خبرگزاری شبستان// گیلان
نهج البلاغه هم از سیاست و حکومت خداجویان پاکدل و عاشق حق و عدالت و پاکبازان دلباخته ی اسلام و امت اسلامی سخن می گوید، و هم از دولت صالحان و رهبری مردان الاهی و خدمتگذاران خالق و خلق، و هم از شرارت های سیاست بازان کوردل و نفاق پیشه و امامان ضلالت و تباهی و ظلمت، و هم از دولتمردان ستم پیشه و جاه طلب و هوسباز، و هم از شیوه های شیطانی قدرت طلبان سنگدل که حاضرند همه ی ارزش ها و بالاتر از همه، حق را فدای قدرتی چند روزه کنند و بندگان خدا و خیل عظیم امت را به بند اسارت بکشند و هم از رازهای دل و رمزهای سیاسی آنان که با تمام شایستگی ها و آراستگی ها از صحنه رهبری جامعه، توسط نا اهلان و سیاست بازان فریبکار کنار زده می شوند، و با بی مهری امت می سازند و با جور ظالمان می سوزند.
گرچه قلم یارای تحلیل اندیشه های والای سیاسی نهج البلاغه را ندارد، اما در آن جا که سخن از اندیشه ی سیاسی اسلام مطرح است، نمی توان جای نهج البلاغه را خالی گذاشت و گذشت ابتدا باید ببینیم که منظور حضرت علی(ع) از سیاست چیست؟ آیا حضرت علی(ع) سیاست را دروغگویی، دغلبازی، ریا کاری و مواردی مانند اینها که در ذهن بسیاری همان سیاست است و شکست مدل وال استریتی اش را شاهد هستیم، می دانند؟
یا اینکه نگاهی آسمانی و مقدس به این موضوع دارند. حضرت امیر(ع) سیاست را غیر از حیله گری ونیرنگ می دانند فلذا در خطبه 200 نهج البلاغه می فرمایند: ((سوگند به خدا،معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیله گر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرک ترین افراد بودم.)).
حضرت در خطبه فوق عوام فریبی رد می کنند و این امر را برای رسیدند به هدف ناپسند می دانند. حضرت در جملات بالا خود را یک سیاستمدار می داند که معاویه با انجام دغلبازی نمی تواند بر حضرت در سیاستمداری چیره شود چون حضرت به وضوح سیاست را غیر از این می داند. همچنین حضرت اشاره می کنند که دارای توانایی در استفاده از حیله و نیرنگ هستند نه اینکه فاقد این کارایی می باشند و عدم انجام این کارهم، در واقع به علت ناتوانی ایشان است.
بارها موقعیت هایی برای حضرت پیش آمد که ایشان می توانستند با دادن یک دروغ و یا حیله ای کوچک به راحتی خلافت را در دست بگیرند یا به زبان امروزه برای رسیدن به هدف وسیله را توجیه کنند. اما حضرت این کار را نکردند زیرا اگر این کار را انجام می دادند، دیگر علی (ع)نبودند و امروزه هم ما نمی توانستیم به چنین رهبری که از حق خود می گذرد تا جامعه از هم فرونپاشد افتخار کنیم. حتی اگر این چشم پوشی از حق مانند استخوان در گلو و خار در خشم او را بیازارد.
حضرت علی(ع) در کسب قدرت و چه در حفظ آن نیز هیچ ظلمی را روا نمی دارند و همواره تاکید بر این می کنند که حتی حاضر به گرفتن رزق مورچه ای از دهان او نیستند. این بر خلاف نظریات بسیاری از اندیشمندان سیاسی است که زمامدار را در حفظ قدرتش رجوع به خیانت، ظلم وستم می دهند. حضرت علی (ع) در جواب اطرافیان خود برای بکار بردن این روشها بر اساس خطبه 126 نهج البلاغه می فرمایند (( آیا به من امر مى کنید که پیروزى را با ستم بر کسى که زمامدار او شده ام، به دست آورم ؟؟ )) همان طور که گفته شد این بر خلاف نظر بعضی از اندیشمندان مانند ماکیاولی است که با دیدن چگونگی دعوت به گفتگو وبعد فریب دادن چند فرمانده جنگی توسط یکی از حاکمان زمان خودش به نام بورجا و قتل آنها، این نسخه را به حاکمان برای ماندگاری قدرتشان و از میدان به در کردن رقیبان توصیه می کند.
موضوع بعد در نهج البلاغه اینست که ببینیم هدف و فلسفه سیاست و حکومت در این کتاب چه چیزبیان شده است؟ اندیشمندان زیادی پیرامون این موضوع به بحث پرداخته اند مانند توماس هابز که فلسفه تاسیس حکومت را رسیدن به صلح و آرامش می داند. و یا پیروان نظریه اصالت سود مندی که هدف تاسیس دولت را سودمندی و فایده آن در رساندن افراد به لذت می دانند. اما حضرت هدف از سیاست و حکومت را در نهج البلاغه اجراى عدالت، زعامت، رهبرى و هدایت جامعه و مردم به سوى کمال و نزدیکى به خدا می داند.
ما می توانیم برای رسیدن به پاسخ این پرسش به سراغ خطبه 131 نهج البلاغه که به خطبه منبریه هم مشهور است برویم. حضرت علی(ع) در این خطبه چنین می فرمایند: ((خدایا تو می دانی که جنگ و در گیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم، ودر سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.))
حضرت در این جملات مهم ترین اهداف دولت اسلامی را اینچنین بیان می دارند: 1- ارائه ارزش های دینی و حفظ و گسترش آن 2- اصلاح حیات اجتماعی و روابط انسانی 3- تامین امنیت اجتماعی.
همچنین این اهداف را می توان در نامه هایی که حضرت به والیان خود در شهرها می نویسد یافت حضرت علی(ع) طی توصیه ای که در نامه 46 و خطاب به مالک اشتر است اینچنین می فرمایند((...پر و بالت را برابر رعیت بگستران، با مردم گشاده روی و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش، تا زور مندان در ستم تو طمع نکنند، و ناتوانان از عدالت تو مایوس نگردند.))
حضرت علی(ع)بار دیگر در نامه 53 نهج البلاغه به مالک اشتر می فرماید:((دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو، در حق میانه ترین، و در عدل فراگیر ترین، و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند.))
حضرت در بیانات بالا ونمونه های فراوان مانند آن که در این کتاب آمده است به کارگزاران خود توصیه می کند اکنون که به عنوان یک حاکم و سیاستمدار مشغول هستند با مردم مدارا و خوش رفتاری نمایند. این توصیه های حضرت زمانی مطرح شد که به قول ما امروزیها حکومت دموکراتیک و پارلمانی نبود که با این کارها بخواهند رای مردم را بدست آورند بلکه حضرت وظیفه حاکم را در هر حالت و هر شرایطی چیزی جز خدمت به مردم و خشنودی خداوند نمی داند وبه فرموده خود حضرت ((حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او)) حاکم اسلامی به عنوان کسیکه در راس قدرت سیاسی است و طبق نظر حضرت نماینده اجرایی او در زمین باید با بندگان او مدارا کند و عدالت را در حق آنان رعایت کند.
حضرت علی(ع) در خطبه 131 بعد از ذکر فلسفه حکومت اسلامی به شرایط رهبر اسلامی اشاره می کنند ومی فرمایند:(( خدایا من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز ، کسی از من جز رسول خدا (ص) پیشی نگرفت، همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، ونادن نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمی تواند رهبر مردم باشد، که باستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند. و نه کسی که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل می کند و گروهی را بر گروهی مقدم می دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمی تواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، و حق را به صاحبان آن نمی رساند، و آن کس که سنت پیامبر (ص) را ضایع می کند لیاقت رهبری ندارد زیرا که امت اسلامی را به هلاکت می کشاند.))
امام علی (ع) در بیانات بالا به پاره ای از صفات حاکم اسلامی با ذکر اهمیت داشتن هر صفت اشاره می فرمایند که این صفات به این ترتیب هستند: 1- بخیل نباشد 2- نادان نباشد 3-عادل باشد 4-رشوه خوار نباشد 5- پایبند به رعایت سنت پیامبر(ص) باشد.
در نهج البلاغه به توصیه هایی نیز بر می خوریم که راهنمای خوبی برای مردم و رهبر حکومت است برای نمونه حضرت در سخنرانیی که در صفین فرموده اند و در خطبه 216 نهج البلاغه آمده است به حقوق متقابل مردم و رهبر اشاره می کنند و اداء این حقوق متقابل را باعث اصلاح روزگار و برقراری عدالت برای مردم و تداوم حکومت می دانند وادامه می دهند اگر این حقوق اداء نشود آنگاه است که ظلم، ستم ونیرنگ در جامعه زیاد شود.
حضرت در این مورد چنین می فرمایند ((و در میان حقوق الهی بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است،... و آنگاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد، وراههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنت پیامبر(ص) پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مایوس می گردد. اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار ونیرنگ بازی در دین فراوان می گردد، و راه گسترده سنت پیامبر (ص) متروک، هوا پرستی فراوان، احکام دین تعطیل، و بیماری های دل فراوان شود.))
حضرت در ادامه این خطبه به برخی از حقوق حاکم بر مردم مانند 1-عدم ستایش های غلو آمیز حاکمان 2- دوری از رفتار ظاهری با حاکم 3- مشورت دادن به حاکم اشاره می کنند.
در خطبه 34 نیز پاره ای دیگر از این روابط متقابل آمده است:1- حاکم باید خیرخواه مردم باشد. 2- تقسیم عادلانه بیت المال و درآمد های عمومی بین مردم 3- آموزش سواد به مردم برای جلوگیری از رشد بی سوادی 4- وفادار ماندن مردم به بیعت با حاکم 5- اطاعت از حاکم و خودداری از سرپیچی از دستورات حکومتی.
حضرت ادای این حقوق را باعث 1- عزت یافتن حق 2- برقراری عدالت 3- مایوس شدن دشمن میدانند ومی فرمایند که اگر این حقوق ادا نشود 1- اتحاد جامعه از بین می رود 2- ستم ونیرنگ در جامعه جای خود را باز می کند 3- سنت پیامبر به فراموشی سپرده می شود و در نتیجه اجرای احکام دین مسکوت می ماند.
امامت و رهبری در سیاست علوی مسایل رهبری و امامت در نهج البلاغه را به صورت فشرده تر نیز می توان دسته بندی نمود و بدین ترتیب تحلیل و بررسی کرد: 1. سلسله ی مراتب حاکمیت در امامت: کسی که از طرف امام معصوم نیابت دارد، دارای سمت ولایت و حق حاکمیت و سلطه ی شرعی است:فانک فوقهم و والی الامر علیک فوقک والله فوق من ولاک و قد اصطفاک أمرهم. (1)
2. مشروعیت تشکیل دولت: او دارای حق تشکیل دولت و انتخاب وزرا است:ان شر و زرائک من کان للاشرار قبلک وزیرا» و «انی قد وجهتک الی بلاد قد جرت علیها دول قبلک. (2)
3. فرماندهی نیروهای مسلح: او باید به تشکیل و تجهیز ارتش همت گمارد و فرماندهی ارتش را به عهده گیرد:فول من جنودک أنصحهم فی نفسک الله و لرسوله و لامامک و أنقاهم جیبا و أفضلهم حلما. (3)
4. ایجاد نظام شورایی و احترام به آراء و افکار صاحب نظران: او باید نظام شورایی صحیح را بنیان گذاری و مستقر نماید:و لا تدخلن فی مشورتک بخیلا یعدل بک عن الفضل و یعدک الفقر و لاجبانا یضعفک عن الامور و لا حریصا یزین لک الشرة بالجور. (4)
5. ایجاد تشکیلات قضایی مناسب با شرایط زمان: او باید تشکیلات قضایی صالحی را برای برپایی عدالت اجتماعی به وجود آورد:ثم اختر للحکم بین الناس أفضل رعیتک فی نفسک... ثم اکثر تعاهد قضائه و افسح له فی البذل ما یزیل علیته. (5)
6. خصلت مردمی بودن و با مردم زیستن: نیروهای مسلح نظامی و انتظامی نباید میان خود و مردم فاصله ایجاد کنند. این دستور به طور ضمنی نشان دهنده ی وجود نیروهای انتظامی و تشکیلاتی است که امروز به نام نیروی انتظامی نامیده می شود:و تقعد عنهم جندک و أعوانک من احراسک و شرطک. (6)
7. حفاظت اطلاعات: لزوم مراعات اصل سرداری و نظام اداری و اطلاعات کشورکه نیازمند به افراد و تشکیلات خاصی است:و اخصص رسائلک التی تدخل فیها مکائدک و أسرارک بأجمعهم لوجوه صالح الاخلاق. (7)
8. نظارت و کنترل: بازرسی مخفی از جریان اداری کشور و نظارت استتار شده بر حسن انجام وظایف اداری:ثم تفقد أعمالهم و ابعث العیون من أهل الصدق والوفاء علیهم، فإن تعاهدک فی السر لامورهم حدوة لهم علی استعمال الامانة... فإن أحد منهم بسط یده الی خیانة اجتمعت بها علیه عندک أخیار عیونک... (8)
9. نظام اداری و استخدامی صالح: نظام استخدامی و مراعات اصول و ارزش ها و جایگزین کردن ضابطه ها به جای رابطه ها: ثم انظر فی امور عمالک فاستعلم اختبارا و لا تولهم محاباة واثره فانهما جماع من شعب الجور والخیانة وتوخ
منهم أهل التجربة و الحیاء من أهل البیوتات الصالحة والقدم فی الإسلام.(9)
10. صلح و همزیستی و تحکیم آن از طریق عقد قراردادهای بین المللی: عقد قرارداد صلح با دشمن از وظایف ولی نایب امام است: و لا تفدعن صلحا دعاک الیه عدوک والله فیه رضی فإن فی الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک و امنا لبلادک. (10)
11. دوری از خودکامگی و خودمحوری: اجتناب از شیوه ی خود محوری و خودبینی و خودستایی و تبعیض: «و ایاک والاعجاب بنفسک و الثقة بما یعجبک منها و حب الاطراء»، «و ایاک و استنثار بماللناس فیه اسوة». (11)
12. ایجاد تحولات اساسی برای رسیدن به خیر و صلاح جامعه و تثبیت امور کشور: و اکثر مدارسة العلماء و مناقشة الحکماء فی تثبیت ما صلح علیه أم بلادک و إقامة ما استقام به الناس قبلک. (12)
این موارد نمونه ی مسئولت ها و وظایفی است که نماینده و نایب امام باید در اداره کشور و اجرای عدالت برعهده گیرد و متناسب با شرایط زمان و مکانات موجود انجام دهد. بی شک هر وظیفه و مسئولیتی، بدون داشتن اقتدار و اختیار متناسب با آن لغو و بی اثر است.
پی نوشت ها:
1.نهج البلاغه، نامه 53.
2.همان، عهدنامه مالک اشتر.
3. همان.
4. نهج البلاغه.
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. نهج البلاغه.
10. همان، نامه 53.
11. همان.
12. همان.
پایان پیام/
نظر شما