مجیدی از اسکار سال 1997 می گوید

والتر ساین کارگردان برزیلی فیلم «ایستگاه مرکزی» روحیه‌ای بسیار ایرانی داشت و عاشق و شیدای «بچه‌های آسمان» شده بود و می‌گفت: «کاش من به جای شما این فیلم را ساخته بودم».

به گزارش خبرگزاری شبستان، مجیدی پس از بازگشتش از مراسم اسکار در نشستی که 25 فروردین سال 78 در خانه سینما برگزار شد، جزییات اولین حضور سینمای ایران را در این مراسم تشریح کرد.

 

در این روزها که بعد از گذشت دوازده سال بسیاری شانس زیادی برای «جدای نادر از سیمین» برای تکرار این موفقیت و حتی کسب جایزه نهایی پیش بینی می‌کنند، صحبت‌های کارگردان «بچه‌های آسمان» را ازحضورش در اسکار بازخوانی می‌کنیم.

 

جدایی نادر از سیمین در این دوره با «آفتاب سوخته: دژ» نیکیتا میخالکوف از روسیه، «نان سیاه» آگوستی ویارونگا از اسپانیا، «اسب تورین» بلار تار از مجارستان و... رقابت می کند.

مجید مجیدی با بیان اینکه ما دو سفر به آمریکا داشتیم، توضیح داده بود:«یکی سفر مقدماتی «بچه‌های آسمان» بود و دیگری سفر برای حضور در اسکار. سفر اول 21 دی‌ماه 77 بود که «میراماکس» برای اکران عمومی «بچه‌های آسمان» تدابیری را اتخاذ کرد تا در آنجا حضور داشته باشیم و در مصاحبه‌های مطبوعاتی شرکت کنیم. طبق آمارهایی که برای حضور فیلم‌های خارجی در اسکار وجود دارد. رقابت سختی بین فیلم‌های شرکت کننده در بخش خارجی اسکار حس می‌شود و این باعث شده بود که میراماکس نسبت به حضور «بچه‌های آسمان» در اسکار امیدوار نباشد.

 

مطبوعات نیز در فهرست خود از 15 فیلم مطرح خارجی نام می‌بردند و در آنها اسمی از «بچه‌های آسمان» نیامده بود. در این سفر ما به 6 ایالت آمریکا سفر کردیم. روز اول در نیویورک که جمعی از هم وطنان عزیزمان نیز بودند. ما در جمع مردم آمریکا و منتقدین حاضر شدیم. نمی‌دانم چرا آنجا فضا نامانوس بود. محل اکران «بچه‌های آسمان» مجموعه‌ای بود شامل 18 سالن نمایش همراه با مراکز فرهنگی و رفاهی. وقتی وارد پاساژ شدیم پرده‌های وسیعی را دیدم که به طور مستمر تیزر فیلم‌های آمریکایی را پخش می‌کردند.

 

در آن روزها این تبلیغات به فیلم‌های «سرباز رایان»، «شکسپیر عاشق»، «الیزابت» و ... اختصاص داشت. وقتی وارد این فضا شدم. ترسیدم و فکر کردم که ما و «بچه‌های آسمان» در این مجموعه چه جایگاهی خواهیم داشت. سالن نمایش فیلم‌ «بچه‌های آسمان» سالن بزرگی بود و مدعوین زیادی هم به آن جا آمده بودند. سالن تقریبا پر از جمعیت بود. قبل از شروع فیلم معرفی کوتاهی از ما انجام شد. میراماکس قبل از پخش فیلم به ما اعلام کرده بود که تغییراتی در صدای فیلم داده شده است. اول احساس کردم که صدای فیلم ضعیف است و فکر می‌کردم که با این وضعیت در ته سالن صدای فیلم شنیده نمی‌شود اما وقتی سالن را بررسی کردیم. دیدیم که صدا در همه جا به یک انداز شنیده می‌شود. بعد از آن در یک فرصت یک ساعته گشتی در سینما زدیم. این بازدید را از طبقه بالای سینما که سه بعدی بود آغاز کردیم. در آنجا یک فیلم سه بعدی به مدت 20 دقیقه در مورد دایناسورها پخش می‌شد البته من دو دقیقه از این فیلم 20 دقیقه‌ای را دیدم و در بقیه مدت چشمانم را بسته بودم. هم از ترس و هم از تشویش آنچه که قرار است برای «بچه‌های آسمان» پیش بیاید. وقتی برگشتیم نمایش «بچه‌های آسمان» در حال اتمام بود. همچنان فکر می‌کردم که این فیلم در برابر این همه زرق و برق جایگاهش کجاست. هنگامی که داخل سالن شدم و علی را در صحنه‌های پایانی فیلم دیدم که می‌دوید، احساس کردم که چقدر علی در آن فضا نامانوس است. اما دیدم که هیچ کس از روی صندلی تکان نخورده است. تماشاچیان پس از پایان فیلم استقبال زیادی کردند. اما صحبت‌های رسمی و مصاحبه‌ها از فردای اکران آغاز می‌شد. در جلسات منتقدین در مورد صحنه‌های پایانی فیلم صحبت می‌کردند و می‌گفتند که خیلی تاثیر گذار بوده است. خیلی از صحنه‌ها (صحنه قندشکستن‌،مدرسه و ...) از این دست بود.

 

البته این برداشت برایم دور از ذهن نبود زبان فطرت یک زبان خاص نیست و واژه‌هایی چون عشق و فداکاری به جغرافیای خاصی تعلق ندارد و قطعا این زبان، زبان تاثیرگذاری است و وجدان‌ها خفته را صدا می‌زند و همین است که وقتی ماهی‌ها بوسه بر گذشت و فداکاری بچه‌ها می‌زنند مدعوین دچار احساسات می‌شوند. آمریکایی 65 ساله‌ای که دکترای جامعه‌شناسی داشت می‌گفت:«من می‌خواهم مانند آن ماهی‌ها که برپای علی بوسه می‌زنند بر پای تو بوسه زنم» من در بحث و گفت وگوی به وجود آمده تاثیر و روح گفت وگوی تمدن‌ها را مشاهده کردم و معنی این واژه را برخلاف آنچه در مطبوعات به شکل شعارزده مطرح می‌شود با پوست و استخوان لمس کردم. بعد از نمایش فیلم میراماکس به حد زیادی امیدوار شد که بچه‌های آسمان کاندیداسکار شود نقدهای خوبی هم برای فیلم نوشته شد. «راچورابرت» از منتقدان تاثیرگذار نقد خوبی برای این فیلم نوشت و در واقع «بچه‌های آسمان» تنها فیلمی بود که او 4 ستاره به آن داد و شرایط را بیش از پیش برای ورود فیلم به اسکار آماده کرد.

 

کارگردان «بچه‌های آسمان» با اشاره به سفر دوم توضیح داده بود:«سفر دوم ما برای حضور در اسکار بود. دیداری با اعضای پنج فیلم نامزد شده داشتیم که ارتباط گرم و خوبی با کارگردان‌های آنها برقرار کردیم. همچنین نشستی جمعی با حضور پنج کارگردان خارجی برای معرفی به اعضای آکادمی در حضور دو یا سه هزار نفر اعضای آکادمی و رسانه‌های سراسر دنیا نیز داشتیم. در آنجا رئیس آکادمی چند مطلب را به عنوان اولین رویداد در اسکار بیان کرد: ‌بعد از هفتادویکمین دوره اسکار یک روز جلو افتاد (در آن موقع یاد جشنواره‌های خودمان افتادم که دو یا سه ماه جلو یا عقب می افتد و یا اصلا تعطیل می‌شود) او همچنین به اولین حضور ایران و فیلم ایرانی در اسکار اشاره و آن را یکی از بهترین فیلم‌های خارجی مطرح شده معرفی کرد. در آن زمان ایران سوتیتر مطبوعات خارجی بود و شور و شعف بسیاری را در ایرانیان حاضر در آنجا ایجاد کرده بود. وقتی که معرفی پنج کارگردان شروع شد هر کدام در مورد کارشان و عواملشان توضیحاتی دادند. «بنینی» هم با اخلاق پرشور و خاص خودش خیلی شلوغ کرد و به نظر می‌رسید که نصف ایتالیا را به سالن آورده است. وقتی که نوبت‌ به «بچه‌های آسمان» رسید من به شوخی گفتم:«ما زحمت را کم کرده‌ایم و فقط دو نفر از ایران اینجا هستیم.»

 

روز مراسم اسکار

 

 

مجیدی با اشاره به روز مراسم اسکار یادآور شده بود: «روز مراسم از هتلی که در لس آنجلس بود بیرون آمدیم و به طرف محل برگزاری مراسم رفتیم. در این مراسم به لحاظ هویتی خودم از کراوات استفاده نکردم البته کراوات را نفی نمی‌کنم این مساله برای من خیلی شخصی بود و عمومی به آن نگاه نمی‌کردم. مثل بقیه مدعوین یک لیموزین به سراغ ما آمد فکر می‌کنم تقریبا تمام لیموزین‌های لس آنجلس آنجا بودند. تا حدود مسافت پنجاه کیلومتر راه‌ها را بسته بودند و فقط اتومبیل‌های اسکار عبور و مرور می‌کردند و عده زیادی از بالای درخت‌ها و جاهای مختلف بادوربین‌هایشان عکس می‌گرفتند و هلی کوپترهای متعددی نیز از بالای سرمان عبور می‌کردند.

 

وقتی به محل ساختمان اسکار نزدیک شدیم ترافیک شدیدی بود همه به پشت شیشه‌های دودی رنگ لیموزین‌ها می‌زدند و می‌خواستند که شیشه‌ها را پایین بکشیم تا عکس بگیرند. البته ما در دل خودمان می‌گفتیم که خیلی نگران نباشید ما آن ستاره‌های هالیوودی نیستیم که شما دنبالشان می‌گردید چون آنها منتظر چهره‌ها وهنرپیشگان بودند. وقتی به ساختمان رسیدیم حدود دو یا سه هزار نفر مراسم اسکار را برنامه‌ریزی می‌کردند در همان جا آقای جیمز کاربرن با آقای اسفندیاری سلام و علی حسابی کرد و آقای اسفندیاری گفت که احتمالا مرا اشتباه گرفته است. قبل از ورود به داخل ساختمان فضایی بود حدود دو متر که مملو از خبرنگاران بود این فضا با کفپوش قرمز و به شکل نعل اسب پوشانده شده بود. هر کس که از آنجا رد می‌شد یک ساعتی در صف بود تا با خبرنگاران و عکاسان برخورد کند. البته گذشتن ما از آنجا بیش‌تر از دو دقیقه طول نکشید و کسی از خبرنگاران ما را تحویل نگرفت و البته ما هم آنها را تحویل نگرفتیم.

 

داخل سالن فضایی مانند تالار وحدت خودمان بود و من فکر می‌کردم که آیا این همه تعریف از اسکار فقط همین بود؟ در واقع بحث اصلی من از همین جاست همه هم و غم دست اندرکاران این بود که وجه سینمای ملیشان را به مردم جهان ارائه کنند در ایران همه نگرانیشان این است که طوری برخورد کنند که آبرویشان جلوی وزیر و بزرگان نرود. نگران آن نیستند که این جشنواره یک رویداد مهم برای سینمای ایران است در حالی که تلاش آنها بر این بود که پوشش خبری خوبی داشته باشند.

 

در میان سالن دوربینی با تجهیزات کامل بود که هر بازوی آن پانزده متر می‌شد و در سالن حرکت می‌کرد این نقطه کوری برای مدعوین درون سالن بود. در دو طرف سالن هم دو پرده بود که مراسم را پخش می‌کرد. من در ردیف پانزدهم نشسته بودم اما بیشتر از روی پرده مراسم را نگاه می‌کردم چون پرده عظمت بیشتری داشت حتی فردای آن روز که مراسم را از تلویزیون دیدم خیلی با ابهت‌تر بود.

 

از دیگر نکته‌های زیبای این مراسم فیلم کوتاه انیمیشن بود. هرچند دقیقه بعد از اهدای یک جایزه اسکار کار قطع می‌شد و همه می‌توانستند از جایشان بلند شوند، وقتی بعد از این آیتم از جایشان بلند می‌شدند فکر می‌کردم که چگونه همه این آدم ها را جمع می‌کنند اما در حدود دویست یا سیصد نفر سیاهی لشکر بودند که وقتی عده‌ای می‌رفتند آن سیاه لشکرها جای آن افراد را پر می‌کردند همین امر باعث می‌شد تا وقتی دوربین در سالن می‌چرخد از ابهت اسکار کم نشود.

 

در سه ردیف اول تمام چهره‌های هالیوودی نشسته بودند تا مردم بهتر آنها را ببینند. باز یاد خودمان افتادم که در جشنواره‌هایمان چهار ردیف اول را خالی نگه می‌دارند و به هیچ کس اجازه نشستن نمی‌دهند و تازه تا آخر کار تنها یک ردیف از آن پر می‌شود آن هم اختصاص به مسئولین دارد که ربطی به سینما ندارند و سه ردیف دیگر خالی می ماند. در مراسم اسکار همه کسانی که حضور داشتند و حتی افرادی که کاندید شده بودند برایشان توسط کمپانی‌هایشان بلیت خریداری شده بود خود نماینده میراماکس که در سالن آمده بود تاکید کرد که بلیت نباید گم شود البته برای افراد ویژه تخفیف وجود داشت و در بازارهای سیاه هم بلیت مراسم اسکار با قیمت خیلی بالا فروخته می‌شد.»

 

مجیدی در بخش دیگری از این نشست درباره‌ی نظر سینماگران خارجی در باره «بچه‌های آسمان» گفته بود: «"بنینی" به شدت عاشق «بچه‌های آسمان» بود و خیلی تعریف و اظهار خوشحالی می‌کرد. "والتر ساین" کارگردان برزیلی فیلم «ایستگاه مرکزی» نیز روحیه‌ای بسیار ایرانی داشت و عاشق و شیدای «بچه‌های آسمان» شده بود و می‌گفت: «کاش من به جای شما این فیلم را ساخته بودم». از ویژگی‌های بارز این آدم آن بود که حتی با وجود حضور تعداد زیادی از عواملش هنرپیشه فیلمش را که به نوعی بچه‌های آسمان برزیل بود در کنارش نشانده بود. این بچه‌ یک واکسی بود که کارگردان برزیلی او را از میان خیابان‌ها پیدا کرده بود. "والتر ساین" در ابتدا اضطراب داشت اما وقتی بنینی اول شد او هم احساس آرامش کرد و به نوعی خستگی از تنش در رفت و گفت: «ما باید فیلم خودمان را بسازیم» راستش من شیفته شخصیت او شده بودم.»

 

پایان پیام/

کد خبر 93437

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha