هدایت در گرو اجتناب از طواغیت عالم است

آیت الله قرهی: ذیل آیه شریفه «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»، مفسّرین معظّم، حسب روایات شریفه این‌طور بیان می‌کنند: پیام قرآن و پروردگار عالم این است که هر کس این دو رکن را داشت آن‌گاه خدا او را هدایت می‌کند.

 

خبرگزاری شبستان: مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج)، با اشاره به مولفه های توحید شناسی، دشمن شناسی و طاغوت شناسی، ضمن تبیین مصداق های تاریخی از مردمان جاهلی که در زمان زندگانی پیامبران خدا می زیسته اند، به تشریح آیات و روایات در راستای موارد مذکور پرداخته و اظهار کرد: ذوالجلال و الاکرام از روز نخست به انبیاء عظامش امر فرموده است که هیچ‌گاه با طواغیت عالم سر سازش نداشته باشند.


آن چه در ادامه می آید گزارش سخنرانی شب هشتم محرم سال جاری است:

بسمه تعالی
ذوالجلال و الاکرام از روز نخست به انبیاء عظامش امر فرموده است که هیچ‌گاه با طواغیت عالم سر سازش نداشته باشند. این مطلب آن‌قدر مهم است که حتّی زمان رفتن موقّت حضرت موسی( علی نبیّنا و آله وعلیه الصّلاة و السّلام ) به کوه طور، نبیّ مکرّم هم به برادرش وصیّت می‌کند «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‏ فی‏ قَوْمی‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» برادرم تو جانشین من هستی، اصلاح کن و از مفسدین عالم تبعیّت نکن؛ یعنی هیچ‌گاه سر طاعت به فرمان مفسدین عالم فرود نیاور. این امر پروردگار عالم به موسی نبی است و موسی هم به برادر خودش امر کرده است که حتماً باید این‌گونه باشی.
ذوالجلال و الاکرام در سورة نحل هم بالصّراحه این مطلب را تبیین می‌فرمایند که «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» ما در میان هر امّتی رسولی را مبعوث کردیم تا رسالتش را به خلق ابلاغ کند که «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» خدای یکتا را بپرستید «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و از طاغوت دوری کنید. «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ»
انبیاء هم این را به اُمم بیان می‌کنند:1- توحید‌شناسی، عبادت خدا و بندگی ذوالجلال و الاکرام
2- دشمن‌شناسی، شناخت طاغوت «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و اجتناب از آن.
ذیل این آیه شریفه مفسّرین معظّم، حسب روایات شریفه این‌طور بیان می‌کنند: پیام قرآن و پروردگار عالم این است که هر کس این دو رکن را داشت آن‌گاه خدا او را هدایت می‌کند؛ یعنی اگر کسی عبادت خدا را بکند ولی اجتناب از طواغیت عالم نداشته باشد درحقیقت هدایت نشده است.
« فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» امّا یک عدّه دیگر که امر ذوالجلال و الاکرام را اطاعت نکردند یا به صورت ظاهر قسمی را گرفتند امّا قسمی را رها کردند و از طواغیت عالم اجتناب نکردند، پروردگارعالم می¬فرماید: این¬ها به حقیقت در ضلالت و گمراهی هستند.
بعد حضرت حق به همه ما هشدار می¬دهد «فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ»این جا سیر در زمین چه ارتباطی دارد ؟ یعنی هرکس این فرمان الهی را به نوعی تکذیب کرد. - به قول حضرت شیخناالاعظم این قسم برای آن¬هایی است که طواغیت عالم را همراه با خدا گرفتند- چون اجتناب از طاغوت مِن ناحیه الله امر شده است ، و خدا انبیاء را برای همین موضوع فرستاده ، لذا اگر یک قسم را گرفتند و قسم دیگر که اجتناب از طواغیت عالم هست را رها کردند پروردگار عالم می فرماید: درحقیقت خدا و رسالت انبیاء را تکذیب کردید. آن‌وقت عاقبت چیست؟ «فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ» ببینید آن ها که مطیع امر خدا نشدند عاقبتشان به کجا کشیده شد؟ عاقبتشان این شد که زیر چکمه طواغیت عالم له شدند، عَلَم وحدانیّت بر زمین ماند امّا توحید و یگانه‌پرستی برای آن ها نماند.
سؤال: چرا گاه ادیان الهی با این که مِن ناحیه الله هستند پیروز نشدند؟ جواب: امّت، مردم، از طاغوت اجتناب نکردند. آن‌جا که از طاغوت اجتناب نشد به صراحت قرآن کریم و مجید الهی درحقیقت تکذیب توحید و حقیقت شده است، آن‌گاه دین رشد نخواهد کرد یعنی زحمت انبیاء عظام هدر خواهد رفت.
لذا باید به آیات قرآن مسلّط باشیم: 1- توحید 2- دشمن‌شناسی
همان‌گونه که ذوالجلال و الاکرام راجع به ابلیس ملعون فرمود «عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ» شیطان، ابلیس، دشمن من و دشمن شماست و همان‌طور که این شب ها هم عرض می کردیم یکی از شاخصه های رسیدن به خدا همان دشمن‌شناسی است.
برای همین حضرت محیّ‌الدّین، حضرت ابی‌عبدالله الحسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) در مقابل طاغی، آن کسی که دین را به تمسخر گرفته بود ولو به لحظه ای اطاعت نمی کند.
کسی که حتّی علمای اهل جماعت هم مقرّ هستند که در فساد فاسدترین بود، آن کسی که عرض کردیم آن‌گونه حوضی از مشروب درست می کند و بر معشوقه اش امّ کلثوم لخت و عریان وارد می شود و مشروب می خورد و بعد شعر می گوید و کنیزکان را در بغل می گیرد. این شخص می خواهد خلیفه مسلمین شود، هیهات، هیهات!
مثل امیرالمؤمنین، مثل ابی‌عبدالله‌ای در مقابل این امّ‌الفساد سکوت کند؟ کسی که برای بوزینه اش ابوالقیس اسم گذاشته است، از پارچه زربافت شنل درست می کند، به بعضی می گوید: به جای دست دادن با من ، با او دست بدهید و بیعت کنید، کأنّ با من بیعت کردید. طاغی ای که در دامن میسونه  مسیحی پرورش پیدا کرده است و هیچ چیزی از دین نمی داند.
لذا خود حضرت بیان می فرماید: من اصل قیامم برای این است که دین جدّم رسول الله را احیاء کنم. ایشان محیّ الدّین است و حضرت به صراحت علّت قیام خود را بیان می فرماید: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی» سیره جدّم و سیره پدرم گم  شده است و از بین رفته است. تأکید می کند: «بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی» همان سنت رسول الله و امیرالمؤمنین.
وقتی بین آن شش نفر که بعد از خلیفه دوّم بنا بود خلیفه سوم را انتخاب کنند، به مولی الموالی گفتند: بگو کتاب الله و سنّت الرسول و سنّت الخلفاء. حضرت فرمود: ابداً! «کتابُ  اللّه و سنةُ  الرَسول وَ رأیی وَ رَأیی کَما رَأیُ رَسولُ  اللّه» رأی من همان رأی رسول الله است.
به صراحت بیان می فرماید که سنّت پیغمبر گم شده است. بنده در مهدویت عرض کردم و جا دارد این جا یک بار دیگر تکرار کنم، عزیزان دقّت کنند- مگر محقّقین عالم مثل جرج جرداق مسیحی بیان نمی کند: مولی الموالی به واسطه عدالتش کشته شد، «صَوتُ العِدالَةُ الأنسانیَة»؟ چه شد مولی الموالی که علم خداست «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» ، مگر نمی توانست امور را به نحو احسن پیش ببرد؟ چه کسی برتر از مولی موالی است؟
دلیل این است: در آن جامعه وقتی به امیرالمؤمنین هجمه آوردند که خلافت را بپذیرند، فراموش کردند که اوّل باید فکر علوی حاکم شود. عزیزان! در آن جامعه فکر علوی حاکم نبود! فکر خلفاء حاکم شده بود. عثمان خلافت را به سلطنت تبدیل کرده بود.
می¬دانید بعضی از صحابه ای که در رکاب پیامبر حتّی مجروح شدند موقعی که از دنیا رفتند، زمان تقسیم ارث، طلاهایشان را با تبر تکه تکه می کردند! این خطر بزرگی است ، تاریخ را باید دقیق بخوانیم!
عرض کردم که جریر چگونه نفوذ پیدا کرد، گرچه پیامبر را ندیده است؛ در زمان عثمان استاندار بود و مولی الموالی او را برکنار کرد. نوشتند او برای این که مولی الموالی پول هایش را توقیف نکند، پنجاه شتر طلا و نقره به بصره برد. بعد امیرالمؤمنین دستور دادند خانه اش را در کوفه بکوبند تا بدانند عاقبت خائن و فاسد این است.
امیرالمؤمنین با فتنه گر سخت برخورد می کرد! عرض کردیم آن گونه که امیرالمؤمنین رحمت الهی بود، از آن طرف هم غضب الهی بود و با هیچ احدی تعارف نداشت.
چرا مردم مولی‌الموالی را رها کردند؟ عجیب است، جرج جرداق مسیحی بیان می‌کند: جریر گفته بود: اگر مردم به حکومت مولی‌الموالی صبوری می‌کردند، هم دنیایشان زیبا و خوب می‌شد و رفاه پیدا می‌کردند و هم آخرتشان، منتها معلوم است، شیاطین و وسوسه‌ها نمی‌گذارند، مال‌های حرام نمی‌گذارد. حضرت عجیب در این مقوله مواظبت می‌کرد، امّا مردم با فکر خلفاء رشد پیدا کرده بودند.
گفتیم در زمان وجود مقدّس آقا- این نصّ روایات است - دختر جوان و زیباروی از یمن تا شامات تنها می‌رود و برمی‌گردد، یک نفر به او نگاه چپ نمی‌کند؛ یعنی این‌قدر نیروی انتظامی و پلیس زیاد است؟ خیر، مردم به رشد و تعالی رسیدند، می‌فهمند نگاه کردن زشت است، می گویند برای چه نگاه کنم؟ من انسان هستم، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ‏» حال از نگاه چه به  دست می آورم؟ جز این  که مقام انسانیّت خود را از بین می‌برم؟ این‌گونه مردم می‌فهمند و رشد پیدا می‌کنند.
یا آن‌قدر زکات‌دهنده است امّا زکات‌گیرنده نیست، معنی آن این می‌شود که دیگر تکاثر نیست «أَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» دیگر «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» نیست، حرص نیست، کسی بخواهد دائم مال ها را جمع کند، مردم به رشد فکری رسیدند. وقتی جامعه به رشد فکری برسند، رشد اقتصادی می‌آورد. چون از رشد فکری می‌فهمند تکاثر مقابله با خداست.
چه کنیم آن‌گونه امّتی باشیم؟ باید فکر مهدوی قبل از حاکمیّت مهدوی بر وجودمان حاکمیّت پیدا کند تا بتوانیم جزء سربازان آقا شویم. وإلّا مدام بگوییم «اللّهُمَّ عَجِّل لولیّکَ الفَرج» ندانیم که آقا چه می‌خواهد، امکان دارد نعوذ‌بالله، نستجیرٌ‌بالله، پناه به ذات حضرت حق زمانی آقا بیاید و ما باشیم، اما مقابل آقا قرار بگیریم. شما دیدید، زیاده‌خواهی بعضی‌ها باعث شد در مقابل نظام و ولی فقیه قرار بگیرند. با این¬ که در این نظام رشد کردند و به ظاهر از دل¬ سوزان بودند.
اگر فکر علوی حاکم بود، حکومت علوی پیروز بود. چون شما به هیچ عنوان نمی‌توانید بگویید در حکومت علوی نقص بوده است. هیهات!
آن امام معصوم، عدل مطلق، عالم و علم مطلق الهی که جرج جرداق مسیحی می‌گوید : کیست در عالم بگوید من طرق آسمان ها را بهتر از طرق زمین می‌دانم؟! کیست در عالم بگوید «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» ؟! کیست در عالم به جرأت توانسته باشد این حرف را زده باشد؟! بعد می‌گوید: - البتّه حرف او این جا اشتباه است، امّا می‌خواهد عظمت مولی‌الموالی را به ظاهر بگوید - اسم کوچک امیرالمؤمنین را می‌آورد و می‌گوید: حیف! او برای آن زمان نبود، بلکه ای کاش الآن بود تا عالمان و دانشمندان عالم زانوی تلمّذ در محضرش می‌زدند.
پس چه شد که شکست خورد؟ دلیل این است: مردم فکر علوی را نپذیرفتند، فکر علوی چیست؟ فکر علوی این است که باید از آن‌ها که حال طاغوتی دارند، فکر طاغوتی دارند «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» اجتناب کرد همان که قرآن بیان فرمود و هدف بعثت انبیاء است.
پروردگار عالم به صراحت بیان فرموده در هر امّتی که پیامبری مبعوث کردیم همه همین را گفته‌اند. تمام انبیاء هدفشان یکی است «لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِه» فرقی بین رسل نیست پس طبعاً همه حرفشان یکی است ، آرمانشان یکی است چون همه مِن ناحیه الله برای هدایت بشر آمده‌اند و دو چیز را رکن رکین قرار داده‌اند: خدا را عبادت کنید، «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» که اگر این‌طور می¬شد دیگر نیاز نبود ابی عبدالله بگوید: «الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ... وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی».
لذا سّید مرتضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن سیّد با عظمت، آن آیت عظمی، شاگرد حضرت شیخناالأعظم حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه)، ذیل همین فرمایش ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) می¬فرماید: این‌جا وقتی ابی‌عبدالله فرموده است «سیرة ابی» ؛یعنی انحراف در دین بوجود آمده است؛ یعنی این‌ها طاغوتی عمل کردند و باعث جریان فتنه و جریان انحرافی در دین شدند.
پس اجتناب از طواغیت عالم ،اسّ و اساس حرکت ابی‌عبدالله است ؛همان‌طور که این‌جا خود حضرت به صراحت دارد بیان می فرماید. یک دلیل مهمّش همین است؛ وقتی شما اجتناب از طاغوت نکردی دین شما را از بین می برند، عبادت خدا و دین حق از بین می رود.
عرض کردیم مسیحیّت چرا از بین رفت؟- این تذکار را باز می¬دهم عزیزان این را مهم بدانید.-این که ما می¬گوییم ،مسیحیّت ،غلط مصطلح است. قرآن اجازه نمی¬دهد بگوییم مسیحیّت ،بلکه وقتی می خواهد معرّفی کند می فرماید: یهود و نصاری «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ»
نمی¬گوید کلیمی، این‌ها کلیمی نیستند. ببینید یهود کِی به دنیا آمد؟چگونه بود؟ ابن الیهود چه کرد؟ -آن مطالبی که سال گذشته در تاریخچه انعقاد یهود عرض کردیم و تبدیل به کتاب شد..-قران پیروان حقیقی حضرت موسی را یهود نمی‌گوید.
پس چرا این‌طور شد؟ برای این که مسیحیت شد بازیچه یهود، نصاری کسانی بودند که فکرشان فکر یهودی بود. کار به جایی رسیده که هنوز که هنوز است مسیحیّت را به تمسخر می‌کشند و به ظاهر مسیحیان هیچ نمی گویند.
مثلاً یکی از چیزهایی که خیلی عجیب است، از سال 1990- خوب دقّت بفرمایید - یهودیان توالت‌های ایستاده‌ای درست کردند و در آمریکا و اروپا پخش کردند و این توالت‌های ایستاده را به صورت مجسمه‌ی - پناه به ذات حضرت حق – مریم قدّیسه در‌حالی‌ که عیسی را در بغل گرفته، ساختند!
وقتی از به ظاهر مسیحیان سؤال کردند این که یهودی‌ها برای شما درست کرده اند، اهانت است. جواب دادند: مخالفت با آن‌ها مخالفت با خدا خواهد بود، چون آن‌ها قوم برتر هستند. جالب است برای تبلیغات این شرکت یهودی که متعلق به خاخام لومیان هست، حتّی عکس این توالت‌ها را در اینترنت زده است! کشیشان دروغین کجا هستند؟! شما که ادّعا می‌کنید مسیحی هستید، پس دفاع [کنید]. جواب می دهند این‌ها قوم برترند، عجبا! معلوم است وقتی اجتناب نکنید، دینتان را هم می‌برند.
از جمله اهانتها توسط یهود این که، زنی به نام سریا سیلورمن که این زن بی‌حیا، یهودی و کمدین است. و در زمان انتخابات اوباما برای رأی آوردن اوباما، پول‌های زیادی را از یهودیان می‌گیرد. در تابستان سال 2007 میلادی در یک برنامه‌ای در حضور اوباما، می‌گوید: ای کاش یهودیان واقعاً عیسی را می‌کشتند، بعد در حالت تئاتر به سمت اوباما می‌رود -تلویزیون هم دارد پخش می‌کند- می‌گوید: حالا من در عرض یک ثانیه این کار را دوباره انجام خواهم داد (یعنی دوباره عیسی را خواهم کشت) بعد می‌رود با انگشت به سینه اوباما می زند و او هم به ظاهر سرش را می‌اندازد و همه کف می‌زنند!خاک بر سر این دین! این حالی است که مسیحیّت امروز با این همه ادّعا دارد! اما اگر کسی به خود یهود فحاشی بکند، نه به پیامبران عظیم الشأن، او را می‌گیرند.
هنرپیشه هالیوود، مل گیبسون در تابستان سال 2006 میلادی در حالت مستی در منطقه مالی بو در بزرگراه کوش در حومه لوس آنجلس، تصادف می‌کند و پلیس او را می‌گیرد و به بازداشتگاه می برد. بر اساس اظهارات پلیس او در حال مستی به پلیس می‌گوید: مسئول تمام جنگ‌ها و تصادف من در دنیا یهود است و با لحن زننده‌ای از پلیس می‌پرسد که آیا تو یک یهودی هستی؟
بعد از این که این مطلب پخش می‌شود، یهودیان چنان به او حمله می‌کنند - چون هنرپیشه معروفی هم هست - که اگر علیه پیغمبران فحّاشی می‌کرد چنین چیزی را نمی‌گفتند. طوری می‌شود که خاخام یهود بیان می‌کند: او را ببخشید، پیش من آمد و در‌حالی‌که گریه می‌کرد، گفت: از شما معذرت می‌خواهم، خاخام ماریون هایو. بعد به او می‌گوید به واسطه این که توبه کرده‌ای تو را می‌فرستیم موزه بردباری‌های یهود -که در لس‌آنجلس است و هالیوود و ... مطالبی درست کردند و عکس‌هایی که اصلاً ربط ندارد را در این موزه قرار دادند و به اصطلاح اسمش موزه مظلومیّت یهود است.- تا فیلم‌برداری کنی و بعد نشان دادند که او توبه کرده است!
. دلیل چیست که کشیش‌ها اعتراضی نمی کنند؟چون کنترل کشیش‌ها به دست جریان صهیونیستی است. در آمریکا قانونی دارند به نام قانون 501 اداره مالیات امریکا راجع به کلیساها:
1- کشیش‌ها باید از طرف اداره مالیات آمریکا منصوب شوند و کشیش باید در یکی از دانشگاه‌های معتبر آمریکا تحصیل کرده باشد.
2- کشیش باید موعظه کند که مردم مالیات بدهند.
3- کلیسا نباید از قانونی حمایت کند که می‌گوید: کودکان بی پدر و مادر بدانند آن کودک متعلّق به خانواده پدری است و نه به دولت امریکا.
4- کلیسا نباید وارد فعّالیّت‌های سیاسی شود. (یعنی هیچ نگویید)
5- کلیسا نباید از قانون اساسی آمریکا – این در خود آمریکاست! - به عنوان قانون برتر آمریکا حمایت کند. (چرا؟ چون بخشی از این قانون به گونه ای به ضرر صهیونیست‌ها است.)
6- کلیسا نباید با سیستم آموزشی مدارس مخالفت کند. (چون روابط جنسی را در راهنمایی به بچّه‌ها آموزش می‌دهند. کلیسا اوّل مخالفت کرد، گفتند: شما غلط می‌کنید مخالفت کنید.)
7- کلیسا نباید علناً اعلام کند که کلیسا از خدا پیروی می‌کند و نه از دولت بشری.
8- کلیسا نباید خطبه‌هایی که از نظر سیاسی صحیح نمی‌باشد را تبلیغ کند. (یعنی هرچه صهیونیست می‌گوید، همان را بگوید)
این کلیساست! معلوم است، دست صهیونیست است! وقتی از عیسی مسیح به حقیقت پیروی نکردند و اجتناب از طواغیت نکردند، وقتی عبادت خدا به معنای عبادت حقیقی خدا نباشد، همین پیش می‌آید. آن دو اصل مهم «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» اگر نباشد، نتیجه همین است.
کدامیک از رؤسای جمهور آمریکا است که این کلاه یهود را سرش نگذاشته باشد؟ هر کدام خواستند در انتخابات شرکت کنند حتماً باید این کلاه را سرشان بگذارند!
بیچاره انبیاء عظام و بزرگوار، حضرت اسحاق، حضرت یعقوب، حضرت داود(علیهم صلوات المصلّین) این‌ها که قرآن به خوبی از این‌ها یاد کرده، بازیچه دست یهود می شوند.
دیشب عرض کردیم آن خاخام در کنگره گفت: عیبی ندارد در عالم بگویید کسانی که در غرب حاکم هستند - دیگر ابایی ندارند - ما آن‌ها را حاکم می‌کنیم. بیش از 70 درصد ثروت دنیا دست یهود است. مردم خوابند در غفلتند، این درد است!
اگر ابی‌عبدالله قیام نکرده بود همین دین هم نمی‌ماند. باید قیام کند تا اسلام خالص ،به قول امام، اسلام ناب محمّدی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که همین اسلام شماست در مقابل آن اسلامی که امثال این پادشاهان عالم به راه انداخته‌اند بماند. ابا هم نمی کنند که تصاویرشان در دنیا پخش شود؛ به سلامتی همدیگر آن هم با اروپایی‌ها جام شراب را بزنند و بخورند و تلویزیون هم پخش کند. برایشان مهم نیست ، پشتیبانی به نام یهود دارند. امّت غافل، امّت خواب!
لذا در مسجدالحرام نماز بخوان ،دور بیت‌الله بچرخ، کسی با شما کاری ندارد. عجیب است! همین است که وقتی به حضرت باب‌الحوائج عرضه داشت: امسال مکّه بسیار شلوغ است؛ فرمود: بین دو انگشت من نگاه کن ،نگاه کرد دید کسانی شبیه به حیوانات، تعداد کمی هم از انسان‌ها هستند. فرمود «مَا أَقَلَّ الْحَجِیجَ وَ أَکْثَرَ الضَّجِیجَ» . اکثر ضجّه می‌زنند «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» حاجی حقیقی کم است.
وقتی یزید انتخاب شد اوّلین اطلّاعیه‌اش که در تاریخ ثبت شده ،این بود که گفت :معاویه مُرد، زین‌پس من هستم هر‌کس می‌خواهد برود نماز بخواند، ولی من مسجد نمی‌روم، کاباره‌ها را هم باز می‌کنم، هر کار دلم بخواهد می‌کنم!
همان چیزی که سفیر بریتانیای ملعون، آن زمان که از طریق بوشهر وارد شد و از کشتی پایین آمد دید صدای اذان می‌آید، ترسید. گفت: این‌ چیست؟ گفتند:‌ این‌ها برای نماز اعلام می‌کنند، مثل ما که کلیسا می‌رویم. گفت: به ما ضرری نمی‌رساند؟ جواب داد نه! گفت: بگذار آن‌قدر بگوید تا خفه شود. الله‌اکبری که در آن «اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» نباشد ضرری ندارد!
ابی‌عبدالله قیام کرد برای این که آن‌طور نشود و حدّاقل اصل دین بماند تا إن‌شاءالله محی‌ّالدّین واقعی بیاید و بشریّت را به مقام انسانیّت برساند. إن‌شاءالله محیّ‌الدّین دوم، آقاجانمان مولایمان سیّدمان صاحبمان سالارمان حضرت حجّت‌بن‌الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) می‌آید.
اگر اجتناب از طاغوت نشود، آن‌وقت لقمه‌های حرام باعث می‌شود شبه‌پیغمبر را در کربلا می‌بینند امّا آن کارها را انجام می‌دهند. یک عدّه که جاهل بودند از شام آمده بودند؛ تا چشم باز کردند معاویه را دیده بودند، امّا مردم کوفه که می‌دانستند چه خبر است، همان طور که خود أبی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) روز عاشورا زمانی که خطبه می خواند و کوفیان نمی گذاشتند، هلهله و سر و صدا می¬کردند، فرمود: بله، نباید گوش دهید؛ چون در شکم های شما لقمه های حرام هست.
مواظب باشیم عزیزان، این را من خیلی تذکار می¬دهم، اگر یک موقع در اداره¬ای کار می کنید، بدان اگر یک ساعت اضافه کاری  را بیخودی ماندی، فکر کنی که مثلاً مبلغ بیشتری خانه می برم، همان لقمه خرابت می کند. عزیز دلم! رزّاق خداست. مواظب لقمه هایمان باشیم.
آن ها هم دعوت نامه فرستاده بودند برای أبی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام)، آن ها هم امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را دیده بودند، خود أبی¬عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را در کوفه دیده بودند، ، مدّت مدیدی حضرت با آن ها زندگی کرده، می شناسند. امّا چه شد؟ بطونشان پر از لقمه های حرام بود.
مواظبت کنیم آقا! احتیاط کنیم. به لقمه¬ها مواظبت کنیم. خیلی لقمه مؤثّر است. عرض کردیم یک بار شریک قاضی که مرد شریفی بود، در زمان هارون الرّشید ولایی بود و حّب اهل بیت و موسی بن جعفر(صلوات اللّه و سلامه علیه) در دلش بود. هارون می خواست هر کدام از اصحاب حضرت را به نوعی بگیرد، به او گفت: می خواهم برای پسرانم امین و مأمون درس بدهی. گفت: من پیرمردم، حال ندارم، تدریس حوصله می خواهد، خوب نمی توانم به بچّه هایت درس بدهم، به آن ها ظلم می شود. هر کاری کرد،بهانه آورد و قبول نکرد. گفت: پس بیا قاضی شو، قضاوت کن. گفت: من که عرض کردم پیرمردم، قضاوت که خطرش بیشتر است.
فهمید او نمی خواهد بیاید زیر چتر این حکومت. گفت: فقط یک کار دیگر مختاری در این سه و إلّا می گویم گردنت را بزنند، این که وعده ای غذا با ما باشی. پیش خودش فکر کرد، گفت: عیبی ندارد، یک وعده که طوری نیست.
هارون‌الرّشید هم دستور داد غذای مخصوص عجیب و غریبی که معمولاً سرآشپزش برای خود او درست می کرد، با مغز گوسفند، عسل، زعفران و... سفره رنگینی آماده کرد با شربت های مختلف و او را دعوت کرد، آمد و مفصّل هم از آن غذای حرام خورد. -بنا به فرمایش آیت الله‌العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ای بسا چیز دیگری هم در آن ریخته باشند .- بعد هارون گفت: این برمی¬گردد. دو هفته نگذشت که پیام داد: بله، چون نبی مکرم می فرماید: «اطلبوا العلم من المهد إلى اللّحد» و فرموده اند: یا باید در حال تعلیم باشید، یا در حال تدریس ، بالاخره من می پذیرم.
اوّلین گام را برداشت، مأمون و امین را به عنوان شاگرد پذیرفت. پیش خودش گفت: می روم آل الله را هم به آن¬ه  معرفی می کنم، مدّتی نگذشت که با این بچّهه ا انس گرفت. بعد شروع کرد به شماتت احمد بنص لاح الدّین که به عنوان قاضی‌القضات هارون‌الرّشید بود، مأمون که باهوش بود منظور او را فهمید و آمد به پدرش گفت. آن قدر گفت تا حکم قضاوت را هم به او دادند. شد قاضی القضات!
می گویند: یک روزی رفته بود پولش را از بیت المال بگیرد، خزانه دار که پول ها را می داد، یک سکه سیاهی، یک مقدار مثلاً لب پریده هم بود، را به او داد، گفت: این را بردار عوض کن. گفت: چه خبر است؟! مگر جنسی فروختی! گفت: بله، من دینم را فروختم، بهترین جنس! خودش فهمید کارش خراب شده، آن ولایی محبّ موسی بن جعفر ، شد صحابه هارون الرّشید فقط هم به خاطر لقمه. مواظب لقمه هایمان باشیم عزیزان!
والسلام علی من اتبع الهدی
 

انتهای پیام/

کد خبر 93717

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha