاری شبستات:حضرت آیت الله جوادی آملی در دیدار رئیس موسسه حکمت و فلسفه ایران در راستای معرفی فلسفه اسلامی به دیگر ملل به نکاتی در این باره اشاره کردند.
ایشان در این باره فرمودند:یکی از بهترین راههای سفر فلسفه اسلامی از حوزهها به شرق و غرب, تماسّ علمی با رهبران فکری است چون فلسفه نظیر کالاهایی نیست که انسان به توده مردم عرضه کند و نظیر موادّ خامی نیست که به صنعتگران و تولیدکنندهها عرضه کند هیچ کدام از این دو نوع نیست لذا هیچ کدام از این دو گروه نمیتوانند فلسفه اسلامی را هضم کنند یا فلسفه اسلامی را منتقل بکنند.
بنابر گزارش پایگاه اطلاع رسانی موسسه اسراء،ایشان در ادمه افزودند:کالاهای عادی بخش تولید شدهاش را به توده مردم میدهند موادّ اولیه صنعتی را به صنعتگرانشان میدهند فلسفه هیچ کدام از این دو نیست در دسترس توده مردم نیست در تیررس فکر اوساط مردم هم نیست یک امر تجریدی است وقتی تجریدی شد هم از حس بالاتر است هم از خیال و وهم, این بزرگواران یا حسّاساند یا خیّال و وهّام, اگر این دو گروه یا حساس بودند مثل حیوان که «حساسٌ متحرّکٌ بالاراده» یا خیّال و وهّام بودند مثل سرایندگان و نویسندگان و هنرمندان و به عقل بالا بار نیافتند برای اینها این فسون است و فسانه. تنها راهش این است که خردمندانی که در شرق و غرب هستند که کم نیستند در هر منطقهای در هر عصر و مصری مردان بزرگ بوده و هستند. اینها یا به این مطالب رسیدند یا گمشده دارند اگر به این مطالب رسیدند, فلسفه اسلامی میتواند «یثیروا لهم دفائن العقول» این فتیله را بالا بکشد خیلی چیز به آنها بفهماند آنها آن موادّ اصلی را پیدا کردند اینجا آن تقویت میشود و عصاره میشود و اگر گمشده دارند انسان میتوانند آن را به چشمه هدایت راهنمایی کند. بنابراین در این تماسهایی که هست باید آن رهبران فکری شناسایی بشوند با آنها تبادل فکری بشود آنها میتوانند مسیر این راه را باز کنند و جامعه خودشان را جامعه متفکّر کنند.
مفسر قرآن کریم همچنین افزودند: فرق بین یونان و هند از همین جا شروع میشود. ابوریحان بیرونی جزء قدرهای اول آسمان معرفت است مرحوم بوعلی, ابنمسکویه اینها چند نفرند که بعد از فارابی پرچمدار معرفتهای فلسفی بودند. ایشان باورش این است که سرّ موفقیت یونان و ناکامی هند این است که در یونان مردان بزرگی مثل سقراط, افلاطون, ارسطو و اینها برخاستند و این معارف وحیانی را, توحید را حفظ کردند صنمیّت و وثنیّت و برهما و برهمن و بودا آنجا راه پیدا نکرد در هند متأسفانه چنین مردان بزرگ عقلی راه نداشت به جای اینکه فلسفه و توحید راه پیدا کند برهمن و بودا و بتپرستی و اینها راه پیدا کرده همین حرف مرحوم ابوریحان را وقتی من در دیداری با این هندیها داشتم دیدم اینها گریه نکردند فقط, گفتند بله, علمای پیشین ما اگر رشد علمی میداشتند ما امروز گرفتار بودا و یوگا و اینها نبودیم.
آیت الله جوادی آملی تاکید کردند:این مطلب بلند مرحوم ابوریحان وظیفه همه ما را که سنگین است سنگینتر میکند که عالمان دین واقعاً ورثه انبیایند. حرفهای ابراهیم(سلام الله علیه) را حکمای یونان در یونان حفظ کردند و در کشورهای دیگر نبود. در ایران به لطف الهی فارابی و بعد از او ابوریحان, ابنسینا, ابنمسکویه این مردان بزرگ این سنگر توحید را حفظ کردند و اگر جناب مولوی دارد که «گر نبودی کوشش احمد توهم میپرستیدی چو اجدادت صنم» همین است منتها کوشش وجود مبارک پیغمبر به وسیله مردان الهی و حکمای بزرگ حفظ شده است وگرنه مردم را رها کنی اینها به دنبال محسوس میگردند.
مرجع تقلید شیعیان جهان افزودند: که مجمع حکمت, چه داخل قم, چه خارج قم, باید کمربند را محکم ببندند؛ خوب تعقّل کنند و حرفهای معقول را منزّه از وهم و خیال و حرفهای سست و خطابی کرده و به بزرگان عرضه کنند که برنگردد مرجوعی نشود الآن میبینید میوه که میدهند اگر استاندارد نباشد مرجوع میشود فکر فلسفی اگر استاندارد نباشد نمیپذیرند باید با آنها درمیان گذاشت این علومی که شما دارید حالا مخصوصاً علوم انسانی که محلّ بحث است این علوم در سه مقطع تلخیص میشود یعنی هر دانشی این طور است. مقطع سومش که باید از این پایان شروع کنیم, این مواد و برنامههای درسی یا تدوینی است که تنظیم میشود این کتابهایی که در دانشگاه تدریس میشود اینها به منزله موادّ آن است. این مواد را از یک مبانی میگیرند که اصول کلی است مثل اینکه ما موادّ فقهیمان را که رساله عملیه است از یک مبانی میگیریم کسی میگوید شکّ در مقتضی میشود استصحاب کرد یکی میگوید نمیشود استصحاب کرد, یکی میگوید در اقل و اکثر استقلالی, برائت جاری است یکی میگوید برائت جاری نیست آن میشود مبانی, از آن مبانی, فروعی را به عنوان موادّ فقهی استخراج میکنند به عنوان رساله عملیه در اختیار مردم قرار میدهند این رساله عملیه و موادّ حقوقی از همین قبیل یا موادّ اخلاقی اینها از یک مبانی کلی گرفته میشود آن مبانی را اصول تأمین میکند این را میگویند اصول این مرحله دوم است ولی هنوز نیمه راه است. این مبانی را باید از کجا گرفت؟ باید از منابع گرفت, منابع به جهانبینی وابسته است اگر کسی جهانبینی یَله و رها داشته باشد منبع ندارد وقتی منبع نداشت علم ندارد دستش به جایی بند نیست .
ایشان بااشاره به این که سازمان جهانی حقوق بشر منبع علمی قابل اتکار ندارند فرمودند:الآن این سازمان جهانی بشر, مجامع بشر, سازمان ملل و اینها یک موادّ حقوقی دارند سی, چهل ماده کمتر یا بیشتر اضافه شده که این به عنوان حقوق بشر ما هم میخوانیم اینها را از چند مبنا میگیرند از آزادی, استقلال, حریّت, رعایت امانت, مسالمتزیستی و امثال ذلک میگیرند این را هم ما قبول داریم, اما تمام حرف در این است که این عدالت که یکی از مبانی این حقوق است معنایش خیلی روشن است مفهومه مِن أظهر الشهور اما و کُنهه فی غایة الخفایا. عدل معنایش روشن است «وضع کلّ شیء فی موضعه» اما اشیاء جایش کجاست, اشخاص جایش کجاست, کسی که جهانبینی الهی, فلسفه الهی ندارد دستش خالی است منبع ندارد واقعاً زن جایش کجاست؟ مرد جایش کجاست؟ کودک جایش کجاست؟ شراب جایش کجاست؟ قمار جایش کجاست؟ صنم و وثن جایش کجاست؟ آخر شما میخواهید برای هفت میلیارد بشر حقوق تنظیم بکنید دستتان خالی است تا منبع نداشته باشید مبنا ندارید مبنا نداشته باشید مواد هم ندارید. لذا یا از رسوبات فکری یا فرهنگ, رسوم, عادات, آداب و اینها میگیرید خب این عادات و آداب هر منطقه برای آن منطقه است هفت میلیاردی نمیتواند باشد یک منبع جهانشمول میخواهد که مبنای جهانشمول داشته باشد ماده جهانشمول داشته باشد در همه علوم اینها دستشان واقعا خالی است یعنی وقتی که نمیدانند جهان را چه کسی آفرید (یک) انسان را چه کسی آفرید (دو) پیوند انسان و جهان را چه کسی تنظیم کرد (سه) از این مثلث بیخبرند.
علامه جوادی آملی تصریح کردند:از عدل روشنتر شما چه دارید و از عدل پیچیدهتر شما چه دارید؟ آزادی همین طور است لذا آزادی را با ولنگاری خلط میکند آزادی با رهایی و بیبند و باری خلط میکنند. از آزادی مقدستر چه دارید از استقلال مقدستر چه دارید از عدل مقدستر چه دارید همه اینها دستتان خالی است وقتی منبع داشته باشید از منبع میگیرید یعنی کسی که منبع نداشته باشد عدالت و آزادی و رهایی را از غیر منبع اصلی می گیرد, میشود بیبند و باریاین کلمه ولنگاری مرکّب است بسیط نیست یعنی کسی که انگاره او وِل بودن است این میشود فاضلاب شما چشمه ندارید که اینکه «أین تذهبون» همین است.
ایشان درادامه تبیین فرمودند: فلسفه اسلامی میگوید جهانی قائل است, انسانی قائل است, ربط بین انسان و جهان قائل است این میشود منبع. عدل «وضع کلّ شیء فی موضعه» زن جایش معلوم است مرد جایش معلوم است کودک جایش معلوم است خانواده جایش معلوم است سیاست جایش معلوم است حاکم جایش معلوم است محکوم جایش معلوم است همین! بله, غیر معصوم بیاشتباه نیست ولی از ما نخواستند معصومانه زندگی کنیم. آنها اگر بدانند که بدون فسلفه الهی منبع ندارند آن وقت در مسائل فقهی گیر دارند, اخلاق همین طور است, در مسائل حقوقی گیر دارند, سیاست گیر دارند, اجتماع گیر دارند, اقتصاد گیر دارند. برای آنها فرق نمیکند خمر و خِل که چه فرق میکند؟! کدام مَست میکند کدام مست نمیکند. من در آن سفری که رفته بودیم غرب سری به ایتالیا زدیم دیداری هم بنا شد با پاپ داشته باشیم در ایتالیا خب اینها دو تشکیلات است دیگر این روم با آن واتیکان. آن وقت سفیر وقت ایران در ایتالیا چون تازه جنگ تمام شده بود سال 68 میگفت یکی از این پیرمردان سابقهدار ایتالیا آن وقتی که مناطق مسکونی را بمباران میکردند به من گفته که ما میدانیم شما چه زجر میکشید برای اینکه من پیرمرد بودم گفت من خاطره جنگ جهانی دوم را دارم آن وقت هم مناطق مسکونی را بمباران میکردند به ما خیلی سخت گذشت حالا ببینید انسانی که منبع ندارد ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ سفیر ایران در ایتالیا گفت من به او گفتم تلخترین خاطره شما در جنگ جهانی دوم آن وقتی که مناطق مسکونی را بمباران میکردند چه بود؟ گفت تلخترین خاطره ما این است که یک وقت بمب آمده این کارخانه شرابسازی و مشروبسازی را ویران کرده ما یک هفته مجبور شدیم آب بخوریم مگر آدم هم آب میخورد آب برای قورباغه است! خب اگر شما بیایید بگویید «یا أیّها الانسان» اینکه منبع ندارد واقع دستش خالی است مبنایی که بدون منبع باشد بین حریّت و ولنگاری فرق نمیگذارد بین عدل و خودسری فرق نمیگذارد بین استقلال و وابستگی فرق نمیگذارد آخر شما این مبانی بسیار پربرکت و مقدس را از کجا میخواهید بگیرید؟! اسلامی کردن علوم از همین قبیل است, اسلامی کردن حقوق از همین قبیل است, اسلامی کردن هنر از همین قبیل است, تا منبع نباشد مبنا سست است . رسم ما این است, فرهنگ ما این است, عرف ما این است, بنای ما این است. هویّت ما را که به رسم ما نساخت, آینده ما را که رسم ما نمیسازد اینها تنگنظرند و میگویند انسان با مردن میپوسد تمام شد و رفت, اگر منبعی باشد بگوید انسان با مردن از پوست به بیرون میآید نه میپوسد این در آن مبنا خیلی اثر دارد آن وقت موادّ گرفته شده از این مبنا هم خیلی راه میافتد.
علامه جوادی آملی ادامه دادند:برای انتقال فلسفه اسلامی به شرق و غرب ممکن است کارهایی انسان انجام بدهد توده مردم را با تبلیغ آگاه بکند که یک سلسله مسائلی هم اینجا هست متوسّطانشان را با تعلیم مطّلع کند که یک سلسله مباحثی هست که اینها از آن ثوره استکبارشان بیفتد و اما کار اساسی با تحقیق است که با آن نامآوران فکری است اینها میفهمند. در هر پیشرفتی بالأخره یک تبلیغ است و یک تعلیم است و یک تحقیق. کار ماها باید با این گروه باشد که ما مردان وزین شرق و غرب را شناسایی بکنیم آنها هم دنبال یک حرف تشنهاند مخصوصاً در بخشی که ضریب هوش اینها هم از این شرقیها بیشتر است چرا که در سرزمین آنها یا ارسطو و افلاطون است یا اگر به طرف الحاد رفتند مارکس و انگلس است. اینها هم تشنه هستند و حرف هم تا متقن و صد درصد نباشد انتقال ندهیم آدم نگوید مصرفهای داخلی ممکن است که با تبلیغ همراه باشد مفید است چرا که اگر استاندارد نباشد برمیگردد وقتی برگشت دیگر آبروی یک نظام در خطر است.
مفسر بزرگ قرآن کریم فرمودند:انسان باید از پرنویسی جدّاً پرهیز کند, از بیجا نویسی جدّاً پرهیز کند, و اگر خواستند حق باشد خود حق آن طعم و عطر را دارد که عرضه بکند و بپذیرد و خدای سبحان دلمایه حقپذیر هم به ما داد این طور نیست که نفس خالی باشد, نفس که خالی نیست فرمود: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این راه دارد البته و طهارت روح آن آقایان هم خیلی اثر دارد چون این قدر این مطالب فلسفی دقیق و عمیق و رقیق و قدسی است که در هر قلبی جا نمیگیرد. خدا غریق رحمت کند مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی را این در بین متأخرین خب اعلم از این آقایان بود و همه اساتید ما هم به عظمت علمی ایشان اعتراف داشتند. ایشان سال 30 و 31 مرحوم شدند تازه ما وارد حوزه تهران شدیم رسائل و مکاسب میخواندیم شرح تجرید به پایان رسید تازه مثلاً منظومه میخواستیم شروع بکنیم اما اسم ایشان را به عظمت شنیده بودیم. ایشان که مرحوم شدند خب همه علمای درجه اول تهران در مدرسه مروی جمع شدند در کنار جنازه ایشان که جنازه ایشان نماز خوانده بشود و با تشریفات و عظمت به قم انتقال داده بشود. این بزرگوار که جنازه مطهرشان را در مسجد مروی آوردند مرحوم بهبهانی آن وقت زنده بود و مرحوم آقا میرزا احمد آشتیانی که با ایشان نزدیک بودند همه این فحول علمای تهران جمع بودند آقای کمالی سبزواری که مقداری گرایشهای دیگر داشت ایشان رفت چند جملهای اجلال و تکریمی بکند و بعد جنازه را بردارند او بعد از خطبه و اینها گفت جریان خلقت جهان و خلقت انسان به وسیله خدای سبحان که میخواست این سفره گسترده بشود به فرشتهها فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ فرشتهها عرض کردند ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ خدا در جواب فرشتهها فرمود من آدم میخواهم مقدّس نمیخواهم! این لطیفه را ایشان در جمع همه علما گفت. کسی باید باشد که واقعاً آدم به تمام معنا باشد در این عصر نظیر علامه طباطبایی و همین بزرگانی که بودند اینها فیلسوف بودند نه تنها بلد بودند, نه تنها صاحبنظر بودند این حرفها برای آنها دلمایه شد چیزی اینها را بالا و پایین نکرد, اصلاً به این فکر نبودند که چه کسی فراز دارد چه کسی فرود و حرف هم تا متقن نبود نمیگفتند و تا باور نمیداشتند هم نمیگفتند لذا اینها «العلماء باقون ما بقی الدّهر» و این بقیة الله گرچه در بین مخلوقها بالاصاله برای امام زمان(ارواحنا فداه) است ولی مردان بزرگ علمی را هم قرآن اولوا بقیّه میداند ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ﴾ کسانی که بقیّةاللهاند چرا مردم را هدایت نکردند اولوا بقیّه اینها هستند مثل اولواالألباب, اولواالأبصار آن که اولواالألباب است, اولواالأبصار است اولوابقیّه است وجود مبارک حضرت امیر اگر دارد «العلماء باقون» از این آیه گرفته اینها میشوند اولوا بقیّه, کسانی اولوا بقیّهاند که حرف الهی بازند چون ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾
ایشان درادامه تاکید فرمودند: شما چه در قم چه در تهران انشاءالله با این روال حرکت میکنید و حکمای بزرگی هم که در تهران هستند انشاءالله آنجا را منزل خودشان بدانند و وقتی خضوع و تواضع و سلامت نفس را احساس میکنند میآیند مردان بزرگیاند عمری زحمت کشیدند یک سرمایه نقدی است و این موجود بالفعل را آدم چرا از دست بدهد تا قوّهها را به فعلیّت برساند آن هم وقتی ببینند فعلها منزوی شدند به قوّه برگشتند اینها رغبت نمیکنند آنها کاملاً شایستهاند و بشر به احترام زنده است و توقّع, ادب و احترام است که میتواند سرمایه باشد و نگه بدارد آنها همان انجمن حکمت را خانه خودشان بدانند و آن هم موفق بود قبل از انقلاب هزارهای خیلی خوبی داشتند و بسیاری از کتابهای مرحوم بوعلی و همچنین صدرالمتألهین آنجا چاپ شده است آن آقایان در تنظیم روابط با دانشمندان کشورهای دیگر شناخته شدهاند سهم مؤثری دارند با آیسکو با یونسکو هر دو اینها میتوانند رابطه برقرار کنند و محور اصلی همان دانشمندان تاب و ناب جهان شرق و غرب باشند آنها فلسفه را میفهمند و منتقل میکنند وقتی یک فیلسوف غرب, یک فیلسوف شرق نظریه مرحوم صدرالمتألهین را مطرح میکند حالا چهارتا اشکال بکند این به فضلای میانی و همچنین فضلای مرحله بعدی منتقل میشود.
پایان پیام/
نظر شما