دشمن شناسی از عوامل آماده سازی زمینه های ظهور است

آیت الله قرهی:یکی از موارد آماده سازی این است که باید دشمن شناس شویم. دشمن حقیقی، یهود را بشناسیم. افشا کنیم و آمادگی داشته باشیم. دشمن شناسی یکی از مطالب اساسی است.

 

به گزارش خبرگزاری شبستان، مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج)، ضمن اشاره به مواردی در باب جریان های فکری باطل و تاثیر آن ها در طول تاریخ اسلام، سازش مردمان جاهل با یزیدیان و دشمن شناسی و یهود شناسی اظهار کردند: دشمن شناسی از عوامل آماده سازی زمینه های ظهور است.

 

آن چه در ادامه می آید گزارش سخنرانی شب هفتم محرم سال جاری است:

 

بسمه تعالی

ذوالجلال و الاکرام از هادیان الهی پیمان گرفته است که در راه هدایت خلق به سوی خودش هرگز با هیچ یک از طواغیت عالم ولو به لحظه‌ای مصالحه نکنند. دلیل این است: اگر کسی با غیر خدا مصالحه کرد، طبعاً اوّلین گام را برای انحراف در دین برداشته است.
همان طور که عرض کردیم قبل از فتح مکّه، ابوسفیان با ابولهب و ابوجهل محضر نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمدند و گفتند: موضوع چیست که شما می‌گویی بتان را نپرستید؟! ما ریاست قوم را به تو می‌دهیم امّا این حرف را نزن. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهید، هرگز از بعثتم دست بر‌نمی‌دارم؛ چون امر خداست.
بعد از این که پیامبر عظیم الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به مکّه مکرّمه ورود پیدا کردند، کسی به نام عابز که از قوم یهود بود، محضر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد و گفت: ما این جزیه را که تعیین کردید، می‌دهیم امّا یک درخواست داریم. درخواست ما این است که اجازه بدهید در سال یک روز هم ما در مکّه وارد شویم. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: به خدا قسم اگر بار دیگر این بحث را تکرار کنی - عصایی در کنار وجود مقدّسشان بود - با این عصا گردنت را می‌شکنم.
چون پروردگار عالم آیه فرستاده بود که ورود کافر و نجس به بیت‌الله حرام است. لذا مصالحه با یهود از روز نخست در دین و در آئین پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ممنوع بوده است. عابز رفت و به یهودیان گفت: تا این مرد هست، نفوذ بعید است.
منتها همان طور که عرض کردیم برای این که بتوانند از اسلامی که ضربه خوردند، انتقام بگیرند؛ بهترین موقعیّت را بعد از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و در قضیّه سقیفه به‌وجود آوردند. عابز ظاهراً جلوتر از زمانی که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عروج کردند، از بین رفته است امّا وقتی کعب‌بن‌ابی‌الولا که یک یهودی است و اعتقادی به کعبه ندارد، بعد از جریان سقیفه از مدینه به تاخت آمد، رو به کعبه کرد و گفت: کعبه! منتظر باش که لات و عزّی بر‌می‌گردند؛ بعد از آن در بیرون از مکّه مهمان ابن عابز شد!

 

دو مورد را در پیمان بین یهودیان مکّه و یثرب (مدینه‌النّبی) بعد از پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) برای نفوذ در اسلام قرار دادند - که بحث ما همین است که چه شد قیام عاشورا به پا شد - :
1. تا آن‌جا که ممکن است اجازه ندهیم فکر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)؛ یعنی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) حاکم شود.
2. کواکبی در نقل از این ملعون- منظور کعب بن ابی الولا است- وقتی که از مکّه به مدینه برگشت، بیان می‌کند: فقط و فقط باید دنبال چهره‌هایی باشیم که آن چهره ها به فلانی (اوّلی و دوّمی) نزدیک باشند.
یکی از علمای اهل جماعت که شافعی مذهب است، بیان می کند: اگر یزید حاکم می شد، یهود بر اسلام مسلّط می شد. عبدالرّحمن‌بن‌حاتم مصری این عالم شافعی مذهب می گوید: خصوصیّت قیام ابی‌عبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) این بود که عامل شد یهود بر اسلام حاکم نشود.
جالب است وهابیّت - که إن شاءالله عرض خواهیم کرد آل سعود عهدنامه ای با انگلیسی ها نوشتند که ملک عبدالعزیز در قبال حاکم شدن بر حجاز، فلسطین را بدهد و اسناد آن هم چاپ شد - یک کتاب به نام «یزیدبن معاویه، امیرالمؤمنین » نوشتند - که من تقریباً بیست سال پیش این کتاب را در کتاب‌فروشی مدینه دیده‌ام - یعنی او را(یزید) امیرالمؤمنین هم کردند!
وقتی خود اهل جماعت به یزید می رسند، می گویند: یزید فاسدِ فاسقِ فاجر، امّا وهابیّت کتابی به نام یزید‌بن‌معاویه، امیرالمؤمنین می نویسد که در آن کتاب استدلالاً می گویند: ابی‌عبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) (به تعبیر خودشان حسین‌بن‌علی) نعوذبالله طاغی و ریاست‌طلب بود و آنچه که یزید انجام داد وظیفه شرعی-اش بود و ...؛ یعنی شروع به تعریف کردن از یزید می کند امّا چون می داند یزید مشهور به شراب‌خواری است، در آخر می نویسد: این چنین می گویند امّا چه کسی دیده است؟!!
نکته جالبی برای شما عرض کنم، وقتی امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) به ظاهر خلیفه شدند، جُریر را که در زمان عثمان استاندار بود، برداشتند. جریر یهودی‌زاده ای بود که بعد از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از یمن آمده بود امّا دوّمی برای او حرف‌هایی درست کرد از جمله این که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: بوی خوشی از یمن به مشامم می آید!
خدا علّامه عسگری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان در آن کتاب بسیار زیبای «صد و پنجاه صحابه ساختگی» می فرمایند: جریر نیز یکی از کسانی است که به عنوان صحابی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) معرّفی کرده‌اند و او هم آن‌قدر از دوّمی و عثمان (به خصوص دوّمی) تجلیل کرد که همیشه در مقامات حکومتی بود. از جمله این که او زمانی استاندار همدان نیز بود.
وقتی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) او را عزل کردند، فهمید چه خبر هست، خودش جلوتر آمد. نوشته‌اند پنچاه شتر بار طلا و نقره‌ داشت که وقتی آمد، ترسید به کوفه بیاورد و در بصره نگاه داشت. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) به او گفتند: برو با معاویه صحبت کن و بگو: باید تسلیم ما شود و بیعت کند، اگر هم بیعت نکرد، به او بگو: ما به هیچ عنوان با کسی مدارا نمی کنیم.
می دانید مردم درب خانه امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) ریختند، طوری که نزدیک بود حسنین(علیهما الصّلوة و السّلام) زیر دست و پای مردم له شوند! امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هم در ابتدا نمی پذیرفتند - البته ایشان خلیفه خدا و فی‌ذاته امام بودند امّا بحث حاکمیّت مجزاست - امّا مردم از بس گفتند: آقا ما خسته شده‌ایم، اشتباه کردیم و ...؛ دیگر ایشان پذیرفتند.
اوّل صحبتم عرض کردم که خداوند از انبیاء، اولیاء و خصّیصینش پیمان گرفته است که با هیچ أحدی از طواغیت عالم نسازند و ابداً اهل سازش با طاغوت نباشند. عرض کردم امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) - که بعضی به اشتباه می گویند: فلانی سیّد حسنی است، نرم است و فلانی سیّد حسینی است، ... - در جنگ صفین آنقدر با غضب شمشیر می زدند که همه وحشت می کردند و می گفتند: غضب ایشان از امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بیشتر است. ایشان وقتی غضب می کردند، غضب خدا می شدند و وقتی رأفت می کردند، رأفت خدا می شدند.
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) اکثر استاندارها را عوض کردند، جریر را هم عوض کردند. جریر به معاویه نامه داد که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) این گونه است. معاویه هم عجیب جریر را تحویل می گرفت و مدام به دیدن او می رفت. این هم به تعبیری طاقچه‌بالا می گذاشت. حالا ببینید یک یهودی‌زاده که مسلمان شده، تا کجا رفته است؟!
معاویه بعد از این که جریانها را دید، گفت: من نمی پذیرم و با علی می جنگم؛ جریر هم به کوفه برنگشت. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: خانه جریر را بکوبید. خانه او را مصادره نکرد، بلکه خودشان ایستادند تا خانه جریر را کوبیدند. او خانه بزرگی هم داشت، لذا بعضی معترض شدند که چرا آن را خراب می کنید؟ فرمودند: باید همه بدانند که خانه خائن با خاک یکسان می شود.
اگر بعضی از ما در زمان امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بودیم، از ایشان برمی گشتیم. حضرت آقا در زمان فتنه خیلی مدارا کردند که اگر امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بودند این گونه مدارا نمی کردند. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) نه‌تنها فرمودند: خانه این فتنه‌گر را بکوبید، بلکه خودشان ایستادند تا خانه او را در کوفه تخریب کردند. مدّت ها هم به همان وضع بود. هر کس رد می شد، می گفت: چرا این خانه خراب است؟! می گفتند: خانه جریر است، او خائن است و خیانت کرده است.
لذا جریر دیگر به کوفه نیامد، بعدها که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) از دنیا رفتند و برای امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) هم آن قضایا پیش آمد و زمان امام حسین(علیه الصّلوة و السّلام) رسید، آمد که با یزید بیعت کند.
حالا ببینید چه کسی می خواهد حاکم مسلمین شود؟!! همان طور که عرض کردیم مادر یزید، میسونه است. او آن زن بدکاره ای است که در دوران جاهلیّت بیرقی بالای خانه اش گذاشته بود که معلوم باشد این خانه، خانه فاحشه است. رنگ آن بیرق هم رنگ مخصوصی بود، زرد و قرمز را با هم مخلوط می کردند (صفراء عَلی الحَمراء) و معلوم بود که آن بیرق خانه فحشاء است، مثل کاباره هایی که الآن هست.
عرض کردیم عمروعاص، معاویه، ولید و ... (بیان کردند چهار یا پنج نفر بودند) در یک شب با او جمع شدند. آن ها در راه شام بودند، عمروعاص به معاویه گفته بود: معاویه! می خواهی به جایی برویم و خستگی در کنیم؟ من به جایی رفته ام که چنین و چنان است - عذر می خواهم تاریخ نوشته است که او توصیف کرده که چگونه است - آن ها هم گفتند: باشد. لذا در یک شب چهار یا پنج نفر با او جمع شدند و آخر سر هم نطفه را به قرعه گفتند: برای معاویه است، حالا یا پول بیشتری داده بود یا ... که بعد هم میسونه را به اختیار خودش درآورد و به او گفت: شرطش این است که از این به بعد این کارها را نکنی امّا در تاریخ الدّمشقیّه نوشته اند: معاویه بعد از آن هم دید که میسونه باز هم با غلام سیاهی بود که چنان تازیانه ای بر او زد که جای ضربه آن تا آخر عمر بر گردن او مانده بود و آن غلام را هم کشت.
معاویه بچّه دار نمی شد. آن ها پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را مسخره کرده بودند و در مورد ایشان می گفتند: او پسردار نمی شود و دُم‌بریده است. خداوند هم در قرآن فرمود: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» دُم‌بریده شما هستید. لذا معاویه بچّه دار نمی شد و یزید بچّه معاویه نیست.
چهره یزید طوری بود که می گویند: بیشتر شبیه عمروعاص بود. در تاریخ نوشته اند: عمروعاص جلوی خود یزید به معاویه می گفت: این کره‌خر را درست کن! یا می گفت: چرا به این بوزینه تعلیم نمی دهی؟ یزید هم ناراحت میش د که چرا او این گونه با من حرف میز ند و پدرم هم به او چیزی نمی گوید! ولی معاویه می دانست چه خبر است و امکان دارد عمروعاص پدر او باشد؛ چون عمروعاص هم علاقه خاصّی به یزید داشت. معاویه هم می گفت: او تعالیم آن گونه دیده است و چیزی نمی فهمد. چون همانطور که بیان کردم، مادر یزید، میسونه است که مادر میسونه، یهودی و پدرش مسیحی است. خود میسونه هم علقه به یهود داشت و یزید را این گونه تعلیم داده بود.
جریر بعد از آن قضایا که فرار کرد، در زمانی که معاویه داشت برای یزید بیعت می‌گرفت، برگشت. یزید میمونی دارد که زنجیر آن میمون در دستش بود و آن را تکان می‌داد. معاویه به او گفت: دستت را به عمو جریر بده تا با تو بیعت کند. گفت: حال ندارم، خسته هستم، دست میمون را بگیرد و بیعت کند. دارد که جریر یک نیش گون از میمون گرفت و میمون هم پرید و صورت او را چنگ انداخت. جریر هم قهر کرد و در همان حال - هنوز یزید خلیفه نشده - گفت: معاویه بد می‌کنی، این چه وضعیّتی است؟!
لذا چنین کسی می‌خواهد حاکم اسلام شود!!! مصعب می‌گوید: من به شام رفتم، دیدم در وسط تالارشان یک حوض دارند که آب آن تقریباً به رنگ قرمز بود. ایستاده بودیم تا یزید و معاویه بیایند، گفتم: این چیست؟ چه کار می‌کنند آب حوضشان این رنگی است؟! عبید کنارم بود با دست به من زد و گفت: احمق! این شراب است؛ یعنی حوضی پر از شراب درست کرده بودند!!!
یزید یک معشوقه به نام ام‌کلثوم داشت، ام‌کلثوم تعریف می کند: یزید برهنه می‌شد و یک‌دفعه لخت و عور در همین حوض شیرجه می‌زد و قلپ قلپ از آن می‌خورد. بعد شروع به شعر گفتن می‌کرد و من را در آغوش می‌گرفت.
چنین کسی می‌خواهد حاکم اسلام شود! أبی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) باید با این فرد بسازد؟! لذا أبی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) محیّ‌الدّین است که در مقابل چنین فردی ایستاد.
جریر تعریف می‌کند و می‌گوید: یزید بعد از این که حاکم هم شد، این کار را کرد و بعضی‌ها وقتی از بصره و کوفه می‌آمدند، یزید را لعن می‌کردند. همه این موارد از کتب اهل جماعت است؛ یعنی او کار را به جایی رساند که همه او را لعن می‌کردند.
آن‌وقت وهابیّت ملعون کتابی به نام «یزید بن معاویه، امیرالمؤمنین» می‌نویسد و چاپ می‌کند! یزید شرابخوارِ فاسقِ فاجرِ بوزینه‌بازِ سگ‌باز می‌خواهد امیر‌المؤمنین شود!!!
لذا این چنین در دین ما نفوذ پیدا کردند. ببینید وقتی ما این ها را لعن می‌کنیم، منظورمان شخص نیست، منظور جریان فکری است. چون این جریان فکری باعث شد دیگر اسلام ناب نباشد، اسلامی باشد که فردی مثل کعب بن ابی الولا یهودی بیاید رو به کعبه بایستد و بگوید: ای کعبه! منتظر باش لات و عزّی بر‌می‌گردند. آن هم وقتی که هنوز هیچ خبری نیست، تازه سقیفه شروع شده است و هنوز هیچ کس نمی‌داند چه می‌خواهد بشود امّا او می‌داند چه ‌خواهد شد.
لذا خداوند متعال می‌فرماید: اجازه ندهید بر شما مسلّط شوند. پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اجازه ندادند، امیرالمؤمنین وقتی حاکم شدند، یهودی‌ها بد ترسیدند. شما ببینید خلفاء هم اکثراً هر جایی که کارشان با آل‌الله گیر کرد، چون می‌دانستند چه خبر است، یهود را جلو فرستادند.
به عنوان مثال سندی بن شاهک که یک یهودی است، ضربه نهایی را به وجود مقدّس باب‌الحوائج(علیه الصّلوة و السّلام) زد. یا شمشیری که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را به شهادت رساند، به زهر فردی به نام خافض آلوده شد. خود ابن مجلم می‌گوید: من رفتم و به او گفتم: تو بهترین سم‌ها را می‌شناسی، گفت: برای چه می‌خواهی؟ گفتم: می‌خواهم کسی را ضربت بزنم که تو خوشحال می‌شوی. بلافاصله گفت: علی؟ - این‌ها می‌دانند چه خبر است، هیچ اسم دیگری نبرد و فقط گفت: علی؟ - من گفتم: بله. خافض گفت: سمّی به تو می‌دهم که یقین بدان اثر می‌گذارد، تو فقط باید بلد باشی ضربه بزنی، از آن‌جا به بعد این سم اثر خود را می¬گذارد. همین هم شد وقتی طبیب آمد، روده گوسفندی را که بر سر مبارک حضرت گذاشت، برداشت و به امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) گفت: تمام است و به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) گفت: اگر وصیّتی دارید، بکنید.
آن ها می‌دانند از کجا ضربه می‌خورند و اسلام ناب و حقیقی کجاست. این که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم در مورد وهابیّت، «اسلام آمریکایی» را به کار می برند، همین است؛ چون آمریکا دست یهود است و در مقابل آن می‌فرمایند: «اسلام ناب محمّدی».
لذا این پرونده شوم یهود است که بدانید ورود آن‌ها به اسلام از زمان سقیفه شروع شده است؛ چون تا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بودند، این‌ها وحشت داشتند.
از یک طرف نمیدانید این‌ها چقدر فدک را دوست دارند. در زمان ملک عبدالعزیز آمدند به او گفتند: این فدک را دومرتبه به ما برگردانید. میدانید چرا؟ فدک خیلی زیاد نیست امّا گرفتن فدک از یهود، یک تاریخ ذلّت برای آن ها است. او هم میخواست فدک را بدهد امّا وحشت کرد و نداد. در قبالش فلسطین را داد؛ چون می دانست اگر میداد، عدّه ای با او مخالفت می کردند.
همان‌طور که می‌دانید بعد از تخریب کردن قبرستان بقیع، آمدند بروند قبر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را هم تخریب کنند، مصر در آن موقع پیغام داد که اگر کاری کنید، همه‌مان به سمت شما میآییم و آن ها وحشت کردند. بروید تاریخ را بخوانید، در تاریخ آمده که آن ها وحشت کردند و إلّا وهّابیّت همان یهود است که از حتّی پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم عاجز است.
خودشان بیان میکنند: بنباز ملعونِ کور، کنار حرم مطهّر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد، مسجد النّبی را بستند. گفت: شنیدم برایت گنبد گذاشته اند؟! - آن‌ها میخواهند مسجدالنّبی بگویند که بگویند مسجد است و حرم نیست. همیشه هم میایستند که کسی قبر مطهّر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را نبوسد. امّا جالب است این‌قدر احمقند که وقتی مردم میآیند تا تعظیم و تکریم می‌کنند، در مقابل پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که می رسند، میگویند: سریع رد شوید امّا اگر در مقابل آن دو تا - که البته آن دو هم در آن‌جا نیستند و ملک نقّال آن‌ها را برده - بایستی و تعظیم و تکریم کنی، هیچ کاری ندارند. می توانید امتحان کنید و ببینید. معلوم می شود این‌ها خباثتی که دارند با پیامبر و آل رسول(علیهم صلوات المصلّین) است. جنگ آن¬ها با آل‌الله، اسلام ناب و حاکمیّت دین حقیقی است - بعد با عصایش زد - یک انسان احمق، انگار که مثلاً پادشاه عالم است – و گفت: محمّد! اگر به من بود، با این عصا میزدم و این‌جا را تخریب میکردم.
بنباز ملعون، کور بی‌دینی است که علّامه عسگری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن سیّد عظیم‌الشّأن یک بار به شدّت او را ضایع کرد. در مدینه‌النّبی و در زمان طاغوت، مقاله‌ای از ایشان راجع به مباحث دینی و اعتقاد اسلامی چاپ شده بود و ایشان را بسیار عالی تشویق کرده بودند. وقتی بنباز فهمیده بود، گفته بود: حیف رافضی هستی. علّامه عسگری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: حالا مگر چه شده که ما شیعه هستیم؟ گفته بود: اوّل چیزی که هست، این است که شما با قرآن معامله تفسیری میکنید، در حالی که قرآن همین است که هست. ایشان فرمودند: حضرت شیخ! ببخشید، قرآن میفرماید: «مَنْ کانَ فی‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى» هرکس در این دنیا کور باشد، در آخرت هم کور است؛ جسارت میکنم خدمت شما، یعنی شما که الآن کور هستید، فردای قیامت هم کور محشور می‌شوید؟! پس معلوم است که بالاخره آیه تفسیر نیاز دارد و منظور از کور در این جا کور در دین است. او نتوانسته بود جواب بدهد. خود علّامه عسگری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعریف می کردند و می فرمودند: او این‌قدر عصبانی شد که با عصایش به من زد و گفت: «أنت الخبیث». دیگر مانده بود چه بگوید. حالا این مردک، این‌طور به پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اهانت و جسارت کرد.
همان طور که عرض کردیم قاعده‌ یهود همین است و مسیحیّتی هم که الآن درست شده، مسیحیّت یهود است. چند نمونه از این موارد را اشاره کردم و از جمله گفتم: هالیوود فیلم قبر گمشده عیسی‌بن‌مریم را درست کرد و وقتی فورد - که نوه همان فورد، صاحب کارخانه ماشین‌سازی فورد است - با آن کشیش مصاحبه کرد، عجیب است آن مسیحی، آن کشیش برگشت و گفت: این‌ها قوم برترند.
یکی از مجریان میزگرد تلویزیونی به نام دیرل اوریل بعد از نشان دادن فیلم قبر گمشده عیسی با یکی از کشیشان منطقه نیویورک به نام جیمز کمرون مصاحبه میکند - این مصاحبه گر خودش ظاهراً میگوید: من مسیحی هستم امّا یهودی است چون از سؤالاتش معلوم است - دیرل اوریل میگوید: جناب کشیش! در این‌جا بیان کرده‌اند که مریم نستجیربالله چندین بار با فلانی و فلانی بوده و عیسی نستجیر بالله یک‌بار از مادر خودش خوشش میآید، نظر شما چیست؟
می‌گویند: ما همانند مسلمان‌ها نیستیم که تا هر چیزی را ضدّ ما درست کنند، بلافاصله حکم به ارتداد و قتل آن‌ها بدهیم. منظورشان قضیّه سلمان رشدی است که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن‌طور گفتند. آری، امکان دارد در این فیلم مطالبی گفته شده باشد که با حقیقت نخورد و یکسان نباشد امّا بدانید عیسی و مادرش از خوبان عالم بودند. امروز این‌ها این نوع فیلم را ساختند، فقط عاقلان باید هشیار باشند که ببینند.
بعد در ادامه دیرل اوریل می‌گوید: همه باید هشیار باشند امّا شما نمی‌خواهید یک جوابی بدهید؟ می‌گوید: جواب این است: همان گونه که دوستان ما گفتند این‌ها قوم برتر هستند.
یعنی قوم برتر هستند تا هر غلطی چون فحّاشی، اهانت به مسیح مقدّس و اهانت به قدّیسه عالم، مریم(سلام اللّه علیها) خواستند، بکنند.
یا همان طور که عکسش را هم نشان دادم، به نام هنر، مجسمه عریان حضرت مسیح(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را از شکلات درست کردند و این بی‌حیاها اصلاً چیزی نگفتند.
یا در ژانویه سال 2008 میلادی یعنی سه سال پیش در شبکه دی.اس.ان آمریکا، جاناجیکس که یک مجری خانم است، برنامه‌ای را به نام شهر آتلانتیک در ایالت نیوجرسی تهیّه می‌کند. بعد بیان می‌کند: شما بدانید عیسی نستجیربالله چهار حرف رکیک فحشی است. بعد در همان جا که دارد تصویر را مستقیم پخش می‌کند، اسم عیسی‌بن‌مریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را زیر پایش می‌گذارد. بعد جلوی دیدگان بینندگان، این زن بی‌حیا که معلوم است مست بوده، عذر می‌خواهم لباسش را درمی‌آورد و به اسم عیسی‌بن‌مریم ادرار می‌کند! یعنی هنوز که هنوز است این‌ها دارند به اسم مقدّس عیسی‌بن‌مریم اهانت و جسات می‌کنند.
بعد از این که این کار را می‌کند، یکی از مجریان معروف به نام ساراسیبل ول در یک برنامه دیگر می‌گوید: بعضی‌ها به او توپیدند که چرا این کار را کرده؟ او دلش خواست به این اسم که فهم فردی اوست، اهانت کند، شما هم به موسی اهانت کنید.
انگار که بده بستون می‌کنند! فهم فردی اش این‌طور بود که بگوید: اسم عیسی چهار حرف فحشی است که فحش‌هایش را هم می‌گوید. شما هم به موسی اهانت کنید، این بحث فردی است!!!
این یکی از مکافات‌هایی است که یهود دارد در عالم ایجاد می‌کند. از لحاظ فرهنگی اهانت و جسارت می کنند و مسیحیّت سکوت محض می کند. ابداً این طور نیست که بگویند: ما باید با این ها مقابله و مبارزه کنیم، ابداً.
از طرف دیگر در پروتکل‌های نخبگان بزرگ صهیونیست که در دو جا اصلی است: یکی لندن و یکی هم نیویورک. در کنفرانسی در لندن، خاخام مارکوس آلایرو از شهر نیویورک یک جمله‌ای می‌گوید - خوب دقّت بفرمایید - می‌گوید: امروز امور به دست اقتصاد می‌چرخد و اقتصاد، حاکمان را تعیین می‌کند. بعد با صراحت می گوید: شما در این کنفرانس مطبوعاتی که برگزار کرده‌اید، بگویید که امروز تمام سران کشورهای اروپا از ناحیه ما تعیین می‌شوند و از گفتن این جمله ابایی نکنید. خاخام مارکوس آلایرو می‌گوید: چون حاکمیّت در دست اقتصاد است و اقتصاد در دست ماست، پس هرکه بخواهد در اروپا حاکم شود، ما باید او را حاکم کنیم. از گفتن این مطلب ابا هم نکنید.
ببینید یهود در بعد فرهنگی، اقتصادی و ... این‌طور کار می‌کند. همان طور که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: یهود غدّه سرطانی است و ما عرض کردیم این که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: ما اصلاً کشوری به نام صهیونیست نمی‌پذیریم، اصلاً روایت است که بیان می کند: اجازه ندهید این‌ها در یک جا اجتماع داشته باشند، حتّی به عنوان یک روستا.
لذا این طور نیست که بگوییم اشکال ندارد این ها هم در گوشه¬ای باشند. جلسه گذشته این آیه را خواندیم که خدای متعال فرمود: با یهودی به قسط و عدل رفتار کنید امّا اجازه تشکّل به این‌ها ندهید «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» .
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) خانه جریر فتنه‌گر را در کوفه می‌کوبد تا دیگران ببینید و این خاک‌ها عبرت شود. من یک دلیلش را این‌طور فهمیدم که اگر تصرّف می شد، یکی دیگر می‌آمد در آن جا ساکن می شد و کم کم این قضیّه به فراموشی سپرده می شد امّا وقتی خاکروبه‌ها باشد، همیشه این‌خاکروبه‌ها به چشم می‌خورد و می‌گویند: اگر خیانت کنی، عاقبتش این است!
جرج جرداق مسیحی شناخت که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) کیست. او می‌گوید: اگر کسی راجع به غضب‌ها و جنگ‌‌های امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) کتاب بنویسد و این کتاب را به کسی بدهد و بگوید: این شخصیّت را چطور می‌یابی؟ می‌گوید: این شخص قسی‌القلب‌ترین انسان‌هاست.
بعد می‌گوید: امّا اگر یک کتاب دیگر راجع به رأفت‌ها، رحمت‌ها و یتیم‌نوازی‌‌های این شخص بنویسد و به کسی بدهد و بگوید: این شخص را چطور می‌یابی؟ می‌گوید: بعید است این شخص در عمرش شمشیر دیده باشد، چه برسد که بخواهد شمشیر بکشد!
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) این است. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) در جایگاه غضب، غضب خداست و به فتنه‌گر و کسی که بخواهد در مقابل دین بایستد، رحم نمی‌کند.
این را هم باید دقّت کنیم که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) کسی بودند که از دنیا بریده بودند و خطاب به دنیا فرمودند: «غُرِّی غَیْرِی» . حاکم دینی باید این‌طور باشد و حبّ دنیا در دلش نباشد. مثل امام(علیه الصّلوة و السّلام) که دیدید جماران چگونه بود. یا مثل آقا(حفظه اللّه تعالی) که عرض کردم فقط به خاطر کمرشان یک کاناپه در خانه شان آوردند. به حاج خانمشان گفتند: این را باید بیرون بگذارید. بعد وقتی به آقا(حفظه اللّه تعالی) گفتند: به این خاطر است. فرمودند: حالا فقط این باشد، ولی اجازه نمی‌دهم چیز دیگری در این خانه بیاید. این را آقای راشد یزدی چندین بار بیان کردند که خود آقا(حفظه اللّه تعالی) فرمودند: حاج خانم گفته این کاناپه برای چیست، من به تجمّل رو نمی‌آورم. لذا حاکم دینی باید این طور باشد.
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هم فهمیدند که طلحه و زبیر برای چه آمدند. آن¬ها بعد از نماز مغرب و عشاء پیش آقا آمدند. دیگر آقا همه کارهایشان را هم کرده بودند. گفتند: بیایید دور هم بنشینیم، گپی بزنیم و ... .
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) و طلحه و زبیر با هم رفیق بودند. یک بار زبیر دستش در گردن امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بود، خندید و گفت: یا رسول‌الله! حبّ و عشق ما را به هم می‌بینی؟ پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: زبیر! اگر یک روزی این شمشیر تو علیه علی شد، چه؟! شمشیر را کشید و گفت: یا رسول‌الله! همین الآن گردن مرا بزن. گفت: نه، قصاص را که پیش از گناه نمی‌کنند امّا مواظب باش.
زبیر را هم همین آقازاده‌اش، عبدالله‌بن‌زبیر بیچاره‌ کرد. آن‌قدر در گوش زبیر خواند که زبیر را اینچنین بدبخت کرد. البته خود زبیر هم در آخر پشیمان شد و امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بر زبیر گریه کردند و فرمودند: زبیر و امّا چه زبیری؟! چه زبیری؟! که دیدند آقا دارند اشک می‌ریزند. لذا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) ناراحت بودند که زبیر در آن جبهه رفت و کشته شد، فکر نکنید ایشان خوشحال شدند.
امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را یادتان هست؟ بنی‌صدر آن خیانت‌ها را کرد و خودش را به شکل و شمایل زن درآورد و فرار کرد. آن آقای منافق (مسعود لجنی (رجوی)) او را فریب داد و به صورت زن درآورد. بنی‌صدر بدبخت، ماتیک سرخاب مالید، زن شد و به دنبال یک منافق رفت امّا صحبت‌‌های امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را در صحیفه ببینید که از تلویزیون هم پخش کردند، ایشان ناراحت بودند که او رفت و همیشه امیدوار بودند که این‌‌ها برگردند.
اصلاً رأفت اسلامی در پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم همین بود، ایشان امیدوار بودند که ابوسفیان ها برگردند، امّا آن ها خودشان نمی‌آمدند.
الآن فکر می‌کنید حضرت آقا(حفظه اللّه تعالی) خوشحال است که این ها با آن وضع بد رفتند؟! آقا(حفظه اللّه تعالی) اوّل پیام دادند و ناراحت بودند، فرمودند: شما از جنس این‌ها نیستید، برگردید، نکنید، این‌طور نشوید. فکر می‌کنید آقا خوشحال می‌شوند که این‌ها می‌روند؟! خدا گواه است که ناراحت می‌شوند. خدا گواه است قلبشان خون می‌شود که یک نفری که در انقلاب زحمت کشیده، از آن طرف آب سر در بیاورد.
همان طور که بیان شد طلحه و زبیر محضر امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) آمدند و تا نشستند، آقا فرمودند: شما با من کار شخصی دارید یا کار حکومتی؟ گفتند: نه آقا! ما بعد از یک روز کاری آمدیم که خسته نباشید بگوییم. دیدند حضرت آن شمع را خاموش کردند و یکی دیگر را روشن کردند. فرمودند: آن شمع برای کار بیت‌المال بود و این برای کار شخصی خودم است. طلحه به زبیر زد و گفت: نه! خبری نیست، او از همین حالا به ما پیام داد. چون آن ها آمده بودند یک حقّی، حسابی، مقامی، استانداری و ... بگیرند. امّا بعد از این کار حضرت، نشستند چاق سلامتی کردند و رفتند. پیش خودشان هم گفتند: علی ما را یادش رفت، حبّ ریاست اورا گرفته! در حالی که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: من به کسی باج نمی‌دهم. حاکم الهی این است.
وقتی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) حاکم شدند؛ یهود بیشتر ترسید و خیلی وحشت کرد. می‌دانید خیبر‌شکن، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بود و این‌ها از امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) خیلی ناراحت بودند. جالب این است که جز یک عدّه که فرار کردند، امیرالمؤمنین گردن مابقی آن ها را زدند و به همین خاطر یهود از ایشان عقده دارد. چون پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به جز بار اوّل، دو مرتبه پیغام دادند که بیرون بیایید، گوش ندادند، دفعه سوم فرمودند: اگر وارد شویم قلع و قمع می‌کنیم، تا رأفت هست بسم الله، بعدش دیگر رأفتی در کار نیست و وظیفه شرعی ماست که بزنیم.
این‌ها این ماجراها را نسل به نسل به هم گفته‌اند. لذا این را بدانید که همین یهودی‌‌های ایران هم عقده از امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) دارند و همه‌شان سر تا پا یک کرباس هستند. گفتیم که سال 71 این‌ها را گرفتند و سند هم آوردیم که ... . لذا این‌ها از امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) ضربه خوردند.
جالب این است در روز عاشورا از شام پیش ابن‌زیاد آمدند، ببینید این اعجوبه‌ها چه کسانی بودند و برای چه آمدند؟ تاریخ ثبت کرده؛ فکر نکنید یک طرف یزید بود و یک طرف امام حسین(علیه الصّلوة و السّلام) بود و بعد یک اتّفاقی افتاد. یک جریان‌هایی در واقعه عاشورا دخیل بود: جریان حقّ در مقابل باطل، جریان اسلام ناب و اسلام یهودیّت (همان اسلام امریکایی که امروزه امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند) و ... .
بدون هیچ تعارفی، اسلام غیر امیرالمؤمنین(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در آن سمت، اسلام یهودیّت بوده است. همان دومی نامه ای به معاویه داد که چطور ضربه زدم و چطور انتقام آن‌جا را گرفتم! حالا خواهم گفت طبیب مخصوص معاویه کیست؟ او یک یهودی‌زاده است. آقا! غوغایی است. جریاناتی وجود دارد.
امام حسین(علیه الصّلوة و السّلام) می‌دانند اسلام دارد از دست می‌رود، ایشان محی‌الدّین هستند. عرض کردیم دو نفر محی‌الدّین هستند: یکی امام حسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) و دیگری وجود مقدّس آقا، مولا، سیّد، صاحب و سالارمان، حضرت حجّت‌بن‌الحسن‌المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) که دین را احیا می کنند تا به دست یهود نیافتد.
گرچه شما دارید می‌بینید آن طرف چه خبر است. این کدهایی است که به شما می‌دهم تا یادتان نرود. تا قضیّه نفوذ یهود را می‌گویم، سراغ ملک عبدالله اردنی بروید. گفتم مادرش انگلیسی است و ملک حسین بعد از این که دید سرطان دارد، حسن برادرش را که ولیعهد بود، کنار زد و پسرش را به عنوان مولیّ امر قرار داد و وقتی او از دنیا رفت، این آقا ملک عبدالله، به عنوان پادشاه اردن شد. او آمد قسم بخورد، زبان عربی را که باید زبان اصلی اش باشد، خوب بلد نبود حرف بزند. ضبط و فیلم برداری کردند و مستقیم پخش شد. خوب صحبت نمی کرد امّا مثل بلبل انگلیسی حرف می زد؛ چون مادرش انگلیسی است و در دامن او رشد کرده است. ببینید چه خبر است؟! ببینید ممالک اسلامی چه وضعی است؟!
گفتم: آن ملعون که اسمش را خادم الحرمین الشریفین می گذارد، هیچ ابایی ندارد که از تلویزیون خودشان هم پخش کنند که نمی توانست بلند شود، بوش طرف او می آید و این جام شراب را به هم می-زنند و به سلامتی همدیگر می خورند!!!
آقا! مگر قرآن نگفته شرب خمر حرام است؟! چه شد؟! تو مثلاً خادم‌الحرمین شریفین هستی؟! هیچ کس هم هیچ چیزی نمی گوید. شما حاکمان دنیا را ببینید، حاکم خودتان را هم ببینید! یک فقیهی که آن-طور، آن زندگی ساده، آن تهجّد، آن عبادت، آن ناله، آن فغان را دارد. این اسلام آمریکایی که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می گوید، همین اسلامی است که آن ها دارند و إلّا برای این اسلام دیگر چه گذاشتند؟!
اگر جبهه شیعه و جبهه حقّ نبود، اصلاً امروز اسلامی هم نبود. می دانید چرا آن ها را به نام اسلام نگاه داشتند؟ بگذار پرده را بالا بزنم و راحتتان کنم. اصلاً به این خاطر آن ها اسلام را قرار دادند که این طرف هم چون اسم اسلام هست، بگویند: نه آقا! ما هم مسلمانیم و إلّا اگر شیعه نبود، بدانید حتّی اسم اسلام ولو اسلام آمریکایی هم نبود.
یعنی بالاخره در مقابل این اسلام حقیقی باید یک اسلامی بسازند، لذا مجبورند با آن ها کج دار و مریض رفتار کنند، آن ها را داشته باشند، آنه ا کارهایشان را بکنند که با این ،به اسلام حقیقی ضربه بزنند.
یعنی حدّاقل مطلب در مورد خون ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) این شد که اسم اسلام - ولو آن اسلام به نام آمریکایی است - از بین نرود و إلّا این را بدانید مسیحیّت هم از بین رفته بود. یهودی که این طور دارد به مسیحیّت اهانت می کند و کشیش های مسیحی می گویند: نه آقا! این ها قوم برتر هستند، اشکال ندارد، از مسیحیّت هم اسمی باقی نمی گذاشت.
گفتم این پاپ را که انتخاب کردند، طول کشید. یعنی زمان زیادی طول کشید که این دود سفیدی که باید بیرون بیاید، بیرون آید و پاپ انتخاب شود. آخر هم بعضی از کشیش های آمریکایی اعتراض کردند و گفتند: این که مادرش یهودی بوده، چطور انتخاب شد؟ لذا سر این پاپ دعوا بود. بعد هم که اعلام کردند او قبلاً با بچّه ها چنین و چنان می کرده! بروید بخوانید، ببینید این چه پاپی است!
آیا این مسیحیّت، مسیحیّت است؟! این فقط آلت دست یهود است! این را بدانید اگر خون ابی-عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) نبود، حتّی مسیحی ظاهری هم نبود. اسلام که نبود هیچ، مسیحی ظاهری هم نبود و الآن عالم، یهود بود!
البته چون خدای متعال بر یهود غضب کرده، آن ها همیشه در کمبود هستند. آمار سازمان بین الملل را دادم که آن ها فقط سیزده میلیون هستند؛ یعنی تعدادشان اصلاً عددی نیست امّا مع الأسف بیش از هفتاد درصد ثروت دنیا دست این  عدّه سیزده میلیونی است! سیزده میلیون در مقابل چند میلیارد جمعیّت چه درمی آید؟! دو دهم درصد. یعنی دو دهم درصد جمعیّت جهان یهود و هفتاد درصد اقتصاد جهان یهود!!!
آقا! سال گذشته آمارش را دادیم که هفتاد درصد هتل هایی که در مکّه و مدینه می سازند، مال یهود است. ببینید تا کجاها پیش رفتند!
خون ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) حداقل این ظاهر را نگاه داشته تا آن محیّ الدّین حقیقی بیاید و همه این ها را قلع و قمع می کند. إن شاءالله می آید، إن شاءالله آثار آمدنش هست. هشیار باشیم، بیدار باشیم، باید بشناسیم. تاریخ خودمان را بدانیم، دین خودمان را بدانیم. آقا إن شاءالله دارند سربازگیری می کنند، بدان که برای سربازگیری امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) آماده شوی.
چشم امید آقا هم فقط ایران است، چون اصل اسلام این جاست و چیزهای دیگری که من نمی¬توانم بیان کنم، از جمله این که آیت الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چه گفت، آیت الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چه گفت و ... .
شب گذشته بعضی از دوستان بودند که آخر سر، عزیز دلم حاج آقای پاچناری به این جا آمدند. ایشان بالای صد سال دارند و با آیت الله‌العظمی شاه آبادی و آیت الله‌العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامهما الشّریف) و ... بودند. گاهی نسبت به ما محبّت دارند و به این جا می آیند. تا به ایشان گفتیم: آقا! چرا زحمت کشیدید؟ شما چرا با این وضعیّت خودتان را به زحمت انداختید؟ گفتند: آقا دارد می آید، نگران نباشید، آقا دارد می آید، نزدیک است. این إن شاءالله مژده است، خبرهای خوش است، مژده ها هست، باید آماده شویم.
یکی  از موارد آماده سازی این است که باید دشمن شناس شویم. دشمن حقیقی، یهود را بشناسیم. افشا کنیم و آمادگی داشته باشیم. دشمنش ناسی یکی از مطالب اساسی است که همین مطالبی است که ما عرض می کنیم.
آقا! وقتی انسان بی دین شود، بد نامرد می شود. عرض کردم در اسلام بیان کردند که این سنّت پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بود که در جنگ تا کسی زخمی می شد، او را رها می کردند و این طرف می آمدند که آن ها بیایند او را ببرند.
عرض کردم جعفر طیّار(علیه الصّلوة و السّلام) هم همین شد، یک مصعب نامی است وقتی او زخمی شد و دست راستش افتاد، جعفر طیّار(علیه الصّلوة و السّلام) آمد برود که آن ملعون شمشیر را برداشت و به پهلوی او زد! بعد هم که آن ها آن‌طور کردند و دست های جعفر طیّار(علیه الصّلوة و السّلام) را قطع کردند و ... .
اسلام در همه جا مرد بود، در کربلا هم همین بود. می رفتند، می زدند، تا یکی زخمی می شد، سریع به این طرف می آمدند. بعد یکی دیگر می آمد. تا این که آن ها مجبور می شدند این ها را محاصره کنند. ولی آن ها وقتی محاصره می کردند، دیگر نامردی می کردند. این مردانگی سپاه ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را نمی دیدند که این ها این کارها را میکنند. 
 

انتهای پیام/

کد خبر 93434

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha