از دوران کودکی با مسجد در ارتباط بودم

کیمیایی گفت: من در یک خانواده تقریبا مذهبی متولد شدم و به همین دلیل از همان ابتدا و از دوران کودکی با مسجد در ارتباط بودم و نماز ظهر و شب را در مسجد می‌خواندم و در امور مسجد و مناسبت‌های مذهبی مشارکت داشته ام.

به گزارش خبرگزاری شبستان: بسیجی نماد ساده زیستن و پاسدار حفظ ارزش‌های دینی است. بنا به فرموده رهبرکبیر انقلاب، بسیجی وظیفه حفاظت و حراست از انقلاب اسلامی تا تحقق هدف متعالی آن یعنی تحقق تمدن جهانی اسلام را برعهده دارد. بسیجیان دلاور همواره پیشتازان عرصه‌های انقلاب اسلامی هستند به طوری‌که عنوان لشکر مخلص خدا به حق برازنده آن‌هاست. در آستانه روز بسیج به سراغ یکی از بسیجیان بنام و مشهور محله شهید فرامرزعباسی می‌رویم. مردی که با گذشت سال‌ها خدمت در این حوزه هنوز هم با شور و هیجان خاصی از آن دوران حرف می‌زند و از انگیزه و تلاش مجاهدانه در خدمت به اهالی محله‌اش می‌گوید. یحیی خادم کیمیایی، ۶۷ سال سن دارد و ریشه‌اش به خطه گیلان باز می‌گردد. او در رشت به دنیا آمده، اما به دلیل ارادت خاصی که به آقا علی‌بن موسی‌الرضا (ع) دارد، حدود ۳۱ سال است که در جوار آقا زندگی می‌کند. خودش و همسرش بازنشسته فرهنگی هستند و ۴ فرزند دارند که به گفته خودشان همه بسیجی هستند و بسیجی‌وار رشد و زندگی می‌کنند. خانه آن‌ها در خیابان رسالت است. خانه‌ای ساده، بی‌آلایش و به دور از هرگونه تجملات! گویا روح بسیجی بودن این مرد در فضای داخلی و دکوراسیون بی‌شیله پیله این خانه دمیده شده است و از گوشه وکنار آن، به سادگی می‌توان فهمید که یک بسیجی چگونه ساده زندگی کردن را سرلوحه امور خود قرار داده است و قدم در مسیری نهاده که جز آن توقعی نیست.

 

سختی‌های زندگی

کیمیایی درباره دوره‌های مختلف زندگی خود این‌گونه توضیح می‌دهد: من در یک خانواده تقریبا مذهبی متولد شدم و به همین دلیل از همان ابتدا و از دوران کودکی با مسجد در ارتباط بودم و نماز ظهر و شب را در مسجد می‌خواندم و در امور مسجد و مناسبت‌های مذهبی مشارکت داشتم. دوران دانش‌آموزی را در همان رشت سپری کردم، اما حوالی سال ۱۳۵۰ برای شرکت در دانشگاه چند سالی را به مشهد آمدم و پس از اتمام دوران دانشجویی در رشته دبیری دوباره به شهر خودم برگشتم و در آموزش و پرورش شهرستان رودبار مشغول به کار شدم. در سال ۱۳۵۴ ازدواج کردم و همسرم که از اهالی رودبار بود، برای تحصیل در رشته الهیات روانه دانشگاه تهران شد. هر کسی در زندگی خود، سختی‌های خاص خود را دارد، اما شاید یکی از دورانی که به ما خیلی سخت گذشت همان زمان بود، زیرا همسرم هفته‌ای سه روز به تهران می‌رفت و سختی زیادی را متحمل می‌شد. از یک طرف مسیر رفت و آمد برایش سخت بود و از طرفی با داشتن فرزندان کوچک تردد او و رسیدگی به امور خانه و فرزندان شرایط را برایمان دشوار می‌کرد. از آنجایی که من به زندگی در کنار مضجع آقا علاقه‌مند بودم، تصمیم گرفتم کار‌های انتقالی ام به  مشهد را با سرعت انجام دهم که در نهایت موفق شدم و هم‌زمان همسرم هم توانست برای ادامه تحصیل به دانشگاه مشهد منتقل شود و این‌گونه شد که سال ۶۷ در مشهد ساکن شدیم و به لطف امام رضا (ع) زندگی ما روی روال عادی افتاد. خداوند توفیق داد که ۳۵ سال در آموزش و پرورش در رسته‌های مختلفی نظیر کارمند اداری آموزش و پرورش، دبیر، مدیر مدرسه، معاون پیش‌دانشگاهی و ... خدمت کنم و اکنون ۱۵ سال است که بازنشست شده‌ام.

او با اشاره به فعالیت‌های انقلابی‌اش می‌گوید: یک دوره از زندگی همه ما به دوران قبل از انقلاب مربوط می‌شود که خیلی خبر خاصی نبود، اما در ایام انقلاب من هم مانند دیگر مردم به جریان انقلاب پیوستم، انقلابی که به همت مردم و رهبری امام (ره) به پیروزی رسید. من در آن زمان در مدرسه مشغول به تدریس بودم و با گروهی از همکارانم که جهت فکری یکسانی داشتیم سعی می‌کردیم درباره مسائل مرتبط به انقلاب، ظلم و ستم‌هایی که به مردم می‌شد و اجحافی که رژیم پهلوی بر مردم روا داشت، در حد وسع و توان به دانش‌آموزان آگاهی دهیم و با ایجاد روشنگری آن‌ها را برای رؤیارویی با مشکلات موجود آماده کنیم. آن زمان که برایمان اتفاق خاصی نیفتاد، اما بعد‌ها مشخص شد که اسامی ما در ساواک جمع‌آوری شده و گویا قرار بود که بعد از چیرگی بر مردم و خاموشی انقلاب به سراغ ما بیایند که خدا را شکر به هدف خود نرسیدند. گروه ما بعد از انقلاب از هم جدا نشد و بعد‌ها انجمن اسلامی فرهنگیان رشت را تشکیل داد. به یاد دارم ۲۱ بهمن ماه سال ۵۷ رشت اولین شهر استان بود که مردم به ساواک آن حمله کردند. ساعت ۸ صبح بود که به نزدیکی اداره ساواک رشت رفتم و دیدم مردم ساواکی‌ها را اعدام کرده و از درخت جلوی در اداره آویزان کرده بودند که این اقدام برای ما گیلانی‌ها پیروزی بزرگی محسوب می‌شد.

این فرهنگی بازنشسته ادامه می‌دهد: در گذشته مردم مهربان‌تر بودند و گذشت و ایثار بیشتری نسبت به امروز داشتند، به همین دلیل وظیفه خود می‌دانستند که دست در دست هم دهند تا برای تأمین امنیت کشورشان از خاک میهن خود دفاع کنند. من هم برای عمل به وظیفه اخلاقی، شرعی، انسانی و وجدانی خود مانند آحاد ملت و جوانانی که با فرمان امام (ره) دفاع از کشور را واجب می‌دانستند، احساس دِین کردم و راهی جبهه شدم و مدت کوتاهی از زندگی‌ام را در جبهه گذراندم. اولین باری که به جبهه اعزام شدم حدود ۴ ماه و نیم آنجا بودم و بین مهران و دهلران در منطقه آبدانان خدمت کردم که منطقه راداری در مرز بین ایران و عراق بود. به دلیل اینکه کارشناسی داشتم با درجه افسری مشغول به خدمت شدم و به نوعی مرا از سربازان عادی جدا کردند و در اتاق فرماندهی برایم شیفت گذاشتند. در آن مدتی که آنجا حضور داشتم تعدادی کد طراحی کردم که آخرین کد‌های موجود بود. این کد‌ها از اصطلاح‌های فرهنگی نظیر کتاب، قلم، دفتر و ... گرفته شده بود و در برقراری ارتباط با دیگر رزمنده‌ها از این کد‌ها استفاده می‌شد.

 

آموزش درس در منطقه جنگی

او درباره این کد‌ها بیان می‌کند: در جبهه زمانی که قرار بود رزمنده‌ها از پشت بی‌سیم برای یکدیگر پیغامی ارسال کنند، از اصطلاحاتی استفاده می‌کردند که کدگذاری شده بودند و تمامی رزمنده‌ها به آن‌ها واقف بودند. این اقدام به این دلیل بود که فاصله بین نیرو‌های ایرانی و عراقی در لب مرز خیلی زیاد نبود و گاهی بی‌سیم‌ها از سوی رژیم عراق شنود می‌شد. به عنوان نمونه وقتی قرار بود که اعلام کنیم یک تانکر آب برای رزمنده‌ها نیاز داریم، با بی‌سیم می‌گفتیم: «یک دفتر نقاشی احتیاج داریم.»، چون افراد پشت بی‌سیم کد‌ها و اصطلاح‌ها را داشتند، به خوبی متوجه منظور ما می‌شدند. یا هنگامی که بنا بود یک هلی‌کوپتر را جلوتر بفرستیم، اعلام می‌کردیم که «کتاب فارسی برایتان می‌فرستیم که بخوانید» این جمله برای کسانی که جلوتر بودند، به این معنا بود که خودشان را آماده کنند که هلی‌کوپتر خودی است و به آن شلیک نکنند. به طور کلی این کد‌ها حالت آماده باش برای همه نیرو‌هایی بود که یک نسخه از آن اصطلاح‌ها را در دست داشتند و با مفاهیم آن آشنا بودند.

کیمیایی در ادامه به بخش دیگری از فعالیتش در جبهه اشاره می‌کند و می‌افزاید: به دلیل اینکه منطقه مرزی بود و تقریبا خیلی از سکنه آنجا را ترک کرده بودند، سیستم آموزشی مناسبی برای اندک دانش‌آموزان موجود در منطقه دایر نبود؛ به همین دلیل من به محض تمام شدن شیفت کاری‌ام در خدمت، کلاس‌های آموزش درس برای کودکان و نوجوانان منطقه برگزار می‌کردم که از دروس خود عقب نمانند.

او با یادآوری خاطره‌ای از جبهه بیان می‌کند: به ما خبر دادند که بنی‌صدر برای بازدید قرار است که به منطقه بیاید. آن زمان او رئیس‌جمهور بود و امام (ره) هم تفویض اختیار کرده و فرماندهی کل قوا را به او سپرده بودند. زمان بازدید او، اوایل جنگ بود و هنوز اجازه نمی‌دانند ما به خط مقدم برویم و فقط در منطقه حضور داشتیم، زیرا بیشتر درگیری‌ها هوایی بود و نیرو‌های زمینی خیلی درگیر نبودند. هلی‌کوپتر بنی صدر نشست و همه ما برای استقبال به سمت او رفتیم. بچه‌ها دورش جمع شدند. یکی از بچه‌ها به بنی‌صدر گفت: «آقای رئیس‌جمهور دستور بدهید که ما را جلو بفرستند تا بجنگیم و به وظیفه دینی خود عمل کنیم.» بنی‌صدر که در باطن اعتقادی به این مسائل نداشت، به جای اینکه بچه‌ها را به دفاع و جنگیدن دعوت کند و نیاز این جوان را با پاسخ مثبتی جوابگو باشد، گفت: «چرا می‌خواهید خود را به کشتن بدهید؟» با شنیدن این جمله انگار یک سطل آب یخ روی سر ما ریختند و همگی در بهت و تعجب فرورفتیم. از آن زمان دیری نگذشت که بنی‌صدر بی‌کفایت با لباس زنانه از ایران فرار کرد.

این فرهنگی پیش‌کسوت با تأکید بر اینکه رزمنده‌های اسلام با تمام توان خود و با اندک امکاناتی که داشتند، توانستند بر جنگ غلبه کنند، می‌گوید: در برگشت از جبهه، مدیر مدرسه برای من مراسمی با عنوان قدردانی گرفته بود و به استقبالم آمدند. من در این مراسم در مقابل کسانی که شهید یا زخمی شدند تا از کشور و ناموس خود دفاع کنند، احساس حقارت می‌کردم.

او درباره نحوه عضویتش در بسیج خاطرنشان می‌کند: قبل از جریان انقلاب، واژه بسیج به شکل امروزی مفهومی نداشت، حتی اوایل جنگ هم بسیج به معنای کنونی نبود. بسیج و بسیجی در طول جنگ کم‌کم شکل گرفت. در سال ۶۹ که در مشهد ساکن بودیم، به پیشنهاد یکی از دوستان ناحیه ۴ آموزش و پرورش وارد جمع تعدادی از بسیجیان شدم و به عضویت بسیج فرهنگیان این ناحیه درآمدم. هم‌زمان مسئولیت بسیج مسجد عماریاسر در پایگاه شهید ساجدی را به من واگذار کردند. تا سال ۱۳۸۵ در بسیج فرهنگیان فعالیت داشتم، اما پس از بازنشستگی، اعلام کردند که بازنشسته‌ها دیگر نمی‌توانند عضو باشند و باید بروند. البته حدود ۴ سال دیگر هم به صورت غیررسمی در پُست پشتیبانی، تهیه و تدارک فعالیت داشتم و با دوستان همکاری می‌کردم. حدود ۱۰ سال و نیم هم فرماندهی بسیج پایگاه شهید ساجدی را به عهده داشتم و اکنون هم به عنوان یک بسیجی معمولی در کشیک حرم مطهر رضوی با همکاری سپاه امام رضای خراسان، کار بازرسی و حفاظت حرم را برعهده دارم.

 

بسیجی مخلص و از خودگذشته است

کیمیایی درباره نوع فعالیت و خدمتش در حرم امام رضا (ع) بیان می‌کند: حدود ۱۵ سال پیش برای خدمت در جوار آقاعلی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) به حرم مطهر رضوی مشرف شدم. آن زمان شرایط پذیرش خادمی بسیار سخت بود و هرکسی را برای بازرسی حرم قبول نمی‌کردند و باید شخص درخواست‌دهنده از یک‌سری فیلتر‌هایی عبور می‌کرد. به عنوان نمونه فرد باید بسیجی فعالی می‌بود یا اینکه فرمانده‌های پایگاه‌ها در اولویت بودند و حوزه و ناحیه آن‌ها را تأیید می‌کرد. من هم از همین طریق به خدمت آقا درآمدم و توفیق این را دارم که هر ۸ شب یک شب کشیک هستم و به صورت ۱۲ ساعته برای تأمین امنیت زائران و مجاوران خدمت‌رسانی می‌کنم.

او ادامه می‌دهد: اکنون هم که بازنشسته هستم به صورت افتخاری در فعالیت‌های خیریه‌ای در مسجد محله کار می‌کنم. این خیریه در اصل با فعالیت خواهران مسجد اداره می‌شود و گردانندگان اصلی آن‌ها هستند، اما من به عنوان نمایندگان برادران مسجد در این خیریه با خواهران همکاری دارم. خیریه وظیفه شناسایی نیازمندان و رسیدگی در حد توان به آن‌ها را برعهده دارد.

کیمیایی با اشاره به شرایط عضویت در بسیج توضیح می‌دهد: عضویت در بسیج کوچک و بزرگ، مرد و زن نمی‌شناسد و همگی آن‌ها جان بر کف، مخلص و از خودگذشته هستند. بسیج از گوشت، استخوان و خون جاری در رگ افراد معتقد به جمهوری اسلامی جان گرفته است.

او ادامه می‌دهد: فعالیت‌های فرهنگی نظیر برگزاری جلسات هفتگی، کلاس‌های صالحین و دوره‌های قرآن، گشت‌های عملیاتی برای امنیت مردم منطقه از ساعت ۱۱ شب تا ۳ صبح، حضور در میدان تیر برای تمرین، سفر به مناطق جنگی در قالب اردو‌های متعدد، برپایی ایستگاه‌های صلواتی در محله و بازدید هفتگی از همه خانواده‌های شهدای حاضر در منطقه به همراه نمازگزاران و امام جماعت مسجد محله از جمله فعالیت‌هایی هستند که در دوران خدمتم در بسیج انجام داده‌ام. یکی از اقداماتی که در دوره فرماندهی پایگاه من انجام شد، بازسازی صحنه‌های میدان جنگ در سال ۱۳۸۵ در یک زمین بایر دیوارکشیده در فرامرز ۱ بود.

این زمین حدود ۱۲ هزارمتر بود که بچه‌های بسیجی با زحمت فراوان توانستند بخشی از میدان جنگ را به تصویر بکشند و با هماهنگی با ارتش تانک، خمپاره، توپ، نفربر و ... را هم به صحنه آوردند و نمایشگاهی ایجاد کردند که با استقبال بسیار زیادی هم مواجه شد. تعداد زیادی از مسئولان شهری و نمایندگان مجلس به بازدید از نمایشگاه و این میدان جنگ آمدند و با تحسین خود، به نوعی خستگی را از تن دست اندرکاران آن درآوردند.

این بسیجی قدیمی تأکید می‌کند: به نظرم بسیجی‌ها اوایل و سال‌های گذشته به مراتب از یک اخلاص، ایثار و از خودگذشتگی بیشتری برخوردار بودند؛ متأسفانه برخی افراد دارای مسئولیت سعی کردند با ضدیتی که با بسیج دارند، بچه‌های بسیجی را به حاشیه ببرند، اما به لطف پروردگار و رهبری آقا نتوانستند مسئله به انزواکشیدن و به حاشیه بردن بسیج را به صورت کامل انجام دهند. بسیج فعالیت‌های خوبی داشت و خدمات ارزنده‌ای به مملکت ارائه کرده است و هر وقت بنا بود که از نیروی بسیج در پیشبرد اقدامی استفاده کنند، خدا را شکر بسیج موفق واقع شده است. از جمله نمونه‌های آن می‌توان به حفاظت از جنگل‌های شمال در مقابل قطع بی‌رویه درختان، جریان از بین بردن فلج اطفال، دفاع از مرز‌های کشور در مناطقی مانند سیستان و بلوچستان، حضور پُررنگ در جنگ و فتنه‌های داخلی و ... اشاره کرد.

او به نوع دیدگاه مردم در مواجهه با بسیجی‌ها اشاره می‌کند و می‌افزاید: اکنون با وجود برخی سمپاشی‌ها و فشارها، دید مردم به بسیج مثبت است. مردم اقدامات شایسته بسیجی‌ها را با چشم دیده‌اند و می‌دانند بسیجی‌ها با اخلاص جان خود را در دست می‌گیرند و خدمت می‌کنند. درست است گاهی همه افراد و گروه‌ها دچار نقاط ضعف ریز و درشتی هستند و در دوره‌ای ممکن است مشکلات سطحی و ناچیز داشته باشند، اما به جرئت می‌توانم بگویم در مجموع بهترین جوانان را می‌توان در میان بسیجی‌ها پیدا کرد. بسیجی فردی معتقد به جمهوری اسلامی است که برای تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی، حاضر است از همه چیز خود بگذرد تا بتواند موفق باشد و انقلاب را به سرمنزل مقصود برساند.

 

ضرورت حضور بانوان بسیجی

کیمیایی با اشاره به حضور فعال بانوان در حوزه بسیج یادآور می‌شود: همان‌طور که می‌دانید خواهران در دوران جنگ هم به خوبی درخشیدند و پابه‌پای مردان در فعالیت‌ها حضور داشتند. آقایان در رسته‌های نظامی خدمت می‌کردند و بانوان در پشتیبانی، حمایت و تدارکات فعال بودند؛ بنابراین این فعالیت‌ها باید از سوی بانوان ما امروزه هم ادامه داشته باشد و فرزندان خود را در حال و هوای مذهبی نگه دارند و رشد و پرورش دهند. آشنایی فرزندان با مسائل و فعالیت‌های دینی و مذهبی به نوعی بر عهده خواهران بسیجی است که فضا را برای آن‌ها فراهم کنند. جامعه ما به حضور شیرزنان بسیجی و فعالیت‌های آنان نیاز دارد.

اما فعالیت‌های این مرد خستگی‌ناپذیر به همین‌جا ختم نمی‌شود و اکنون که بازنشست شده است دست از کار نمی‌کشد. او تعدادی از محصولات شهر و دیار خود را به مشهد می‌آورد و با قیمت مناسب و کیفیت اصلی به اطرافیان و همکارانش عرضه می‌کند. این محصولات شامل برنج، زیتون، چای، رب انار، فندق، عرقیات گیاهی، عسل و ... می‌شود. خیلی از همسایه‌ها او و محصولاتش را می‌شناسند و به منصف بودن او ایمان دارند. همین امر سبب شده است که مشتری‌های ثابت و پروپاقرص کیمیایی شوند.

او که ۱۵ سال است در محله فرامرزعباسی سکونت دارد، آن را این‌گونه توصیف می‌کند: این محله به نوعی کارمندنشین است یعنی حجم بیشتر ساکنان این محله را کارمندان ادارات مختلف تشکیل می‌دهند که از نظر سطح زندگی افرادی متوسط به بالا برآورد می‌شوند. محله فرامرزعباسی، بافت مذهبی مناسبی دارد، اما حضور اهالی آن در فعالیت‌های مسجدی و شرکت در نماز جماعت کمرنگ است. زندگی‌های ماشینی امروزی در عین حال که تسهیلاتی را برای رفت و آمد مردم ایجاد کرده، گرفتاری‌ها و دغدغه‌های روزمره‌ای را هم گریبانگیر آن‌ها کرده است. ساکنان این محله هم همانند بسیاری از محلات دیگر به دلیل دل‌مشغولی با همین روزمرگی‌ها، از نظر اجتماعی با هم بیگانه و کم‌ارتباط هستند و به نوعی همسایه از همسایه خبر ندارد و با مشکلات و گرفتاری‌های هم بیگانه هستند. متأسفانه این مسئله خیلی خوشایند به نظر نمی‌رسد، زیرا صفا و صمیمیتی که در گذشتگان ما به چشم می‌خورد دیگر دیده نمی‌شود و همین امر سبب شده است که برقراری رابطه بین همسایه‌ها به حداقل برسد و دیگر وقتی برای هم نداشته باشند.

 

 

منبع: شهرآرانیوز/هانیه فیاض

کد خبر 858393

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha