تبیین مراحل چهار گانه امر به معروف و نهی از منکر

مراحل چهار گانه امر به معروف ونهی از منکر در درس اخلاق آیت الله جوادی آملی تبیین شد.

 به گزارش خبرگزاری شبستان از قم، آیت الله جوادی آملی در درس اخلاق هفتگی خود که با حضور جمع کثیری از حوزویان و دانشگاهیان برگزار شد، گفت: بحث های ما در دو بخش خلاصه می‌شد یک بخش به مسائل اخلاقی برمی‌گشت بخش دوم به شرح کوتاهی از خطبه‌ها و نامه‌ها و بیانات نورانی امیرالمؤمنین(ع) بعضی از بیانهای آن حضرت هم مسائل اخلاقی را به همراه داشت و دارد و هم خصوصیت آن مکتوب یا آن خطبه را. از نظر سیر بحثی به نامه‌ای رسیدیم که وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) برای فرزند گرامی‌شان مرقوم فرمودند این نامه هر دو جهت را تأمین می‌کند هم مسائل اخلاقی را در بردارد هم در حدّ خود آن نامه شرح می‌شود. بخشی از این نامه در نوبت قبل ارائه شد حضرت این نامه را بعد از جریان جنگ صفین مرقوم فرمودند هفت صفت برای خودشان ذکر کردند چهارده صفت برای فرزندش آن صفات هفت‌گانه راجع به این است که من در آستانه رفتنم روزگاری را پشت سر گذاشتم تجاربی را آموختم سنّم بالا آمده باید دنیا را ترک کند و مانند آن, آن چهارده صفتی هم که برای فرزندش ذکر کرده یکی پس از دیگری در نوبت قبل شرح شد تا رسیدیم به طلیعه این سفارشات.

 

وی ادامه داد:حضرت بعد از اینکه هفت وصف برای خود ذکر کرد که من مقرّ به زمانم و فانی‌ام و در برابر قضا و قدر الهی تسلیمم و مانند آن. فرزندش را وصیت می‌کند می‌فرماید: «فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللَّهِ - أَیْ بُنَیَّ - وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ وَ الاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ» فرمود شما در جریان مبارزه با نفس که جهاد درونی است ناچارید سپری داشته باشید تقوا این «تا» جزء کلمه نیست اصلش وَقوا بود این واو جزء کلمه است وقایه یعنی سپر اگر کسی سپر به دست نباشد تیر می‌خورد گناه یک تیر است درباره خصوص نگاه به نامحرم این حدیث آمده است که «النظرة سهمٌ مِن سهام ابلیس» کسی که به نامحرم نگاه نامحرمانه می‌کند تیری خورده است تیرها هم چند قسم است بعضی از تیرها عادی است اینها معصیت صغیره است بعضی از تیرها مسموم است اینها معصیت کبیره است گاهی در بعضی از نصوص دارد «سهمٌ مسمومٌ مِن سهام ابلیس» خب برای اینکه انسان تیر نخورد مخصوصاً تیر سمّی باید سپر داشته باشد وقایه همان جُنّه است جُنّه یعنی سپر, تقوا سپری است که مانع تیر خوردن آدم است بالأخره انسان چندتا تیر که بخورد از پا در می‌آید.

 

مفسر قرآن کریم تصریح کرد:سپر در جهاد بیرونی از آهن است در جهاد درونی از آه است و نه آهن این سپرهای بیرونی برای اینکه انسان را از آهن حفظ بکند خودش جنسش آهن است اما سپر درونی برای اینکه انسان را از هوس و هوا باز دارد این جنسش از آه است و نه آهن اینکه در دعای کمیل وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «و سلاحه البکاء» همین است اسلحه یک انسان گریه است خب اگر کسی قلب رقیق ندارد قلب قسیّ دارد اهل اشک نیست اهل آه نیست این مسلّح نیست «و سلاحه البکاء» انسانی که اهل ناله است مسلّح است این اهل غرور و تکبّر نیست چرا گفتند که نماز می‌خوانید مستحب است این بینی روی خاک باشد حالا یا تربت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) باشد یا یک چیز دیگری بالأخره «ما یصح السجود» باشد این را می‌گویند مرغمة الأنف نماز در عین حال که ما را به خدا نزدیک می‌کند از خودمان دور می‌کند این غرور و خودخواهی و تکبّر و به من برخورد و من چرا این‌چنین نشدم اینها که دشمنهای درونی ما هستند این با نماز و امثال نماز برطرف می‌شود خب پیشانی با سایر اعضای سجود باید در سجده بر روی زمین باشد پیشانی باید روی خاک باشد این درست است یا روئیدنی که مأکول نیست اما بینی مستحب است روی خاک باشد این را می‌گویند مِرغمة الأنف, مرغمة الأنف یعنی وسیله‌ای که انسان بینی‌اش را خاکمال می‌کند ما در هر سجده دو بار باید این بینی را خاکمال بکنیم بعد تا «من» و «ما» از ما گرفته بشود.

 

آیت الله جوادی آملی تاکید کرد: اگر «من» و «ما» از ما گرفته شد دیگر کشور گرفتار چند میلیون پرونده نیست غالب اینها در اثر بی‌گذشتی است. به من برخورد, چرا این حرف را زد, چرا حقّ مرا نداد خب خیلی از حقوق را می‌شود از راه مسالمت گرفت این نماز برای اینکه دماغ انسان را خاکمال کند لذا به نوبه خود می‌شود تقرّب إلی الله که «الصلاة قربان کلّ تقی» ما این سپر را باید کجا تهیّه کنیم؟ فرمودند: «الصوم جُنّة مِن النّار» این در روایات فضیلت روزه هست دیگر روزه سپر آتش است یا کسی که اهل روزه است این سپر به دست است یک انسان روزه‌دار که به دنبال حرام نمی‌رود که کار حرام «سهمٌ مِن سهام ابلیس» بنابراین وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود این سپر را باید بگیری بالأخره این دشمن که معلوم نیست از کدام راه می‌آید گفته که ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ با لام تأکید یا سوگند گفت من حتماً سر راه راست اینها می‌نشینم راه راست مشخص است اما آن کمینها که مشخص نیست الآن کسانی که از قم به تهران می‌روند این بزرگراه مشخص است شفاف و روشن است اما صدها کمین در دو طرفش هست انسان کجا می‌داند که در فلان درّه و فلان گوشه کسی کمین کرده شیطان که در راه نیست شیطان در کمین است ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ نمی‌گذارم اینها بروند اگر کسی سفر داشته باشد که دیگر تیر نمی‌خورد که «الصوم جُنّة من النّار» .

 

علامه جوادی آملی اظهار داشت:این تعبیری که گفته شد «الصلاة قربان کلّ تقی» مخصوص نماز نیست آن تعبیری که مربوط به روزه آمده که «الصوم جُنّة من النّار» مخصوص روزه نیست به دلیل اینکه همین تعبیری که درباره نماز آمده درباره زکات هم هست که «الزکاة قربان کلّ تقی» قربان یعنی وسیله تقرّب, هر عمل عبادی که آن شخص به قصد قربت انجام می‌دهد این قربانی اوست و اگر آن گوسفندی که در روز دهم ذبح می‌کنند آن را می‌گویند قربانی چون عبادت است می‌گویند قربانی نه اینکه چون گوسفند است نماز قربانی است روزه قربانی است زکات قربانی است هر عمل عبادی که بنده به وسیله آن به خدا متقرّب می‌شود نزدیک می‌شود قربانی اوست جُنّت یعنی سپر, مِجَن و جُنّه سپر که در نصاب هست جنّه یعنی سپر فرمود: «الصوم جُنّة من النّار» خب صلات هم «جُنّة مِن النار» زکات هم «جنّة من النار» این جُنّه همان وقایه است اینکه می‌گویند تقوا داشته باشید یعنی سپر به دست باشید اگر سپر به دست باشید دیگر تیر نمی‌خورید خب حالا تیر نخوردید, پاداشی که می‌گیرید چیست؟

 

وی ادامه داد:این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ انفال فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ شما هم در بخش اندیشه می‌توانید بین حق و باطل و صدق و کذب فرق بگذارید هم در بخش انگیزه می‌توانید بین خیر و شرّ و نفع و ضرر فرق بگذارید هم در حوزه عزم یک انسان فارغ هستید هم در قلمرو جزم یک انسان فارغ هستید به برکت تقوا. ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ بین الحقّ و الباطل فی العلم و بین الخیر و الشرّ فی العمل آن وقت انسان می‌شود با وقایه فرمود: «فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللَّهِ - أَیْ بُنَیَّ - وَ لُزُومِ أَمْرِهِ» فرمان خدا را ملتزم باش و دل را آباد کن.

 

وی همچنین افزود:درباره مسجد گفته شد ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ «إنّما یَعمر القلب» هم «مَن آمن الله» درباره دل تعبیرهای گوناگونی هم در قرآن آمده هم در رویات اهل بیت(علیهم السلام) گاهی از حیات و ممات سخن است گاهی از سلامت و مرض سخن است گاهی از معمور و مخروب بودن سخن است گاهی می‌فرماید بعضیها مُرده‌اند ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ که کافر در مقابل زنده قرار گرفته کسی که مؤمن است زنده است ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ که انسان یا کافر است یا زنده که این بر اساس صنعت احتباک که از صنایع بدیع مطوّل است در جایی که چهار مطلب باشد یک در بین را ذکر می‌کنند تا طرف بقیه را بفهمد اینجا انسان را زنده است یا مرده, زنده یا مؤمن است یا کافر در بین امور چهارگانه فقط دوتا را ذکر کرده فرمود انسان یا زنده است یا کافر ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ این سند احتباک است انسان یا زنده است یا کافر یعنی کافر مرده است پس گاهی از حیات و ممات قلب سخن است گاهی از سلامت و مرض قلب سخن است که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ در قبال ﴿إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ گاهی از ویرانی و مخروبه بودن قلب سخن است که فرمود: ﴿وامارت قلبک﴾ این دل را آباد نگه بدار به چه چیزی؟ به ذکر خدا.

 

استاد اخلاق حوزه و دانشگاه ادامه داد:گاهی با سنگ و گِل خانه آباد می‌شود گاهی با تسبیح و تقدیس دل آباد می‌شود فرمود قلبت را که آباد کردی جای مخروبه نیست تا بیگانه رخنه کند «وَ الاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ» ذات اقدس الهی این طناب را آویخت که ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ هیچ کس صاحب این طناب نیست مگر خود خدا که فرمود: «أحد طرفیه بید الله سبحانه و تعالی» خب این حبل است, متین است, آویخته است یک طرفش هم به دست خداست و آن همان قرآن است که ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ و دین است فرمود این طناب را محکم بگیر از لغزش مصون می‌مانی. بعد فرمود مگر نمی‌خواهی با خدا رابطه داشته باشی چه رابطه‌‌ای از این طناب مستحکم‌تر هم مستحکم است هم مستقیم است هم یک طرفش به دست اوست «وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ» اصولاً آن طناب را می‌گویند سبب سرّ اینکه علت را می‌گویند سبب برای اینکه رابطه بین معلول و خودش خواهد بود طناب را می‌گویند سبب, چه سببی بهتر از همین قرآن است که حبل متین است که مستحکم است عروة وثقاست ﴿مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ در آیةالکرسی ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی﴾ که ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾ بعد فرمود: «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ» گاهی سخن از خرابی و ویرانی است گاهی سخن از حیات و ممات است گاهی سخن از سلامت و مرض است این شش عنوان در قبال هم است که چهار عنوانش صریحاً در قرآ‌ن کریم آمده «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ» بعضی از موتهاست که منشأ برکت است آن موت ارادی است بعضی از موتهاست که سلب برکت است آن موت طبیعی است مرگ طبیعی این است که انسان این دستگاه بدنش از کار بیفتد و اجازه دفن پیدا کند این هیچ! موت ارادی, مرگ شهوت است مرگ غضب است اینکه فرمود: «موتوا قبل أن تموتوا» همین است اگر کسی از راه تهذیب نفس موتِ ارادی پیدا کرد این قلبش را با آن حکمت زنده کرده است «موتوا قبل أن تموتوا» اینجا هم فرمود: «وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ» با زهد و بی‌رغبتی در دنیا به موت ارادی برس.

 

وی درادامه افزود:در بعضی از خطبه‌ها حضرت فرمود: «أُوصِیکُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیا التَّارِکَةِ لَکُمْ» قبل از اینکه شما این بساط زرق و برق را رها کنید او شما را رها می‌کند وقتی این شد شما تعلّقتان را کم بکنید راحت هستید در زندگی «وَ قَلْبِهِ بِالْیَقِینِ» قلب را با یقینِ علمی و مشاهده عملی تقویت بکن این قلب که قوی شد دیگر ضعف در آن قلب راه ندارد «وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ» با حکمت و اعتقادات صحیح, اصول دین و فروع دین این قلبت را نورانی کن این حکمت, حکمت اصطلاحی نیست مثل اینکه فقه هم فقه اصطلاحی نیست .

 

مفسر قرآن کریم افزود:تفقّه در دین اعم از اصول و فروع است حکمت در دین اعم از اصول و فروع است «وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ» با یاد مرگ آن غرور را از خود بگیر فروتن باش نه فرومایه, ذلول باش نه ذلیل. انسان ذلیل و خوار هرگز محبوب خدا نیست ما هرگز مأمور نیستیم خودمان را ذلیل و خوار کنیم ولی مأموریم خود را ذلول, نرم, فروتن نه فرومایه قرار بدهیم آن وقت راحتیم «وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ» باور کند, اقرار کند که از بین رفتنی است.

 

آیت الله جوادی آملی همچنین با اشاره به تفکر جاهلیت درباره مرگ فرمودند:در جاهلیّت خیال می‌کردند که انسان برای ابد می‌ماند ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ آنهایی هم که افکار جاهلی داشتند می‌گفتند چیزی برای ورثه‌مان بگذاریم که نَمیر باشد مثلاً زمین را می‌گفتند مِلک نمیر آن ظروف مسی را می‌گفتند ملک نمیر این همان فکر جاهلی است که در سورهٴ مبارکهٴ کهف آمده ﴿أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ آن شخص که وارد آن باغ شد به جای اینکه شکر خدا را به جا بیاورد خیال می‌کرد که این دیگر از بین نمی‌رود بادَ یعنی هَلک, یَبید یعنی یهلک ﴿أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ فکر می‌کرد که این روضه این جنّت این باغ دیگر از بین‌رفتنی نیست نظیر آنچه در آیه دیگر آمده ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ که انسان خیال می‌کند برای ابد می‌ماند. فرمود او را وادار کن که اقرار کند که از بین رفتنی است «وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیَا» این حوادث تلخی که روزانه در پیش است این را به قلبت بصیرت بده که این بفهمد که آنچه برای دیگران است مخصوص آنها نیست روزی هم به سراغ او خواهد آمد.

 

علامه جوادی آملی تصریح کرد:«وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ» گاهی روزگار به صورت آرام حمله می‌کند گاهی هم مثل شیر حمله می‌کند صولت دارد به او بگو که ممکن است روزگار گاهی مثل شیر و گرگ و درنده حمله کند آن وقت چه می‌کنی؟ «وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ» آن زشتی تحوّلات شب و روز ممکن است به عزّت تو خاتمه بدهد. 26 دستور را وجود مبارک حضرت امیر در این بخش به فرزندش تذکّر می‌دهد «وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ» عرضه کن بر او, این‌چنین نیست که آنچه برای امّتهای دیگر یا اشخاص دیگر گذشت مخصوص آنها باشد و تکرار نشود فرمود جریان تاریخ را شما بر نفس خودت بر قلب خودت عرضه بکن عرضه کردن تاریخ برای آن است که انسان عبرت بگیرد ذات اقدس الهی قرآن را به عنوان هدایت و نور فرستاد نه کتاب تاریخ لذا قصص انبیا را که ذکر کرده درباره هیچ کدام از آ‌نها عنصر زمان را که سهم تعیین‌کننده است نگفت در بحث تاریخی می‌شود آدم تاریخ بگوید و نگوید در کدام عصر بود در کدام سال بود در کدام ماه بود؟! در هیچ قصّه‌ای از قصص انبیا سخن از سال و ماه نیست برای اینکه سال و ماه سهمی ندارد حالا در فلان سال یا در فلان ماه.

 

وی ادامه داد:قرآ‌ن کتاب داستان و تاریخ نیست کتاب حکمت است ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ لذا عصاره قصّه را که پند و حکمت است ذکر می‌کند در پایانش هم فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ این‌چنین نیست که حالا جریان حضرت یونس(سلام الله علیه) مخصوص آن حضرت باشد اینکه می‌گویند ذکر یونسیه بی‌اثر نیست برای اینکه خدای سبحان بعد از جریان یونس که فرمود: ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ﴾ ما او را گرفتیم در دهن ماهی انداختیم و او استغاثه کرد گفت: ﴿سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ﴾ این برای قصّه یونس ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ این یک اصل کلی است اینکه می‌گویند ذکر یونسی برای خیلیها کارساز است برای همین ذیل آیه است که خدا فرمود این مخصوص یونس نیست هر کس از ما با التجاء بخواهد مشکلش را حل می‌کنیم البته آنها مقامات برتری دارند مقام والایی دارند ماها آن‌چنان نیستیم ولی بالأخره اصل استجابت دعا نصیب ما خواهد شد قصص انبیای دیگر هم همین طور است قصص اقوام دیگر هم همین طور است فرمود: «وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ» عرضه کن بر قلبت اخبار ماضین را «وَ ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِیَما فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا» این‌چنین نیست که فقط کتاب تاریخ بخوانیم.

 

وی همچنین تصریح کرد:قرآن کریم در عین حال که به علم و به فراگیری فنون احترام می‌گذارد به منبع‌شناسی دعوت می‌کند می‌فرماید شما خودتان بروید از نزدیک آثار آنها را ببینید بررسی کنید و در دیار آنها سیر کنید «وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ» تا ببینید اینها چه موقع سقوط کردند چه موقع صعود کردند چه موقع طلوع کردند چه موقع غروب کردند علل طلوع و علل سقوط اینها را هم بررسی کنید «فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِیَارَ الْغُرْبَةِ وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ» وقتی اوضاع آنها را بررسی کردید می‌بینید اینها از دوستانشان از محبوبهایشان فاصله گرفتند و جدا شدند تو هم گویا در آینده نزدیک همین طور خواهی بود. انتقال از محبوب دردآور است محبوبها گاهی انسان‌اند گاهی غیر انسان, گاهی انسان به مال دل بسته است گاهی به علم دل بسته است دل‌بستگی به مال برای همه دردآور است برای اینکه بالأخره که انسان می‌میرد این چند کار پیش می‌آید.

 

وی ادامه داد:یک: متعلّق علاقه را از او می‌گیرند. دو: تعلّق می‌ماند; سه: تعلّق بدون متعلّق دردآور است; چهار: فشار مرگ و قبر و اینها از همین‌جا شروع می‌شود تا انسان تمام این تعلّقها را رها بکند در قبر در عذاب است علم هم همین طور است انسان چیزهایی را یاد می‌گیرد که تا زنده است با او سر و کار دارد به او دل‌بسته هم هست محصول عمر اوست به این علم علاقه‌مند است به راهسازی به خانه‌سازی به کشاورزی به دامداری و سایر رشته‌های تجربی, وقتی مرد اگر عمل صالح داشته باشد اینها را در خدمت نظام اسلامی قرار داده باشد که طوبی له و حسن مآب اگر نه, در این راه نبود یک عالم عادی بود که فقط از اینها ارتزاق می‌کرد وقتی می‌میرد معلوم را از او می‌گیرند یعنی دیگر بعد از مرگ سخن از راهسازی و استخراج گاز و نفت و چاه و کشاورزی و دامداری که نیست (این یک) علم می‌ماند (دو) علم بدون معلوم دردآور است (سه) این شخص تا این خاطرات علمی را دارد در زحمت است اما اگر کسی مسئله توحید را, وحی را, نبوّت را, بهشت را, جهنم را, امامت را, رسالت را, ولایت را, خلافت را, اینها را یاد گرفت همین که مرد اینها شکوفاتر می‌شود هم معلوم برای او شفاف‌تر می‌شود هم علمش شکوفاتر می‌شود برای او قبر «روضة مِن ریاض الجنّة» است همه محصولات علمی خودش را دارد اگر یک سلسله عناوین اعتباری را کسب کرده بود بله آنها از یادش می‌رود اما آنچه مربوط به حقایق تکوینی و اصول دین است بعد از مرگ اینها شکوفاتر می‌شود این مرگ, هجرت از علم به معلوم است از علم به معلوم رسیدیم آنها می‌گویند که دیگران تلاش و کوشش کردند که چیزهایی را یاد بگیرند علم را خود, معلوم را در بیرون داشته باشند این بزرگوار می‌گوید ما تلاش و کوشش کردیم از علم به معلوم رسیدیم و حالا راحتیم این برایش کشف می‌شود به حقیقت آن معلوم می‌رسد.

 

علامه جوادی آملی ادامه داد:کسانی که در خدمت قرآن‌اند در خدمت نهج‌البلاغه‌اند در خدمت صحیفه سجادیه‌اند در خدمت کلمات نورانی اهل بیت(علیهم السلام)اند آن بخشی که به اصول دین برمی‌گردد به عقاید برمی‌گردد اینها بعدالموت از علم به معلوم می‌رسند و راحت‌تر در آن عالم زندگی می‌کنند. اینجا هم فرمود: «وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ وَ لاَ تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ» آن مقرّ و پایگاهی که باید در آنجا بیارمی آن را اصلاح کن, صالح کن آنجا هیچ مار و عقربی نیست ولی به همراه خود انسان می‌برد. اگر ان‌شاءالله انسان سالم بود در درون آن «روضة مِن ریاض الجنّة» هم آرام می‌رود. «وَدَعِ الْقَوْلَ فِیَما لاَ تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِیَما لَمْ تُکَلَّفْ»

 

مفسر قرآن کریم تاکید کرد:فرمود در هر مجلسی مجبور نیستی حرف بزنی تا ندانستی سخن نگو تا ضرورت نبود سخن نگو, اگر خدای ناکرده چیزی را نمی‌دانستی می‌خواستی بگویی یا جاهلانه حرف می‌زنی یا مبتلا به کذب می‌شوی اگر مربوط به حقایق تکوین باشد شما از کسی خبر نمی‌دهی فقط اظهارنظر می‌کنی می‌شود جهل, اگر مربوط به اشخاص و شخصیتهای مردمی باشد چون خبر نداری می‌شود کذب یا جهل است یا کذب «وَ أَمْسِکْ عَنْ طَرِیقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ» راهی را که نمی‌دانی و احتمال گمراهی می‌دهی آن راه را نرو «فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلالِ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْأَهْوَالِ» اهوال آن هولها و خطرهاست فرمود شما مرتکب خطرات نشو وقتی چیزی را نمی‌دانی بهترین راه سکوت است و فراگیری علم «فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلالِ» بهتر از ارتکاب کارهای هولناک و خطرناک است «وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیَدِکَ وَ لِسَانِکَ» امر به معروف بکن اگر واقعاً امر به معروف در جامعه ما رشد پیدا می‌کرد جامعه ما از هر گزندی محفوظ بود امر به معروف چهار مرحله دارد مرحله اوّلش که انزجار قلبی است بر همه ما لازم است مرحله دوم اقدام لسانی است که انسان به حسب زبان امر کند دستور بدهد, سوم و چهارم که ضرب و بالاتر از ضرب است این به عهده حکومت است به دست مردم نیست وگرنه هرج و مرج می‌شود معروف هم یعنی چیزی که عقل و نقل آن را به رسمیّت می‌شناسند نزد شارع مقدس معرفه است یعنی به رسمیّت شناخته شده است. منکر یعنی چیزی که عقل و نقل او را به رسمیّت نمی‌شناسند نزد شارع مقدس نکره است فرمود امر به معروف و نهی از منکر بکن, اهل معروف خواهی بود و منکر را ترک بکن «و بایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ وَ جَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لاَ تَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ» در راه خدا ملامت سرزنش‌کننده‌ها در تو اثر نگذارد «وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَانَ وَ تَفَقَّهْ فِی الدِّینِ وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ عَلَی الْمَکْرُوهِ»

 

وی همچنین افزود:در فراگیری حق خیلی از دشواریها را انسان مانند غواصان باید تحمل بکند در دریای علوم می‌رود تا حق را صید کند و در دین تفقّه پیدا می‌کند چه در اصول دین چه در فروع دین و نسبت به دشواریها خود را وادار به صبر و بردباری می‌کند «وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ» که انسان صابر باشد یک اخلاق خوبی است یک خُلق و فضیلت خوبی است چون خیلی از حوادث است که آینده‌اش برای ما روشن نیست همین که طلیعه‌اش برای ما خوشایند نبود ما فوراً عصبانی بشویم ما که نمی‌دانیم آینده این حادثه چیست لذا فرمود: «وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ فِی الْحَقِّ! وَ أَلْجِی‏ءْ نَفْسَکَ فِی أُمُورِکَ کُلِّهَا إِلَی إِلهِکَ» در همه موارد خودت را به ذات اقدس الهی بسپار این پناهنده شدن, استعاذه کردن از بهترین دستورهای دینی است «فَإِنَّکَ تُلْجِئُهَا إِلَی کَهْفٍ حَرِیزٍ وَ مَانِعٍ عَزِیزٍ» شما اگر به خدای سبحان مراجعه کردی به یک پناهگاه محکم و مأمونی خودت را سپردی «وَ أَخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّکَ» .

 

مفسر قرآن کریم افزود:در سؤال فقط دعای سنّتی نداشته باش با اخلاص بخواه و یقیناً ذات اقدس الهی اجابت می‌کند «فَإِنَّ بِیَدِهِ الْعَطَاءَ وَالْحِرْمَانَ» اگر کسی بخواهد بهره‌مند بشود بید الله است اگر کسی از ید خدا طرْفی نبست یقیناً محروم است «وَ أَکْثِرِ الاِسْتِخَارَةَ» خیرخواهی را مخصوصاً این دعای استخاره امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه این را در امور مهم انسان بخواهد و بخواند. استخاره که مطلوب است همان طلب الخیر است نه تفأل به قرآن «وَ تَفَهَّمْ وَصِیَّتِی» این سفارشهایی که من کردم این را خوب فهم بکن «وَ لاَ تَذْهَبَنَّ عَنْکَ صَفْحاً» این طور نیست که صَفح یعنی صفحه خاطرات را, صفحه نظر را, صورت برگرداندن را می‌گویند تصفّح یعنی این صفحه را برگردان, این کار را نکن «فَإِنَّ خَیْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لاَ خَیْرَ فِی عِلْمٍ لاَیَنْفَعُ وَ لاَ یُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لاَیَحِقُّ تَعَلُّمُهُ» بهترین قول آن است که نافع باشد و در علمی که نافع نیست خیر نیست و علمی که مورد بهره‌برداری نیست شایسته فراگیری نیست ما در نمازها در دعاهای بعد از نماز به عنوان تعقیب می‌گوییم «أعوذ بک مِن علمٍ لا یَنفع» علمی که نافع نباشد نظیر سِحر و شعبده و جادو و طلسم اینها که روشن است که علم غیر نافع است اما علمی که نافع است ولی ما از او بهره نمی‌بریم مثل فقه و اصول و اخلاق و تفسیر این در حقیقت استعاذه از آن هوس درونی ماست خدایا ما از آنها به تو پناه می‌بریم این علمی که نور است و منشأ خیر و رحمت و برکت است به ما توفیقی بده که از اینها استفاده بکنیم که «أعوذ بک مِن علمٍ لا یَنفع» این دو منظر را می‌تواند داشته باشد.


پایان پیام/

کد خبر 84369

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha