به گزارش خبرگزاری شبستان استاد قرهی در شب چهارم محرم الحرام سال جاری و به مناسبت ایام عاشورای حسینی به سخنرانی پرداختند.
آیت الله دکتر قرهی در این سخنرانی به مسائل مهمی همچون شیطان شناسی،هولوکاست و یهودشناسی اشاره کردند.آن چه در پی می آید گزارش سخنرانی شب چهارم است:
بسم الله الرحمن الرحیم
شیطان شناسی!
عرض کردیم وقتی اتّخاذ به ولایتالله رها شود، طبعاً اخذ ولایت شیطان، آن هم همانگونه که قرآن میفرماید «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» ، از صحابة انسی او خواهد بود.
«لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ» به معنای حقیقی یعنی همین که اگر دست از ولایتالله کشیدید، لاجرم بر ولایت ابلیس که سمبل آن یهود و نصاری است، ورود پیدا میکنید.
لذا عندالعقلا دو راه برای این که انسان مبتلای به ولایت ابلیس نگردد مطرح شده است:
1- شناخت شاخصههای ولایتالله
2- شناخت شاخصههای ولایت ابلیس
یعنی در یک کلام باید معرفت نسبت به توحید و شناخت نسبت به ابلیس پیدا کنیم. در جلد اوّل اصول کافی، بابی به عنوان باب عقل و جهل است که در آن حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) سپاه و جند ابلیس، یعنی جهل و سپاه و جند عقل، یعنی ولایتالله را تشریح میفرمایند.
لذا یکی از نکاتی که اولیاء روی آن تأکید دارند این است که انسان شیطانشناس شود؛ یعنی راههایی را که شیطان برای اغوای بشر دارد، بشناسد؛ چون خود شیطان بالصراحه اعلام کرد: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ» .
وقتی پروردگار عالم فرمود: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ » ابلیس نفهمید این سجده، سجدة بر آدم نیست، سجدة بر فرمان خداست. ملاک این نیست که شیطان یا دیگری بگوید ما بر چه کسی سجده میکنیم، خدا امر کرده است بر آدم سجده کنید، ملائکهالله میگویند: سمعاً و طاعتا «فَسَجَدُوا».
اصلاً بندگی یعنی عبودیت؛ یعنی همین که انسان مطیع فرمان پروردگار عالم باشد. در زیارت جامعه و بعضی از زیارتهای دیگر در باب محبّت آلالله که عرض کردیم تجلّی ولایت حضرت حق هستند، به ذوالجلال و الاکرام عرضه میداریم: خدایا! اگر غیر از این حضرات شفیعان دیگری بود میآوردم. چون تو خودت اینها را برای شفاعت قرار دادی، پس من هم مطیع هستم و به اینها تمسّک دارم.
مرز بین شرک و عبادت
مرز بین شرک و عبادت و مرز بین کفر و عبادت، فقط و فقط فرمان خدا را پذیرفتن و فرمان ابلیس را نپذیرفتن است.
مرز اطاعت فرامین حضرت حق مهم است. پروردگار عالم می فرماید: بت را عبادت نکن، می گوییم: چشم. پروردگار عالم میگوید: دور بیت بگرد. بیت سنگ است، بتپرستان هم سنگ عبادت میکردند و در همین بیتالله سنگها را گذاشته بودند. چه شد آنجا بتپرستی شد، اینجا بت پرستی نیست؟ مرز چیست؟ مرز این است: دور بیت بچرخ، امر خداست، سمعاً و طاعتاً. بت پرستی، امر ابلیس و نفس امّاره است، هرگز.
لذا کدواژه اصلی این است: اطاعت از فرمان خدا. اگر فرض بگیریم خدا بگوید: به دور خورشید بچرخ، سمعاً و طاعتاً.
ابلیس این را نفهمید، لذا در روایت داریم که عرضه داشت: خدایا! من را از سجده بر آدم معاف بدار، چنان عبادتی کنم که هیچ احدی از مخلوقات تو و ملائکه¬الله آنگونه نتوانند عبادت کنند. کما این که تا به حال چنین عبادت می کردم - ابلیس شش هزار سال عبادت کرده بود. اگر شش هزار سال اخروی باشد که به تعبیر خود قرآن کریم و مجید الهی هر روز اخروی پنجاه هزار سال دنیوی است، غوغایی است. مجرّب در عبادت و بندگی است - البته این هم از غرور شیطان بود، نفهمید خدا، این طول عمر را داده - بشر باید به این مطلب برسد که در اوج بداند که هیچ است - خطاب رسید تو متوجّه نیستی چه می¬گویی، منِ خدا می¬گویم: سجده به آدم، همین.
یک حاشیه بزنم، وهابیّت احمق نمی فهمد، می گوید: چطور می شود امام زمان اینقدر طول عمر دارد؟ بگو قرآن بیان فرمود: ابلیس اینقدر عمر کرده، خدا نمی¬تواند؟! خود قرآن فرموده: نوح نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) فقط نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرده است، حالا عمر او را متفاوت بیان کردند، بعضی دو هزار و هفتصد سال و بعضی بیشتر.
آنجا اگر ما کعبه را عبادت می کنیم، درست است که ساختمان و سنگ است امّا فرمان خدا است. ما سنگ را عبادت نمی کنیم درحقیقت خود خدا را عبادت می کنیم. اگر ما درب و پنجره خانه خودمان را ببوسیم، همه به ما می خندند امّا حرم حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را می بوسیم. این آهن است آن هم آهن است، این در است آن هم در است، این چوب است آن هم چوب است، خود طلا فیذاته برای مرد حرام است امّا می بویی و می بوسی چون فرمان خداست، چون تجلّی اسم خداست. بت نپرست، بت سنگ است امّا امروز می گوید بیتالله را طواف کن و ببوس. وهابیّت هم امروز این را منع نمی کند. لذا رمز این است: تفاوت بین عبودیت و ابلیس، بندگی خدا و شیطان این است که هر چه خدا گفت.
شناخت هر دو جبهه
پروردگار عالم فرمود: اگر اتّخاذ ولایت نکردید، لاجرم در اتّخاذ ولایت شیطان می روید، «وَ الَّذینَ کَفَرُوا» کفران نعمت می کنید «أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» از نور خارج می شوید و به سمت ظلمات می روید.
اگر اتّخاذ ولایت الله نشد، طبعاً ولایت یهود و نصارا است. یهود کیست؟ ابزار شیطان. آن «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» که قرآن می فرماید: سپاه ابلیس هستند. «لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ» آن زمانی معنا می دهد که ما ولایت الله را بپذیریم.
لذا برای این که به آن جبهه نیافتیم، باید هر دو جبهه را خوب بشناسیم، هم جبهه توحید و هم جبهه شرک، کفر، یهود و نصاری را بشناسیم که به حربه آن ها دچار نشویم؛ چون آن¬ها عادی جلو نمی آیند، با مکر جلو می آیند.
در جلد 1 اصول کافی، باب عقل و جهل، هم جنود عقل بیان شده است، هم جنود جهل؛ یعنی این طور نیست که فقط جنود عقل را بشناسی تمام شد، خیر جنود جهل را هم باید بشناسی. این دشمنشناسی که امروز به عنوان تز در عالم سیاست است، روز نخست، پروردگار عالم به ما یاد داده است. جنود عقل یعنی رفتن به سمت خدا، جنود جهل یعنی رفتن به سمت ابلیس.
اختلاط بین جن و انس
«لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ». یهود چیست؟ یهود، اختلاط بین جن و انس است. آیت الله آسیّد جعفر کاشفالغطاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که از علمای بسیار متبحّر و از کسانی بود که جنیّان مؤمن و شیعه، مقلّد او بودند، می فرمایند: ابلیس که رانده و رجیم شد و به عزّت خدا قسم خورد که تا آخر ما را به اغوا بکشد، «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعین» بهترین راه اغوا را خود او بیان کرده - این ها را به ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) گفته، در احادیثالقدسیه ی شیخ حر عاملی هم هست - می گوید: 1- در نطفه ورود پیدا کردم 2- در لقمه نفوذ پیدا کردم.
نکته اصلی این است: آشیخ جعفر کاشف الغطاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می فرمایند: یکی از مطالبی که در نطفه نفوذ پیدا کرده، این است: اختلاط آن قضیه جنیّه ابلیسیّه با انس که از این جا به بعد سپاهی مطیع فرمان شیطان درست شدند.
عزیزان! اصلاً این که در عالم شیطان پرستی داریم، خیلی جای تعجّب نیست. این قیافه ها و علائم عجیب و غریبی هم که برای خودشان درست می کنند، خیلی جای تعجّب نیست. اگر کسی محقّق باشد، می داند اصلاً شیطانپرستی از اوّل بوده است، حالا شقوق آن جلوه نو پیدا کرده است – این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید - و إلّا اصلاً قبل از انقلاب و بعد از انقلاب هم همیشه در همین کردستان یا جاهای دیگر هم بودند.
یکی از دوستان می گفت: در همین جنگ با یکی از این ها برخورد کردیم، وقتی میخواست بگوید: عجله نکن، میگفت: عزیز من! عجله برای آن شخص محترم است. تو عجله نکن - شیطان را بیان میکرد - شیطانپرستی داریم. الآن در قسمی از کردستان همه شیطانپرست هستند، البته به این قیافه نبودند. الآن در عالم گستره پیدا کرده. ابلیس هم آخرالزّمان فهمید که باید بیمهابا در میدان بیاید. در غرب پر است، با انواع مختلف که حتّی سایت و ماهواره هم دارند و علناً ترویج شیطانپرستی میکنند. یک زمانی اگر در لفافه بود دیگر امروز شیطان علناً جلو آمده.
جالب است که پول تمام این ها را هم یهود می دهد. اصلاً قاعده ی این ها این است که آنچه مخالف با وحدانیّت باشد، روی آن کار می کنند.
دین اصلی ابلیس
لذا جبهه را باید شناخت. هرچه غیر اسلام ناب بود، یقین بدان که در آن یهود به عنوان دین و جبهه اصلی ابلیس ورود پیدا کرده است- این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید - حالا که دین اصلی ابلیس یهود است، ما باید بیشتر متوجّه باشیم و شناخت بیشتری نسبت به آن داشته باشیم.
جالب این است که ایده یهود از روز نخست از بعد از ابنیهودا تا به امروز هرگز عوض نشده است و نسل به نسل همین ایده را میدهند. فرمولها همان است، شاید به واسطه شرایط زمان و مکان شکل آن تغییر کند.
حضرت آیتاللهالعظمی کاشفالغطاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: این که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: اینها در باطل خودشان ثابت قدم هستند، منظور یهود است. آن ها ایده خود را همیشه سینه به سینه مواظبت میکنند. یکی از کارهای ابلیس ملعون همین است؛ چون قسم خورده «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعین» پای قسم خود هم ایستاده است و تا آخر هم میایستد.
شیطان در کمین
بارها اولیاء گفتند دو چیز را از شیطان یاد بگیرید. یک: خستگی ناپذیری. آیتاللهالعظمی ادیب (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن ابوالعرفاء به مزاح به خصّیصینشان میفرمودند: به ابلیس، این مبارز نستوه احترام بگذاریم، سمت ما نیاید. مواظب این مبارز نستوه باشید. خستگیناپذیر است، خسته نمیشود، بگوید: ده سال، بیست سال است که اینجاست، دیگر اهل نماز است، ابداً. باید هوشیار باشیم. این که عرض کردم، اولیاء هیچگاه، ولو به لحظهای، به عمل خودشان نگاه نمیکنند، برای همین است. اگر کسی ولو به لحظهای به عمل خود غرّه برود، همان لحظه، لحظه سقوط است، شیطان در کمینگاه است.
علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی تهرانی به نقل از آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامهما الشّریف)، آن عارف بزرگوار میفرمودند: آقاجانمان آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» که می رسیدند گریه می کردند، یک روز یکدفعه ناخودآگاه فرمودند: «و لعنة علیک»، گفتند: آقا! یکدفعه چه شد؟ آقا استغفار کردند و گفتند: ببخشید. اصرار کردند، آقا فرمودند: هر موقع من این آیه «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» را میخوانم، شیطان میگوید: «و أنا فی المرصاد»، من هم در مرصاد و کمینگاه هستم. خوش به حال آیتالله قاضی که میشنید و حدّاقل مواظبت میکرد؛ چون شیطان یک جاهایی آبروی خودش را میبرد.
لذا شیطان، این مبارز نستوه در کمین است. باید حواسمان را خیلی جمع کنیم. من کسی هستم، اهل عبادتم، اهل نماز هستم، بحمدلله ولایی هستم، همین پدرت را در میآورد. اگر احساس بزرگی، تکبّر و منیّت کردی، سریع یقهات را میگیرد. چون خودش هم دنبال أنا بود که بیچاره شد، گفت: «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»
دومین مطلبی هم که گفتند از او یاد بگیریم، همّت بلند است. وقتی در کمینگاه است، طبعاً از راه هم میآید که دین است.
هولوکاست
کسی که شیطان و جنودش را شناخت که جند اصلی شیطان و ابزار مهم او یهود است، به خیلی از چیزها پی میبرد. عرض کردم یکی از مطالبی که یهود دارد این است که از قداستها استفاده میکند.
یک عنوانی را بارها شنیدید، امّا به عنوان سیاسی شنیدید، درحالیکه نزد یهود اصلاً عنوان سیاسی نیست. یکی از ارکان اصلی حرکت یهود، هولوکاست است. امروز هولوکاست را به عنوان سوختن یهود به دست هیتلر میشناسند امّا اصلش این نیست.
ریشه اصلی این لغت یونانی است، گرچه اصل این لغت یونانی هم نیست، ریشهاش اِبری مصری است - ما دو نوع اِبری داریم: یک ابری که ابری قدسیه است و متعلّق به قدس و حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) است که به همین دلیل هم عنوان ابری دارد. یک ابری هم در مصر است که همان حالت را دارد امّا بیشتر، شبیه به عربی است –
اصل این لغت، هِلاکا است که بعد تبدیل شد به یونانی هُلاکا. هِلاکا یعنی جای سوختن گناهان که به تعبیر دیگر که به فارسی هم آمد همان هلاکت است؛ یعنی درحقیقت آنها تقریباً نزدیک به یک ریشه هستند. هلوکاستی که شنیدید، هلاکت هم از فارسی به عربی رفت وإلّا اصل همان هِلا، ابری مصری بوده است.
اصل ماجرای این هلوکاست و هِلا را از خود کتاب مقدّس آن آقایان برایتان بخوانم که یکی از کتابهای بسیار مهم یهود تلمود است. در تلمود اینطور می¬نویسد: آنگاه که انسان بخواهد از گناهی که مبتلا شده است خود را بسوزاند، باید انسانهای همنوع خود را بسوزاند؛ چون در قربانگاه موقعی انسان به پیروزی می¬رسد که جنس خود را بسوزاند.
این تعبیری است که راجع به لفظ هلوکاست بیان می¬شود و اصل معنا هم سوخته تام است؛ یعنی تمام را بسوزاند تا دیگران نجات پیدا کنند.
می گویند: سه مورد در زمان حضرت ابراهیم، اسحاق و موسی(علی نبیّنا و آله و علیهم الصّلوة و السّلام) به¬وجود آمده:
1- سم یا همان سام که خدا او را در آتشی سوزاند و جزغالههای او را چون غبار در آسمان پاشید تا مردمان زین پس گناه نکنند.
2- تملات در زمان نوح که او هم سوخته شد تا بشر بداند هرکه خلاف فکر یهود کار کند، از بین خواهد رفت - در این جا دارند می گویند یهود مسلّط است که البته ما این ها را در سال گذشته توضیح دادیم -
3- ابراهیم خلیل در آتش سوخت.
می دانید که ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) از میان آتش بیرون آمد. در قرآن آمده است که پروردگار عالم فرمود: «یا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً» حضرت نسوخت، امّا اینها می گویند: ابراهیم - نعوذبالله و نستجیربالله - به گناه همجنسبازی که داشت، سوخت و از آن پس این گناه بر امّت بخشیده شد؛ یعنی از راه قداست، کثافتکاری بیان کردند و این فکر یهود است.
بعد می گویند: هرگاه دیدید دارد به اینجاها کشیده می شود، هلوکاست درست کنید؛ یعنی چند نفر را بسوزانید تا دومرتبه خدای متعال از شما در گذرد.
لذا اصل قضیه هولوکاست «هِلاکا»، این است ،که بعد، آن را به مسائل سیاسی تبدیل کردند و گفتند: هولوکاست جایی است که گروهی از یهود سوخته شد از جمله بحث آلمان که اشاره خواهیم کرد .
پس یهود با لفظ مقدّس وارد می شود و الفاظ مقدّس مثل هلاکا (سوخته شده تام) را می¬سازد و از این طریق اعمال قبیح را ترویج دهد. از یک طرف رنگ و بوی مذهبی می دهد، از طرف دیگر اشاعه فحشا می دهد، می گوید: - نستجیربالله، نعوذبالله، پناه به ذات حضرت حق - خدا، ابراهیم با آن عظمت را در جریانی چنین و چنان سوزاند، زینپس این قضیه(هم جنس بازی) بر امّت حلال است.
مثل یک عدّه از این علیاللّهیها در گیلانغرب که ما در زمان جنگ با اینها صحبتی کردیم، گفتند: روزه ماه مبارک رمضان سی روز نیست، سه روز بوده شما یک نقطه گذاشتید. می گوییم: قرآن می گوید: «شَهْرُ رَمَضانَ» شهر یعنی ماه. گفتند: نه، سه روز بوده. امیرالمؤمنین در شب قدر در ماه مبارک رمضان کشته شد که امّت دیگر روزه نگیرند.
معلوم است که یک عدّه انسانهای دنیاپرست یک طور میخواهند توجیه کنند. همه دنبال دین آسان میدوند. دینی که نه نماز دارد، نه ... . دینسازی می کنند، مشتری جذب کنند. علی اللّهی و غالی میشوند، می گویند: امیرالمؤمنین کشته شد که من و تو دیگر روزه هم نگیریم.
از آن طرف یهود میگوید: ابراهیم به آتش گرفتار شد، هلوکاست شد، زینپس این عمل بر امّت حلال گشت. لذا خیلی هم این عمل را ترویج میکنند. یکی از چیزهایی که یهود دارد، همین هست، به خصوص با کودکان.
عرض کردیم دو جبهه را باید بشناسیم، هم جبهه توحید، هم جبهه شیطان. «لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ»، مگر یهود چگونه است که «لا تَتَّخِذُوا»؟ باید روش، شیوه، آرمان و راه را بدانیم.
اینها بعد از این که احساس خطر کردند آمدند، چون یک زمان تمام اینها را ما در تاریخ داریم که قلع و قمع کردند و همان هولوکاستی که معنی همان هولوکاست را خودشان بیان میکنند، بوجود آوردند. معمولاً هرجایی هم بخواهند بیان کنند هالوکاست، هلوکاست، هیلا، با اچ بزرگ (H) نشان می دهند و معمولاً در کنیسه هایشان علامت H را میگذارند.
سه گروه یهود
یکی از آن زمانهایی که خودشان میگویند هولوکاست بهوجود آمد، زمان حضرت نوح نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) است. بیان می¬کنند: سامِ پسر این کار را کرد، در حالی که این کار فرزند ناخلف حضرت نوح که بعداً غرق شد، نیست، اینها به فرمان همان زن نابکار، یعنی همسر نوح، همان کاری را که بعداً قوم لوط هم گرفتار شدند، ترویج دادند.
می گویند: یک عدّه آمدند به نوح گفتند: تو که اینقدر ادعای پیامبری داری ، اینقدر تبلیغ میکنی.پس چرا کاری نمی کنی ؟ نوح نبی به سام و همچنین سِمیاد ،دستور داد: اینها منتظرند تا من با اینها برخورد کنم تا از من بهانه ای داشته باشند. تو شب اینها را دعوت کن، دو سه تا پسر هم بردار ببر. بگو که من میخواهم امشب جلسهای با شما داشته باشم. این پسرها را ببیند که ... وقتی اینها را جمع کردی، دوستانت این گدازه های آتش را بیاورند - آن موقع تمام دربها و خانههایشان چوب بود - روی سرشان بریزند. همین کار را کرد. دام را پهن کرد. شب، تمام آن گروه جمع شدند، تنها کسی که فرار کرد پسر نوح بود و آنها کشته شدند.
بعد از جریان نوح که از کشتی پایین آمد و احساس طهارت کرد، یکی از کسانی که با نوح نبی آمد و قضایا را میدانست، شخصی به نام شِمنا بود. شمنا یک مقدار در ادّعای ایمان مکر کرد، مدّعی ایمان شد و با نوح آمد. از آنجا به بعد برای این که این قضیه پیش نیاید، سه گروه بهوجود آورد:
1- گروه سفاربین که همان کسانی هستند که بعدها در اسپانیا رفتند و در اروپای غربی ساکن شدند.
2- گروه اسکنانس که در اروپای شرقی هستند. به خصوص الآن اکثر سران صهیونیسم جهانی از آنجا هستند. اتّفاقاً بعضی هاشان هم از شیراز و یزد هستند.
3- گروه اسلاو که از خزر آمدند تا به جاهای دیگر که نفوذ پیدا کردند.
زبان اصلی را هم اِبری انتخاب کردند و اعلام کردند ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) کشته ماست؛ یعنی به ظاهر او را شهید میدانند. بیان کردم که از قداستها استفاده میکنند.
جالب است خیلی معتقد هستند که اسامی انبیاء را بگذارند؛ یعنی اسحاق بسیار در یهود زیاد است، درحالیکه عرض کردم قرآن اجازه نمیدهد اینها به عنوان خودشان انتخاب کنند. قرآن بیان میفرماید: «إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ» اینها همه از انبیاء هستند. خدا اجازه نمیدهد اینها سوءاستفاده کنند، ولی سوءاستفاده میکنند و متأسّفانه از بس هم اینها کارخرابی کردند، معمولاً از مسلمانها خیلی کم اسم اسحاق میگذارند، به خصوص شیعه - مثل این که نام یکی از شهدایی که در کربلا هست، عثمان است، اهلبیت هم این اسم را گذاشته بودند، امّا از بس اینها کارخرابی کردند، دیگر کسی از محبّین اسم عثمان را نمیگذارد –
بیچاره این انبیاء که اکثر هم قرآن میفرماید: «وَ یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ» یهود خیلی از انبیاء را کشت و جالب است بعد هم پیراهن عثمان می¬کرد.
عثمان را کشتند، تازه امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه)، به محمّد حنفیه و ... گفت که بروند به او آب برسانند. بعد اعلام کردند امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه)، عثمان را کشته! آن خانم به خونخواهی خون عثمان در مقابل امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) ایستاد. مردم بیچاره هم دیدند این طرف همسر پیغمبر است، به خونخواهی عثمان بلند شده - خیلی مهم است انسان یک جاهایی حق و باطل را بشناسد - آنقدر بیحیا بودند، که اصلاً امیرالمؤمنین ماند که اینها چه میگویند!
اینها هم اینطور بودند، انبیاء را میکشتند، بعد از اسماء انبیاء استفاده میکردند. یهود به شدّت هم از اسماء انبیاء استفاده میکند.
لذا اینها ورود پیدا کردند. عمده اینها هم از همین زبان اِبری استفاده می¬کنند. آن¬ها ابراهیم را به عنوان پیامبر خود می¬دانند؛ چون اطلّاع دارند، جدّ اعلای پیامبر اکرم، حضرت خاتم انبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حضرت ابراهیم است؛ یعنی اینها از روی برنامهریزی آمدند وإلّا اصل بر این قاعده نیستند.
لذا همین کعببنابیالولا بعد از این که سقیفه ثمرهاش را بیرون داد و اعلام کرد فلانی خلیفه است. اینها در حاشیه مدینه، یثرب زندگی میکردند - نه این که اسلام آمد آنها را بیرون کرد. سال گذشته عرض کردم اینها با نصاری مشکل داشتند، نصاری اینها را از یثرب بیرون کردند و عدّه¬ای از آنها را کشتند. یکی از خصایص یهود هم ترس است. یکی از مطالبی که اینها دارند این است که اگر مسلّط شوند - که الحمدلله هیچ موقع هم مسلّط نمیشوند - پدر نصاری را هم در میآورند. اصلاً قاعده آن ها این است؛ چون چوبهای عجیبی هم خوردند. اگر کسی تاریخ را خوب مطالعه کند، آنقدر که یهود از نصاری کتک خورده و اذیّت شده، از مسلمانها نشده. منتها از مسلمانها عقده دارد برای این که میداند اسلام ناب یعنی چه؟ و با دین ساختگی ابلیس با آن مقابله میکند - به تاخت آمد روبروی کعبه ایستاد، گفت: کعبه! منتظر لات و عزی باش؛ یعنی دوباره این بتها برمیگردد. کسی رئیس مسلمین شد که .... . میدانستند. حالا شاید دیگر اسم بت نیامد، امّا عملاً همین شد. وقتی ولایتالله کنار برود، ولایت شیطان حاکم میشود.
لعن مریم مقدّس!
یکی از خصایصی که یهود دارد، این است که به شدّت قدّیسه عالم، مریم را خواستند منکوب کنند. هیچ کسی هم مثل اسلام اینقدر راجع به حضرت مریم صحبت نکرده است.
جالب این است که سران قوم یهود به عنوان روحانیون یهود، در کنیسهها - مثل مساجد مسلمانان و کلیساهای مسیحیان –همانطور که سالها امیرالمؤمنین را در شام، در قنوت و خطبه ها لعن میکردند که عمربنعبدالعزیز آمد و گفت: دیگر این کار نشود، در خطبههای یهود، قدّیسهی عالم، مریم مقدّس را، سبّ میکردند.
برای این که عیسیبنمریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، نبیّ خدا، روحالله، هدایت بشر را نگیرد، مریم قدّیسهای را که قرآن این همه با آوردن سوره مریم از او تجلیل میکند - اصلاً مریم متعلّق به اسلام است- لجنمال میکردند و حرفهای زشت در خطبههای کنیسهها میخواندند. میگفتند: آنگاه که مریم در بستر گناه رفت، با آن کسی که با او بود و نامش هاووش بود ...، نطفهای که از اینها افتاد عیسی بود و بعد لعن میکردند. لذا این یهود خبیث، عیسیبنمریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را لعن میکردند.
کتب یهود
عقاید یهودیها درکتبشان هست. دو تورات دارند: تورات عهد عتیق و تورات عهد جدید. کتاب دیگر، کتاب تلمود است و یک کتاب هم که بعدها درست کردند به نام کتاب ادعیه که الآن هم موجود است. در خود بیتالمقدس اینقدر روی پا میایستند، دعا میخوانند و سر را تکان میدهند تا مدهوش بشوند و سالی یک بار چنین عیدی (عید دعا) دارند.
تورات عهد عتیق توراتی است که بیان کردند از زمان آشوراییها و شنیز سوم و همچنین قبل از میلاد بختالنصر هست - که حاکم کلده بود - که این تورات به عنوان تورات اصلی محسوب میشود. این تورات پنج فصل دارد. سه فصلش بیان میکند که موسی در بیابان، گاهی - نعوذ بالله نستجیر بالله - برهنه چنین و چنان میکرد؛ یعنی به موسیبنعمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) هم رحم نمیکنند. انبیاء و همه را باید قلع و قمع کنند. خیلی اینها عجیب و غریبند. خیلی از این چیزها را هم من نمیتوانم بیان کنم.
تلمود که به عنوان گفتاری حضرت موسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) از آن یاد کردند و آن را میشنا هم بیان کردند، حدود هزار و سیصد سال بعد از رحلت حضرت عیسی – البته اینها رحلت میگویند و ما میگوییم حضرت عیسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در محضر وجود مقدّس امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) هستند - یهودیها آمدند و تلمود را درست کردند و در آن اصلاً مطالب عجیب و غریبی را مطرح کردند. سرزنش حضرت مریم و حضرت عیسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) یکی از مطالبی است که در آنجا هم بیان میکنند - که در انجیل مرقس که فصل هفتم آن نفوذ یهود در نصارا را بیان میکنند، همان چیزهایی که در تورات یهود هست اینجا هم بیان میکنند – می گویند: عیسیبنمریم در آخرین مطلب، شرابها را خودش میریخت و درحالیکه مست بود به حواریونش گفت: ای کاش امشب میتوانستم چنین و چنان کنم و آن کثافت کاریها .... !!!
چقدر انبیاء زجر کشیدند. برای هدایت آمده بودند، امّا ببینید شیطان ملعون چطور وارد میشود، در نطفه ورود پیدا می کند و بعد به دین ضربه می زند. میخواهد به انبیاء بگوید که من در دینتان هم وارد شدهام. ابلیس ملعون این کار را انجام داد و بعد اینها اهانتها و جسارتها به انبیاء عظام کردند.
در خود ما هم همین بهوجود آمد. میدانید سلمان رشدی درکتاب آیات شیطانی از چه منبعی استفاده کرده؟ کتاب آیات شیطانی اکثر از روایات اهل جماعت است.
بیان شده: پیغمبر یک روز - نعوذبالله نستجیربالله – با عایشه هست، درحالیکه پای عایشه برهنه است، بعد یک باره دید صدای دومی می¬آید، پیامبر گفت: عایشه! بلند شو حیای دین آمد و من خجالت می کشم در مقابل او!!! نستجیربالله پیغمبر بی حیاست، آن وقت دومی حیاء دین است!!! صاحب دین بی حیاء می-شود! سلمان رشدی گفت: نعوذبالله این آدم شهوت رانی بوده. این ها روایات اهل جماعت در کتاب خودشان است.
یک جای دیگر می گوید: پیامبر به عایشه گفت: عایشه! خدا تو را برای من فرستاد، زیرا اگر تو نبودی، هر آن گاه که من بیرون می روم و نگاهم به این زنان می افتد، عقل از سرم می پرد و تو آرامش من هستی که من به گناه نیافتم!!! پیغمبری که چشمش را نمی تواند کنترل کند!!!
بعد از فتوای امام، با سلمان رشدی ملعون مصاحبه کردند، گفت: چرا این ها به من هجمه می¬آورند؟! این چیست که آیت الله خمینی گفته من را بکشند؟! من از کتاب های خود مسلمین گفتم.
البته کتاب های ما نبود، از کتاب های اهل جماعت بود که عرض کردیم یهودی ها نفوذ پیدا کردند و حدیث سازی دروغین کردند، کعبالاحبارهایی که یهودی بودند و... .
دیدند قرآن را نمی توانند تحریف کنند، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» حدیث تراشی کردند.
«صحابه ساختگی» این اثر ارزشمند علّامه عسکری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را بخوانید. صد و پنجاه صحابه ساختگی ساختند و از آن ها مدام روایت گفتند. اصلاً طوری است که اگر انسان ببیند، می-گوید: خدایا! قربان حکمتت بروم، این اوّلی و دومی که از پیغمبر خیلی بالاتر بودند، چرا رسالت را به این¬ها ندادی؟!
بارها شنیده بودند، پیامبر فرموده: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا» ، دیگر این را نمی توانستند منکر شوند، بعد آمدند یک حدیثی ساختند، گفتند: فرموده: «و ابابکر جدارها»!!! «و العمر ...»!!!
یهود خیلی کارها کرده، این ها همه یهود هستند. کعبالاحبار را ببینید که من یک شمّه ای از او را گفتم. شریح قاضی را ببینید. ابوموسی اشعری را ببینید. سال گذشته راجع به ابوموسی اشعری صحبت کردم. پدرش یهودی بود. بی¬حیاء یک قداستی درست کرده بود. اصلاً این که انگشتر را درآورد، پیر خرفت نبود، اصلاً همه دست در دست هم بودند.
وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین به معاویه رسید که معاویه مجروح شد و امیرالمؤمنین به شهادت رسید، معاویه گفت: به خدا قسم! امروز آنچه اباسفیان گفت به تحقّق می پیوندد. مشهور است، اباسفیان در آخر عمرش کور بود، یک عدّه را جمع کرد، گفت: کسی جز خودمان نیست؟ گفتند: نه، گفت: بدانید این اصلاً پیغمبر نیست، این آمد زعامت را از دست ما گرفت، دیدید بعد هم دامادش را ... - احمق یادش رفت که قبل به پیامبر گفتند، پیامبر گفت: اگر خورشید را در دست راستم، ماه را در دست چپم، من اصلاً دست برنمی دارم - بعد گفت: گرفتید رها نکنید. به لات و عزّی قسم! به لات و عزّی قسم خورد!!! معلوم بود اعتقاد ندارند. بنیالامیّه، همه، از روی فریب و مکر آمدند.
جرداق مسیحی می گوید: اگر به عدالت صبر کرده بودند، پیروز می شدند. ابوموسی اشعری - یعنی خود آن یهودی اقرار کرده - مردم کوفه اگر به عدالت امیرالمؤمنین صبر می کردند، هم دنیایشان و اقتصادشان دگرگون می شد و خوب می شد، هم آخرتشان. مردم تحمّل نکردند، اهل کوفه از ولایت دور شدند، به این گرفتار شدند.
لذا ما باید یهود را بشناسیم. إن شاءالله در جلسات بعد ادامه مطالب را بیان می کنیم.
«السّلام علیک یا ابا عبداللّه»
شب چهارم محرّمالحرام 1433 08/09/90
پایان پیام/
نظر شما